eitaa logo
بُت شناسی
2هزار دنبال‌کننده
368 عکس
294 ویدیو
22 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
: در فحش نامه ای که غلات بر ما منتشر کرده اند گفته اند: نقد علمی نیست. زیرا ما هم گفتیم برای عبودیت خدا و تعظیم اهل بیت علیهم السلام سجده کردند و مقصود خداوند است! : وقتی این جماعت غالی دیدند که رسوا شده اند از ترس خود از گفتارشان عقب نشینی کرده اند و حرف خود را عوض کردند. اما صوت این شخص در کانال موجود است که میگوید: " نماز حضرت زهرا سلام الله علیها ، سجده بر حضرت زهرا سلام الله علیها است و در سجده ذکر یا مولاتی الی اخر یعنی سجده بر حضرت زهرا سلام الله علیها است. خب این میشود سجده بر غیر خداوند متعال و حرام است. اما چون دستش خالی و تشت رسوایی او از بام افتاده معلم دیکته شده و گفته است ابتدا در متن نوشته بود سجده بر خداوند شرک است بعد ویرایش کرد و نوشت غیر خداوند! اشتباه تایپی امری عادی است و قابلیت ویرایش تلگرام هم برای همین گذاشته شده است. به جای این اباطیل بیا و پاسخ ما را بده و خود را به در و دیوار نزن. این شخص باز در ادله خود گفته است که امام رضا علیه السلام فرموده است که در نماز یکی از ما اهل بیت علیهم السلام را نصب العین قرار دهید. چون معصومین وجه الله هستند. خارج از مشکل سندی حدیث، نصب العین هم ربطی به سجده کردن بر معصومین ندارد. معنای نصب العین هم این نیست که تو در مقابل خود مثلا امام رضا علیه السلام را تصور کنی. بلکه معصومین خود وجه الله و نصب العین را توضیح داده اند: امام رضا علیه السلام به اباالصّلت می فرمایند: ... وجه خدا أنبیاء، رسل و حجج او است که به وسیله و وساطت آنان متوجّه به خدای عزّ و جلّ   و دین و معرفت او گردند... و خدای عزّ و جلّ فرمود:«کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ».  امام صادق علیه السلام در باره آیه کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ‏فرمودند: ما وجه خدائیم که باید از آن جانب به سوى خدا رفت بحار الانوار ج۴ص۳ و ص ۵ ح ۱۰ نصب العین و وجه الله یعنی واسطه قرار دادن معصومین علیهم السلام برای معرفت به خداوند متعال. همین که سخنت را عوض کردی یعنی عقب نشینی از گفتار قبل. اما در مورد سجده بر امام عصر روحی فداه گفته است که مگر امام صادق علیه السلام در مناجاتش به امام عصر روحی فداه نفرمود: سیدی! تاج سرم! این دلیل افضلیت است. کسی که از نعمت عقل دور باشد میداند که گاهی پدر برای ابراز محبت به فرزند خود از این کلمات استفاده میکند، پس طبیعی است که امام معصوم که معنایِ تام و کمال رافت است نسبت به فرزند خویش ابراز احساسات کند و طریقهء مناجات را هم به شیعیان بیاموزد و حضرت را اقای من خطاب کند. باز هم چون از نعمت عقل و شعور محروم هستی نمیدانی اصل حرف ما این است که اصلا روایتی بر سجده کردن به امام عصر روحی فداه در وقت ظهور نداریم. از یک کتاب معتبر این مطلب را بیاور. بعد بادتو گلوی خود می اندازد شما منکرین فضائل هستید و مقصره هستید. یکی از نشانه های غلات این است که دیگران را به تقصیر متهم میکنند‌. تو اصلا نمیدانی فضائل چیست. منکر فضائل کیست. توام یک جوان بیست ساله هستی و من نمیدانم چگونه هنوز درس نخوانده ادعایِ تدریسِ وسائل میکنی. در مجموع کفر تو و ان اشخاصی که چهار تا روایت دستت دادند که یکی از آنها پیش نماز شیخیه است را اثبات میکنیم. @BotShenasi
: این شخص غالی گفته است که مولا در وقت ولادت گفته است: «لا اله الا انا» ! سند گفته است و آن هم از کتاب «الرسالة الجوهریة»، بعد ملا لغتی شده و به جای پاسخ ادله ما، از تمام متن تنها این بخش را خوانده است، که ما گفتیم صفیه خواهر مولاست، اما صفیه عمه مولا هستند. بعد گفته که مقصره میگویند ولادت، اما میگوید امام ظهور میکند مانند انسانی که هر وقت بخواهد لباسش را میپوشد یا از تن خارج میکند‌. و گفته است که ما نگفتیم مولا خدا است بلکه گفتیم لسان الله واقع شده و وجه تسمیه الی اخر.... : وقتی عقل نباشد جان در عذاب است. متاسفانه به هیچکدام از ادله ما پاسخ نداد و ملا لغتی شد. بله در این مسئله ما اشتباه کردیم (در حالی که ده راه دارد که مطلب را توجیه کنیم.) و به اشتباهمان هم اعتراف میکنیم. اما بازهم این شخص معاندِ کلام معصومین، سخن ما را متوجه نشد. شما یک مطلب را نقل کردی، عکسش را هم منتشر کردید، در ادامه آمده که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: منم عبد و فرستادهء او! یک: ما ده تا رساله الجوهریه داریم. دو: این مطلب در کتب معتبر ما نیست. سه: با تواتر روایی ما در تضاد است. تواتر روایات ما میگوید: در وقت ولادت امیرالمومنین علیه السلام به یگانگی خدا، نبوت رسول الله و ولایت خودشان شهادت دادند. اما در مورد سخنی که به رسول خدا نسبت میدهد که منم عبد و فرستاده او، دیگر وجه تسمیه و لسان الله شانتاژ بازی است، زیرا این جمله یعنی امیرالمومنین علیه السلام، الله است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله بنده و فرستادهء حضرت! سبحان الله! اما نکته جالب این مطلب وقتی است که به تاریخ رجوع میکنیم و میبینیم: که پیروان بشار شعیری کوفی بودند. نام دیگر این فرقه یا است. گویند که و خالق است که در خاندان علوی هاشمی جا گرفت، ولی‌ عبد و رسولش را در خانواده محمدی قرار داد. میگفتند که و بود. و منزلت صلی الله علیه و آله را به درجه ای رساندند که مخمّسه در مورد سلمان قائل هستند یعنی او را فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌دانند! المقالات والفرق، ص۵۹؛ الخطط، ج۲، ص۳۵۳؛ الفرق الاسلامیه، ص۴۳. امام صادق علیه السلام فرمود: آنچه مخالفین ما انجام دادند شما برخلاف آن انجام دهید. ایا روی منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله باید نشر فرقهء بشاریه بشود؟ شأن و منزلت پیغمبر را پایین می آورید و انکار میکنید؟ پس طبق ادله ای که خودت اقامه کردی اول ناصبی تو هستی. دوم یک حرف مفت میزند که مقصره میگویند ولادت و مانند ابو الخطابی ها میگوید امام ظهور دارد نه ولادت اما وقتی به روایات رجوع میکنیم میبینیم: قال مولانا الجواد علیه السلام: و هو الذی یخفی علی الناس قال مولانا الرضا علیه السلام: .... و هو الذی یشک الناس فی قال مولانا الکاظم علیه السلام: یخفی علی الناس قال مولانا السجاد علیه السلام : و هو الذی یشک الناس فی از رسول خدا و امیرالمومنین علیه السلام هم صادر شده است. در مورد تمام معصومین از کلمه ولادت استفاده شده است. اما این ملعون مثل مولایش عمر و مادرش عایشه جسارت به معصومین میکند و نسبت تقصیر به ذوات مقدسه معصومین میدهد. حال چه کسی ناصبی است یا عدو الله؟ چرا شما جماعتِ خود علامه پندار بر خلاف سیرهء علمای شیعه با تواتر مشکل دارید؟ ان شاء الله در قسمت بعد روایاتی در زمینه انکار الوهیت معصومین سلام الله علیهم و کلام علمای شیعه را می آوریم. @BotShenasi
| کرامت تراشی برای ابن سیرین و قیاس با معصوم !! ابن سیرین که در سال ۱۱۰ قمری از دنیا رفته است از اهل سنت است. تمام رجال اهل سنت تایید کرده اند که او سنی است. کسی که در زمان واقعهء کربلا بوده و بی تفاوت بوده است. اما همیشه از بد گفتن حجاج بن یوسف ثقفی و حکامی مثل او به بهانهء غیبت پرهیز داشت. ابونعیم جلد ۲ ص ۲۷۱ وی‌ امیدوار بود که‌ خداوند از کرده‌های‌ حجاج‌ و برخى‌ دیگر از حکمرانان‌ اموی‌ درگذرد ابن‌ جوزی‌، ۷۴- ۷۵؛ ابن‌ شاکر، ۲/۷۰ پس این شخص سنی و مدافع حجاج ها و امویها چه دلیلی داردکه اقای رائفی پور برای او فضیلت تراشی کند و مدحش کند؟ اقای رائفی پور داستانی تعریف میکند که زنی عاشق او شد، ابن سیرین محل نمیذاشت و بعد با نیرنگ او را به خانه کشاند و در رابست و ابن سیرین مدفوع خودش را به صورتش مالید! بعد از آن خدا علم تعبیر خواب به او عطا کرد! این داستان در هیچ کتابی نقل نشده فقط در سایت های مختلف بدون منبع آمده است. جالب اینجا است که در همان سایتهای مختلف هم آمده ابن سیرین بعد از خروج از خانه آن زن بویِ خوش گرفت، اما آقای رائفی پور خودش به او اضافه میکند! و علم تعبیر خواب به او میدهد. اما این که او واقعا تعبیر خواب بلد بوده است یا خیر به کتب رجوع میکنیم. کتابها و نسخه‌های‌ خطى‌ گوناگونى‌ در فن‌ خوابگزاری‌ و با ترجمه‌ به‌ زبانهای‌ مختلف‌ به‌ نام‌ ابن‌ سیرین‌ وجود دارد، ولى‌ ملاحظات‌ زیر نشان‌ مى‌دهد که‌ وی‌ هیچ‌ نوشته‌ای‌ در این‌ زمینه‌ یا زمینه‌های‌ دیگر نداشته‌ است‌ و تنها روایتهای‌ انگشت‌ شماری‌ از خوابگزاریهای‌ وی‌، آن‌ هم‌ در منابع‌ متأخّر آمده‌ است‌. شافعى‌، ابن‌ سعد، ابن‌ معین‌ و خلیفه بن‌ خیاط درباره خوابگزاری‌ ابن‌ سیرین‌ سخنى‌ ندارند. پس‌ از اینان‌ احمد بن‌ حنبل‌ ( الزهد، ۳۷۴) روایتى‌ آورده‌ که‌ نشان‌ مى‌دهد وی‌ چندان‌ به‌ خوابگزاری‌ و آنچه‌ در خواب‌ دیده‌ مى‌شود، اهمیتى‌ نمى‌داد. در پى‌ او جاحظ در این‌ باره‌ سه‌ روایت‌ از ابن‌ سیرین‌ نقل‌ کرده‌ که‌ دو مورد آن‌ تؤم‌ با تردید است‌ (۴/۲۶۹، ۳۶۸، ۷/۱۹۱). سپس‌ بخاری‌ دو نکته‌ («صحیح‌»، ۳(۸)/۷۱، ۷۳) و یک‌ حدیث‌ به‌ واسطه او در مورد رؤیا نقل‌ کرده‌ است‌ (همان‌، ۸/۷۷؛ قس‌: مسلم‌، ۵(۲)/۱۷۷۳). ابن‌ قتیبه‌ (ص‌ ۴۵۰) روایتى‌ از او آورده‌ که‌ نشان‌ مى‌دهد وی‌ چندان‌ علاقه‌ای‌ به‌ خوابگزاری‌ نداشته‌ است‌، وکیع‌ (۱/۳۳۴) هم‌ در این‌ باره‌ یک‌ روایت‌ آورده‌، و ابن‌ عبدربه‌ (۶/۱۶۴) نیز روایتى‌ نقل‌ کرده‌ که‌ شخصى‌ در این‌ باب‌ با ابن‌ سیرین‌ شوخى‌ کرده‌ است‌ همچنین‌ ابن‌ حبان‌ ( ثقات‌، ۵/۳۴۹) به‌ خوابگزاری‌ وی‌ اشاره‌ای‌ کرده‌ است‌. به‌ رغم‌ سکوت‌ ۳۰ منبع‌ درباره شهرت‌ ابن‌ سیرین‌ در خوابگزاری‌ و انتساب‌ نوشته‌ای‌ در این‌ فن‌ به‌ وی‌، ابن‌ ندیم‌ (د ۳۸۵ق‌/۹۹۵م‌) کتابى‌ به‌ نام‌ تعبیر الرؤیا به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌ (ص‌ ۳۷۸) و ابونعیم‌ (د ۴۳۰ق‌/۱۰۳۹م‌) نخستین‌ کسى‌ است‌ که‌ ۱۰ روایت‌ از خوابگزاریهای‌ او را آورده‌ است‌ (۲/۲۷۶- ۲۷۸) که‌ این‌ روایات‌ در هیچ‌یک‌ از منابع‌ پیش‌ از او یافت‌ نمى‌شود. حتى‌ خطیب‌ بغدادی‌ که‌ به‌ خواب‌ و خوابگزاری‌ علاقمند است‌، هیچ‌ اشاره‌ای‌ در این‌ مورد ندارد. ابن‌ عساکر (۱۵/۴۵۱-۴۵۳) چند روایت‌ از خوابگزاریهایش‌ را آورده‌ و ابن‌ خلکان‌ (۴/۱۸۲) از مهارت‌ زیاد وی‌ در این‌ فن‌ سخن‌ گفته‌ است‌. مزی‌ (۱۶/۳۰۷) روایتى‌ از عبدالله‌ بن‌ شوذب‌ آورده‌ که‌ وی‌ در واسط با ابن‌ سیرین‌ دیدار کرده‌ و او مهارت‌ زیادی‌ در فن‌ خوابگزاری‌ داشته‌ است‌. ابن‌ خلدون‌ (د ۸۰۸ ق‌) نیز ضمن‌ معرفى‌ وی‌ به‌ عنوان‌ یکى‌ از مشهورترین‌ عالمان‌ تعبیر رؤیا مى‌نویسد: قوانین‌ این‌ فن‌ از وی‌ اخذ و تدوین‌ شده‌ است‌ (ص‌ ۴۷۸). ابن‌ تغری‌ بردی‌ (د ۸۷۴ق‌) هم‌ از او به‌ عنوان‌ «صاحب‌ التعبیر» یاد مى‌کند (۱/۲۶۸). با اینهمه‌ چگونه‌ مى‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ ابن‌ سیرین‌ کتابى‌ نوشته‌ باشد، خاصه‌ آنکه‌ به‌ شدت‌ از نوشتن‌ حدیث‌ و هرگونه‌ مطلبى‌ پرهیز مى‌کرده‌ است‌ (ابن‌ سعد، ۷/۱۴۱؛ دارمى‌، ۱۹/۱۲۲؛ بسوی‌، ۲/۵۴، ۵۵) و حتى‌ هیچ‌گونه‌ نوشته‌ای‌ هم‌ نزد خود نگاه‌ نمى‌داشت‌ (همو، ۲/۵۹). پس اینکه او علم تعبیر خواب داشته است، از اساس صحیح نیست و او علم تعبیر خواب نداشته است. @BotShenasi
| فضیلت تراشی برای ابن سیرین سنی و قیاس با حضرت یوسف علیه السلام کتابی که مشهور به تعبیر خواب ابن سیرین است مولف آن شیخ ابوالفضل حبیش بن ابرهیم تفلیسی است که در اواخر قرن ششم هجری تالیف کرده است. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء) اما اینکه اقای رائفی پور در موضوع ترک گناه و زنا صحبت میکنند خیلی هم عالی است اما دلیل بر اینکه از مخالفین مذهب قدیس بسازند و او را در نظر عوام الناس شخصی موجه جلوه بدهند یعنی چی؟ مگر روایات معصومین علیهم السلام ما را کفایت نمیکند؟ مگر خودمان در مذهب حقه شیعه کم علمایِ بزرگ داریم یا قحط الرجال آمده که دست به دامان مخالفین شده اید؟ کسی که به هر نحوی از مخالفین مذهب تمجید کند، یک لبخند به او بزند خدا چهل سال عبادتش را قبول نمیکند. اصبغ بن نباته گوید که اميرالمؤمنين علیه السلام بارها فرمودند؛ کسی که به چهره دشمنان ما نظیر نواصب، جماعت معتزله (دو گروه اهل سقیفه) و خوارج و قَدَریه و همچنين به کلیه مخالفین مذهب امامیه یک لبخند بزند، خداوند قهّار حاصل چهل سال عبادت او را هرگز نمی‌پذیرد و اعمالش حبط و باطل است. مستدرک الوسائل، جلد‏ ۱۲، صفحه ۳۲۲. مستدرک سفینة البحار، رياض العلماء و حياض الفضلاء، جلد ۴، صفحه ۳۷۵. ابن البرقی عن ابیه عن جده عن سلیمان بن مقبل عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام قال: من جالس لنا عائبا او لنا قالیا او واصل لنا قاطعا او قطع لنا واصلا او والی لنا عدوا او عادی لنا ولیا فقد کفر بالذی انزل السبع المثانی و القران العظیم ابن البرقی از امام صادق علیه السلام نقل میکند: کسی که با عیب کننده به ما اهل بیت مجالست کند یا چنین کسی را کندیا با کسی که با اهل بیت قطع رابطه کرده ارتباط بر قرار کند یا با محبین ما قطع رابطه کند یا یکی از دشمنان ما را دوست بدارد یا یکی از دوستان ما را دشمن بدارد به تحقیق به خداوندی که سبع المثانی و قران را نازل فرموده کافر گشته است بحارالانوار ج۲۷، ص۵۳، ح۴، به نقل از امالی شیخ صدوق چگونه ایشان به خود اجازه میدهند که اینگونه چنین شخصیتی را مدح کنند؟ اما طبق روایات ما خواب را هرگونه که تعبیر کنی اتفاق می افتد. و خواب بر سه قسم است یا بشارت از سوی خداوند، یا اندوهی از طرف شیطان یا آنچه در ذهن انسان است و به آن فکر میکند. حال شما بفرمایید یک مخالف مکتب معصومین میتواند بشارت خداوند را بر بنده بگوید؟ @BotShenasi
| چرا مداحی ها تغییر کرد؟ قبل از انقلاب سبک مداحی ها بیشتر بر اساس مصائب معصومین سلام الله علیهم بود. بیشتر مجالس روضه خوانی بود. حتی در سینه زنی هم مصائب مطرح میشد. اما بعد از انقلاب و شروع جنگ جای روضه خوانی و بیان مصائب را اشعار حماسی گرفت. استارت تغییر ماهیت مداحی ها از جنگ شروع شد. جای بیان مصائب معصومین علیهم السلام را اشعار حماسی گرفت. نوحه ها از سبک سینه زنی واحد محزون به نوای کاروان ها تغییر شکل داد. بعد از جنگ دیگر اشعار حماسی هم حذف شد و کم کم نوع مداحی ها طرب انگیز شد! مداحی ها ریتمیک شد! جای مصائب معصومین سلام الله علیهم اشعاری وارد مداحی شد که مولودیک بود. مداحی های ریتمیک که هیجان داشت وارد کارزار شد. کسی که سبک جدید را اختراع نمود کسی نبود جز نریمان پناهی! به جای بیان مصائب دائم خواندند کربلا دلتنگیم‌. کربلا بیام هروله کنم. گنبدت قشنگ است. کفترای حرم نان میخواهند! مجالس روضه خوانی جای خود به مجالسی شبیه باشگاه بدنسازی داد. اما متاسفانه امروز هیچ بوی حزن و فغان در مجالس نیست و مجالس بیشتر از روی ترانه های مبتذل برداشته شده است. واقعا که مداحان امروزی تک تک در حال خیانت به اباعبدالله علیه السلام هستند. جفایی بر ساحت مداحی وارد کردند که حداقل ترکش آن تا ۳۰ سال دیگر بر پیکر مداحی است.‌ شیطان اساس کارش دلسرد کردن و منحرف کردن دستگاه عظیم سیدالشهدا علیه السلام است. و ما شیعیان چه کارگران گوش به فرمانی برای او شدیم! @BotShenasi
| چرا اشعار و مداحی ها نزول کرد! یکی از مصیبت های امروزیِ جامعه مداحی ما تنزل اشعار است. اشعاری که در هیئات خوانده میشود باید بیان کننده یک مسئله اعتقادی، مقتلی باشد. در گذشته اشعار محتوا داشت، برگرفته از ایات و روایات و مقاتل بود. مثال کامل تر این است بیش از صدها سال است شعر معروف ای اهل حرم میر و علمدار نیامد طنین افکن مجالس سید الشهدا علیه است. یا اشعار محشتم که سرآمد تمام اشعار است. نوحه پر سوز و گداز زینت دوش نبی! این اشعار والا و پر مخاطب و زیبا و پر مغز کجا؟ اشعاری که دون شان معصومین است کجا؟ طرف برای حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام با آن فضائل و مناقب و آن مصیبت جانگداز فقط میخواند، چشمات قشنگه! ابروهات دلمُ برده! ایا ما بخاطر جمال و زیبایی عاشق اهل بیت علیهم السلام هستیم یا فضائل و علم و حکمت معصومین؟ ایا از زیارت نامه حضرت ابالفضل علیه السلام برداشت چشم و ابرویِ قشنگ میشود؟ یا مطیع خداوند بودند و مطیع امام معصوم بودند؟ رجز قمربنی هاشم علیه السلام کجا؟ این اشعار دون شان حضرت کجا؟ این تنزل بخاطر این بود که مادحین سعی در هیجان انگیز کردن و جذب مخاطب است. نه جذب رضایت امام عصر ارواحنا فداه. قدیم اشعار در شان قمر بنی هاشم علیه السلام چه بود؟ شمع شهدا عباس علیه السلام کجا؟ قربون چشات برم کجا؟ مداح هم اگر اسم و رسمی داشته باشد که هر جفنگی را بخواند مریدان جان بر کف به به و چه چه میکنند! چون مجالس مداح محور شده! طرف میگوید مداح کیست؟ وقتی هیئات ما از روحانیت معتقد به مبانی مذهب فاصله بگیرد و سخنران بشود مداح این مصیبت هم بر سر جوانان نازل میشود! چرا باید بیان مصائب و فضائل معصومین جای خود را به چرندیات بدهد؟ گاهی وقتها کلیپ های مداحی مانند باشگاه بدن سازی است طرف شش متر میپره هوا دست خود را باز میکند. دست اگر بالا میرود باید یا به سر بخورد یا به سینه اینکه دستهای خود را تکان میدهند یعنی چی؟ منبرها سیاسی شد! مداحی برای غیر شد! ریتمیک شد با خزعبلات! مجالس معصومین محل نزول ملائک است! ولله اگر امام حسین علیه السلام حاضر شود طرف جلو امام حسین علیه السلام حاضر است که بخواند چه چشم و ابرویی داری با این سبکهای مستهجن که از موسیقی های مستهجن گرفته شده است! @BotShenasi
| آیا معصومین امر به فحاشی کردند؟ یک کانال مجهول الحال و الهویت که هیچگونه پل ارتباطی با اعضای خویش ندارد. متنی را با عنوان برخی روایات فحش رکیک و صریح و علنی اهل بیت علیهم السلام به مفسدین و غاصبین منتشر کرده است. که این متن نشان میدهد صرفاً یک کپی پیست بوده و شخص نامبرده که منکر حجاب است و خود جز مفسدین است یک عدد از این مطالب را به چشم ندیده است. با بررسی تک تک کلمات متن این شخص، نشان میدهیم این شخص یا بیسواد است، و بدون آگاهی با کپی از کانالهای دیگر این مطلب را منتشر کرده یا مزدور است و قصدش جسارت به ساحت قدس معصومین علیهم السلام است. امیرالمؤمنین به عمروعاص فرمودند: یابن النابغه أنت طلیق دبرک أیام عمرک ای پسر نابغه تو در روزگار زندگی ات آزاد شده ماتحتت هستی الغدیر 3\2942 این ترجمه کاملا هدف دار و برای رسیدن به مقصود است. اولا تو آزاد شده پشتت هستی فحش رکیک نیست. دُبُر هم به معنای پشت است. این مصداق سب است که ریشه در واقعیت و کنایه دار است. امیرالمؤمنین به خالد بن ولید ملعون فرمودند: الذی یقتلنی أضیق أستا منک ای خالد کسی مرا میکشد که سوراخ ماتحتش از تو تنگ تر است (یعنی خالد خیلی لواط داده) احتجاج ج 1ص89و 90، بحار ج 30ص1453 باز هم ترجمه هدف دار است در حالی که این هم فحش رکیک نیست و ترجمه صحیح این جمله "امیرالمومنین عليه السّلام فرمود: اى بى مادر دروغ گفتى، آنكه توان اين كار را دارد حلقه استش از تو تنگتر است!" امیرالمؤمنین در نامه ای به عبدالله بن قیس فرمودند: یابن الحائک یا عاض أیر ابیک . ای پسر کسی که آلت پدرش را گاز می گرفت. بحار 32\81 (دقت شود حتی در نامه که نوشتار است و بین عموم پخش می شود حضرت فحش می دهند به دشمنشان) این روایت سند ندارد و مصدر آن نامشخص است. و از نظر سندی اعتبار ندارد. با توجه به توضیحات علامه در بخشی دیگر از بحار الانوار این جمله نسبت به امیرالمومنین علیه السلام داده شده آن هم توسط ابن اثیر، چگونه به خود جرات داده این جملات را با قاطعیت و بدون تحقیق به معصومین نسبت میدهند برای ما جای تعجب است. رسول خدا درباره معاویه ملعون فرمودند: رب یوم لأمتی من معاویه ذی الأستاه چه روز هایی در پیش است برای امت من از دست معاویه ماتحت گشاد نهج الحق علامه حلی 310 بحار 33\2155 بیسوادی این شخص وقتی مشخص میشود که این جمله را اصلا ندیده زیرا این جمله در پاورقی آمده و از کتب اهل سنت! روی ابن أبی الحدید فی أواسط شرح المختار: ۵۶ من نهج البلاغة من شرحه: ج ۱، ص ۷۹۳، ط بیروت قال: أتیت مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و الناس یقولون: نعوذ بالله من غضب اللّه و غضب رسوله. فقلت: ما هذا؟ قالوا: معاویة قام الساعة فأخذ بید أبی سفیان فخرجا من المسجد فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: لعن اللّه التابع و المتبوع ربّ یوم لامتی من معاویة ذی الاستاه! سبحان الله که کلمات سنی ها را به معصومین نسبت میدهند و سینه ستبر میکنند که معصومین فحاشی کردند! وای بر شما جماعت نادان. رسول خدا فرمودند: من تعزی بعزاء الجاهلیه فأعضوه بهن أبیه مرحوم مجلسی در توضیح حدییث نوشته: ای قولوا له أعضض بأیر أبیک یعنی هر کس به دوران جاهلیت خود افتخار کرد به او بگویید برو آلت پدرت را گاز بگیر. بحار 32ص916 سبحان الله از حماقت این جماعت که کلام یک عالم سنی را به سید المرسلین نسبت میدهند و شرح میدهند. هر کس بر معصومین دروغ ببندد نشمینگاهش در آتش است. اما وقتی به بحار رجوع میکنیم میبینیم: أقول: الأیر الذکر و قال ابن الأثیر فی النهایة و فیه من تعزی بعزاء الجاهلیة فأعضوه بهن أبیه و لا تکنوا. أی فقولوا له اعضض بأیر أبیک و لا تکنوا بالأیر عن الهن تنکیرا له و تأدیبا. و أیضا قال فی مادة أیر فی حدیث علی علیه السلام من یطل أیر أبیه ینطق به. هذا مثل ضربه أی من کثرت إخوته اشتد ظهره بهم انتهی. ابن اثیر در النهایه آورده است: «من تعزّی بعزاء الجاهلیة فأعضوه بِهَن أبیه و لاتکنوا»: «هر کس به شیوه جاهلیت عزاداری کند بگویید آلت پدرش را به دندان بگیرد و به کنایه نگویید» یعنی به او بگویید: «آلت پدرت را به دندان بگیر» و به جای «الهن» به کنایه «الأیر» نگویید تا بداند کارش زشت است و ادب شود. و همچنین در مورد ماده «أیر»، در حدیثی از امام علی علیه السلام است که می‌فرماید: «مَن یطل ایر ابیه ینطق به» این ضرب المثلی است در مورد کسی که برادرانش زیاد باشند پشت وی به آنان گرم گردد. و شاید در اینجا معنا این است که وی به سنت پدر کافر خود متمسک شده و جهالت و عصبیت و عیوب و قلت اعوان و انصار و پَستی همواره همراه اوست. از کی شما کلام ابن اثیر را به رسول خدا نسبت میدهید؟ شاید پیامبرتان ابن اثیر است. و کلام ابن اثیر را سر لوحه خود قرار دادید. در حالی کاین حدیث هم که ذکر شده از کتب اهل سنت است. چگونه دست مایه شما برای ترویج دروغ کردید؟ @BotShenasi
| بعد ابیها (۳) در كتاب احتجاج طبرسي (ج ۱ ص ۱۴۷) از سُويد بن غفله نقل شده، هنگامي كه حضرت زهرا‌سلام الله علیها در بستر وفات قرار گرفت، زنان مهاجر و انصار به عيادت او آمدند و عرض كردند: اي دختر پيامبر چگونه صبح كردي در مورد اين بيماري كه داري؟ فاطمه پس از حمد و ثناي الهي، و درود بر پدرش رسول خدا فرمود: صبح نمودم كه به خدا سوگند دنياي شما را نمي پسندم، و مردهاي شما را دشمن دارم، پس از آنكه آنها را در زير دندان خود آزمودم و از دهانم بيرون افكندم، و پس از آنكه آنها را با محك آزمايش، شناختم و با آنها دشمن شدم. چقدر زشت است: كُند شدن شمشيرها بعد از تيزي آنها (نصرت مردان شما از اسلام در آغاز، و سستي آنها در زمان حاضر). چقدر زشت است: بازيچه انگاشتن امور، بعد از جديّت (و استقامت مردان شما در آغاز، و بي تفاوتي آنها در زمان حاضر). چقدر زشت است: كه انسان پس از ايمان، از مرز دين خارج گردد. چقدر بد است: پيروزي از هوسهاي نفساني و لغزيدن و به دنبال آن دستخوش عذاب الهي شدن. چه بسيار زشت است: كيفر سخت الهي براي اين گروه كه (بر اثر عدم دفاع از حقوق ما) خود را مستحق عذاب هميشگي آخرت نمودند، ناگزير بار سنگين عذاب را بر گردن آنها افكندم، و ننگ اعمال زشتشان را بر اطراف آنها انداختم، آنها را رها ساختم، و ننگها را مانند لباس بر اندام آنان پوشاندم. پس از رحمت وسيع خداوند، بريده و دور باد رحمت الهي از آن قومي كه به ما ستم نمودند، واي بر آنها كه مقام رهبري را از كوههاي سطبر و استوار رسالت برگرفتند، و پايه‌هاي نبوّت و هدايت و محل نزول جبرئيل را از صاحب حقش محروم نمودند. آگاه باشيد: كردار مردان شما زياني آشكار است، چرا كه آنها از ابوالحسن علي روي گردانيدند، سوگند به خدا روي گرداني آنها از علي به اين خاطر است كه شمشير علي در ميدانهاي نبرد، تيز و كوبنده بود، او باكي از مرگ نداشت و با پنجه ي پرتوان خود، دلاوران دشمن را به خاك هلاكت مي‌افكند، به خدا سوگند اگر آنها زمام امور امّت را بدست علي مي‌دادند، او هر كسي را كه از راه راست منحرف مي‌شد، به راه راست مي‌آورد، و هر كسي را كه از حجّت روشن، روي برمي تافت به سوي آن مي‌كشانيد، او به گونه اي با مدارا مردم را به راه راست سير مي‌داد كه دهان سيركننده مجروح نشود، و جانش خسته نگردد، و آنها را به آبگاه خوشگوار و فراوان وارد مي‌ساخت، آبگاهي كه نهرهاي آن از آب صاف، لبريز است، و اطراف آن نهرها پاك و پاكيزه است. آري علي آنها را در چنين آبگاهي سيراب مي‌كرد، و آشكارا و نهان آنها را نصيحت مي‌نمود، در صورتي كه خود آن حضرت، از دنياي آنها بهره مند نمي شد. مگر به مقدار شربت آبي كه تشنگي خود را برطرف سازد، و اندكي غذا كه گرسنگي او را رفع كند، اگر او عهده دار مقام رهبري مي‌شد، انسانهاي راستين و دروغين، پارسا و حريص از همديگر جدا و آشكار مي‌شدند. وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السّماءِ وَ الارْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ : «و اگر مردمي كه در شهرها و آباديها زندگي دارند، ايمان بياورند و تقوي پيشه كنند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي‌گشائيم ولي آنها (حقايق را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم». (اعراف- ۹۶) وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ : «و كساني كه از اين گروه ظلم كردند، گرفتار كيفر اعمال بد خود خواهند شد و هرگز نمي توانند از چنگال عذاب الهي بگريزند». (زُمَر- ۵۱) @BotShenasi
| انا لله و انا الیه راجعون روايان سنّي و شيعه از «سَلْمي» همسر ابورافع نقل كرده اند كه گفت: من در ساعات آخر عمر حضرت صدیقه سلام الله علیها از او پرستاري مي‌كردم، يك روز حال او بهتر شد و آرام گرديد، امير مؤمنین علیه السلام براي بعضي كارها از خانه بيرون رفت، فاطمه به من فرمود: مقداري آب بياور تا غسل كنم، و بدنم را شستشو دهم، آب آوردم و كمك كردم، فاطمه برخاست و غسل نيكوئي انجام داد، لباسش را عوض كرد، سپس به من فرمود: بستر مرا در وسط خانه، پهن كن، سپس رو به قبله بر آن بستر خوابيد، و به من فرمود: من امروز از دنيا مي‌روم، من خودم را شسته ام، هيچكس روي مرا باز نكند سپس دستش را زير سرش گذاشت و از دنيا رفت. روايت شده: آن هنگام كه فاطمه جان سپرد، ساعت بين مغرب و عشا بود، وقتي كه زمان احتضار فرارسيد، نگاه تندي كرد و سپس گفت: اَلسَّلامُ عَلي جِبْرَئيل، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللَّهِ، اَللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِكَ، اَللَّهُمَّ فِي رِضْوانِكَ وَ جَوارِكَ وَ دارِكَ دار السَّلامِ. : «سلام بر جبرئيل، سلام بر رسول خدا، خدايا با رسول خدا هستم، خدايا در رضوان و جوار رحمت تو و در خانه تو خانه ي سلام، هستم». سپس به حاضران فرمود: آيا آنچه مي‌بينم شما هم مي‌بينيد؟ بعضي از حاضران گفتند: اي دختر رسول خدا! چه مي‌بيني؟ فرمود: اكنون اهل آسمان را با موكبها و هيئتهاي خود مي‌نگرم و جبرئيل را مي‌بينم و رسول خدا را مي‌نگرم كه مي‌فرمايد: «اي دخترم! نزد ما بيا كه آنچه (از نعمتها و رضوان الهي) در پيش داري، براي تو بهتر است». زيد بن علي نقل مي‌كند: فاطمه به جبرئيل و به پيامبر و همچنين به عزرائيل سلام كرد، حاضران صداي ظريف فرشتگان را شنيدند، و بوي خوشي كه خوشبوترين بوها بود استشمام كردند. اسماء بنت عُمَيْس مي‌گويد: هنگامي كه فاطمه به حال احتضار افتاد، به من فرمود: «هنگامي كه جبرئيل در ساعت رحلت پيامبر نزد پيامبر آمد مقداري كافور از بهشت آورد، پيامبر آن را سه قسم كرد، يك قسم آن را براي خود برداشت و يك قسم آن را براي علي ، و يك قسم آن را براي من گذاشت كه وزن آن چهل درهم بود»، آنگاه به من فرمود: اي اسماء آن كافور باقيمانده را در فلان جا است بياور و كنار سرم بگذار، اين را گفت و جامه اش را به سر كشيد، و فرمود: اندكي صبر كن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم بدان كه به پدرم ملحق شده ام: اسماء اندكي صبر كرد، سپس فاطمه را صدا زد، جوابي نشنيد، صدا زد: يا بِنْتَ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفي، يا بِنْتَ اَكْرَمُ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّساء، يا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطَأَ الْحِصي يا بِنْتَ مَنْ كانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوَْسَيْنِ اَوْ اَدْني. : «اي دختر محمد مصطفي! اي دختر بهترين انسانها، اي دختر برترين كسي كه بر روي زمين راه رفت، اي دختر كسي كه در شب معراج به جايگاه خاصّ قرب الهي رسيد». باز جواب نشنيد، اسماء روپوش را كنار زد، ناگاه دريافت كه فاطمه به لقاءِاللَّه پيوسته است، خود را به روي فاطمه انداخت و او را مي‌بوسيد و عرض كرد: «اي فاطمه! وقتي كه بحضور پدرت رسول خدا رسيدي، سلام مرا به او برسان». حسن و حسين كنار جنازه ي مادر سپس اسماء گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرون آمد، حسن و حسين را در بيرون خانه ملاقات كرد. آنها گفتند: مادر كجاست؟ اسماء، سخني نگفت، آنها به سوي خانه روانه شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبله دراز كشيده، حسين مادرش را حركت داد، ناگهان دريافت كه مادرش از دنيا رفته است، به برادرش حسن رو كرد و گفت: اي مادرم! خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد (آجَرَكَ اللَّهُ فِي الْوالِدَةِ). حسن خود را به روي مادر انداخت، گاهي او را مي‌بوسيد و گاهي مي‌گفت: اي مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنكه روح از بدنم بيرون رود. امام حسين پيش آمد و پاهاي مادرش را مي‌بوسيد، و مي‌گفت: «مادرم! من پسرت حسين هستم، قبل از آنكه قلبم شكافته شود و بميرم، با من سخن بگو». @BotShenasi
| امیرالمومنین علیه السلام در سوگ اسماء به حسنین علیهم السلام فرمود: برويد نزد پدرتان امیرالمومنین علیه السلام و شهادت مادرتان را به او خبر دهيد. حسنین علیهم السلام از خانه بيرون آمدند، در حالي كه فرياد مي‌زدند: يا مُحَمَّداه! يا اَحْمَداه! اَلْيَوْمُ جُدِّ دَلَنا مُوْتُكَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا : «آه! اي محمد! اي احمد! امروز مصيبت فقدان تو براي ما تجديد شد، چرا كه مادرمان از دنيا رفت». سپس حسن و حسين علیهم السلام وارد مسجد شدند، امیرالمومنین علیه السلام در مسجد بود، آنها شهادت حضرت صدیقه سلام الله علیها را به او خبر دادند، امیرالمومنین علیه السلام از اين خبر آنچنان دگرگون شد كه بي حال افتاد، آب به صورتش پاشيدند، وقتي كه حالش خوب شد، با ندائي جانسوز فرمود: بِمَنِ الْعَزاء يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ اَتَعَزِّيُ فَفِيمَ الْعَزء مِنْ بَعْدِكِ. : «اي دختر محمّد به چه كسي خود را تسليت بدهم، تا زنده بودي مصيبتم را به تو تسليت مي‌دادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟ » مورّخ معروف، مسعودي نقل مي‌كند: هنگامي كه فاطمه از دنيا رفت، امیرالمومنین بسيار بي تابي نمود، و گريه و زاري شديد كرد، و چنين مرثيّه مي‌خواند: لِكُلِ اجْتِماعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فِرْقَةٌ وُ كُلُّ الَّذِي دُونَ الْمَماتِ قَلِيلٌ اِنَّ افْتِقادِي فاطِمَة بَعْدَ اَحْمَدٍ دَلِيلٌ عَلي اَنْ لايَدُومَ خَلِيلٌ : «سرانجام هر اجتماع دو دوست، به جدائي مي‌انجامد، و هر مصيبتي بعد از مرگ و فراق، اندك (و قابل تحمّل) است. رفتن فاطمه بعد از رفتن پيامبر دليل آن است كه هيچ دوستي باقي نمي ماند». روايت كننده مي‌گويد: امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن و حسين علیه السلام را برداشت و با هم وارد آن اطاقي شدند كه بدن مطهر صدیقه طاهره سلام الله علیها در آنجا بود، ديدند اسماء در بالين فاطمه نشسته و گريه مي‌كند و مي‌گويد: «اي يتيمان محمد ما بعد از پيامبر خود را به فاطمه تسليت مي‌داديم، اكنون به چه كسي تسليت بدهيم؟ » @BotShenasi
| اهل مدینه .... روايت شده: اهل مدينه يكصدا به ناله درآمدند، و زنهاي بني هاشم به خانه ي فاطمه آمده و همه با هم ناله و زاري كردند آنگونه كه نزديك بود از صداي شيون آنها، مدينه به لرزه درآيد، در آن حال مي‌گفتند: يا سَيِّدَتاه! يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ: «اي بانوي بزرگوار! اي دختر رسول خدا». مردم مدينه مثل موهاي بال اسب، پياپي به حضور امیرالمومنین علیه السلام آمدند، آن حضرت نشسته بود و حسن و حسين در پيش روي او، گريه مي‌كردند، مردم از گريه ي حسن و حسين علیهم السلام به گريه افتادند. اُمّ كلثوم سلام الله علیها در حالي كه نقاب بر چهره و چادر بر سر افكنده بود و دامنش به زمين كشيده مي‌شد، و گريه او را بي تاب كرده بود، از خانه بيرون آمد و فرياد مي‌زد: يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَلْآنَ حَقّاً فَقَدْناكَ فَقْداً لا لِقاءَ بَعْدَهُ اَبَداً. : «اي بابا اي رسول خدا! براستي كه امروز ما تو را از دست داديم كه بعد از آن هيچگاه بديدار تو نائل نمي شويم». مردم اجتماع كردند و گريه و ضجّه مي‌نمودند، و منتظر بودند تا بدن مطهر صدیقه طاهره سلام الله علیها بيرون آيد و بر آن نماز بخوانند. در اين وقت ابوذر از خانه بيرون آمد و گفت: پراكنده شويد زيرا حركت دادن جنازه ي دخت رسول الله صلی الله علیه و آله تا شب به تأخير افتاد، مردم برخاستند و پراكنده شدند. @BotShenasi
| خداحافظ ای هستیِ مولا چون شب فرارسيد، امیرالمومنین علیه السلام جنازه را غسل داد، هنگام غسل هيچكس حاضر نبود جز حسن و حسين علیهم السلام ، زينب،‌ام كلثوم، سلام الله علیها فضّه و اسماء بنت عُميس. اسماء مي‌گويد: فاطمه به من وصيّت كرد كه هيچكس جز علي و من، او را غسل ندهند، من علي را در غسل دادن فاطمه كمك كردم. روايت شده: امیرالمومنین علیه السلام هنگام غسل فاطمه ميفرمود: «خدايا فاطمه كنيز تو و دختر رسول و برگزيده ي تو است، خدايا حجّتش را به او تلقين كن، و برهانش را بزرگ بدار، و درجه اش را عالي كن، و او را با پدرش محمد همنشين گردان». و نيز روايت شده كه: علي با همان پرده اي كه بدن رسول خدا را خشك كرد، بدن زهرا را خشك نمود، وقتي كه غسل تمام شد، علي بدن را بر سرير (شبيه تابوت) نهاد، و به امام حسن علیه السلام فرمود: به ابوذر خبر بده بيايد، او ابوذر را خبر كرد و آمد و با هم بدن را تا محل نماز حمل كردند، حسن و حسين علیهم السلام همراه امیرالمومنین علیه السلام بودند، آنگاه امیرالمومنین علیه السلام بر جنازه، نماز خواند. در روايت ورقه آمده، اميرالمومنین علیه السلام فرمود: مشغول غسل دادن فاطمه شدم، او را در درون پيراهن، بي آنكه پيراهنش را از تن بيرون آورم غسل دادم، به خدا سوگند فاطمه پاك و پاكيزه بود، سپس از باقيمانده ي حنوط رسول خدا او را حنوط كردم و كفن بر او پوشاندم، و پيچيدم، وقتي كه خواستم بندهاي كفن را ببندم، صدا زدم: اي اُمّ كلثوم، اي زينب، اي سكينه، اي فضّه، اي حسن و اي حسين هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ اُمِّكُمْ...: «بيائيد و از ديدار مادرتان توشه برگيريد، كه وقت فراق و لقاي بهشت است». حسن و حسين آمدند و با آه و ناله مي‌گفتند: واحَسْرَتاهُ! لا تُنْطَغي اَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنا مُحَمَّدُ الْمُصْطَفي وَ اُمُّنا فاطِمَةُ الزَّهْراءِ... : «آه! چه شعله ي حسرت و اندوهي كه هرگز خاموش شدني نيست، براي فقدان جدّمان محمد مصطفي و مادرمان فاطمه زهرا، اي مادر حسن! و اي مادر حسين! وقتي كه با جدّمان ملاقات كردي، سلام ما را به او برسان، و به او بگو: ما بعد از تو در دنيا يتيم مانديم». اميرالمومنین علیه السلام فرمود: اَنِّي اُشْهِدُ اللَّهَ اِنَّها قَدْ حَنَّتْ وَ اَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْها وَ ضَمَّتْهُما اِلي صَدْرِها مَلِيّاً. : «من خدا را گواه مي‌گيرم كه فاطمه ناله ي جانكاه كشيد و دستهاي خود را دراز كرد و فرزندانش را مدّتي به سينه اش چسبانيد». ناگاه شنيدم هاتفي در آسمان صدا زد: يا اَبَا الْحَسَنِ اِرْفَعْهُما عَنْها فَلَقَدْ اَبْكِيا وَاللَّهِ مَلائِكَةَ السَّماءِ... : «اي علي!، حسن و حسين را از سينه ي مادرشان بلند كن، كه سوگند به خدا اين حالت آنها، فرشتگان آسمان را به گريه انداخت، و دوستان مشتاق دوست خود مي‌باشند». آنگاه حسن و حسين علیهم السلام را از سينه مادرشان، بلند كرد. @BotShenasi
| خداحافظ ای وجود علی شيخ طوسي نقل مي‌كند: هنگامي كه علي بدن زهرا را به خاك سپرد، و قبر او را با زمين هموار نمود، و دست خود را از غبار خاك پاك كرد، غم و اندوهش به هيجان درآمد، اشك بر گونه هايش جاري نمود و رو به جانب قبر رسول خدا كرد و چنين فرمود: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي، وَ عَنْ اِبْنَتِكَ النّازِلَةِ فِي جَوارِكَ وَ السَّرِيعَةِ الْلَحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ تَجَلُّدِي اِلّا اَنَّ فِي التّأسِّي لِي بِعَظِيم فُرْقَتِكَ وَ فادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ... «سلام بر تو اي رسول خدا! از جانب خودم و دخترت، كه هم اكنون در جوارت فرود آمد و به سرعت به تو پيوسته است، اي پيامبر خدا، صبرم از فراق دختر برگزيده ات، كم شده و طاقتم از دست رفته است، ولي پس از روبرو شدن با فاجعه ي عظيم رحلت تو، هر مصيبتي به من برسد كوچك است، يادم نمي رود كه با دست خود پيكرت را در قبر گذاشتم، و هنگام رحلت سرت بر سينه‌ام بود كه روح تو پرواز كرد اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ. اي پيامبر! امانتي را كه به من سپرده بودي به تو برگردانده شد، امّا اندوه من هميشگي است، و شبهايم را با بيداري بسر مي‌برم، تا اينكه به تو بپيوندم، به زودي دخترت تو را آگاه خواهد كرد، كه امّت تو به ستم كردن، هم رأي شدند، چگونگي حال را بي پرده از وي بپرس، وضع چنين است، در حالي كه هنوز فاصله اي با زمان حيات تو نيفتاده، و يادت فراموش نگرديده است. وَالسَّلامُ عَلَيْكُما سَلامَ مُوَدِّعٍ، لا قالٍ وَ لا سَئمٍ فَاِنْ اَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ اِنْ اُقِمْ فَلا عَنْ سُوءٍ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ... : «سلام من بر هر دو شما سلام وداع كننده، نه سلام كسي كه ناخشنود يا خسته دل باشد، اگر از خدمت تو بازمي گردم از روي ملالت و خستگي نيست، و اگر در كنار قبرت اقامت گزينم نه به خاطر سوءظني است كه از وعده ي نيك خدا در مورد صابران دارم آري صبر كردن مباركتر و نيكوتر است، اگر بيم غلبه ي آنانكه بر ما سلطه يافتند نبود كنار قبر تو مي‌ماندم و در نزد تربت تو اعتكاف مي‌كردم، و فرياد ناله از اين مصيبت برمي داشتم، مانند زني كه فرزندش مرده باشد، خداوند مي‌نگرد كه من از ترس دشمنان دختر تو را پنهان به خاك سپردم، آن دختر تو كه حقّش را ربودند و ميراث او را از او بازداشتند، با اينكه از زمان تو چندان نگذشته، و نام تو هنوز كهنه نشده است، به پيشگاه تو اي رسول خدا شكايت مي‌آورم، و در اطاعت از تو، تسلّي خاطر و صبر و شكيبائي نيك است، درود و رحمت و بركات خدا بر تو و بر دختر تو باد. هنگامي كه بدن فاطمه را در ميان قبر نهاد، گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمْ، بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلي مِلةِ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمّد بْنِ عَبْدِاللَّهِ... : «اي صديقه! تو را به كسي كه بهتر از من است تسليم كردم، و براي تو همان را كه خدا مي‌پسندد، پسنديدم، سپس اين آيه را خواند: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نَعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْري. «ما شما را از آن خاك آفريديم، و در آن بازمي گردانيم، و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مي‌آوريم» (طه- ۵۵). وقتي كه قبر را هموار كرد و مقداري آب بر آن پاشيد، كنار قبر، گريان و محزون نشست، عباس (عمويش) آمد دستش را گرفت و به خانه اش برد. @BotShenasi
| درگیری امیرالمومنین و عمر روايت شده: شبي كه بدن مطهر صدیقه طاهره سلام الله علیها را دفن كردند، در قبرستان بقيع صورت چهل قبر تازه احداث كردند. و وقتي كه مسلمانان از وفات فاطمه آگاه شدند به قبرستان بقيع رفتند، در آنجا چهل قبر تازه يافتند، قبر فاطمه را پيدا نكردند، صداي ضجّه و گريه از آنها برخاست، همديگر را سرزنش مي‌كردند، و مي‌گفتند: پيامبر شما جز يك دختر در ميان شما نگذاشت، ولي او از دنيا رفت و به خاك سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضر نشديد، و قبر او را نمي شناسيد. سران قوم گفتند: برويد عدّه اي از زنان با ايمان را بياوريد تا اين قبرها را نبش كنند، تا بدن فاطمه را پيدا كنيم و بر او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم. امیرالمومنین علیه السلام‌ از موضوع آگاه شد. خشمگين از خانه بيرون آمد، آنچنان خشمگين بود كه چشمهايش سرخ شده بود و رگهاي گردنش پر از خون گشته بود، و قباي زردي كه هنگام ناگواريها مي‌پوشيد، پوشيده بود، و بر شمشير ذوالفقارش تكيه نموده بود تا به قبرستان بقيع آمد، و مردم را از نبش قبرها ترسانيد. مردم گفتند: اين علي بن ابيطالب است كه مي‌آيد در حالي كه سوگند ياد كرده كه اگر يك سنگ از اين قبرها جابجا شود، تمام شما را خواهد گشت. در اين هنگام، عمر با جمعي از اصحابش با امیرالمومنین علیه السلام ملاقات كردند، عمر گفت: «اي ابوالحسن! اين چه كاري است كه انجام داده اي، سوگند به خدا قطعاً قبر زهرا را نبش مي‌كنيم، و بر او نماز مي‌خوانيم». امیرالمومنین علیه السلام دست بر دامن او زد و آن را پيچيد و به زمين كشيد، عمر به زمين افتاد، امیرالمومنین به او فرمود: «اي پسر سوداي حبشيّه! من از حق خودم گذشتم از بيم آنكه مردم از دين خارج نگردند، امّا در مورد نبش قبر فاطمه ، سوگند به خدائي كه جانم در اختيار او است، اگر چنين كنيد، زمين را از خون شما سيراب مي‌كنم، چنين نكنيد تا جان سالمي از ميان بدر بريد». ابوبكر به حضور امیرالمومنین آمد و عرض كرد: ترا به حق رسول خدا و به حق آن كسي كه بالاي عرش است (يعني خدا) سوگند مي‌دهم، عمر را رها كن، ما چيزي را كه شما نپسنديد، انجام نمي دهيم. آنگاه امیرالمومنین، عمر را رها كرد، و مردم متفرّق شدند و از فكر نبش قبر منصرف گرديدند. در كتاب علل الشّرايع (تأليف شيخ صدوق) آمده: شخصي از امام صادق علیه السلام درباره ي تصيم بر نبش قبر فاطمه سؤال كرد، آن حضرت در پاسخ فرمود: علي شبانه جنازه را از خانه بيرون آورد، چند چوب از درخت خرما را با آتش روشن كرد، و از نور روشنائي آنها به راه افتاد، تا آنكه بر آن نماز خواند و آن را شبانه به خاك سپرد، صبح آن شب، ابوبكر و عمر، مردي از قريش را ملاقات كردند و از او پرسيدند: از كجا مي‌آئي؟ او گفت: از خانه ي علي مي‌آيم، رفته بودم در مورد وفات فاطمه به علي تسليت بگويم. آنها پرسيدند: مگر فاطمه از دنيا رفت؟ او گفت: آري، در نيمه شب او را دفن كردند. آن دو نفر، سخت پريشان شدند و از خوف سرزنش مردم، بسيار هراسان گشتند، به حضور علي آمدند و عرض كردند: «سوگند به خدا از حيله و دشمني با ما هيچ فروگذار ننمودي، اينها همه بر اثر كينه هائي است كه در دل، نسبت به ما داري، اين عمل شما نظير آنست كه پيامبر را تنها غسل دادي و به ما خبر ندادي، و به پسرت حسن ياد دادي كه به مسجد بيايد و خطاب به ابوبكر فرياد بزند كه از منبر پدرم، پائين بيا». امیرالمومنین به آنها فرمود: اگر سوگند ياد كنم حرف مرا تصديق مي‌كنيد؟ ابوبكر گفت: آري. امیرالمومنین فرمود: پيامبر به من وصيّت كرد كه ديگري را در غسل دادن او شريك نكنم و فرمود: كسي جز پسر عمويم علي به بدن من نگاه نكند، من آن حضرت را غسل مي‌دادم، فرشتگان بدن او را مي‌گردانيدند، و فضل بن عبّاس آب به من مي‌داد، در حالي كه چشمهايش بسته بود، و چون خواستم كه پيراهن آن حضرت را از تنش بيرون آورم، صدائي از هاتفي شنيدم ولي خود او را نديدم كه مي‌گفت: پيراهن آن حضرت را از تنش بيرون نياور، من مكرّر صداي او را مي‌شنيدم ولي خودش را نمي ديدم، از اين رو آن حضرت را در درون پيراهن، غسل دادم سپس كفن آن حضرت را نزد من آوردند، او را كفن كردم و پس از كفن كردن، پيراهن او را از تنش بيرون آوردم». @BotShenasi
| جسارت به مقدسات شیعه از شعبى و أبو مخنف و يزيد بن ابى حبيب مصرى نقل است كه ايشان همگى گفتند: در اسلام هيچ روزى در باب منازعه و مشاجره و مبالغه در كلام قومى مجتمع در يك مكان بپاى آن روز نمى رسد كه: عمرو بن عثمان بن عفّان و عمرو بن عاص و عتبة بن- أبى سفيان، و وليد بن عقبة بن أبي معيط، و مغيرة بن شعبه گفتند نزد حسن بفرست تا بیاید و در باب پدرش با او سخن بگوییم. معاويه به ايشان گفت: من ترس آن دارم كه حسن در اين مناظره آنچنان قلّاده اى به گردن شما بيندازد كه تا دم مرگ عار و ننگ آن گريبان شما را بگيرد، بخدا قسم كه من پيوسته از ديدار او كراهت داشته و از هيبتش ترسيده ام، و من اگر در پى او فرستم شيوه عدل و انصاف را در حقّ او از جانب شما رعايت نمايم. عمرو عاص گفت: آيا بيم آن دارى كه باطل او بر حقّ ما و بيمارى اش بر صحّت و سلامتى ما رفعت گيرد؟ معاويه گفت: نه، گفت: پس همين الآن پى او بفرست. عتبه گفت: اين رأى شما را صلاح نمى دانم، و بخدا سوگند كه همگى شما نيز قادر نخواهيد بود بيشتر و عظيمتر از آنچه با شما است با او روبرو شويد، و او نيز بيش از آنچه دارد با شما روبرو نخواهد شد، زيرا او از خاندانى است كه در مبارزه و جدال سرسختند. پس همگى دنبال امام حسن عليه السّلام فرستادند، وقتى فرستاده نزد آن حضرت رسيد بدو عرض كرد: معاويه شما را فراخوانده است، فرمود: چه كسانى نزد اويند؟ گفت: نزد او فلانى و فلانى- و تا آخر نام يكايكشان را برد-. آن حضرت عليه السّلام فرمود: چه شده كه سقف بر سرشان نريخته و عذاب از آنجا كه فكرش را نمى كنند بر ايشان نازل نمى شود؟ سپس گفت: اى جاريه لباسهايم را بده! و گفت: «اللّهمّ إنّي أدرأ بك في نحورهم، و أعوذ بك من شرورهم، و أستعين بك عليهم، فاكفنيهم بما شئت، و أنّى شئت، من حولك و قوّتك، يا أرحم الرّاحمين» و به آن فرستاده گفت: اينها كه گفتم كلام فرج و گشايش بود. و چون داخل مجلس ايشان شد معاويه از جاى برخاسته و از وى استقبال نموده و تحيّت و مرحبا گفت و با وى مصافحه نمود. فرمود: اين تحيّتى كه بمن نمودى نشانه سلامتى و مصافحه علامت امن و امان است. معاويه گفت: آرى، اين جماعت بدون اجازه من بدنبال شما فرستادند كه شما افتراى ايشان را در اينكه عثمان مظلومانه بقتل رسيده استماع نماييد، و اينكه پدرت او را كشته، پس كلامشان گوش دار و همان طور كه مى پرسند جوابشان را بده، و حضور من شما را از پاسخ به ايشان منع نكند. امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه! خانه خانه تو است و اجازه همه در اينجا نزد تو است، بخدا سوگند اگر جوابى كه ايشان مى خواهند بدهم از گفتن فحش نزد تو حيا مى كنم، و چنانچه بر تو غالب آيم از ضعف و ناتوانى تو شرم كنم، پس كداميك از آن دو را قبول دارى و از كدامشان معذورى؟ و اين را بدان كه اگر من از اين اجتماعشان با خبر بودم به تعدادشان از بنى هاشم مى آوردم، هر چند كه ايشان با تمام جمعشان از من ترسانترند، زيرا خداوند در حال و آينده سرپرست و ولىّ من است پس ايشان را رخصت ده تا سخن آغاز كنند و من هم گوش مى دهم، و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم پس ابتدا عمرو بن عثمان بن عفّان شروع به سخن كرده و گفت: رضا ندارم همچو امروز پس از قتل خليفه عثمان بن عفّان فردى از قبيله بنى عبد المطّلب بر روى زمين باقى مانده باشد، حال اينكه او خواهرزاده اينان بود، و منزلتش در اسلام افضل همه بود و در شرافت اختصاص به رسول خدا داشت، اى بدا به اين كرامت الهى! تا اينكه خون او را- از سر كينه و فتنه گرى و حسد و طلب آنچه أهل آن نبودند- ريختند، با اينكه سابقه و منزلت او در نزد خدا و رسول و اسلام بر هيچ كس پوشيده نبود، واى بر خوارى و بى گناهى او! كه حسن و ساير افراد بنى عبد المطّلب زنده بر روى زمين باشند و عثمان بخون خود رنگين و دفين باشد، با اينكه ما دعوى نوزده خون ديگر از بزرگان بنى اميّه از كشته شدگان جنگ بدر بر شما بنى عبد المطّلب داريم. سپس عمرو عاص پس از حمد و ثناى الهى گفت: پسر أبو تراب! ما بدنبالت فرستاديم تا همگى اقرار كنيم كه در موردى دروغ بسته و در باطل زياده روى كرده ايم، و خلاف حقّ بر تو ادّعا نموده ايم حرف بزن، و گر نه اين را بدان كه تو و پدرت شرّ خلق خداييد، و خداوند شرّ پدرت را با قتل او از ما دور ساخت، و تو اكنون در دست ما گرفتارى، اگر خواهيم تو را بكشيم مختاريم، كه در اين كار نه نزد خدا گناهكار و نه نزد مردم عيبى داريم. سپس عتبة بن ابى سفيان سخن آغاز كرده و أوّل سخنى كه گفت اين بود كه: اى حسن، پدرت بدترين فرد قریشى براى قبيله قريش بود، پيوند فاميلى را بريد، و خونشان را ريخت، و تو از قاتلين عثمان هستى، و حقّ اين است كه تو را بكشيم، ريختند، حال اينكه عثمان؛ دايى شما بود و خوب دايى بود، وى داماد شما و خوب دامادى برايتان بود، شما همانها بوديد كه پيش از همه بر او حسد برده و بر او طعن زديد. @BotShenasi
| جسارت به مقدسات شیعه (۲) سپس عهده دار قتل او شديد، پنداريد خداوند با شما چه خواهد كرد؟! سپس مغيرة بن شعبه آغاز به سخن كرده- و نيش حرفهايش تماماً متوجّه حضرت أمير عليه السّلام بود- و گفت: اى حسن، عثمان مظلومانه بقتل رسيد، و در اين رابطه هيچ عذرى براى پدرت باقى نمانده كه تبرئه شود، و گناهكار بهانه و عذرى ندارد، جز اينكه اى حسن ما گمان آن داريم كه پدرت با تمام كارهايى كه به نفع عثمان كرد در نهايت به قتل او راضى بود، و بخدا سوگند كه او شمشيرى طويل و زبانى گويا داشت، زنده را مى كشت و مرده را معيوب مى ساخت، و بنو اميّه براى بنى هاشم بهتر بودند تا بنى هاشم براى بنى اميّه، و معاويه براى تو بهتر بود تا تو براى معاويه، و پدرت در زمان حيات رسول خدا بدو در دل بد بود، و پيش از فوت آن حضرت براى خود جلب سود مى نمود و قصد قتل او را داشت، و اين را آن حضرت دريافته بود، سپس از بيعت با أبو بكر كراهت داشت تا اينكه بنوعى تلافى كرد، سپس در فكر قتل أبو بكر بود تا اينكه سمّى به او نوشانده و او را كشت، سپس با عمر به منازعه پرداخته تا اينكه خواست گردن او را بزند، ولى او در قتل عمر ساعى بود تا او را كشت، و در خلافت عثمان آنقدر بر او طعن زد تا وى را به قتل رساند، و در تمامى اين كشتار او شركت داشت، با اين همه ديگر پدرت نزد خدا چه منزلتى دارد اى حسن؟ و خداوند در قرآن اختيار را به اولياى مقتول سپرده است. و معاويه ولىّ مقتولى است كه ناحقّ كشته شده، و حقّ اين است كه تو و برادرت را بكشيم، و قسم به خدا كه خون علی از خون عثمان بالاتر نيست، و شما فرزندان عبد المطّلب اين را بدانيد كه خداوند بنا ندارد كه حكومت و نبوّت را در شما گرد آورد. سپس ساكت شد. پس آن امام همام؛ حضرت مجتبى؛ كريم أهل بيت عليهم السّلام سخن آغاز كرده و فرمود: حمد و ستايش خداوندى را سزا است كه أوّل شما را به أوّل ما هدايت نمود، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و صلوات و سلام خداوند بر جدّم محمّد نبىّ و بر آل او باد گفتارم را گوش داريد و علم و فهمتان را تا پايان آن نزد من بعاريت گذاريد. و ابتداى سخنم را به تو آغاز مى كنم اى معاويه. سپس آن حضرت به معاويه فرمود: بخدا قسم اى ازرق كسى جز تو مرا شتم نكرد و اين ناسزا از جانب اين گروه نبود، و جز تو مرا دشنام نكرد و اين از جانب ايشان نبود، بلكه تنها تو مرا شتم گفته و دشنام دادى، و اين از بدى رأى و بغى و حسد توست نسبت به ما و عداوت و دشمنى با حضرت محمّد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله، بغض قديم و جديد كه تو را با آن حضرت است. و اين را بدان اى ازرق اگر اين گروه در مسجد رسول خدا و در حضور مهاجر و انصار با من روبرو مى شدند هرگز قادر نبودند كلمه اى بر زبان رانده و اين گونه با من روبرو شوند. پس اى گروهى كه عليه من متّحد شده ايد خوب گوش دهيد، و هيچ حقّى را كه بدان واقفيد بر من كتمان نكنيد، و هيچ باطلى كه از زبانم جارى شد تصديق نكنيد، و به تو آغاز مى كنم اى معاويه، و البتّه كمتر از آنچه لايق توست خواهم گفت. شما را بخدا سوگند آيا هيچ مى دانيد آن مردى كه دشنامش داديد هموست كه با رسول خدا بر دو قبله نماز گزارده و تو خود به چشم خود آن منظره را ديده اى در حالى كه در گمراهى بوده و «لات» و «عزّى» را مى پرستيدى؟ همان شخصيّتى كه در دو بيعت شركت جسته: بيعت رضوان و بيعت فتح، و تو اى معاويه در بيعت نخست كافر، و در بيعت دوم ناكث و عهدشكن بودى؟ سپس فرمود: شما را بخدا سوگند آيا مى دانيد- آنچه من مى گويم حقّ است- علىّ عليه السّلام در روز بدر با شما روبرو شد در حالى كه رايت و پرچم رسول خدا و أهل ايمان در دست داشت، و با تو اى معاويه رايت مشركان بود و تو در آن روز مشغول پرستش لات و عزّى بودى، و جنگ با رسول خدا را فرض و واجب مى پنداشتى؟ و آن حضرت در روز احد در حالى با شما روبرو شد كه در دستش رايت رسول خدا بود و در دست تو اى معاويه رايت مشركين؟ و در روز احزاب (جنگ خندق) نيز رايت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در دست او بود و رايت مشركان در دست تو؟ هر كدام اين موارد حجّت او را غالب نموده و دعوتش را آشكار ساخته و پيروز ميدانش مى سازد، و در تمامى اين موارد اظهار رضايت در رخسار مبارك پيامبر از وى هويدا، و اظهار نارضايتى و غضبش بر تو آشكار بود. سپس همه تان را بخدا سوگند مى دهم كه آيا بخاطر مى آوريد وقتى رسول خدا بنى قريظه و بنى نضير را محاصره كرد؛ عمر بن خطّاب را با رايت مهاجرين و سعد بن- معاذ را با رايت انصار مبعوث فرمود؟. احتجاج ج ۲ ص ۱۸ @BotShenasi
| اهل تصوف و کرامت تراشی سید عباس کاشانی به نقل از اقای بهجت میگوید: چه کنم که قلمی آن قدر قدرتمند نیست که بتواند هر چه را در مورد قاضی بوده بنویسد، آقای قاضی کرامت و مقامات بالایی داشتند و این جریان را بسیار نقل میکنند که: یک شب آمدیم صحن، دیدیم که اقای قاضی به نماز جماعت مشغولند و از سرشان نوری بالا میرود که تمام صحن را روشن کرده است. ما خوشحال شدیم که ایشان بالاخره قبول کردند که نماز جماعت اقامه کنند بعد از نماز خدمتشان رفتیم و گفتیم: آقا الحمدالله! آقا خندیدند. و هیچی نگفتند. و بعدها با رفقا آمدیم منزل آقای قاضی، دیدیم که ایشان در همان منزلشان بودند و مشغول اقامه نماز! پ.ن: در کرامت سازی همین بس که در حرم امیرالمومنین علیه السلام که محل نزول ملائک است. و آن بارگاه مقدس امیرالمومنین علیه السلام باید از نور شخص دیگری روشن شود؟ نور چگونه از سر قاضی بالا میرفته؟ اگر او را در حرم دیدند بعد چگونه به خانهء او رفتند؟ دروغگو کم حافظه است. اقلیم وجود ص ۲۸ @BotShenasi
| خطر تصوف و لمپنیسم در هیئات امروزه یکی از خطرهای جدی که جوانان ما کاملا به آن آغشته شده اند، نفوذ تصوف در اعتقادات آنها است. خیلی از مبانی تصوف امروزه در جامعه ما خریدار دارد و اصلا آگاه نیستند که این مبانی خلاف ثقلین است. یکی از دلایل آن مداح محوریِ مجالس است. در گذشته مردم به عشق اباعبدالله علیه السلام و کسب معارف اصیل شیعه پای در مجالس عزاداری میگذاشتند. مجالس برپایهء روحانیت بود‌‌. مردم وارد مجالس میشدند. روحانی بر منبر اعتقادات و احکام را میگفت. مردم کسب دانش میکردند و روضه خوانده میشد، مردم در مصائب اهل بیت علیهم السلام اشک میریختند. اما حدود دو دهه است که مجالس مداح محور شده است! مبنای حضور در جلسات مداح است. اگر شما به رفیقت بگویی بیا به مجلس روضه برویم اولین سوال او این است که مداح کیست؟ هر چی مداح معروفتر، جلسات شلوغتر! مادحین در گذشته افراد پا به سن گذاشته و مسلط به روضه به خوانی بودند. مادحین کتاب تاریخ معصومین علیهم السلام و مقاتل را مطالعه میکردند. اما امروز یک جوان کم سن، بدون مطالعه، بدون استاد، با یک تی شرت میرود بالا، هم در اشعارش فساد عقیدتی دیده میشود، هم شان معصومین علیهم السلام را پایین می آورند. هم غلو میکنند. معجونی ساخته اند که خود نمیدانند! اگر شخصی هم از سر دلسوزی بیاید و تذکری بدهد، سریع ژست عالم پنداری میگیرد و میگوید: تو چه میفهمی؟ تو عشق میدانی؟ وادی عشق جای فقه نیست؟ امام حسین (علیه السلام) در فقه و احکام نمیگنجد! این مادحین با گسترش شبکه های اجتماعی تبدیل به سلطان و ارباب و عشق و حضرت جان و... ملقب شده اند! عده ای صفحات اینستاگرام هم تولید شده اند که با تیترهای جنجالی که قم را لرزاند! امشب ترکوند! چه میکنه این پسر؟ سلطان وارد میشود؟ پدر شور، پدر شیرین و... تبلیغات آنها را میکند، روز به روز مشهور تر میشوند و روز به روز مجالس را آغشته به انحراف! ان شاء الله به تک تک موارد آنها میپردازیم و انحراف را بدون ذکر نامی میگوییم. باید با کمک یکدیگر مجالس را مطابق امر معصومین سلام الله علیهم برگزارکنیم. مجالس بر پایه فرمایشات معصومین علیهم السلام و بدون انحراف برگزار شود! @BotShenasi
| دیوانگی ما به کسی ربط ندارد... یکی از شعرهایی که وِرد زبان مادحین شده است اشعاری است که از دیوانگی و جنون میگوید. اغلب این اشعار بعد از مِی و مستی سراغ دیوانگی میرود! جدیداً هم مادحین اگر انتقادی از آنها بشود پشت تریبون میگویند: " بارها گفته ام و بار دگر میگویم دیوانگیِ ما به کسی ربط ندارد! " اولا که دیوانگی و جنون در دستگاه عظیم سید الشهدا علیه السلام جایی ندارد. زیرا با عقل سلیم و نگاه به روایاتِ اهل بیت علیهم السلام و قبول آنها عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام را انجام میدهیم. این دیوانگی و جنون برای اهل تصوف است که هنگام سماع خود را مجنون و دیوانه میدانند. این نفوذ تصوف را نشان میدهد و عده ای از مادحین که بیسواد هستند به خورد مستمعین داده اند.‌ اشعاری که دیوانگی و مستی را بیان میکند همه خلاف ثقلین است و از چرندیات تصوف است. که متاسفانه به دستگاه اباعبدالله علیه السلام چسبانده شده است. زیرا شیعیان همه در کمال صحت عقل هستند. انچه روایات ائمه طاهرین سلام الله علیهم از ما خواستند جزع، اشک، ناله، فزع، گریبان چاک زدن، لطمه و... است. هیچ روایاتی از ما مستی و دیوانگی نخواسته است. هر کس که مایل است دیوانه شود بداند که خلاف ثقلین عمل کرده است. این سخن که زبان شعر است و... از اساس باطل است زیرا شعر باید مطابق با روایات و ایات باشد. از مادحین می و مستی و دیوانگی و ترکوندن نخواهید، از مادحین مصائب خوانی بخواهید، اشعار در شان ذوات مقدسه معصومین بخواهید، اشعار مطابق ایات و روایات بخواهید. @BotShenasi
🔍 پاسخ بر قاسمیان | قسمت (۱) اقای قاسمیان در مقام نقد حکومت امیرالمومنین علیه السلام گفت: حکومت امیرالمومنین علیه السلام هم گل و بلبل نبود! مردم خیال میکنند همه چیز ایده ال بوده! پر از فساده بود! خیال میکنند سریع حکام فاسد را عوض میکرد! همه چیز بین مردم مساوی بود! ✍ نقد: وقتی تمام وقت خود را رویِ آواز خوانی بگذارید این گونه میشود. اینکه دائم وِرد زبان نهج البلاغه، نهج البلاغه کنی، ولی نگاهی بر نهج البلاغه نکنید، اینگونه میشود که هر چه میخواهد دلتنگت میگویی! ✍ یکی از شروط امیرالمومنین علیه السلام این بود که اگر حکومت را به دست بگیرند اموالی که از بیت المال به قول امروزی ها اختلاس شده باشد را پس میگیرند، اگر کابین زنان شده باشد! این امر اتفاق افتاده و بازستاندند.‌ از پولی که پس گرفتند دختران بی جهاز را به خانه بخت فرستادند و پسران را زن دادند. ✍ اینکه میگویند حکام بد را سریع عوض نمیکردند و فساد بوده، اشعث یکی از افرادی بود که عوض شد! (https://t.me/botshenasi/7294) این هم یکی از برخورد با مفسدان! دومین برخورد: پس از احضار و عزل منذربن جارود عبدی، وی را 000/30 ـ دینار یا درهم ـ غرامت و جریمه نقدی کرد. اما چون با سماجت او در نپرداختن این جریمه نقدی مواجه شد، دستور داد تا او را به زندان ببرند. منذر در زندان بود تا زمانی که صعصعة بن صوحان عبدی بیمار شد و حضرت علی علیه السلام که به ملاقات وی رفت و صعصعه از امام خواست تا منذر را آزاد کند و سی هزار را خود ضمانت خواهد کرد که بپردازد. یعقوبی می نویسد: غیات گفت: پس صعصعه به او گفت: ای امیرمؤمنان! این دختر جارود است که هر روز برای آن که برادرش، منذر را حبس کرده ای، اشک می ریزد. پس او را از زندان آزاد کن و من ضامن آنچه که در اموال ربیعه تصرف کرده است، می باشم. پس امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: تو چرا ضامن او شوی با این که خودش به ما می گوید که من آن را نبرده ام! پس باید سوگند بخورد تا که او را آزاد نمایم. صعصعه گفت: به خدا قسم! گمان می کنم که سوگند می خورد. حضرت فرمود: و من نیز چنین گمان می کنم... پس منذر سوگند یاد کرد و آزادش فرمود. 📗تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۰۴ @BotShenasi
🔍 پاسخ بر قاسمیان | قسمت (۲) ✍برخی از کارگزاران مغرور و خودپسند با تخطی از خط مشی و سیاست امیرالمومنین علیه السلام ، گاهی به قدری خلاف و کجروی هایشان بالا می گرفت که به هیچ وجه حاضر نبودند با نصایح و تهدید آن حضرت دست از خلافشان بردارند و طبق مصالح امت اسلامی عمل کنند. امیرالمومنین علیه السلام در این موارد با کمال قدرت وارد عمل می شد و با صدور حکمی عزل او را یا در محل کار خود و یا پس از احضار به مرکز ـصادر می فرمود. منذر بن جارود عبدی که از طرف امیرمؤمنان علیه السلام بر «اصطخر» حکومت داشت، کارهای خلافی از او دیده شد و به حضرت گزارش رسید. آن حضرت پس از ارسال نامه ای شدیداللحن، او را به کوفه احضار فرمود و اولین تصمیمی که درباره اش اتخاذ نمود، عزل و برکناری او بود. ✍ دومین مورد، عزل یکی از مسؤولان جمع آوری صدقه و زکات است که براثر شکایت سوده، دختر عماره همدانیه در نزد امیرالمومینین علیه السلام صورت گرفت. علی بن عیسی اربلی آورده است که روزی سوده برمعاویه وارد شد و این ماجرا را چنین تعریف کرد: به خدا سوگند! روزی نزد او (امیرالمومنین علیه السلام ) رفتم و درباره فردی که از طرف او متولی صدقات ما بود و به ما ظلم کرده بود، به امام شکایت کردم. تصادفاً آن حضرت در وقت ورود من مشغول نماز بود، تا مرا دید، نماز را تمام کرد و با رویی گشاده، همراه با لطف و بزرگواری که از خود نشان داد، به من روی کرد و فرمود: آیا حاجتی داری؟ عرض کردم: آری. خبر ظلم کردن آن متولی را به حضرت گزارش کردم. امیرالمومنین علیه السلام در حالی که گریه اش گرفته بود، رو به آسمان کرد و فرمود: ✍«اللّهمّ انت الشاهد علیّ و علیهم و انّی لم آمرهم بظلم خلقک و لابترک حقک»؛ خدایا! تو برمن و برآنان شاهدی که من هرگز دستورشان نداده ام که به بندگانت ظلم کرده و یا حقی از حقوقت را ترک کنند. سپس یک قطعه پوست را بیرون آورد و در آن چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، قدجاءتکم بینة من ربّکم فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس أشیاء هم و لا تفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها، ذلکم خیرلکم ان کنتم مؤمنین»؛ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است. ✍ بنابراین حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزی نکاهید و در روی زمین بعد از آن که اصلاح شده است، فساد نکنید. این برای شما بهتر است، اگر با ایمان هستید. پس اگر نامه مرا خواندی، آنچه در اختیارداری، نگهداری کن تا کسی بیاید و از تو تحویل بگیرد. والسلام.» سوده می گوید: امیرالمومنین علیه السلام آن نامه را بدون آن که لاک و مهر کند، به دست من سپرد تا به وی برسانم. من نیز چنین کردم. آن والی از نزد ما در حالی که برکنار شده بود، بیرون رفت. امیرالمومنین علیه السلام ابوالاسود دوئلی را برای عدم رعایت برخی از مسائل قضاوت، عزل می کند و وقتی که ابوالاسود اعتراض می کند، آن حضرت در پاسخ می فرماید: دیدم که سخنت بلندتر از سخن طرف دعوا در دادگاه می باشد. 📗 تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۰۴ 📗سوره اعراف آیه ۸۵ 📗السیاسه من واقع الاسلام ص ۱۲۸ 📗سفینه البحار ج۱ ص ۶۶۹ 📗 مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۳۵۹ @BotShenasi
🔍 پاسخ بر قاسمیان | قسمت (۳) ✍چند نفر از کارگزاران امیرالمومنین علیه السلام می دانستند که امیرمؤمنان علیه السلام سخت مراقب عملکرد آنان می باشد. اما برخی به خیال این که فاصله زیاد محل فرمانروایی آنان با مرکز حکومت اسلامی مانع رسیدن اخبار به امیرالمومنین علیه السلام می شود، به حیف و میل و اختلاس در اموال مسلمانان می پرداختند. ✍ اما بلافاصله با نامه شدید اللحن امیرالمومنین علیه السلام مواجه می شدند. زیرا پس از این که گزارشی از عملکرد ناصواب برخی کارگزاران می رسیده حضرت علی علیه السلام با فرستادن نامه ای از آن ها می خواست تا فوراً آخرین وضعیت مالی خود را ارسال نمایند و دریافتی های بیت المال و مقدار هزینه ها و موجودی فعلی آن را مشخص کنند ✍امیرالمومنین علیه السلام به یکی از والیان خود نامه ای می نگارد و از او درخواست فرستادن تراز مالی می نماید، آن حضرت پس از حمد و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله می نویسد: ✍ درباره تو به من جریانی گزارش شده است که اگر انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده ای، امامت را عصیان کرده ای و امانت (فرمانداری) خود را به رسوایی کشیده ای. به من خبر رسیده که تو زمین های آباد را برهنه و ویران کرده ای و آنچه توانسته ای تصاحب نموده ای و از بیت المال که زیر دستت بوده است به خیانت خورده ای، فوراً حساب خویش را برایم بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است. والسلام. ✍دومین برنامه ای که امیرالمومنین علیه السلام در راستای سیستم نظارتی برکارگزاران به کار برد، گماشتن نمایندگان ویژه ای بود که به عنوان هیئت های بازرسی نظارت برکار والیان، به بعضی مناطق اعزام می فرمود. امام علی علیه السلام به کعب بن مالک که از والیان آن حضرت بود، مأموریت می دهد تا به کورة السواد و بهقیاذات برود و کارگزاران را از نزدیک بررسی و رسیدگی کند. در حکم امیرالمؤمنین علیه السلام به وی چنین آمده است: ✍شخص دیگری را به جای خود بگمار و به همراه جمعی از یارانت از محل خود خارج شو تا به سرزمین کورة السواد برسی. پس در آن جا از گماشتگانم که ما بین دجله و عذیب هستند، بپرس و نیز در روش وکردار آنان بنگر و تحقیق نما. ✍ سپس به بهقیاذات برگرد و اداره امور آن جا را به عهده بگیر و به طاعت و فرمان پروردگار خود عمل کن. البته در آنچه که او به تو ولایت داده است. و بدان که هریک از اعمال فرزند آدم برای او ذخیره شده و در برابرش، جزا و پاداش داده خواهد شد. پس تا می توانی کارخیر انجام بده تا خداوند برای ما و شما خیر بخواهد و در پایان این بازرسی نتیجه تلاش با صداقت خودت را برایم گزارش کن. در نامه دیگر حضرت فرمودند: ✍ آیا تو به معاد و بازگشت ایمان نداری؟ یا از موشکافی در حساب و بازپرسی نمی ترسی؟ ای آن که نزد ما از خردمندان به شمار می آمدی، چگونه آشامیدن و خوردن (آن مال) را جایز و گوارا می دانی با این که می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی، چگونه با اموال ایتام و مساکین و مؤمنان و مجاهدان راه خدا کنیز می خری و زنان را به همسری می گیری در حالی که می دانی این اموال را خداوند به آنان اختصاص داده که این شهرها را به وسیله آن ها محافظت ونگاهداری نموده است. پس از خدا بترس و مال های این گروه را به خود بازگردان، که اگر این کار نکرده باشی و خدا مرا به تو توانا گرداند، درباره (به کیفر رساندن) تو نزد خدا عذر بیاورم و تو را به شمشیرم که کسی را به آن نزده ام، مگر آن که در آتش دوزخ داخل شده است، بزنم! و به خدا سوگند! اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبانی و هوا خواهی از ناحیه من دریافت نمی کردند و در اراده من اثر نمی گذارد تا آن گاه که حق آن ها را بستانم... ✍امیرالمومنین علیه السلام به نعمان بن عجلان که اموال بحرین را به غارت برده بود و به مصقلة بن هبیره شیبانی، فرمانروای امام بر «ارد شیر خُرّه» نیز نامه نوشت و از عملکردشان اشکال گرفت و آن ها را تهدید به تنبیه نمود. 📗 شرح نهج البلاغه، امامی آشتیانی ج ۳ ص ۱۱۳، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۱۶۴، السیاسه من واقع الاسلام ص ۱۳۱ 📗شرح نهج البلاغه فیض، نامه ۷۱ ص ۱۰۶۵ 📗تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۰۴ 📗کامل ابن اثیر ج۳ ص ۱۷۸ 📗نهج البلاغه نامه ۴۱ @BotShenasi
🔍پاسخی بر قاسمیان | قسمت (۴) ✍امیرالمومنین علیه السلام از طریق نظام مخفی و دقیقی مسئولان حکومتی را تحت کنترل شدید داشته و عملکرد آنها را به طور دقیق رصد می کردند. در تاریخ اشاره نشده که شیوه نظارت امیرالمومنین علیه السلام چگونه بوده، اما مشخص است ایشان از طریق افرادی که از آنها به عنوان «عیون» یاد می شود به صورت غیرمحسوس به کنترل و مراقبت از مراکز اقتصادی، بازار، کارگزاران حکومتی، قضات‏ و استانداران و فرمانداران می پرداختند. ✍امیرالمومنین علیه السلام، به طور خاص کارگزاران حکومت را تحت نظارت داشتند و نه تنها تخلفات آنها را بررسی و با قاطعیت برخورد می کردند بلکه اگر احساسی می کردند مسئولی در معرض تخلف است، هشدارهای لازم را نیز می دادند. ✍در نهج البلاغه موارد متعددی از مکاتبات امیرالمومنین علیه السلام با کارگزاران و استانداران و فرمانداران وجود دارد که با عبارت «و لقد بلغنی» (یعنی به من خبر رسیده است) به آنها هشدارهای لازم را می دادند. ✍ امیرالمومنین علیه السلام حاکمان را از نظر مالی و اقتصادی، عملکرد و نوع مدیریت و برخورد با مردم تحت نظارت شدید داشتند.  چند مورد سوءاستفاده اقتصادی کارگزاران حکومت از سوی امیرالمومنین علیه السلام صورت گرفت؛ فردی به نام «یزید بن حجیه» فرماندار ری بود که در بیت المال اختلاس کرد؛ هنگامی که امیرالمومنین علیه السلام متوجه اختلاس شدند سریعا «یزید بن حجیه» را احضار کردند، اما وی که می دانست امیرالمومنین علیه السلام نسبت به مفاسد اقتصادی حساسیت خاصی دارند از قلمروی ایشان گریخت و به معاویه پناه برد و از آنجا که امیرالمومنین علیه السلام بر وی دست نیافتند و اموالی نیز از این حاکم خائن به سراغ نداشتند، او را لعن و نفرین کردند. ✍همچنین «مصقلة بن هبیره شیبانی» از جانب امیرالمومنین علیه السلام به کارگزاری اردشیر خُرّه (از شهرهای فارس - فیروزآباد) برگزیده شد؛ وی در ازای آزادی گروهی از اهل کتاب که پیمان ذمه را شکسته و شورش کرده بودند، 1 میلیون درهم تقبل کرد که به فرمانده اعزامی امیرالمومنین علیه السلام پرداخت کند. ✍«مصقله» 500 هزار درهم داده بود و تصورش بر این بود که امیرالمومنین علیه السلام به سبب اشتغال به بحران ها بدهی 500 هزار درهمی را فراموش کرده است؛ هنگامی که زمان پرداخت پول فرا رسید و او به بیت المال واریز نکرد، امیرالمومنین علیه السلام او را احضار کرد و از حساب دقیق امیرالمومنین علیه السلام شگفت زده شد. این کارگزار حکومت، اعلام کرد که توانایی پرداخت 500 هزار درهمی به بیت المال مسلمین را ندارد و به همین علت امیرالمومنین علیه السلام، وی را به زندان انداختند و از آنجا که فکر می کرد برخورد سختی در انتظارش است، لذا به هرحیله ای بود از زندان گریخت و به نزد معاویه رفت اما امیرالمومنین علیه السلام که می دانستند وی در کوفه املاکی دارد، به سراغ آنها رفت و خانه او را به سبب این خیانت ویران کرد. ✍در خطبه ای از نهج البلاغه تصریح شده که امیرالمومنین علیه السلام در عبارتی می فرمایند «قبح الله مصقلة»(خداوند مصقله را تقبیح نماید) چرا که او در آغاز کاری همچون آزادگان کرد اما چون بردگان گریخت. امیرالمومنین علیه السلام با مفاسد اقتصادی به شدت برخورد می کردند و حتی به کارگزارانی که در معرض فساد اقتصادی نیز بودند، هشدارهای جدی و صریحی می دادند. ✍امیرالمومنین علیه السلام طی نامه ای به «زیاد بن ابیه» حاکم فارس هشدار می دهند « همانا من، به راستى به خدا سوگند مى‏خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال گشته، و در هزینه خانواده درمانده و خوار و سرگردان شوى». لحن تند و هشدارهای امیرالمومنین علیه السلام برای حاکمان به نوعی بازدارندگی از فساد نیز داشت و موید این مسئله است که تحت نظارت هستند و در صورت تخلف با برخورد و سخت مواجه خواهند شد. جالب است که زیاد بن ابیه (پدر ابن زیاد از قاتلین کربلا) حاکم دوران امیرالمومنین علیه السلام در فارس بوده است.   ✍زیاد بن ابیه در دوران امیرالمومنین علیه السلام شیعه نبود، اما با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کرد و کار خلافی در کارنامه وی وجود نداشت؛ وی در عهد عثمان مسئولیت کوچکی داشت و دبیر فرمانروای بصره بود، اما توانمندی بالایی داشت. اگرچه نسل او مشخص نبود و به او، زیاد پسر پدرش می گفتند اما خود او که در این قضیه نقشی نداشته است. زیاد بن ابیه علاوه بر توانمندی بالا در عرصه مدیریت، کار خلاف شرعی هم نکرده بود و به امیرالمومنین علیه السلام نیز وفادار بود و به همین دلیل حضرت از توان او استفاده می کرد. الحق و الانصاف در تمام دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام به خوبی عمل کرد. @BotShenasi
🔍پاسخی بر قاسمیان | قسمت (۵) ✍هنگامی که معاویه از وی می خواهد امیرالمومنین علیه السلام را رها کرده و به او بپیوندد، طی سخنرانی به معاویه حمله کرد و وفاداری خود را به امیرالمومنین علیه السلام اعلام می کند که حضرت نیز طی نامه ای از مواضع وی تقدیر کرده اند. ✍جالب اینجاست که «زیاد بن ابیه» با حفظ سمت، قائم مقام فرمانروای بصره نیز بود و هنگامی که فرمانروای بصره خیانت کرد و بیت المال بصره را برداشت و فرار کرد. وی وضعیت بصره را مدیریت کرد و نگذاشت بصره از قلمرو امیرالمومنین علیه السلام خارج شود، همچنین در هنگام فتنه انگیزی « عبدالله حضرمی» یکی از جانیان اموی در بصره، به خوبی مقاومت و بصره را حفظ کرد. ✍دلیلی نداشت که امیرالمومنین علیه السلام فردی را که علاوه بر توان مدیریتی، به ایشان نیز وفادار مانده و خیانت نکرده را عزل کند. ✍«زیاد بن ابیه» حتی بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام در آن شش ماه خلافت امام مجتبی علیه السلام به ایشان وفادار بود و از آنجا که بعد از صلح نیز حاضر به بیعت با معاویه نبود، در «قلعه استخر فارس» تحصن کرد و معاویه نیز با توجه به وفاداری وی به اهلبیت علیهم السلام، فرزندان او را گروگان گرفت تا تسلیم شود که در نهایت با وساطت «مغیره بن شعبه»، زیاد بن ابیه از مقاومت دست کشید، به معاویه پیوست و خباثت طینت خود را که به خاطر همان ناپاکی نطفه اش بود نشان داد و در حاکمیت معاویه دشمن اهل بیت علیهم السلام شد اما در حاکمیت اهل بیت علیهم السلام عملکرد درستی داشت. ✍ امیرالمومنین علیه السلام در برخورد با مفاسد با شدت و قدرت عمل میکردند، فرد خاطی را توبیخ، زندان و عزل میکردند، هیچگونه مصلحت اندیشی نداشت، در پرداخت بیت المال تمام افراد را یکسان میدیدند. در حالی که به حضرت اعتراض شد که قبل از شما به صحابه بیش از دیگران پرداختی داشتند، که حضرت در جواب فرمود: اجرتان را از خدا بخواهید نه بیت المال! ✍سخنان اقای قاسمیان در یک کلام خزعبلاتی بیش نبود! ✍استفاده از افراد پولدار هم تا زمانی که مالشان مشروع باشد منع شرعی ندارد. امیرالمومنین علیه السلام با سرمایه داران نامشروع برخورد میکردند، نه با کسی که از راه کسب حلال به سرمایه رسیده است. @BotShenasi
🔍 لسان الغیب یا صوفیِ شیاد؟ | ✍ حافظ کیست؟ و کتابش چیست؟ اولین ﺑﺤﺚ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺧﻮﺩ ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻣﻮﺭﺧﻴﻦ ﻳﻌﻨﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﻳﻮﺍﻧﺶ ﻳﻌﻨﻰ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﺶ ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻤﻮﺩ. ✍ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﮔﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﻮﺭﺧﻴﻦ: ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺧﻴﺮ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺑﻴﻦ ﻣﺘﺼﻮﻓﻪ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺑﻠﻜﻪ ﺟﻬﺎﻝ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻏﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺍﻧﺪ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻭ ﺗﺰﺭﻳﻘﺎﺕ ﻭﺟﻬﻪ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻋﻈﻴﻤﻰ ﺩﺭ ﻧﻔﻮﺱ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻗﺒﺮﺵ ﻣﺰﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﺘﺎﺑﺶ ﻓﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﺯﺑﻮﺭ ﺍﻟﻌﺮﻓﺎﺀ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺣﻖ، ﻭﻟﻰ ﺍﻟﻠّﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺟﻬﻪ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﻠﻜﻪ ﻳک هزﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ. ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﺴﺘﺒﻌﺪﻯ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻘﺘﻀﺎﻯ ﻃﺒﻊ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﮔﺎﻥ ﺑﺸﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﻴﺎﺀ ﻭ ﺍﻭﺻﻴﺎﺀ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻭﺟﻬﻪ ﻫﺎﻯ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺕ ﺍﻭ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ ﻳﺎ ﻭﺟﻬﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﻠﻰ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﻭﺟﻪ ﻫﺎﻯ ﺩﻳﻨﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﻗﺪﻣﻬﺎﻯ ﺑﺰﺭگ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﺕ ﻋﻈﻴﻤﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﺒﻴﻞ ﺁﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﻧﻔﻴﺴﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ به یاﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻫﻞ ﺩﻳﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺍﻫﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﻮﻗﻴﺮ ﻛﻨﻨﺪ ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﻤﻪ ﻭﺟﻬﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻳن دﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺍﺛﺮ ﻣﻬﻤﻰ ﺑﻠﻜﻪ ﻏﻴﺮ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﻗﻰ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭﺟﻬﻪ ﻣﻠﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻳﻦ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺩﻳﻨﻰ ﺑﺎﻗﻰ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻏﻴﺮ ﻳﻚ ﺩﻳﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻟﺎﻃﺎﺋﻞ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﺪﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺩﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻠﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺻﻮﻓﻴﺎﻥ ﺧﺮﺍﺑﺎﺗﻰ ﻣﻔﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﺬﺍﻕ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺍﺳﺖ ﺣﺘﻰ ﺁﻧﻜﻪ ﻋﻠﻤﻰ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﻴﺎﺗﺶ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪ ﺷﻌﺮﻳﺖ ﻭ ﺍﺩﺑﻴﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻌﺮﺍﺀ ﻭ ﺍﺩﺑﺎﺀ ﺑﺪ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺠﺰ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻓﻆ ﺭﺍ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ (ﻋﺰﻳﺰ ﺑﻰ ﺟﻬﺖ). ﺑﻠﻰ ﺍﻳﻦ ﻭﺟﻬﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻭ ﺗﺬﺭﻳﻘﺎﺕ ﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺟﻌﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻭﺿﻊ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺭﺍ ﺳﻨﺪ ﺻﺤﻴﺤﻰ ﺑﻮﺩﻯ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﻜﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﺣﺎﻓﻆ ﭼﻨﻴﻦ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭽﻨﺪﻳﻦ ﻗﺮﻥ ﻣﺘﺄﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﺍﮔﺮ ﺑﺴﻨﺪ ﻣﺘﺼﻞ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺣﺎﻓﻆ، ﻧﻘﻞ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺎ ﺁﻥ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺻﻮﻓﻰ ﻭ ﺷﻴﺨﻰ ﻭ ﺳﻨﻰ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺑﺠﺎﺋﻰ ﺑﻨﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﮕﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪﻭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﻘﻮﻝ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﮔﻮﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﻓﻌﻠﻰ ﻛﻪ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻳﺎ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺑﻴﺶ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﻭﺟﻬﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ ﺗﺮﻗﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﻓﻮﺍﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﺠﺎﺋﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻭ ﻋﺠﺐ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺮﺡ ﻣﻔﺼﻠﻰ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﺭﻳﺦ ﺍﺳﺖ، ﻣﺴﺘﻨﺪﺵ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻓﻮﺍﻫﻰ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻋﺠﺐ ﺗﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺎﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻤﻴﻨﻬﺎ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻓﻮﺍﻫﻰ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩﻡ، ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻓﻮﺍﻫﻴﻬﺎﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﺘﺎﺭﻳﺦ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺩﻳﻨﻬﺎ ﻭ ﻋﻘﻴﺪﻩ‌ﻫﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻜﻠﻰ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻭ ﺑﻰ ﺩﻳﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺎﺷﺎ ﻭ ﻛﻠﺎ، ﺍﻫﻞ ﺍﺩﻳﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺻﻮﻓﻴﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺳﺎﺳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻭﺿﻊ ﻭ ﺟﻌﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ، ﺧﺮﻗﻪ ﺷﺎﻥ ﺟﻌﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﺫﻛﺮﺷﺎﻥ ﺟﻌﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺷﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺟﻌﻠﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﺮﺍﻣﺘﻬﺎﺷﺎﻥ ﺟﻌﻠﻰ ﺍﺳﺖ 📚ﺍﻟﺒﺪﻋﺔ ﻭ ﺍﻟﺘﺤﺮﻑ، ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺍﻛﺒﺮﺁﻟﻪ، ﺹ: ۲۶ و ۲۷ @BotShenasi