eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
460 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت یازدهم. ⬅️پس از اینکه "فلسفه" تعریف شد ، باید برویم سراغ موضوع فلسفه و مبانی موض
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت دوازدهم. ⬅️نحوه ی ادراک مفهوم وجود! ⬅️در اثر ارتباط اندام های حسی با چیزی ، مفاهیمی در ذهن ما شکل می‌گیرد . در معرفت شناسی ، اگر بخواهیم شکل گیری ذهن و اولین تصورات و تصدیقات را توضیح بدهیم ، باید سعی کنیم که تبیینی طبیعی ارائه دهیم ، نه اینکه یک مرتبه بگوئیم خداوند مفاهیم را در ذهن ما قرار داد یا عقل فعالی خارج از انسان است که مفاهیم را القا می کند و ... ، چه اینکه این ها تبیین طبیعی و توضیح روند طبیعی حصول مفاهیم نیستند ، ابتدا وجود عقل فعال و خدا را باید اثبات کنیم تا بعد این حرف ها را بزنیم . 💠از این جهت در تبیین شکل گیری ذهن اینطور می‌گوییم : در اثر ارتباط اندام های حسی با چیزی (به طور مثال یک توپ رنگین) ، سه تصور و یک تصدیق با یکدیگر در ذهن شکل می‌گیرند که عبارتند از : ۱.تصور رنگی معین ( مهم نیست چه رنگی ، بعدا برایش نام می‌گذارد !) . ۲.تصور چیزی که رنگین است ( اثر آن چیزی که رنگ دارد را احساس کرده است ). ۳.تصور وجود. ۴.تصدیقی به نام <<اصل هویت>> ، یعنی <<هر چیزی خودش است>> یا << الف ، ضرورتا و ذاتا الف است>> ، در این مثال <<توپ ، توپ است>>. ⬅️ استدلال ما برای این تبیین چیست ؟! تصور اول که جزو واضحات است و نیازی به دلیل ندارد ، به محض ارتباط اندام حسی با واقعیت ، احساسی صورت می‌گیرد ، یا این داده ی حسی ، دیداری ست یا شنیداری یا اقسام دیگر. 💠در این روند احساس ، ادراک هم رخ می‌دهد ، اینطور نیست که داده ی حسی در ما انباشت شود و ادراک عقلی ، به طور گزینشی یا بعدها به کار بیفتد! 💠 پس ما بعد از احساس (محسوس بالذات) ، این را ادراک می‌کنیم که چیزی (محسوس بالعرض) را احساس کرده ایم( البته شاید هنوز ویژگی های دیگر توپ را نشناخته ایم) ، از طرفی نمی‌توانیم بگوئیم چیزی را احساس کرده ایم مگر اینکه همراه آن چیز ، تصوری از وجود نداشته باشیم ، به این دلیل به دنبال دلیل و شاهد برای وجود محسوس بالعرض می‌گردیم که تصور محسوس بالعرض غیر از تصور وجود است. 💠 گاهی سراب همانند برکه ی واقعی هم محسوس بالذات یکسانی دارند ، هم تصور وجود را همراه خود دارند و انسان به جهت یکسانی محسوس بالذات ، حکم به یکسانی محسوس بالعرض هم می‌دهد ، در صورتی که ممکن است ، محسوس بالعرض متفاوت باشد. 💠در اثر ادراک شیء دوم و حکم به اینکه <<ب ، ب است>>و مقایسه با <<الف ، الف است>> به اصل تناقض می‌رسیم و می‌گوییم <<الف ، ب نیست>> و بدین ترتیب ادراک شروع می‌شود و ذهن گسترش می‌یابد. 💠 اولیات هر ذهنی همان چیزهایی است که عرض شد و طرز کسب مفهوم وجود نیز توضیح داده شد ، مفهوم وجود همراه با همه ی مفاهیم دیگر نیز هست . 💠البته تبیین های دیگری نیز برای کسب مفهوم وجود ارائه شده مانند ؛ کسب نشدنی بودن این تصور و فطری بودن آن! ، که تبیین طبیعی نیست و دلیلی هم ندارد . دیگری انتزاع مفهوم وجود از مفاهیم دیگر و علم حضوری است که این باعث تأخر مفهوم وجود نسبت به برخی مفاهیم می‌شود و این درست نیست که بگوییم ابتدا مفهومی داریم بدون همراهی و صدق مفهوم وجود بر آن...!♥️ 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هجدهم. ⬅️چگونگی استدلال و کشف حقایق وجودی! ⬅️در حقیقت دو نوع برهان جهت استدلال
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت نوزدهم. ⬅️استعمال لفظ وجود بر ممکن الوجود و واجب الوجود! ⬅️آنگونه كه به برخى از متكلمان چون ابوالحسين اشعرى، رهبر فرقه اشعريها، و ابوالحسن بصرى نسبت داده شده، ايشان قائل بوده اند كه: 💠 "لفظ وجود هنگام استعمال درباره ممكنات، گرچه يک معنا دارد، اما وقتى بين واجب و ممكن استعمال مى شود دو معناى مختلف خواهد داشت. بنابراين، مشترک لفظى بين اين دو مى‌باشد.  💠اعتقاد ايشان به اشتراک لفظى بودن وجود، از آن جهت هست كه اگر گفته شود وجود در واجب به همان معناى وجود در ممكنات است، بين واجب و ممكن، تشبيهى حاصل مى‌شود. 💠به جهت پرهيز از شباهت بين واجب و ممكن گفته اند كه كلمه وجود در دو جمله: <<واجب موجود است>> و <<ممكن موجود است>> دو معناى مختلف و متغاير دارد. 💠به قول محقق سبزوارى در شرح منظومه، اين اشخاص(تساوی دانستن موجود بودن واجب الوجود با ممکن الوجود) مفهوم را با مصداق خَلط كرده اند و گمان برده اند كه قول به اشتراک معنوى وجود، يعنى مصداق وجود در واجب و مصداق وجود در ممكن، يكسان و برابر هستند. 💠در حالى كه ما مى‌گوييم معناى وجود و هستى در اين دو، يكى است، گرچه چگونگى وجود اين دو، در يكى به نحو وجوب است، و در ديگرى به نحو امكان. 💠و مصداقا و خارجا با هم در سنخ موجوديت اختلاف دارند.✅ 💠دليلى كه در رد اين سخن اقامه مى‌كنند اين است كه ما وقتى مى‌گوييم: 💠خداوند موجود است، آيا از كلمه <<موجود>> معنايى مى‌فهميم يا نمى‌فهميم؟ اگر نمى‌فهميم، پس فهم ما در خصوص ادراک بود يا نبود خداوند به بن بست و توقف رسيده است كه اصطلاحا آن را تعطيل مى‌ناميم.  💠و اگر معنايى از كلمه موجود مى‌فهميم و آن معنا برابر است با معناى موجود در ساير استعمالات، پس وجود، مشترک معنوى است و در همه جا يک معنا دارد. 💠و اگر معناى آن، نقيض معناى موارد استعمال ديگر است، پس وقتى مى‌گوييم: 💠<<خداوند موجود است>> در واقع گفته ايم <<خداوند معدوم است>>. 💠يعنى معنايى را فهميده ايم كه نقطه مقابل و نقيض معناى وجود، در موارد ديگر است، و اين هم كه بالبداهه غلط است.✅ 💠پس راهى براى ما نمى‌ماند غیر از اینكه بگوييم وجود از نظر معنا در همه جا يكسان و برابر است و به عبارت ديگر، مشترک معنوى است.♥️ 💢 ... . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت را تشكيل مى‌دهد، وجود است. بيرون از وجود، چيزى وجود ندارد تا سبب وجود شود. 💠و هرچه موجود مى‌شود به سبب وجود، موجود مى‌شود، بنابراين براى وجود، علتى بيرون از آن متصور نيست، تا از طريق آن علت به وجود كه معلول اوست پِى ببريم، تا سنخ مسائل فلسفى به طريق برهان لِمى، يعنى پى بردن از علت به معلول باشد. 💠گفته شد محمولات و مسائل فلسفى كه برابر با موضوع فلسفه هستند اثبات آنها از طريق برهان لمى نيست، زيرا خود موضوع فلسفه كه وجود است به برهان لِمی ثابت نمى‌شود، چه برسد به محمولات آن. 💠و گفته شد كه فهم وجود به ادراک اولى و بديهى است و پى بردن به احكام وجود از قبيل پى بردن از يک ملازم به ملازم ديگر است. 💠بله، ادعای فوق منافاتی ندارد با بعضى از مراتب وجود بر بعضى ديگر متوقف باشند، مانند توقف ممكنات بر خداى تبارک و تعالى و يا ممكنى بر ممكن ديگر؛ زيرا آنچه گفته شد كه براى وجود، سببى و علتى نيست مراد آن بود كه براى وجود، علتى بيرون از وجود، متصور نمی‌شود. 💠اين مطلب، ربطى ندارد به اينكه بعضى از مراتب وجود، سبب بعض ديگر از مراتب وجود مى‌شوند.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان جدا نمى‌شود، خارجيت هم ذاتى وجود است و از آن جدا نمى‌شود. 💠بنابراين نمى‌توان وجود را از خارج جدا كرده و همچون ماهيات در ذهن آورد، به عبارت ديگر، وجود یک ظرف تحقق بيشتر ندارد و آن خارج است، بر خلاف ماهيات كه در دو موطن، ذهن و خارج، موجود مى‌شوند. 💠بنابراين، آنچه از وجود در ذهن مى‌آيد حقيقت وجود نيست، بلكه مفهومى است انتزاع شده از آن كه بر افراد خارجى خود به عنوان عرض عام، حمل مى‌شود. 💠اگر حقيقت وجود همچون ماهيات در ذهن مى‌آمد و جنبه كلى پيدا مى‌كرد طبيعتا انطباق آن مفهوم بر مصاديق خارجى اش همچون انطباق ماهيات كليه بر مصاديق خارجى خود بود. 💠لذا حقيقت وجود كه خارجيت، ذاتیش ست نمى‌تواند از خارج جدا شده و در ذهن بيايد. 💠آنچه ما از وجود، در ذهن تصور مى‌كنيم مفهومى بر گرفته از آن بيش نيست و افراد خارجى آن به طور حقيقى، افراد مفهوم كلى نيستند. 💠و اگر ما از وجودات خارجى به مصاديق آن مفهوم تعبير مى‌كنيم، یک تعبير مسامحى‌ست، زیرا، انطباق یک مفهوم كلى بر فرد خارجى در جايى معنا دارد كه منطبق و منطبق عليه از یک سنخ باشند، ولى در جايى كه منطبق عليه يعنى وجود خارجى، عين خارجيت است و آن مفهوم، عين خارجيت نيست، سنخيت ميان اين دو شبيه سنخيتى كه ميان ماهيات ذهنى و افراد خارجی‌شان هست، نمى‌باشد. 💠لذا انطباق آن مفهوم بر افراد خارجى مانند انطباق ماهيات بر افراد خارجی نيست. 💠ممکن است مخالفان فلسفه اسلامی اشکال کنند و بگویند: 💠"اشکال این است كه چرا بر «وجود ذهنى» آثار خارجى مترتب نمى‌شود، مگر نگفتيد وجود، عين خارجيت است و آثار خارجى بر آن مترتب مى‌شود. پس چرا وجود ذهنى، از ميان وجودها استثنا شده است و آثار خارجى، مانند سوزاندن براى آتش، در ذهن بر آن مترتب نمى‌شود؟" 💠ما نیز پاسخ مى‌دهیم: 💠وجود ذهنى از آن جهت كه عدم را از حريم خود طرد مى‌كند وجود خارجى محسوب شده (خارجى به معناى اعم كه شامل ذهنى هم بشود) و آثار خودش بر آن مترتب است، مانند كليت و نوعيت كه بر انسان ذهنى مترتب مى‌شود. 💠و اگر آن را وجود ذهنى نام مى‌نهيم از جهت مقايسه آن با مصاديقى است كه در خارج از ذهن، وجود دارند نيز، از اين جهت كه آثار خارج از ذهن بر آنها مترتب نمى‌شود. 💠واگرنه صرف نظر از اين مقايسه هر چه وجود دارد، اعم از آنكه در ذهن، باشد يا خارج از ذهن، خارجى است و آثار مخصوص خودشان بر آنها مترتب مى‌گردد؛ خارجى به معناى طرد عدم بودن و آثار خاص خود را داشتن. 💠نكته ديگرى كه از بحثهاى گذشته روشن مى‌شود اين است كه هر مفهومى نامش ماهيت نيست! مفهومى ماهيت است كه در خارج، فرد حقيقى داشته باشد.✅ 💠فردى كه ماهيت، مقوم آن و چيستى بخش آن باشد و آثار آن ماهيت بر آن فرد مترتب شود‌ بنابراين، مفهوم انسان و شجر و حجر در ذهن، ماهيت محسوب مى‌شوند، چون در خارج، فرد حقيقى آنها موجود است. 💠ولى مفهوم عدم و مفهوم وجود، ماهيت نيستند‌، زيرا حقيقت اين دو در ذهن نمى‌آيند و انطباق اين دو بر مصاديق خود از باب انطباق ماهیات كليه بر مصاديق خود نيست.♥️ ⬅️پ.ن: برای درک بهتر و فهم دقیق تر مفهوم وجود ذهنی، به این پست رجوع کنید: ♨️ https://eitaa.com/falsafeh_nazari/203 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از ماهيات آنها سرچشمه مى گيرند، مثلا يک موجود، انسان است، موجود ديگر، فرس و موجود ديگر بقر و امثال آن، و گاهى از انقساماتى كه بر ذات وجود وارد مى‌شوند گونه هاى مختلف وجود پديد مى‌آيد، مانند وجود ممکن و وجود واجب، وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود واحد و وجود كثير و هکذا. 💠بحث، در قسم دوم است! مى‌خواهيم بگوييم كثرات ناشى از قِسم دوم به ملاكى بيرون از وجود پديد نمى‌آيند. 💠به عبارت ديگر كثرت و تمايز، مقوم خود وجود است، هر وجود از خصوصيتى خاص برخوردار است كه آن عين وجود است و مقوم آن مى باشد، نه جزء و نه خارج از آن، ما اين كثرت را كثرت تشکیکى نام مى‌نهيم. 💠در اصطلاح منطق، كلى مشکک بر آن كلى اى اطلاق مى‌شود كه دلالت آن بر افراد و مصاديق خود به طور يكسان نباشد، بلكه معنى آن در بعضى مصداقها شديد تر و در برخى ضعيف تر يا در برخى مقدم و در برخى موخر باشد. 💠مانند اطلاق نور بر نور شمع، نور چراغ، نور ماه و نور خورشيد، در مقابل كلى مشکک، كلى متواطى قرار دارد كه دلالت معنى آن بر مصاديق، يكسان است. 💠چنانكه اسب و درخت و انسان، بر مصداقهاى خود به طور یک نواخت دلالت دارند، انسانى از انسانى انسان تر يا درختى از درخت ديگر درخت تر يا اسبی از اسب ديگر اسب تر نيست.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هشتم. ⬅️تشکیک وجود! چرا و چگونه؟! 💠فلاسفه مشائی مى‌گويند: 💠هيچ مفهوم(معنوی) جامع و مشتركى ميان موجودات مختلفه نيست، هر يک از آنها با ديگرى در تباین است و اختلاف ميان آنها به ذاتشان بر مى‌گردد، همانطور كه اختلاف ماهيات، اختلاف ذاتى آنهاست. 💠و فلاسفه اشراقی مى‌گويند: وجود، حقيقت واحدى است، اين وجودات مختلفه همه و همه در حوزه وجود، وجود دارند و بيرون از وجود نيستند، زيرا حقيقتى از وجود خارج نيست، و جزء وجود هم نيستند، زيرا وجود، جزء ندارد! لذا وجود دامنه گسترده و مراتب مختلفى دارد، هر مرتبه در عين حال كه با مرتبه ديگر اختلاف دارد اما از حيث وجود با وجود ديگر فرقى ندارد، و اين معناى جمله فوق است كه مى‌گويد همه كثرت ها به حقيقت واحدى كه همان وجود باشد باز مى‌گردد. از اين اختلاف به اختلاف تشكيكى تعبير مى‌كنند. 💠اما اين شدت و ضعف(در وجود) به چه چيز بر مى‌گردد؟ يا يک وجود را كامل، ديگرى را ناقص، یکى را بالفعل ديگرى را بالقوه، يكى را واجب ديگرى را ممكن، مى‌بينيم! این ها همه و همه اختلافاتى است كه در نفس حقيقت وجود، موجود است! 💠و اشتراک ميان این ها به امورى بيرون از وجود بر نمى‌گردد. 💠اگر ما به مفهوم مغاير با به اشتراک بود می‌رسیدیم، لازم مى‌شد كه حقيقت وجود از دو جزء مشترک و مختص تشكيل شده باشد، در حالى كه وجود، بسيط است و جزء ندارد. 💠و اگر ما به مفهوم به واسطه چيزى بيرون از وجود بر وجود عارض شده مى‌بايستى بيرون از حوزه وجود، حقيقتى وجود مى‌داشت كه بتواند ملاک امتياز یک وجود از وجود ديگر شود، و فرض ما اين است كه اين تمايزها تمايزهاى ماهوى نيستند، بلكه تمايز هايى هستند كه به نفس وجود، موجود مى‌شوند.♥️ ⬅️پ.ن: به این دلیل که شبهه پیش نیاید جا دارد اشاره کنیم که، اشراقیون عمدتا وجود را جزء معقولات ثانی، می‌دانستند. 💢 ... . . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هشتم. ⬅️تشکیک وجود! چرا و چگونه؟! 💠فلاسفه مشائی مى‌گويند: 💠هيچ مفهوم(م
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت پایانی. ⬅️مراتب وجود! و چرا مراتب وجود؟! 💠در ميان مراتب وجود، در مقايسه يكى با ديگرى اختلافى به شدت و ضعف وجود دارد، اگر دو شخص از وجود را مثلا علت و معلول مقایسه و لحاظ بكنيم. 💠 وجود علت از معلول شديدتر است و اگر عِلَتِ علت را به علت بعدى مقايسه كنيم او شديدتر است ، و تا اینکه برسد به ذات اقدس الهى كه علت العلل است. 💠 پس فوق هر مرتبه شديد مرتبه شديدترى وجود دارد تا به ذات حق تعالى كه شديد که غير متناهى است مى‌رسيم. 💠هر مرتبه ضعيف نسبت به مرتبه شديد محدود است، محدود به فقدان كمالاتش ! و هر مرتبه شديد نسبت به ضعيف مطلق است يعنى فقط مقيد به كمالات او نيست بلكه علاوه بر كمالات ضعيف دیگر هم نيز دارد. 💠پس مطلق و رها از تقید به مرتبه اوست، همانطور كه ضعيف نسبت به قوى مقید است يعنى مرتبه معینى از كمال را دارد و بيش از آن ندارد و به همان حد مقيد مى‌ماند. 💠هنگامى كه در سير نزولى از ضعیفى به ضعیف تر از او منتقل مى‌شويم در اين سير به مراتب ضعیف وجود كه هيولى است، مى‌رسيم. 💠براى هيولى هيچ فعلیت و تعیینى جز بى فعليتى و قوه محض بودن نيست‌، لذا فعليت او در بى فعليتى(یعنی هیولی فاقد علائم هستی، و عاری از آن است) است همانطور كه حد خداوند در بى حدى و اطلاق او مى‌باشد. 💠پس عالم هستى در دو قوس صعود و نزول از ذات اقدس الهى شروع و به پایین ترین مراتب وجود كه هيولى است ختم مى‌شود. 💠و اگر یک موجود، انسان شد ديگر درخت و بقر و جماد نخواهد بود، پس حد وجودى انسان ملازم با نبود چيزهاى فراوان ديگر است همراه با وجود انسان! 💠 به عدد ماهيات بى شمار ديگر سلبها و عدمها وجود دارند، اما آمیختگى وجود انسان با عدم چيزهاى ديگر، تركيبى است غير از تركيب اصطلاحى كه ميان اجزاى خارجى، مانند ماده و صورت، يا اجزاى عقلى، مانند جنس و فصل يا اجزاى وهمى، مانند آن كه وهم براى خط متصل كه اجزاى بالفعل ندارد در قوه واهمه اجزاى كم يا زياد فرض مى‌نمايد، وجود دارد. 💠 عدم، ناقض وجود است و محال است كه یک چيز با نقيض خودش در آميزد. 💠تعبير به تركيب ميان وجود یک شئی و عدمهایى كه ملازم با آن است، یک تعبير مسامحى‌ست. 💠 اصطلاحا ،تركيب ميان دو شئی كه هر يک با هم از جهتى مغايرت دارند، صورت مى‌گيرد، مثلا در خارج، آب و شكر با هم تركيب مى‌شوند، يا ماده و صورت به عنوان اجزاى خارجى جسم مادى با هم تركيب مى‌شوند، يا در ذهن، اجزاى تحليلى ماهيت چون جنس و فصل با هم ترکیب مى‌شوند و ماهيت را پديد مى‌آورند. 💠اما بين وجود و عدم كه هر یک ديگرى را طرد مى‌كند ،تركيب، معنا ندارد، و مراد از تركيب در اينجا ملازمت و معیت است.♥️ . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari