eitaa logo
برش‌ ها
408 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
502 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده و بنیان گذار تیپ سید الشهدا (ع) .
شیخ در زندگی فردی همیشه دستش خالی بود. خانه ای نداشت و برای تردد بین جبهه و اصفهان نیز، از استفاده می کرد. گاهی پدرش اعتراض می کرد که مگر تو در جبهه جنوب نیستی؟ پس چرا یک وسیله دولتی زیر پایت نیست؟ اما فایده ای نداشت. او هرگز بر خلاف عقیده باطنی خود عمل نمی کرد. یک روز از پدرش شنید: این طور که نمی شود تو خانواده ات را در اهواز در زیر سقفی شش متری سکنا داده ای! این خانه در شأن تو نیست. به فکر ای برای خودت باش شیخ تبسمی کرد و گفت: آقا جان! خدا نکند که من در دنیا خانه ای از مال بسازم. کتاب تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ ص ۱۱۶
در جبهه مریوان روی ارتفاع بلندی مستقر بودیم و برای بردن تدارکات از جمله باید پیاده از تپه ها بالا می رفتیم. رضا هر وقت می‌خواست بالای ارتفاع برود، یک ۲۰ کیلوئی نان را بر دوش می‌گرفت و با خود بالا می آورد. وقتی از او پرسیدم شما چرا این کار را می‌کنید؟ در پاسخ گفت: اگر من به عنوان مسئول این نیروها، چنین مشقت هایی را تحمل نکنم، نیروها هم علی رغم وجود فشار و سختی زیاد، نمی برند. کتاب راز آن ستاه؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۲۸٫
در دیدگاه باغ کوه نشسته بودیم. عراقی ها گرای منطقه را داشتند و یک ریز آتش می ریختند. علی یک باره گفت: سعید! با این صدا کردنش فکر کردم زخمی شده گفتم چه می گویی؟ گفت: یادت هست قبل از انقلاب از مدرسه رفتیم باغچه سبزی مشهدی. دوران راهنمایی را می گفت که دزدکی افتادیم داخل باغچه مشهدی، سبزی فروش محل و یک دسته ترپچه کندیم و خوردیم. گفت: همین الان برو همدان و آن مرد را پیدا کن. یا حلالیت بگیر یا پول تربچه ها را بده. به هر زحمتی بود پیدایش کردم. گفت: خوشِ حلالتان. راوی سعید چیت سازیان پسر عموی شهید کتاب دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحه ۳۰ و ۳۱
هدایت شده از برش‌ ها
پایگاه جامع #سیره_شهدا و #خاطرات_دفاع_مقدس به صورت موضوعی و مستند با فهرست های موضوعی متنوع http://www.boreshha.ir/
میگما آورده اند شر خری فردی ضعیف النفس را فحش باران کرد. ضعیف النفس برای این که خودی نشان دهد بادی در غبغب انداخت و گفت: با که بودی؟ شر خر گفت: با تو. ضعیف النفس گفت: شانس آوردی که که با تو بودی، اگر با من بودی می دانستم چه کارت کنم. سخنان امشب روحانی همین حال و هوا را داشت. بعد از این همه نقض عهد طرف مقابل و توجیهات ذلیلانه ما، هنوز هم با ژستی فاتحانه به همان تقریبا هیچ دل خوش کرده، تازه می خواهد دو هفته منت کشی کند. به راستی هر آنکه عزت را در نزد مردمـ جوید، ذلیل خواهد شد. ؛ نیش نوشت های پراکنده @boreshha
فرمانده گردان مالک اشتر تیپ 27 محمد رسول الله (ص) فرازی از وصیت نامه: ای ملت‌های دربند جهان، فقط با یک شیوه می توان با ظالمان و ستمکاران و متجاوزان مبارزه نمود و حق از دست رفته خود را از آن‌ها باز پس گرفت و آن است و آن هم اسلام محمد (ص) و علی (ع) و حسین (ع) و فرزندان و شاگردان آن‌ها نه اسلام متولیان به ناحق حرمین شریفین و نه . @boreshha
فرمانده گردان عمار یاسر تیپ 27 محمد رسول الله (ص) فراز از وصیت نامه: در راه خدا گام برداريد و براى اسلام و انقلاب مفيد باشيد و فقط پيرو باشيد و وابسته به هيچ دسته و نباشيد . البته همكارى و همفكرى با اسلاميان بكنيد ولى وابسته نباشيد كه اگر خطا كردند، بتوانيد آنها را از خود دور كنيد نه اينكه وابستگي تان باعث شود كه بر ضد قرآن و اسلام قدم بردارید .
قبل از انقلاب حمید های دکتر شریعتی و را از تهران می‌خرید می آورد دزفول. این کتاب ها در آن دوره کتب ممنوعه بودند. اگر از کسی می‌گرفتند اذیتش می‌کرد. وظیفه فروش کتاب ها با حسین بود. آنها را داخل کارتن می‌گذاشت و هنگام کنار مسجد آیت الله قاضی می فروخت. وقتی هم هوا روشن می شد، برمی گشت. هیچ کس باور نمی کرد که پسر بچه های ساله توزیع کننده کتابهای ممنوعه باشد. یک بار قرار بود یک را روی دوچرخه از میدان مثلث تا حسینیه ابوالفضل علیه السلام بیاوریم. آن روز نظامی ها داخل خیابان بودند و همه چیز را تحت کنترل داشت. وسط کوچه که رسیدیم نه راه پس داشتیم و نه راه پیش. چون حتماً داخل کارتن را بازرسی می کردند. حسین گفت: از لباس های تان در بیاورید و روی کتاب ها بیاندازید. یک نظامی ها جلوی مان را گرفت و پرسید: داخل کارتن چه دارید؟ گفتیم لباس. وقتی دید بچه ایم بی خیال مان شد. راوی: فرزانه خبری(خواهر شهید) و علیرضا بهشتی کتاب آسمان خبری دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۸ و 29. @boreshha