eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 شگفت‌انگیزترین عملیات‌ دفاع مقدس 3⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✧❁✧•‏​‏··•​​‏━✦ 🔸 برخلاف زمان ورود گروهان‌های غواص به اروند که هیچ اثری از تلاطم آب مشاهده نمی‌شد و حرکت آب راکد به نظر می‌رسید، اینک در حالی‌ که نیروهای غواص همگی به وسط اروند رسیده‌اند، سطح آرام آب متلاطم شده و شدت امواج رودخانه افزایش‌ یافته است. این مسأله در آغاز کار موجب بروز مشکلاتی می‌شود، فین‌های تعدادی از برادران از پایشان درآمده که آن‌ها بی‌درنگ رو به ساحل دشمن شنا می‌کنند، پاره‌ای نیز براثر تلاطم شدید رودخانه، آب زیادی خورده‌اند و دچار حالت تهوع شده‌اند. تعدادی از برادران را حرکت سهمگین آب با خود می‌برد، ولی در مجموع، قریب به ‌اتفاق غواصان همچنان با موفقیت پیشروی می‌کنند. ✧✦✧ ✧✦✧ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 عبای نماز عبدالله آجیلی ✦━•··‏​‏​​‏•✧❁✧•‏​‏··•​​‏━✦ توی گردان حال و هوای معنوی عجیبی بین بچه ها حاکم شده بود. همین حال وهوا روی رفتار و اعمال ماهم اثر گذاشته بود. تسبیح، انگشتر، عطر و ذکر، جزیی از ما شده بود... بعضی از بچه ها با خودشان عبا هم آورده بودند و در نمازجماعت آن را روی دوش خود می انداختند. چون شنیده بودند اجر بسیاری دارد. من هم که از قبل یک عبا خریده بودم. خیلی افسوس می‌خوردم که چرا عبایم را با خودم به گردان و منطقه نیارودم!!! تا اینکه شنیدم یکی از برادران قصد دارد به شهر برود‌. لذا از او خواستم تا به خانه برود و عبایم را از مادرم بگیرد و با خود به منطقه بیاورد... دوست‌مان می‌گفت: وقتی در منزل شما رسیدم بلافاصله زنگ خانه را زدم. مادرت از پشت در گفت کیه!؟ سلام کردم و گفتم دوست آقا عبدالله هستم، اومدم "عباعبدالله" را ببرم. 😂😂 مادرت با تعجب نگاهی به من کرد و گفت: قربونش بام (قربانش شوم) مگه اقااباعبدالله خونه اومونه که اومیه بریش؟(مگه آقا منزل ماست آمدی ببریش)؟ ومن تازه متوجه سوتی خودم شدم 😂😂😂 و گفتم نه مادر! منظورم عبای عبدالله پسرت را میخوام که الان جبهه است.‌‌ گفته بیام از خانه بگیرم، ببرم براش جبهه!!! خلاصه این داستان تا مدتها مایه خنده بچه هاشده بود... •✧❁✧•​​‏ یادش بخیر! در آن شرایط سخت جنگی، کوچکترین و ساده ترین اتفاقات در بین بچه ها دستمایه خنده و خاطره می‌شد... و تا مدتها و سالها نقل قول آنها در ذهن برادران می‌ماند. ‌‌‍‌‎‌. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حماسه جنوب،خاطرات
"در محراب اسارت"       ┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ «مى خواهیم یکى از شما را اعدام کنیم، اگر داوطلبى هست خودش برخیزد والاّ خودمان یکى را انتخاب مى کنیم !!». حرکتهاى نامتناسب سربازان بعثـى و چرخشهایشـان بـه دور بچه هـا، و بـراى خـوش رقصـى جلـوى افسـر، که کابلهـا را به دور دست خـود مـى چرخاندنـد و حرفهـایى را بـه عربـى رد و بـدل مـى کردنـد، اسـرا را کلافـه کـرده بـود و شـاید قدرت فکر کردن براى آنان که در اندیشه راه و چاره اى بودند را گرفته بود. در ایـن حـال، «حسـن» برخاسـت و بـراى اعـدام شـدن اعـلام آمـادگى کـرد! افسـر عراقـى بـا چشـمان نابـاور خـود، مقدارى در صورت او که حکایت از ایمان قوى و محکمش را مى کرد، خیره شد و گفت : «بیا بیرون». «حسن» با گامهایى محکم و استوار، بدون تردیـد و تـرس بـه جلـو رفـت . بـه چهـره اش کـه نگـاه مـى کـردى ، بیـان کننده یک آرامش و سرور درونى بود؛ ولـى بـر عکـس، بـا برخاسـتن «حسـن »، آثـار غـم و انـدوه در صـورت دوسـتانش ظاهر گشت . وقتى او را بیرون مى بردند، اسرا براى آخرین بار او را تماشا مى کردند و خروجش را بدرقه مى نمودند. در آخــرین لحظــات، عراقیهــا از او درخواســت کــرده بودنــد کــه آخــرین آرزو و وصــیت خــود را از آنــان بخواهــد تــا بـرآورده کننـد. «وى تقاضـاى خوانـدن دو رکعـت نمـاز را کـرده بـود» و آنـان هـم ایـن فرصـت را بـه او داده بودنـد و«حسن» رفت تا در جلـوى چشـم شـگفت زده سـربازان بعثـى، وضـویى سـاخته و خـود را بـراى یـک عبـادت شـیرین، آماده کند. اما این طرف، بچه ها بى‌حوصله و بى‌صبرانه در خـود فـرو رفتـه و منتظرنـد تـا ببیننـد چـه پـیش مـى آیـد. و بعضـى خدا، خدا مى‌کردند که عراقیها از تصمیم خود منصرف شوند. هنوز این افکـار، اذهـان اسـرا را مشـغول کـرده بـود کـه ناگـاه عراقیهـا بـه همـراه «حسـن » بـه داخـل آمدنـد . ورود او همچون باز شدن در، بر بستان گل شادمانیهایمان بود که از آن، بوى عطر رجا و امید به مشام مى رسید. افسر عراقى رو به بچه‌ها کرد و گفت: «این جوان خیلى فهمیده و شجاع است . ما از قصد ایـن کـار را کـردیم تـا آن کـس کـه شـهامت بلنـد شـدن را دارد، بـه عنـوان مسـؤول آسایشـگاه بـراى شـما انتخاب کنیم».       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 41 خاطره از دوران اسارت رزمندگان میهن اسلامی اصغر زاغیان @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۵ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 پس از آنکه بچه ها شکمی از عزا درآوردند تازه به فکر افتادیم موقعیت دشمن را بررسی کنیم. عراقی ها روبه رویمان آرایش گرفته بودند، ما هم پشت سیل بند مستقر بودیم. توی کامیون دو تا دوربین چشمی هم بود. با دوربین از روی سیل بند نگاه کردم، در دو سه کیلومتری، تانک های دشمن دیده می‌شد. تصمیم گرفتیم همان جا بمانیم و در صورت پیشروی دشمن از پشت سیل بند با آنها درگیر شویم. به جهان آرا به بی سیم زدم چنین تصمیمی گرفته ایم. گفت: «خیلی خوب است، اما مراقب باشید شب به شما حمله نکنند.» دو روز پشت سیل بند مراقب بودیم. آن مواد غذایی به دردمان خورد. شب‌ها هوا سرد می‌شد. اورکت‌ها را از داخل کامیونها درآوردیم و پوشیدیم. سیل بند محکمتر از خاکریز معمولی بود و موقعیت خوبی برای جنگیدن داشت. هفت مهر، صبح زود، تانکهای دشمن به حرکت درآمدند. غرش‌شان زمین را به لرزه درآورد. دیدن حرکت آن همه تانک برای ما ترسناک بود. تانکها به صورت نیم دایره و هلالی حرکت می‌کردند. قبضه آرپی چی، سه قبضه، ژسه، دو قبضه، سلاح ام یک و برنو هم داشتیم که از دوره رضاشاهی مانده بود. با هشت نفر در مقابل یگان زرهی دشمن آرایش گرفتیم. به بچه ها گفتم تا در تیررس قرار نگرفتند، شلیک نکنید. یکی دو نفر از بچه ها از هیجان یا ترس، طاقت نیاوردند و پیش از آنکه عراقی‌ها در تیررس قرار بگیرند تیراندازی کردند. به دنبال آنها، بقیه هم تیراندازی کردند. مقداری از مهمات محدود ما تلف شد. دشمن با گلوله مستقیم تانک و تیربارهایی که روی تانکها و نفربرها نصب شده بود، به طرف ما آتش ریخت. خودمان را به سینه سیل بند چسبانده بودیم و امکان تکان خوردن نداشتیم؛ حتی سرمان را نمی توانستیم بالا بیاوریم. وقتی از طرف ما گلوله ای شلیک نمی شد دشمن دوباره به حرکت در می آمد. چند لحظه بعد، آنها در تیررس ما قرار می‌گرفتند و متوقف می‌شدند اما آتش آنها به قدری سنگین بود که به تدریج به سیل بند نزدیک شدند. حالا می توانستیم تانکهایشان را با آرپی چی بزنیم. همزمان از جا بلند شدیم و آنها را زیر آتش گرفتیم. زره پوش ها حرکت می‌کردند و نفرات پیاده که پشت آنها قرار گرفته بودند، در حال پیشروی به طرف ما شلیک می کردند. گلوله های ام یک و ژسه به بدنه تانکها و نفربرها میخورد و اثر نمی‌کرد، ولی بعضی از نفراتشان هدف گلوله های ما قرار می‌گرفتند. موقعیت‌مان نسبت به دشمن بهتر بود. ما پشت سیل بند و آنها در دشت باز در حال حرکت بودند. وقتی یک سرباز دشمن به زمین می افتاد، انرژی و شجاعت ما چند برابر می‌شد. گلوله های تانک از بالای سر ما می‌گذشت یا به بدنه سیل بند می خورد. تا آن موقع تلفات نداشتیم، اما با هر آتشی که باز می‌کردیم چند نفر از دشمن به زمین می افتاد؛ جنگ جانانه ای بود. مانند پرندگان از این سو به آن سوی سیل بند می پریدیم. احساس ترس نداشتم. سبک بال و چابک، از خاکریز بالا می رفتم و پایین می آمدم. پی در پی آرپی چی می‌زدم. من و ناجی و بهروز آرپی چی زن بودیم. نخستین بار که آرپی جی شلیک کردم همان جا بود. حتی روش استفاده از آرپیچی را بلد نبودم. یکی از بچه ها در حد دو سه دقیقه توضیح داد که این ضامن است گلوله را می‌گذاری خرجش را می‌بندی ضامن گلوله را می‌کشی توی مگسک نگاه می‌کنی و شلیک می‌کنی. روی سیل بند خوابیدم و آخرین گلوله آرپی چی را زدم چون به صورت درازکش شلیک کردم آتش عقبه آرپیچی شلوارم را پاره کرد و پای راستم را سوزاند. در همین حین، گلوله تانک یا بازوکای دشمن نزدیک من روی سیل بند ترکید. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 می گفت آدم ها سه دسته اند: ـ خام ـ پخته ـ سوخته. خام ها که هیچ. پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند. سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق. خودش هم سوخته بود در عشق به اباعبدالله .....        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 👈عضو شوید @defae_moghadas            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اردوگاه اسرای عملیات رمضان و والفجر مقدماتی در عراق ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈 لینک دعوت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 یادش بخیر روزگار اتراق‌های پشت خط •✧❁✧•​​‏ چند روز بیشتر طول نمی‌کشید تا به جای جدید عادت کنیم، ..و چند روز بعد رفیقش شویم، ..و موقع ترک، عاشقش. ماموریت والفجر مقدماتی را می‌گویم. همان فکه و رقابیه و چم‌هندی و.... جذبه عجیبی داشت این سرزمین و بچه‌ها هم کاری می‌کردند تا دل کندن از آن سخت‌تر شود و اشک در بیاورد. سرزمینی که یادآور فتح المبین بود و دوستانی که اینجا را سکوی پرواز کردند و رفتند.. و دوستانی که با خنده‌هایشان، روزها را لذت‌بخش کرده و شب‌ها را با صدای گریه و مناجات آذین بسته بودند. "کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها" چقدر سخت بود دل کندن از زمین‌های کنده شده‌ی زیر چادرها که جان پناه شده بودند.. چقدر اشکی می‌شدیم وقتی از قبور مثالی دوستان شهیدمان باید دل می کندیم.. و چقدر حسرت می‌بردیم، وقتی گودالهای عرفان شبانه را – که بعد از عملیات یادگار شهدای آینده می‌شد،– باید می‌گذاشتیم و می‌گذشتیم. کاش می‌شد باردیگر برگردیم و تبرکی بجوئیم و خاکش را توتیای چشم کنیم. صبح‌تون سرشار از دوستی با خوبان خدا ‌‌‍‌‎‌. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 🔻 شگفت‌انگیزترین عملیات‌ دفاع مقدس 4⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✧❁✧•‏​‏··•​​‏━✦ 🔸 نورافکنی که آزمایشی بر روی اروند روشن شد! در ساعت ۲۱ عده‌ای به ساحل دشمن دست ‌یافته و عده‌ای هنوز در بین راه به تلاش خود ادامه می‌دهند. در حالی‌ که نیروهای غواص در محور وسط عملیات سرگرم تکمیل عبور از اروند هستند، قسمتی از خط دفاعی دشمن، با نورافکن روشن می‌شود و به حالت ساکن برای چند لحظه‌ای ادامه می‌یابد. خبر این مسأله از قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) به کلیه قرارگاه‌های ذی‌ربط جهت آماده‌باش صادر می‌شود. این امر در اغلب فرماندهان بازتاب روحی سختی ایجاد می‌کند. بسیاری با نگرانی و ناامیدی می‌گویند: پس اینکه دشمن تا به‌ حال سکوت کرده بود، برای رسیدن چنین لحظه‌ای بوده است! غواص‌هایی که در شعاع نور پروژکتور قرار گرفته‌اند، تلاش زیادی می‌کنند تا از معرض دید نگهبانان دشمن مخفی شوند. سرعت پا زدن و شنا کردن غواص‌ها افزایش‌ یافته است. آن‌ها همه‌ چیز را تمام‌ شده می‌دانند. اما دقایقی بعد، در حالی‌ که قرارگاه تصمیماتی برای عکس‌العمل و آغاز حمله اتخاذ کرده است، نورافکن خاموش می‌شود. بعداً اطلاع حاصل شد که فرمانده عراقی آن محدوده، برای آزمایش موتوربرقی که تازه دریافت کرده بود، مبادرت بدین عمل کرده است. ✧✦✧ ✧✦✧ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا