eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قرآن خواندی و او ،همزمان زد زبانم لال هی زخم زبان زد تو قرآن خواندی و اعجاز کردی عجب چوبی، خدا! بر خیزران زد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom 📚 دوبیتی‌های من عین لهوف است
طشت طلا و چوب و لب و آيه و شراب خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب @emame3vom در حيرتم که از چه نرفتي زمين فرو اي واي من چگونه نشد آسمان خراب در پای طشت، دختر زهرا نريز اشک هرگز کسي نريخته در بزم مِي گلاب لب‌ها، ترک‌ترک ز عطش، روي هر لبي انگار نقطه نقطه نوشته است، آب‌آب آواي وحي و حنجر خشک و لب کبود ديگر به او کنند، چرا خارجي خطاب؟ با آن گلوي غرقه به خون، طشت گريه کرد بر آن لب و دهن، جگر چوب شد کباب بر چرخ رفت شيون هشتاد و چار زن انگار بود ديدۀ آن سنگدل به خواب اي آسمان سؤال من اين است، ديوها بازوي حور را، ز چه بستند در طناب؟ با لطف بي‌حساب پيمبر، به امّتش والله شد به عترت او ظلم بي‌حساب "ميثم" يزيد چوب زند بر لب حسين اين صحنه را چگونه تماشا کند رباب؟ «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم @emame3vom
چوب ستم و سر بریده والله قسم نـدیده دیـده این لعل لبی که می‌زنی چوب پیغمبــر اکـرمش مکیده هر کس سر نی زده است سنگش قرآن ز دهان وی شنیده آهسته بزن که پای این طشت رنگ از رخ فاطمه پریده آهسته بزن که دور این سر سروِ قد مصطفی خمیده آهسته بزن که ایستادند یک مشت اسیر داغدیده آهسته بزن که سینه‌اش را از ضرب سِنان، سَنان دریده هم دشمنش از جفا زده سنگ هم قـاتلش از قفـا بریده والله قسم گـریسته خـون تیغی که بر این گلو رسیده هم لب ز عطش دو چوبۀ خشک هم خون دل از دیده چکیده کی دیده کنار مجلس مِی قرآنِ به خاک و خون کشیده «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم @emame3vom
باورت می‌شد ببینی خواهرت را یک زمان دست بسته،مو پریشان،مو کنان،مویه کنان باورت می‌شد ببینی دختر خورشید را کوچه کوچه در کنار سایۀ نامحرمان نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان چه عجب!طشتی برای این سرت آورده‌اند ای سر منزل به منزل! ای سر یحیی نشان! تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما چشم ما افتاده بر لب‌های زیر خیزران ای تمامی غرور من فدای غیرتت لطف‌کن این مردشامی را از این مجلس بران این قدر قرآن مخوان این چوب‌ها نامحرمند شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت غائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دورو برش جمع خسته‌ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحضه‌ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای طشت رقّاصه‌ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید نفرین نکرد و زخم دلش بی‌نصیب ماند از مرهم مباهله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
حورا و طناب؟ وای بر من قرآن و شراب؟ وای بر من ناموس پیمبر و کنیزی در شام خراب؟ وای بر من در پیش نگاه چند دختر چوب و لب باب؟ وای بر من پیشانی ماه و ضربت سنگ خورشید و خضاب؟ وای بر من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان دادند در خرابۀ بی‌سقف، جایشان آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای مجروح از پیاده‌رَوی بود، پایشان شخصی کنیز خواست از آن فرقه‌ای که بود جبریل، خادم درِ دولت‌سرایشان آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان در آفتاب، سوخت رخ مه‌لقایشان آنان که شُست قابله‌شان ز آب سلسبیل از تشنگی پرید رخ و رنگ‌هایشان جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند از نینوا به عرش برین شد، نوایشان کردند نرم، سینۀ جمعی که روز و شب زهرا به روی سینه همی‌داد، جایشان جمعی که بود پنجۀ ایشان، گره‌گشای بستند دست‌ها ز جفا از قفایشان آن فرقه‌ای که واسطۀ رزق عالمند دادند نان به رسم تصدّق، برایشان «جودی»، به روزگار زند خیمۀ شهی از آن دمی که گشت گدای گدایشان @emame3vom «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان جودی
تا چند زنی ظالم! چوب این لب عطشان را؟ بردار از این لب‌ها، این چوب خزیران را آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد؟ ای کافر! تا چند روا داری،‌ آزردن مهمان را؟ در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن چیست؟ با چوب نیازارد، کس قاری قرآن را بهر چه زنی هی چوب، بر بوسه‌گه احمد؟ او بوسه مدام از مهر، زد این لب و دندان را @emame3vom تا چند کنی ظالم، خون در دل اطفالش؟ منْمای پریشان‌تر، این جمع پریشان را گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی الحال مکن خاموش، این بلبل خوش‌خوان را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان صغیر
. . 🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟ باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟" گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت "باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟" گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق "کآشوب در تمامی ذرّات عالم است" صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن "کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است" سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها "سرهای قدسیان‌همه بر زانوی غم است" آن محشری که کرد به پا چوب خیزران "بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است" رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که "محتشم" گفتا: "عزای اشرف اولاد آدم است" ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است محتشم كاشانی جواد هاشمی تربت https://eitaa.com/emame3vom/30674 . . بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سلام ای سر خونین، سر برادر من سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر یزید می‌زندش چوب، خاک بر سر من صدای شیون و افغان به گوش می‌آید صدای وا‌ابتا، ناله‌ی برادر من چه خوب شد سر عباس‌ِ من نبود اینجا ندید وضعِ سر‌ِ تو، لباس و معجر من یزید مست شد الباقیِ شرابش را نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من! همین که حرف کنیزی ما وسط آمد نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من زنی به طفل خودش شیر می‌دهد، ای وای رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من .
. علیه‌السلام نگاهش را به چشمت دوخت زینب ز چشمان تو صبر آموخت زینب به لب‌های تو می‌زد چوب، بوسه به پیش چشم تو می‌سوخت زینب فدای ذکر یارب یارب تو چه اشکی دارد امشب زینب تو به لب آورده جان کاروان را به هر چوبی که می‌زد بر لب تو تمام روضه آن شب بر ملا بود گمانم کربلا در کربلا بود بمیرم بوسه‌های خیزرانی فقط یک روضۀ طشت طلا بود @emame3vom «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ‌ علیه‌السلام بنا نبود که هم ،نیزه از سنان بخورد و هم به تشت طلا،چوب خیزران بخورد بنا نبود که از کربلا به کوفه و شام به هرزمین برسد،سنگ ازآسمان بخورد مگرچه گفته که وضع لبش چنین شده است چه کرده او،که سرش ضربه آنچنان بخورد مگرحرام خداراحلال خواسته است که بایداین همه زخم ازحرامیان بخورد مخوان دومرتبه قرآن، یزیدمنتظراست گرفته چوب ،مبادا لبت تکان بخورد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. . چوب ستم بر این سر اَنوَرمزن یزید تیر اَلم به جان پیمبر مزن یزید این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه بودی مدام زینت آغوش فاطمه باشد هنوز لعل لب او چو کَهربا از بس کشید تشنگی این سر به کربلا تنها همین نه از تو به این سر عتاب شد از هر سری به این سر بی کس عذاب شد از ضرب سنگ کینۀ این قوم پور کین این سر بسی ز نیزه فتاده ست بر زمین این سر که آفتاب از او کرده کسب نور خولی نهاده است به خاکستر تنور این سر که داده بوسه بر او سید اَنام آویختند بر درِ دروازه‌های شام این سر که دیده این همه جور مُعاندین او را رواست چوب زدن؟ در کدام دین؟! بنما ز کردگار، تو آزرمی ای یزید! از روی جدّ او بنما شرمی ای یزید! زینب چو دید کِشت امیدش ثمر نکرد آهش به آن ستمگرِ دل‌سخت اثر نکرد آخر به طعنه گفت بزن خوب می‌زنی ظالم به بوسه‌گاه نبی چوب می‌زنی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان جودی ................... فلک!با عترت خیر البشر،لختی مدارا کن مدارا کن به‌ آل ‌الله و شرم از روی زهراکن ره‌ شام است‌در پیش‌وهزاران محنت‌اندر پی به‌‌اهل‌البیت‌رحمی،ای‌فلک‌در کوه‌وصحراکن شب تاریک و مرکب ناقۀ عریان، به آرامی بران اشتر؛ نگویم مهد زرّینْشان، مهیّا کن شب اَرطفلی ز پشت‌ناقه بر روی‌زمین افتد به‌‌آرامی‌بگیرش‌دست‌وبیرون‌خارش از پا کن فلک! آن شب که خر‌‌گاه ولایت را زدی آتش دوکودک‌ازمیان‌گم‌شد،بگرد،ای چرخ! پیدا کن شود مهرومهت‌گم،ای‌فلک‌ازمشرق و مغرب بجوی این ماه‌رویان و دل زینب، تسلّا کن به‌صحرا‌ ام‌ّ‌کلثوم است‌وزینب‌هردو در گَردش توهم‌بااین‌دوخاتون،جست‌و‌جودرخاروخاراکن گمانم زیر خاری هر دو جان دادند با خواری به زیر خار، گل‌های نبوّت را تماشا کن «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان صبوری .
. کاروان حضرت زینب(علیها السلام) به سوی شام پس از فاجعه کربلا، یزید بن معاویه از شنیدن شهادت امام حسین(علیه السلام)و یارانش شادمان گردید. او به عبیداللّه نامه نوشت که قافله اسیران را با سرهای شهدا به شام بفرستد. ابن زیاد با رسیدن نامه یزید، کاروان حضرت زینب(علیها السلام) را همراه سرهای شهیدان به شام فرستاد.77خاندان امام حسین(علیه السلام) به سوی شام روان شدند. کاروان اسیران در شام موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(علیه السلام)را داشتند; چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، از اینرو، میتوان پیشبینی کرد که مردم فریبخورده این سرزمین چگونه از کاروان حسینی استقبال میکردند. بنابراین، شگفت انگیز نیست که «هنگام ورود اهلبیت پیامبر در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»78 ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههای آتشین، که به وسیله خواهر داغدار امام حسین و زینالعابدین(علیهما السلام)در شام ایراد گردیدند و در آن جنایتهای ننگین بنیامیّه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(علیه السلام) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد. حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ یزید یزید از قتل امام حسین(علیه السلام) و پیروزی خود سرمست بود. از اینرو، مجلسی بیسابقه ترتیب داد، اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت نمودند و وی بر بالای تخت زرنگار خود نشست و قدرت خویش را نمودار ساخت. «در این هنگام، دستور داد سر مطهّر حسین(علیه السلام) را در برابر او حاضر سازند و زنان و فرزندان آن حضرت را وارد مجلس کنند.»79 در اینجا، آن ناپاکزاده، کینههای موروثی خویش را نسبت به خاندان علی(علیهم السلام)آشکار ساخت و گستاخیهای بسیار کرد; اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، یاوهها گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.80 یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر اسائه ادب کرد81 و کینه شدیدی را، که او و خاندانش در باطن نسبت به پیامبر عالیقدر و اسلام در دل داشتند، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود: کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان داشت و نه وحی بر او نازل شد.82 من از نسل «خُندُف»83 نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم. یزید که نه ترتیب درستی داشت و نه از تدبیر و دوراندیشی برخوردار بود و نه ظاهر اسلام را رعایت میکرد، اینچنین گستاخانه به امام حسین(علیه السلام) اهانت نمود. فریاد حضرت زینب(علیها السلام) در برابر یزید سخنان کفرآمیز یزید، که در آن معتقدات اسلام را انکار کرد و انتقام گرفتن از پیامبر را به میان آورد و کشتن فرزندانپیامبر را در برابر شکستکفّار قریش در جنگ بدر قرار داد، با اینکه در مجلساثریبسیاربد بر افکار مجلسیان گذارد، ولی کمترین اعتراضی به وی صورت نگرفت. ناگهان از گوشه مجلس با سخنان کفرآور یزید به مقابله برخاست! ایشان در برابر یاوهگوییهای وی، واکنش شدیدی نشان داد و با منطق کوبنده خود، آن مرد فرومایه را رسوا نمود. او حقایقی را که طی دهها سال به دست بنیامیّه بر مردم شام مخفی گشته بود، نمایان کرد تا رسالت تبلیغی و الهی خویش را عملی سازد. و با صدای رسا، خطبهای آتشین ایراد کرد و فرمود: «اَلحَمدُلِلّه رَبِّ العَالَمِین وَ صَلّی اللّهُ عَلی رَسُولِهِ و آلِهِ اَجمَعِین، صَدَقَ اللهُ، کذلِکَ یَقُولُ: (ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون)84 اَظَنَنتَ یا یَزیدُ! حَیثُ اَخَذتَ عَلَینا أقطارَ الَارضِ و آفاقَ السَّماءِ فَأصبَحنَا نُساقُ کما تُساقُ الاساری، اِنَّ بنَا عَلَی اللِه هَوانا.. حَسُبنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل»;85 حمد و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، و درود بر پیامبر و خاندان او باد! خداوند راست گفت که فرمود: سرانجام کار آنها که بد عمل کردند به جایی رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و بدانها استهزا میکردند سپس فرمود: ای یزید! آیا گمان کرده ای از اینکه ما را گرفتار ساختی و به صورت اسیر در