موقع ناهار بود. نه پول داشتیم و نه خوراکی.
به مرتضی گفتم: چه کنیم؟
گفت: همین جا باش تا برگردم.
رفتم جلوی بالکن مدرسه، #میرزا_جواد_آقا را دیدم که سرش پایین بود و دور حوض می چرخید. فهمیدم به درد ما مبتلاست.
مرتضی با دو تومانی که #قرض کرده بود، آمد.
وقتی داستان میرزا جواد را به او گفتم. سریع رفت پایین و یک تومان پولش را به او داد.
#شهید_مرتضی_مطهری
#دست_به_خیری
#انفاق_در_حال_فقر
کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه 15.
@boreshha
مجید وقتی گواهی نامه گرفت، حاج رحمت برایش یک رنو گرفت. مجید دوست داشت رنو را بفروشد و برای #جبهه بلند گو و چراغ قوه بخرد؛ اما نه بدون رضایت پدرش.
می گفت: هر چه که دارم از خدا و پدرم است تا راضی نباشداین کار را نمی کنم. آن قدر اصرار کرد که راضی شد و رنو را به نفع جبهه فروخت.
#شهید_مجید_صنعتی_کوپایی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#سیره_اقتصادی_شهدا
#حسن_معاشرت_با_پدر_و_مادر
#دست_به_خیری
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه 427.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
علی آقا بعد از #عملیات_والفجر_دو ، رسم سرکشی به #خانواده_شهدا را راه انداخت. دیگر همه بچه ها می دانستند بیشتر و پیشتر از خانواده خود، باید از خانواده شهدا دلجویی کنند. خودش با عصا جلو می افتاد و بقیه بچه ها پشت سرش.
کلامش در خانه هر شهید تکراری بود: «شهادت حق شهید شما بود. اگر می ماند از عدل و فضل خدا دور بود. دعا کنید ما هم به راه آنها وفادار بمانیم».
این سرکشی ها به همدان محدود نشد و به شهرهای دیگر استان سرایت پیدا کرد.
برش اول:
بعد از #عملیات_والفجر_پنج آماده رفتن به خانه شهدا شدیم. علی آقا گفت: اول خانواده شهدای متأهل.
رفتیم خانه شهید احمدی پور. قنداقه فرزند شهید را دست علی آقا دادند. سرش را گذاشت روی قنداقه و آرام آرام شروع کرد به گریه کردن. وقتی سرش را برداشت، پارچه سفید قنداقه خیس اشک هایش بود.
برش دوم:
رفته بودیم شهر رزن. دیدار پدر و مادر شهید. در بین صحبت ها پدر شهید گفت: ما که توفیق دیدار امام خیمنی (ره) را نداریم. تلویزیونی هم نداریم که گه گاه چهره امام را از #تلویزیون ببینیم.
بعد از صحبت هایی پدر شهید علی آقا غیبش زد. می خواستیم از رزن خوارج شویم که علی آقا با تلویزیونی در دست برگشت. رفته بود تلویزیون خانه خودشان را از همدان آورده بود برای پدر شهید.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#سیره_اقتصادی_شهدا
#سیره_فرهنگی_شهدا
#دست_به_خیری
#زنده_نگه_داشتن_نام_یاد_شهدا
رویان: #شهید_علی_خوش_لفظ ، اکبر امیر پور و قاسم بابا نظر
#کتاب_دلیل نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحات ۹۴ و ۱۰۸-۱۰۹.
@boreshha
🔺تسخیر قلوب!
💠برش اول:
🔹کردستان هنوز نا آرام بود اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: «من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آنها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود».
🌦الحق هم که شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کرد را تسخیر کرده بود.
💠برش دوم:
💢با حقوق ناچیزی که سپاه می داد، کفش و جوراب و لباس می خرید و به مدارس می برد. بچه های کرد را می بوسید و بینشان تقسیم می کرد.
▪️گفتم: برادر قجه ای! بعضی این بچه ها پدرشون کومله است؛ همان هایی که به خون ما تشنه و بچه های ما را سر می برند.
▫️گفت: «پدرشون این کار را می کنه. بچه که گناهی نداره. ما این بچه ها را به چشم پدرشون نگاه نمی کنیم».
🔅 خدا می داند همین رفتار حسین چقدر از نیروهای کومله و ضد انقلاب را به انقلاب و نظام متمایل کرد و شدند نیروی جان بر کف حسین قجه ای
#شهید_حسین_قجه_ای
#سیره_اقتصادی_شهدا
#دست_به_خیری
#سوز_هدایت_گری
📚کتاب الان وقت استراحت نیست، صفحه 74 و 78.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir