eitaa logo
روایت پیشرفت ایران
280 دنبال‌کننده
262 عکس
15 ویدیو
0 فایل
🌱 خانه هنر و رسانه پیشرفت 🌱مجله دانشمند (دوره فروردین ۱۴۰۱ تا خرداد ۱۴۰۳) 🌱کتاب‌ها: 🔻از اتم تا بی‌نهایت 🔻دانش‌ورزی حاصلخیز 🔻مدیر شریف 🔻ترش شیرین ✍️ارتباط با ما: @pezhmanarab
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ فناوری در حرکت‌های جهادی روایتی از تلاش نخبگان گروه جهادی سلمان در راستای عدالت آموزشی 💠بخشی از متن⬇️
روایت پیشرفت ایران
⭕️ فناوری در حرکت‌های جهادی روایتی از تلاش نخبگان گروه جهادی سلمان در راستای عدالت آموزشی 💠بخشی از
⭕️ فناوری در حرکت‌های جهادی روایتی از تلاش نخبگان گروه جهادی سلمان در راستای عدالت آموزشی 💠بخشی از متن: 🔸گروه جهادی سلمان با 18 عضو فعالیت خود را از سال 1393 در مناطق محروم استان قزوین آغاز می­کند. سلمان مخفف «ساز و کار لغو محدودیت‌های آموزشی نیروهای انقلابی» است. همان سال اول زمانی که به مناطق محروم رفتند مشاهده کردند که دروس تخصصی اعم از ریاضی، فیزیک، شیمی و عربی توسط یک دبیر تدریس می‌شود و بالطبع یک دبیر قادر نیست همۀ این دروس را به‌صورت تخصصی تدریس کند، برای همین تصمیم گرفته­‌اند که  هرکدام از اعضای گروه با توجه به رشتۀ تحصیلی خود یکی از دروس تخصصی را تدریس کنند. بعد از موفقیت اولیه کار، آنها تصمیم می­گیرند که این فعالیت را توسعه دهند. 🔸برنامه­‌ریزی کنکور نیاز به درس‌نامه، به تست‌های فراوان، به مدرّسینی که آن تست‌ها را از راه‌های تشریحی و تستی حل کنند و توضیح دهند و البته به مشاوری که برای دانش‌آموز برنامه‌ریزی درسی کند و در مسیر درس‌خواندن برای کنکور همراهش باشد، دارد. این گروه جهادی تمام کتاب‌های کنکور موجود در بازار را بررسی می­کنند و تصمیم می­گیرند برای اینکه دانش‌آموزان دسترسی به تست‌های فراوانی داشته باشند 32000تست برای هر درس تولید کنند. در این راه با انجمن‌های معلمان همکاری می­کنند و آنان هم خیرخواهانه بدون اینکه ریالی دریافت کنند و بی‌هیچ چشمداشتی پای‌کار ‌آمدند و فیلم‌های حل تستی و تشریحی سوالات را تهیه کردند. پشتیبانی نرم­‌افزاری هم توسط خود اعضای گروه جهادی انجام می­شود و یک خروجی شسته‌ورفته در اختیار مخاطبین در سراسر ایران قرار می­گیرد. 🔸شعار این جوانان در تمام فرآیند کار این بوده است که  «اگر آموزش پیشرفت کند و بچه‌های ما رشد کنند، همه­‌ی کشور پیشرفت می‌کنیم و بسیاری از مشکلات‌ به وجود آمده برای جامعه حل می‌شود.» اکنون حدود  500نفر از دوستان جوانش برنامه‌ای برای آموزش و آمادگی دانش‌آموزان برای کنکور آماده کرده و آن را پشتیبانی می‌کنند. نتیجه این کار قبول‌شدن حدود 700دانش‌آموز از بین 2000دانش‌آموز در دانشگاه‌های دولتی بوده است. تاکنون ۲۳ هزار دانش‌آموز مناطق کمتر برخوردار در این گروه جهادی، از کلاس‌های کنکور استفاده کرده‌اند. @daneshmand_mag | مجله دانشمند
⭕️ از تجربه تا علم در بوم انسانی خودمان ۲   💠 بخشی از متن⬇️
روایت پیشرفت ایران
⭕️ از تجربه تا علم در بوم انسانی خودمان ۲   💠 بخشی از متن⬇️
⭕️ از تجربه تا علم در بوم انسانی خودمان ۲   💠 بخشی از متن: 🔸یکی از تجربه‌های جمعی بسیار مهم ما در طول حیات انقلاب اسلامی که ارزش الگوگیری دارد، جهاد سازندگی است. پیش از آنکه به مطالعه و استخراج این تجربه‌ها و الگوها بپردازیم، به‌طورکلی باید انتظار داشت که فضای فرهنگی و اعتقادی کسانی که در دنیا اهدافی متعالی دارند، سبک مدیریت جداگانه‌ای بطلبد و حتی دور از انتظار نیست در چنان تجربه‌هایی، مفهوم مدیریت عوض شود و یا توسعه یابد. با بازخوانی تجربیات جهاد از زبان حسینعلی عظیمی در کتاب «رسم جهاد۱» می‌توان به جنبه‌های جالبی از شیوه مدیریت انسانی متفاوت آن دست یافت. ساختار شورایی 🔸ساختار جهاد در همه سطوح شورایی بود، شورای مرکزی، شورای استان، شورای شهرستان و کسی رئیس بقیه نبود. شورا ایجاد شده بود و همه باید با هم مشورت می‌کردند و این مشورت باعث رشدشان می‌شد. شخصی که مسئول کمیته فنی بود ابتدا اطلاع خاصی از روابط عمومی نداشت یا شخصی که مسئول مالی بود هیچ چیز از کشاورزی نمی‌دانست، اما درباره حوزه‌های کاری همدیگر صحبت می‌کردند تا از این موضوعات اطلاع پیدا کنند و بتوانند به هم کمک برسانند. یکی از اعضای شورا می‌گفت من فلان چیز را می‌خواهم، بقیه اعضا درباره علت نیاز سوال می‌کردند و او باید توضیح می‌داد تا اطمینان و اعتماد لازم را ایجاد کند. این مشورت‌ها باعث سریع‌ترین نوع آموزش در مدیریت جهادی می‌شد. 🔸مسائلی که مربوط به عموم نیروهای جهاد بود، باید در شورای هماهنگی تصویب می‌شد. کسی نمی‌توانست به تنهایی بخش‌نامه صادر کند چون اگر در مقابل آن مقاومت به وجود می‌آمد، اجرایی نمی‌شد. بنابراین افراد باید توجیه می‌شدند تا بخش‌نامه‌ای اجرایی شود. «شورای هماهنگی» از ابداعات جدید در جهاد بود که متاسفانه سران جهاد پس از وزاتخانه‌شدن قدرش را ندانستند. ولی ابتکار خیلی خوبی بود، معمولا هفتگی یا دو هفته یک بار تشکیل می‌شد. البته در جبهه‌ کمتر شورای هماهنگی را تشکیل می‌دادیم چون سیستم بیشتر فرماندهی بود. شورای هماهنگی بچه‌هایی را که عقب بودند بالا می‌کشید و آن‌هایی که خیلی بالا رفته بودند ولی متوجه نمی‌شدند پایین چه خبر است، پایین می‌آورد. انسان مدار بودن ساختار 🔸جهاد ساختاری شکل داد که هدفش آباد‌کردن و خدمت بود؛ اگر نیروها تخصص نداشتند، مشکل را با آوردن متخصص حل می کردند. به دانشگاه می‌رفتند و التماس می‌کردند، جهاد می‌خواهد سدی بسازد، شما در این زمینه صاحب تخصص هستید، اگر امکان دارد مساعدت کنید. آزادی عمل و هدف مشترکی که در جهاد وجود داشت، باعث می‌شد نیروهای فعال در جهاد، بر سر ساختار با هم توافق کنند. کمیته‌های تخصصی هم برحسب اینکه هر کدام از جهاد استان‌ها چه نیروهایی داشتند تشکیل می‌شد. در حقیقت سازمان جهاد به جای سازمان‌مدار بودن، انسان‌مدار بود. نگاه می‌کرد چه نیرویی دارد و بعد بر اساس توانایی او ساختار را تشکیل می‌داد. @daneshmand_mag | مجله دانشمند
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخازن‌های سه‌فاز و تک‌فاز در ایران
روایت پیشرفت ایران
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخا
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۱ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخازن‌های سه‌فاز و تک‌فاز در ایران 🔸بعد از دانشگاه در سال 1377 استخدام وزارت نیرو شدم. در کنار کار در وزارت نیرو برای زمان‌های بیکاری یک دفتر الکتریکی باز کردم. مدتی نگذشت که دیدم هفده نفر از همکارانم در دفتر  با من همکاری می‌کنند. بیشتر کارهای سیم‌کشی ساختمان انجام می‌دادم. کارمان خیلی خوب گرفته بود و بر این اساس سیم‌کشی گمرک ارومیه را هم به ما دادند. در این پروژه، سرویس ترانس‌هایشان را هم به ما واگذار کردند. در حین بررسی ترانس‌ها متوجه شدیم که بانک‌های خازنی‌اش منفجر شده است. اجازه گرفتیم تا بانک خازنی آنها را باز کنم. همزمان در شرکت مرغ طیور غرب هم پروژه داشتم. بانک خازنی آنها هم زیاد منفجر می‌شد. اجازه گرفتم تا بانک خازنی آنها را هم باز کنم. 🔸کم‌کم با ترکیبات و اجزای بانک خازن آشنا شدم. همزمان یکی از دوستانم تعدادی آداپتور کاهنده برق برای فروش وارد کشور کرده بود. وقتی به پریز برق می‌زدند مصرف برق را کاهش می‌داد. چند تا از او گرفتم و بررسی کردم. حجم این‌ها خیلی کوچکتر از نمونه‌های صنعتی بود. با همان ترکیب تک‌فاز، سه تا از این‌ها را به هم وصل کردیم و تبدیل شد به سه فاز. عملکرد سیستم تک‌فازی که ساخته بودیم بالاتر از سه فاز صنعتی بود. از سوپرمارکت‌ها شروع کردیم. نمونه‌ها را می‌دادیم تا عملکرد سیستم‌های جدیدمان را بررسی کنیم. به واسطه پدر همسرم که بازنشسته جهادکشاورزی بود و شناخت زیادی به این حوزه داشت، چند نمونه هم در مرغداری‌ها نصب کردیم. عملکردشان خیلی خوب بود.   🔸جرقه‌ای شد تا پی‌اش را بگیرم. 289 تا مقاله در رابطه با این موضوع مطالعه کردم. آن موقع اینترنت هم خیلی کند بود. برای همین پول می‌دادم تا برایم مقاله پیدا کنند. ماهی می‌شد که تمام حقوقم را بابت مقاله خرج می‌کردم. یکی از اتاق‌های خانه را تبدیل به کارگاه و آزمایشگاه کرده بودم. خازن‌ها روغنی دارند که بسیار بدبو است. بعد از مدتی که کار کردم بوی بد روغن موجب شد تا گوشه حیاط برای خودم کارگاهی بسازم. علت‌های خرابی خازن‌ها را بررسی کردم. از اسفند سال 1389 به طور جدی شروع به تولید بانک خازنی ابداعی خودم کردم. اوایل اعتماد نمی‌کردند. برای همین به طور امانی و رایگان در چند تا از مرغداری‌های ارومیه نصب کردم. 🔸نتیجه به حدی خوب بود که چند مرغداری و شرکت دیگر هم سفارش دادند. متوجه شدیم فیش‌های برق محل‌هایی که بانک خازنی‌مان را وصل کرده بودیم به‌شدت کاهش یافته است. عملکرد بهتر خازن‌ها باعث شد تا به سمت ارگان‌ها و شرکت‌های دیگر برویم. اما عدم اعتماد اولیه و کمبود سرمایه در گردش خیلی مشکل برایم ایجاد می‌کرد. برای مثال یکی از خازن‌ها را در بیمارستان آذربایجان نصب کردم که بعد از هشت ماه پولم را دادند. برای ماندن در بازار باید سرمایه در گردش جور می‌کردم. مجبور شدم تا خانه و ماشینم را بفروشم. @daneshmand_mag | مجله دانشمند
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۲ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخازن‌های سه‌فاز و تک‌فاز در ایران 💠بخشی از متن⬇️
روایت پیشرفت ایران
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۲ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخاز
⭕️ تولد یک اختراع تا رفع نیاز صنعت کشور ۲ روایت شرکت دانش‌بنیان ارومیه‌ایی، تنها تولیدکننده میکروخازن‌های سه‌فاز و تک‌فاز در ایران 💠بخشی از متن: 🔸خانه را که فروختم تن به اجاره‌نشینی دادیم. کم‌کم هر چه داشتم را فروختم. همسرم دیگر نمی‌توانست با این شرایط زندگی کند. پدرزنم از من حمایت کرد و شغل‌اش را که در حوزه تولید و فروش داروهای دامپزشکی بود، رها کرد و با من همراه شد. چون خدمات برگشت پول فروش خیلی دیر بود و تعداد درخواست‌کننده‌ها زیاد شد، مهرماه 91 مجبور شدم تا طلاهای همسرم و فرش ابریشمی خانه‌ام را هم بفروشم تا به عنوان افزایش سرمایه به شرکت تزریق کنم. 🔸برای اینکه در بازار جا باز کنیم، با کمترین سود خازن‌ها را می‌فروختیم. مشتری‌ها برای اینکه از کیفیت خازن‌ها مطمئن شوند شش ماه خازن‌ها را نگه می‌داشتند و اگر موردی پیش نمی‌آمد، پول ما را می‌دادند. دو سال هم خدمات پشتیبانی و تعویض تقبل کرده بودیم. یک ماشین سمند خریده بودم. می‌زدم به جاده تا به استان‌های دیگر هم سر بزنم. صندلی عقب ماشین برای خودم جای خوابی درست کرده بودم تا در فرصت اندکی که برای استراحت داشتم آنجا بخوابم. یزد، تهران، اصفهان و شهرهای مختلف را با ماشینم سر می‌زدم. 🔸سال 1395 چند دستگاه خازن را در آب‌وفاضلاب شیراز نصب کردیم؛ آنجا 3 موتور 650 کیلووات داشتند. اولی و دومی که وارد مدار می‌شد ترانسش نمی‌کشید و سومی هم اصلا فرصت ورود به مدار پیدا نمی‌کرد. روز تست خازن‌های ما مدیرکل آبفای استان فارس هم آمده بود. خازن‌ها را نصب کردم. موتور اول را که روشن کردم دومی را هم همزمان استارت کردم. مشکلی پیش نیامد. گفتم سومی را هم روشن کنید. گفتند امکان ندارد، ترانس می‌سوزد. گفتم نگران نباشید. سومی را که روشن کردند بهت‌زده شدند و مشکلی هم پیش نیامد. اردیبهشت سال 96 که کنفرانس بین‌المللی آب‌و‌فاضلاب در شیراز برگزار شد، مدیر فارس 20 دقیقه برای ارائه من زمان گرفت. بعد از آن جلسه، هفت منطقه از آب‌و‌فاضلاب کشور سفارش خرید دادند. 🔸برای فروش به فولادمبارکه در دفاع از محصولمان با 7 دکتری برق و 4 مهندس برق بحث کردیم و بالاخره توانستیم توانایی خازن‌هایمان را برایشان ثابت کنیم. از سال 97 تا اسفند 99 بارها و بارها ما را تست کردند، تا بالاخره در اسفند 99 اولین خازن را از ما خریداری کردند. روز نصب خازن ما مدیر فنی فولاد مبارکه هم آمد تا خازن‌های ما را تست کنند. هر گونه تست کردند نمونه ما خیلی بهتر از خازن‌های خارجی بود. عملکرد خیلی خوبی از خودمان در فولاد به جا گذاشتیم که باعث پیشرفت کاری ما شد. 🔸 اواخر سال 97 وارد کشور آذربایجان شدیم. اولین محصول را به سیمان نُرم باکو دادیم. این پروژه باعث شد تا در عرض سه سال بالای 120 خازن به آذربایجان بفروشیم. متوجه شدیم که سیستم چند شرکت در آذربایجان نامتقارن است. همه جای دنیا سیستم متقارن استفاده می‌کنند. آمدیم و اولین خازن‌های نامتقارن را در دنیا طراحی کرده و ساختیم. آن را هم ثبت اختراع کردیم و آنجا نصب کردیم. در ایران هم یک شرکت فولاد در نطنز اصفهان بود که سیستم آنها هم نامتقارن بود. مشکل آنها را هم حل کردیم. @daneshmand_mag | مجله دانشمند
🔆 کیمیاگری در گرمای خوزستان ۱ روایت بازدید دانشجویی از دستاوردهای پتروشیمی ماهشهر 💠بخشی از متن⬇️
روایت پیشرفت ایران
🔆 کیمیاگری در گرمای خوزستان ۱ روایت بازدید دانشجویی از دستاوردهای پتروشیمی ماهشهر 💠بخشی از متن⬇️
🔆 کیمیاگری در گرمای خوزستان ۱ روایت بازدید دانشجویی از دستاوردهای پتروشیمی ماهشهر 💠بخشی از متن: 🔸ساعت هشت صبح به سمت میدان اصلی پتروشیمی حرکت کردیم. چند نفر از بچه‌های دانشگاه آزاد ماهشهر آمده بودند برای کمک. قرار بود کاروان اردبیل ساعت ده برسد. دانشجویان یکی‌یکی از اتوبوس‌ها پایین می‌آمدند. یک‌دفعه چشمم به صحنه‌ای افتاد که برق از سه فازم پرید. چند نفر بدون زیر پیراهن، حوله روی دوش شان انداخته بودند و از اتوبوس به‌طرف من می‌آمدند. سریع رفتم جلو و با لبخند و چشمان باز جوری نگاهشان کردم که یعنی داستان چیست؟ یکی‌شان در دم با لهجه غلیظ ترکی گفت:«این‌جا خیلی گرمه! ما از جای خنک بلند شدیم اومدیم این‌جا داریم تلف می‌شیم.» خنده‌ام گرفت. گفتم اگر جای من بودید که دو هفته این‌جا هستم چه می‌گفتید؟! با تعجب پرسیدند مگر شما بچه این‌جا نیستید؟ نگاهی به دست‌هایم انداختم. آفتاب خوزستان انگار مرا به فرزندخواندگی قبول کرده بود.   🔸هماهنگ کرده بودم آهنگ محمد معتمدی در بدو ورود بچه‌ها پخش شود تا با حس مثبت وارد سالن شوند. بعد از سه روز گشتن در راهیان نور و خاک و گرمای منطقه، نشستن در سالن خنک آمفی‌تئاتر پتروشیمی و شنیدن موسیقی پرانرژی، انگار یه‌کم حالشان را جا آورده بود. بعد از قرآن و سرود ملی و کلیپ معرفی منطقه ویژه، میکروفون را به دست گرفتم و از صندلی ردیف اول به بالای سن رفتم.«یه سوال؟ چرا اومدید راهیان نور؟ چرا اومدید راهیان پیشرفت؟» ادامه دادم: هر ملتی برای پیشرفت به رؤیا نیاز داره. ما تو پنج مرحله‌ی نظام‌سازی خودمون، رؤیای تمدن اسلامی رو داریم. اون جایی‌که همه اون شعارهای قشنگ میاد روی زمین. کارشناس‌ها می‌گن ما الان درحال گذر از نظام اسلامی به دولت اسلامی هستیم. می‌گن برای رسیدن به دولت اسلامی، بزرگ‌ترین چالش‌مون نداشتن مدل مدیریت جهادی انقلابیه.   🔸ما معتقدیم هشت سال دفاع مقدس غنی‌ترین منبع ارزشمند مدیریت جهادی و انقلابیه. تجربه بن‌بست‌شکنی علی هاشمی. تجربه تفکر انقلابی حسن باقری. تجربه مدیریت شهید همت. تجربه استعدادیابی شهید بروجردی. بچه‌های مهندسی می‌دونن فناوری یعنی چی. ما میایم راهیان نور و راهیان پیشرفت تا این تجربیات موفق رو از نزدیک لمس کنیم. خب حالا یه قدم بیاییم جلوتر. شما چند روز قبل‌از جنگ قدیم شنیدید. امروز اومدید تا از دفاع مقدس جدید بشنوید. جایی اومدید که به گزارش مرکز مطالعات مجلس اگه نباشه بیشتر از نیمی از اقتصاد کشور مستقیماً افت می‌کنه. اهمیت این دستاوردها رو زمانی متوجه میشید که بدونید این بیست و یک مجتمع پتروشیمی تو این منطقه، از آسمون نیفتاده پایین یه دفعه ساخته بشه. 🔸تا قبل انقلاب ما اینجا سه‌تا مجتمع پتروشیمی داشتیم. ایران-ژاپن، ایران دیپوند و پتروشیمی شاهپور. چهار روز بعد از شروع جنگ، ایران -ژاپن رو بعثی‌ها موشک‌بارون می‌کنن. همون موقع ژاپنی‌ها از قرارداد یه طرفه خارج میشن و میذارن میرن. بعد از اون نوزده بار دیگر پتروشیمی ایران-ژاپن یا به اسم امروزیش پتروشیمی بندر امام بمبارون می‌شه. پتروشیمی ایران دیپوند که امروز به پتروشیمی فارابی مشهوره، یه بار آبان ۶۶ و یه بار تیر ۶۷ موشک‌بارون می‌شه. سیزده نفر تو این مدت شهید میشن‌. پتروشیمی شاهپور که امروز به اسم رازی می‌شناسیمش، یه روز بعد از قطعنامه با حدود سی و شش فروند هواپیما چندین‌بار، هر بار سه دقیقه با صد تا راکت و موشک خاکش شخم زده می‌شه. هیچی از اینا نباید باقی می‌موند. ولی اون موقع یه عده وایسادن، چون کشور به پتروشیمی نیاز داشت. بجای این‌که لب و دهن باشن و غر بزنن، شونه زیر بار دادن و این کار رو امروز رسوندند به جایی‌که حرف تو خاورمیانه برای گفتن داریم. ما این‌جا قراره راجع به تئوری «اصلاح در حین حرکت» صحبت کنیم. چون در راه پیشرفت توقف ممنوعه. @daneshmand_mag | مجله دانشمند
🏆 با اولین حضور، قهرمانِ جهان شدیم ۱  گفت‌وگو با علی کشفیا، رکورددار  قهرمانی پارالمپیک والیبال نشسته جهان
روایت پیشرفت ایران
🏆 با اولین حضور، قهرمانِ جهان شدیم ۱  گفت‌وگو با علی کشفیا، رکورددار  قهرمانی پارالمپیک والیبال نشس
🏆 با اولین حضور، قهرمانِ جهان شدیم ۱  گفت‌وگو با علی کشفیا، رکورددار  قهرمانی پارالمپیک والیبال نشسته جهان 🏐امروز، موفقیت‌های تیم ملی والیبالِ نشسته مدیون جانبازانی است که با ورودشان به عرصه ورزش قهرمانی، آن روحیه جهادی و خستگی‌ناپذیری را از خط مقدم به زمین‌بازی آوردند. حاج علی کشفیا نماد آن انسان‌های پرتلاش است که زمانی با بازی و حالا نیز با سرپرستی تیم ملی، آن روحیات را هنوز در این تیم حفظ کرده است. 💠بخشی از مصاحبه با «علی کشفیا»: 🔸علی کشفیا، متولد آذرماه سال 42 تبریز هستم. مرحوم پدرم، آقا محمدحسین کارمند اداره مخابرات بود. پدرم به‌صورت حرفه‌ای کُشتی می‌گرفت و در زورخانه‌ی محله‌مان صاحب نام بود. وقتی نه سال داشتم، پدرم به دلیل اختلال کلیه ناشی از رژیم‌های کُشتی، از دنیا رفت. علاوه بر پدرم، دایی من آقای گوهرخانی یک آدم ورزشی بود و من به واسطه ایشان به والیبال علاقه پیدا کردم. بعدها در مدرسه قدس تبریز توی زنگ ورزش از معلممان آقای عزیزی، حرکات اصولی والیبال را یاد گرفتم. کم‌کم در والیبال جدی‌تر شدم. در ایام نوجوانی هم توی مدرسه و هم توی کوچه تور می‌کشیدیم و والیبال بازی می‌کردیم و حتی با پسردایی‌ام و بچه‌های محل یک تیم والیبال تشکیل دادیم. 🔸چند سال نگذشت که در والیبال آنقدر پیشرفت کردم که عضو یکی از تیم‌های حرفه‌ای تبریزشدم. الگوی من در آن زمان آقا «یدالله کارگرپیشه» بود. آقا یدالله کاپیتان تیم ملی والیبال بود. از چند جهت او را خیلی دوست داشتم، هم بازیکن خوش‌تکنیکی بود و هم اینکه تنها بازیکن شهرستانی تیم ملی بود. آقایدالله و غیرت‌اش در زمین‌بازی را خیلی دوست داشتم. شماره پیراهنم در تیم ملی هم از روی شماره ایشان برداشتم و همیشه شماره 4 می‌پوشیدم. 🔸اواخر سال 61 داوطلبانه خودم را به حوزه نظام وظیفه معرفی کردم. بعد از دوره آموزشی، در تیپ مهاباد لشگر 64 ارومیه شروع به خدمت کردم. در مهاباد قبل از اعزام به مناطق عملیاتی دوره‌های فشرده مین‌یابی و تخریب را آموزش دیدم. در اکثر مناطق شمالغرب حضور داشتم و خاطرات تلخ‌و‌شیرین زیادی از آن دوران به یاد دارم. فعالیت بدنی‌ام در دوران خدمت هم مثل قبل زیاد بود مثلاٌ روزانه حدود 20 کیلومتر پیاده روی می‌کردم و همین پیاده‌روی در مسیر‌های کوهستانی آمادگی جسمانی‌ام را بسیار بالا برده بود. 🔸17 ماه از خدمت من در مناطق شمالغرب می‌گذشت. اول فروردین سال 64 چند ساعتی از تحویل سال گذشته بود و من به همراه بعضی همرزم‌هایم، توی جنگل آلواتان سردشت مشغول مین‌یابی بودیم که رفتم روی مین... موج انفجار مرا از زمین کند و به بالا پرت کرد ولی من لحظه اول چیزی متوجه نشدم، فقط حس کردم دارم از بالا به پایین می‌آیم. افتادم داخل یک چاله و بعد دیدم یکی از دوستانم بالای سر من است و گریه می‌کند؛ آن صحنه خیلی برایم غم و سنگینی عجیبی داشت. چندثانیه گذشت ناگهان از شدت درد فریاد زدم. نگاهی به پایین انداختم و آن‌موقع  بود که متوجه شدم چه بلایی سرم آمده است؛ جفت پاهایم قطع شده بودند! 🔸واکنش مادرم به مجروحیت من خیلی روی من تأثیر مثبت گذاشت و خودم هم با این مسئله‌ای که پیش آمده بود، کنار آمدم. روزی که مرخص شدم خواهش کردم مرا ببرند ورزشگاه. لحظاتی را آنجا برای تماشا ماندم و بعد از ورزشگاه به خانه رفتم. برخلاف دیگران که فکر می‌کردند من تا ابد خانه‌نشین می‌شوم، اما دوباره به ورزش بازگشتم. این بار با والیبالِ نشسته! اولین تمرین رسمی‌ام تنها 4 ماه پس از مجروحیتم بود. اواخر سال 63 به عنوان بازیکن یکی از تیم‌های تبریز در مسابقات کشوری اصفهان شرکت کردم و بعد آن مسابقات به اردوی تیم ملی والیبال نشسته دعوت شدم. @daneshmand_mag | مجله دانشمند