سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتی ها یقه اش را باز می گذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان می کرد.
شب ها من که می خواستم ساعت ۱۰ به خانه بروم، می گفت خیالت راحت من هستم. تا صبح به #کمیته های دیگر هم سرکشی می کرد و گزارش جامعی ارائه می کرد.
یک بار گفتم: آقا مجتبی! رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور.
گفت: به جدم قسم! تا زمانی که #صدام هست و تکلیف #جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس می روم و فروشندگی می کنم.
آخر هم به خاطر روحیه اش نتوانست در شهر بماند. رفت سر وقت جنگ و گروه #فدائیان_اسلام را راه اندازی کرد.
#شهید_سید_مجتبی_هاشمی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#تکلیف_محوری در سیره شهدا
راوی: احمد هاشمی مطلق و محمد رضا رستمی
کتاب آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، ناشر: تقدیر، نوبت چاپ: دوم- تابستان ۱۳۹۶؛ صفحه ۸ و ۱۲.
@boreshha
سید محمد علی خودش را مدیون #انقلاب می دانست و #شغل را وسیله برای ادای این دین. به همین خاطر در سال های اولیه ازدواج مان در هیچ شغلی بیش از یک سال دوام نیاورد.
اوایل ازدواج در #کمیته بود. مدتی بعد مدیر #کانون_فرهنگی_بعثت شد و در کنار آن در یک دبیرستان به عنوان #مسئول_امور_تربیتی مشغول به کار شد. یک سال نشده کانون را رها کرد و در بخش فرهنگی #سپاه مشغول به کار شد. مسئول پیک انقلاب و نشریه کودکان شد. اگر تهران بود مدام به بیمارستان ها جهت عیادت از مجروحان می رفت و گرنه جبهه بود بود برای امور فرهنگی و عقیدتی.
بعد از مدتی به بخش احیای اندیشه اسلامی #وزارت_فرهنگ_و_ارشاد رفت و سرانجام در بخش بین الملل #سازمان_تبلیغات ماندگار شد. فکر می کرد در آنجا بیشتر به اسلام خدمت می کند. آن قدر عاشق انقلاب بود که با #مرخصی_بدون_حقوق عازم هندوستان شد برای تبلیغ اسلام و انقلاب.
#شهید_سیدمحمدعلی_رحیمی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#ملاکهای_انتخاب_شغل
راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید
کتاب رسول مولتان؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، ناشر: سوره مهر، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۰-۳۲ و ۳۵.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/