eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۳۸ من از بچه های تشکیلاتی دانشگاه بودم؛ وقتی وارد دانشگاه شدم سر و گوشم می‌جنبد و به همه تشکل ها سری زدم و در نهایت با اینکه بسیج رو دوست داشتم، حس کردم مسجد بیشتر به نیرو نیاز داره وارد مسجد شدم. خلاصه زد و خورد و بعد از فارغ التحصیلی از طریق یکی از دوستان متاهلم به فرمانده بسیج دانشگاهمون معرفی شدم! خیلی خوف داشتم از رویارویی با ایشون، فرمانده ای که اسمش رو فقط تو زمان دانشجویی شنیده بودم. روز خواستگاری تا قبل از رویارویی با ایشون ترس تمام وجودم رو گرفته بود و خیلی خیلی استرس داشتم اما به محض دیدنش انگار تمام آرامش دنیا اومد روی قلبم و بعدش شد فرمانده ی قلبم... سال ۹۵ وقتی ۲۳ سالم بود ازدواج کردیم. ما از دو شهر خیلی دور بودیم و همسرم ارشد تهران میخوندن و باید میرفتیم تهران. رفتیم خوابگاه متاهلی اونجا که مجموعا ۳۳ متر بود و زندگیمون رو اونجا شروع کردیم. همسرم در کنار درس توی یک مجموعه پاره وقت کار میکرد. با اینکه در زندگی خوابگاهی دوری از خانواده را تجربه کرده بودم اما در تهران خیلی دلگیر بودم. به فکر بچه اصلا نبودیم، چون همسرم سربازی ش رو هم نگذرونده بود. ۹ ما بعد از شروع زندگیمون متوجه شدم باردارم. من خوشحال بودم و همسرم نگران. از کار و درس و سربازی شون، کمتر از دو ماه بعدش برای انجام سربازی شون رفتیم اصفهان. همونجا که دوتاییمون درس میخوندیم. اونجا یک خونه بزرگتر گرفتیم و من هم جهیزیه ام رو آوردم از شهرمون. و خیلی ناباورانه تونستیم با یک وام دانشجویی که یک مرتبه بهمون تعلق گرفت یک ماشین بخریم. من اوایل بارداری رو میگذروندم و ویار شدیدی داشتم. همه میگفتن بعد از ۱۳ هفته دیگه تمومه، اما مال من تا روز آخر بارداری ادامه داشت. پسرم محمدحسن که دنیا اومد از دوماهگی کولیک و دلدردهاش و شب بیداری هاش شروع شد. شبا تا صبح بیدار بودم و صبح ها تا ظهر میخوابیدم با پسرم! از این سبک زندگی حس خوبی نداشتم اما چاره ای نبود. احساس کلافگی شدیدی داشتم. مدام از خدا راهی رو میخواستم که من رو نجات بده! منی که در تمام زندگیم انقدر فعال بودم حالا باید مینشستم و بچه بزرگ میکردم. خوب بود اما در طول روز از اینکه اینهمه در خونه هستم اصلا احساس رضایت نداشتم. خیلی تلاش میکردم حالم خوب بشه، مسجد رفتن، دورهمی با دوستان، حتی ورزش و باشگاه اما حالم خوب نبود. دم دمای یکسالگی پسرم بود که یکی از دوستانم من رو به جلسه ای دعوت کرد. اونجا قرار بود یکی از همسران شهدای مدافع حرم بیان و صحبت کنن. گویا این خانم از هم دانشگاهی های ما بودن. خلاصه ما به این جلسه دعوت شدیم. خانم کشوری همسر شهید مدافع حرم نوید صفری. اونجا گفتن این شهید دست نوشته ای داره که هر کس ۴۰ زیارت عاشورا بخونه و به من هدیه کنه من هر حاجتی داشته باشه براش میگیرم و اگر نشد اون دنیا شفاعتش میکنم. این رو نیت کردم انجام بدم و بعدش موقع خداحافظی به خانم کشوری با بغض گفتم رفتید زیارتشون سلام ما رو برسونید، بگید من اینجا غریبم. همین و چله گرفتم هدیه به شهید. در این بین صحبت شد از آگهی استخدام دانشگاه برای نهاد رهبری. من که قبلا توی مسجد دانشگاه فعالیت داشتم شرکت کردم و طی یک آزمون و مصاحبه و رقابت تنگاتنگ وارد کار شدم. اینجا بود که فهمیدم گمشده من در زندگی کار و فعالیت اجتماعی بود. چیزی که خودم هم متوجه خلاش نبودم. من توی شهر غریب از صبح میرفتم تا عصر سرکار و باید پسرم رو میسپردم به کسی.. اوایل مادرم میومدن از شهرمون ولی سخت بود، تصمیم به پرستار گرفتیم. روزهای سختی بود زیربار پرستار گرفتن نمی رفتم میگفتم پرستار خوب گیر نمیاد من بچه ام رو نمیسپارم به پرستار و... خیلی توسل کردم و مادرم و شوهرم کمک میکردن تا کسی رو پیدا کنیم. تا اینکه یک خانمی رو در نزدیکی خونه مون یافتیم که از دو تا بچه دیگه نگهداری میکرد. یک مدتی با ایشون گذشت پسرم اصلا پیش ایشون آروم و قرار نداشت. میگفت یه گوشه میشینه و.. خلاصه این خانم سر یک موضوعی یک دروغی به ما گفت که رسوا شد و من از فرداش دیگه پسرم رو نسپردم به ایشون. یکی دو روز پسرم رو بردم با خودم‌محل کار تا اینکه همسرم گفت یکی یه خانمی رو معرفی کرده بیا بریم ببینیمش. با ناامیدی رفتم. وقتی وارد خونه اش شدیم انگار خدا گمشده ی من و پسرم رو بهمون داد. یک خانم بسیاار مومن و از اون آدما بود که عیین مادر به پسرم ابراز احساس میکرد... اسمشون نازنین بود اما بچه ها بهش میگفتن مامان ناناز، خلاصه مامان ناناز شد مامن و ماوای ما و پسرم اونجا آرامش داشت. مامان ناناز از چند بچه دیگر هم نگهداری میکرد و خونه اش هم حیاط دار بود. شده بود جای خونه مامان بزرگ نداشته محمدحسن توی اصفهان. یعنی یک خلایی از ما رو خودبخود پر میکرد.‌ ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۳۸ این رو گفتم برای افرادی که میگن آدم خوب نیس و نمیشه اعتماد کرد و... بلاخره باید از یکجایی شروع کرد و به نظرم اگر به خدا توکل داشته باشیم خدا نشونه های خودش رو بهمون نشون میده. فقط باید توکل و اعتماد به خدا داشته باشیم. من گاهی وقتا میگم امام رضا امروز بچه ام رو به شما می‌سپارم اگر من کنارش نیستم شما هواش رو داشته باشید. خلاصه میرفتم سرکار و میومدم. محمدحسن تنها بود و چون توی شهر غریب بودیم، تصمیم گرفتیم تا قبل از ۳ سالگیش بچه دیگه ای بیاریم. بارداری دومم هم بشدت ویار سختی داشتم. کرونا به کمکم اومد و خانم های باردار دور کار شدن. اکثر روزها خونه بودم در ایام بارداری دومم. پسردومم محمدهادی، وقتی محمدحسن ۳ سال و یکماهش بود به دنیا اومد. تصمیم من به بارداری مجدد، با وجود سرکار رفتن و دست تنها بودن و داشتن یک پسر فوق العاده پرانرژی برای همه جالب و تعجب آور بود. اما من این کار رو اتفاقا بخاطر همین شرایطم انجام دادم و برای اینکه محمدحسن تنها نباشه. خلاصه محمدهادی ما دنیا اومد و الحمدلله آروم تر از برادرش بود و هست. سر ۹ ماهگی محمدهادی به محل کار رفتم و دوتاییشون رو میسپردم به مامان ناناز. توی یک‌سالگی محمدهادی هم باز ناباورانه با کلی قسط و قرض تونستیم یک آپارتمان بخریم. حدود یکسال قبلش در حالیکه ناامید بودم از خونه دار شدن، آیه "و قل رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیرالمنزلین" رو نوشتم روی یک کاغذ و چسبوندم به کابینت که به همین نیت خونه دار شدن روزانه تکرارش کنم و با خودم می گفتم مگه میشه ما صاحبخونه شیم تو این گرونی مسکن!! اما لطف خدا شامل حالمون شد و شد. صبح زود میرفتم سرکار تا عصر. بعضی روزها تا ۴ و ۵ عصر. وقت برگشتن استراحت همراه با جدل با بچه ها🙈😅 و بعد هم آماده کردن غذا برای فردا ظهر ۴ تایی مون. سر کار رفتنم، در آرامش گرفتن من توی زندگی مشترک و فرزند داریم خیلی خیلی موثر بود. نظم بهتری دارم با این وضعیت و اینکه فکر میکنم اینطوری بهتر هم مادری میکنم برای بچه ها و شاد ترم. در حالیکه توی خونه بودنم من رو خیلی افسرده میکرد و میکنه. این رو همسرم بعد از چند روز تعطیلی قششنگ حس میکنه🙈 به نظرم روحیه افراد متفاوته و از هر چند خانم یکی یا دو نفر این مدلی و مثل من هستن که لازمه براشون کار کردن و در اجتماع بودن. و اتفاقا خدا همه رو یکجور نیافریده که همه یکجور زندگی کنن. بایستی هر کس فکر کنه برای چی آفریده شده و چگونه باید بر اساس اون هدف خلقتش زندگی کنه. توی محل کار از اینکه الگوی یک خانم چادری و موفق رو از خودم به جامعه ارائه میدهم و سعی میکنم وظیفه ام رو خوب انجام بدهم و در کنارش به خانواده و همسر و بچه هام هم آرامش بدهم احساس رضایت میکنم. گاهی با چنگ و دندون روزها رو سپری میکردم و میکنم. سختی توی هر مسیری هست باید دید برای چی اون سختی رو تحمل میکنیم؟ تابستان امسال کار همسرم در شهر زندگی من جور شد و اومدیم شهر خودمون. حالا محمدحسن ۵ و نیم سالشه و به پیش دبستانی میره و محمدهادی ۲ و نیم ساله رو میذارم پیش مامانم و میرم همینجا سرکار. کارم عوض شده و توی یک مجتمع آموزشی کار میکنم. هیچ وقت در بند کار و استخدام و.. نبودم. وقتی کار همسرم توی شهرمون جور شد، شرایط انتقالی از دانشگاه اصفهان به دانشگاه شهرمون محیا نبود. خلاصه از استخدامم توی دانشگاه صرف نظر کردم و اومدم جای دیگه ای مشغول به کار شدم... اینجا هم الحمدلله اوضاع میگذرد و باز سعی میکنم وظیفه ام رو خوب انجام بدم و به جامعه ام خدمت کنم. به همه خانم های تحصیل کرده و با کمالات و مذهبی که زحمت کشیدند و کسب علم کردند، توصیه میکنم اگر می توانند بیایند و در کنار مادری و همسری به نقش خود در جامعه هم فکر بکنند. بیایند یک نقشی رو در جامعه به دست بگیرند. چرا باید مثلا یک خانمی که عقیده خیلی محکمی ندارد بیاید به بچه های ما در مدرسه درس بدهد؟؟ چرا ما که تحصیل کردیم و مذهبی هستیم نرفتیم دنبال نقش اجتماعی مون بگردیم؟ چرا چسبیدیم به یک بُعد؟ چرا فکر کردیم اگر مادر شدیم نمیتونیم مثلا معلم هم باشیم؟؟ چرا دست چند تا بچه غیر از بچه ی خودم رو نگیرم؟ اگر واقعا نمیتوانم که هیچ اما اگر درصدی روزنه ای امیدی هست، بسم الله، بلند شم، یاعلی بگم‌، حرکت کنم. خدا هم برکت میده. خدا هم هوای بچه مون رو داره.. خدا هست. اگر تجربه من به دردتون خورد ممنون میشم دعا کنید همه بچه ها صالح و عاقبت بخیر بشن این محمدحسن ما هم کمتر ما رو اذیت کنه 😅 و عاقبت بخیر بشه🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
سلام در جواب اون دوست عزیزی که قصد لاغر شدن به نیت بارداری رو دارن ایشون رژیم ترک ناهار بگیرن..صبحانه مفصل شام هم مفصل و سرشب بعداز نماز مغرب و عشاء..فقط ناهار نخورن بجاش میوه بخورن. بانوی باردار ،با گوش کردن به صوت قران به صورت روزانه میتوانید به حافظ قران شدن فرزند خود کمک کنید. اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
سلام درجواب خانمی که راجع به اقدام درشب چهارشنبه گفته بودن عرض کنم که منم سربچه اولم مثل شما باید تو شب چهارشنبه اقدام میکردم از یه طرف می ترسیدم یه وقت رو بچه اثر بد بذاره از طرفی هم نمی تونستم بذارم ماه آینده اونم بعد از این همه هزینه و استرس و... اینه که با مشورت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی صدقه دادم و اقدام کردم و خداروشکر الان بچم 10سالشه علاوه بر سلامتی جسمی که داره متدین هم هست پس شما هم که مجبورید تو ایام مکروه اقدام کنید صدقه بدید و از توکل به خدا و توسل غافل نشید مرتضی آقا تهرانی:از رهبری پرسیدم در جلسات روی چه موضوعی تاکید کنم؟ایشان فرمودند:بگویید مبلغین روی کار کنند.بگویید اگر من را قبول ندارند به خاطر اسلام و کشورشان این کار را انجام دهند. اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
اون خانومی که گفتن بچه دار نمیشن . من براشون یه راه حل دارم دورکعت نماز شکر بخونن بعد دستشون رو به آسمون بلند کنن و کل زندگیشونو به خدا واگذار کنن و به خدا بگن همه چی رو به خودت واگذار میکنم اگه تو صلاح میدونی دامنم رو سبز کن من یه مدت تو زندگیم خیییلیییی مشکلات داشتم بعده یه سال و نیم خسته شدم هرر کاری هم از دستم بر می اومد رو کردم از همه چی ناامید شده بودم دلم شکست رو به آسمون ‌کردم و گفتم خدایا هرچی صلاح میدونی خدا شاهده این مشکلم که هییچ کل مشکلاتی که فکر نمیکردم حل شه حل شده. هنوز هنوزه از مشکلای کوچیک تا بزرگ رو به خدای مهربون میسپارم همه چی رو برام حل میکنه مرتضی آقا تهرانی:از رهبری پرسیدم در جلسات روی چه موضوعی تاکید کنم؟ایشان فرمودند:بگویید مبلغین روی کار کنند.بگویید اگر من را قبول ندارند به خاطر اسلام و کشورشان این کار را انجام دهند. اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
578625282_-136755703.mp3
8.83M
🍃🍃سربراه شدن فرزندان. 🌹استاد نیلچی زاده. تلنگر👇 هر کاری در منزل میکنید به نیت انجام دهید مثلا: من باردارم دارم به جمعیت کشور اسلامی کمک میکنم،من صبوری میکنم در برابر شیطنت بچه هام به نیت جاری شدن رحمت الهی در منزلم(خانم پرتو اعلم) @farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
قسمتی از صوت استاد نیلچی زاده: توی مراقبت های معنوی، سه تا فرمول رو برای عاقبت به خیر شدن بچه ها میخ
خیلی دوستان ادامه این مطلب رو میخواستن که فرمول سوم چیه این ویس خانم نیلچی زاده کامل میگن👆
سلام می‌نویسم برای دوستی که آی یو آی کرده و دوشنبه پریود شده و الان حسابی داغونه.❤️ خواهرم گاهی اوقات همه کاری میکنیم اما اراده خدا هنوز برای اون کار نیست. ماها وظیفه داریم تمام تلاش خودمون رو بکنیم.اما مسئول نتیجه نیستیم. اگه قراره به نیت دل خودت بچه دار بشی،باید بهت بگم در صورت شکست حتما صدمه روحی خواهی دید.😔 برای زیاد شدن امت رسول الله بچه بخواه.☺️ هربار میری دکتر و درمان رو شروع میکنی،بگو خدا فقط برا خودت.😇 اینطوری اگه نشد،میگی خدایا شاهد باش من تمام تلاش خودم رو کردم،اما تو نخواستی،اینهمه امیدی که تو این مدت داشتم و به یأس بدل شد،باشه امانت پیش خودت،روز قیامت برام جبران کن. ی دفتر کوچیک بردار و تمام درد و دل هات با خدا رو اون تو بنویس. منی که الان دارم برات مینویسم،چهارساله که بچه میخام و نشده.همسرم سالم و من pco . منم این ماه برای دفعه سوم آی یو آی کردم و متاسفانه دیروز پریود شدم.با اینکه ایندفعه کامل استراحت مطلق بودم،با اینکه ایندفعه همه برام خواب دیده بودند و من مطمئن از اینکه حامله ام.کلی نقشه سوپرایزی کشیده بودم اما...... امشب رفتم روضه و حسابی گریه کردم.از نذر و نیاز و توسل و درمان کم نذاشتم ولی اراده خدا بر اینه که فعلا بچه نداشته باشم. خدا شاهده که تمام تلاش خودمون رو کردیم.همه نوع دردی رو تحمل کردیم فقط برای رضای دل رسول الله.اما نشد....... ما با قدرت مطلق خدا نمی‌تونیم بجنگیم و خدا بر هرچیزی تواناست.کافیه فقط اراده کنه،موجود میشه. حضرت مریم بدون شوهر،صرف اراده خدا،باردار شد.اراده خدا تنها راه میانبر برای بچه دار شدنه 😍 ❇️ فرمول بچه دار شدن در این دنیا👇 شوهر+زن+درمان+نذر(دعا)+امید+اراده خدا وقتی همه کاری کردی و نشده یعنی اراده خدا نیست.پس صبور باش و فقط بگو راضیم به رضایت. هرچند من دفعه اول که منفی شد،گفتم خدایا تسلیم اراده تو هستم اما حالا از مقام تسلیم بودن رسیدم به مقام راضی بودن.و این یعنی رشد معنوی😳😉 امیدوارم تونسته باشم یکمی حالت رو عوض کنم.مطمئن باش فقط شما این احساسات بد رو تجربه نکردی.زنان بسیاری الان حال شما رو درک میکنند.انشاالله خدا بهت صبر بده و اجر این همه انتظار و رویاپردازی که کردی،بهت بده.❤️ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
سلام در جواب اون خانمی که گفتن ماما همراه خوب در قم معرفی کنید: خانم مینا نیاسری هستن ، مدیریت مرکز مامایی مادرانه . از همه نظر عالین 👌👌 خیلی مهربونن 😍 خیلی حرفه ای هستن 👌 و خیلی با ایمانن😍 تعریف شون رو هم خیلی شنیدم کلاس های آمادگی زایمان و علائم خطر و ورزش های لگنی هم انجام میدن😉 پیگیری شون هم خیلی خوبه قیمت همراهی شون ۸۰۰ هست ولی ماماهای دیگه ی مرکز شون ۵۰۰ هست☺️ برام دعا کنید منم زایمان راحتی داشته باشم و نی نی صحیح و سالم و زیبا و مومن قسمت بشه😉 مرتضی آقا تهرانی:از رهبری پرسیدم در جلسات روی چه موضوعی تاکید کنم؟ایشان فرمودند:بگویید مبلغین روی کار کنند.بگویید اگر من را قبول ندارند به خاطر اسلام و کشورشان این کار را انجام دهند. اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
سلام در رابطه با سوال خانمی که در مورد مامای همراه در قم پرسیده بودن یه مرکز هست به نام مرکز مامایی فاطمه الزهرا سلام الله علیها که مدتیه فعالیت دارن و بجز مامای همراه بودن که هزینه ش 500تومن هست کلاسهای آمادگی زایمان و ورزشهای بارداری رو هم در برنامه شون دارن.و الان با توجه به شرایط توی واتساپ برای خانومای شهرستان های دیگه هم این کلاسها رو مجازی دارن و یک گروه هم دارن که مادرا سوالهاشون رو میپرسن داخل عکس شماره ای که میشه ثبت نام کرد نوشته.تعجیل در امر فرج صلوات🌷 بانو باردار نمیشی حرص میخوری؟گریه میکنی؟حسودی میکنی(ناراحت نشو خیلی طبیعیه ادم چیزی که نداره دلش بخواد ) خوب معلومه که با وجود این ناراحتی ها که طبعش سرد هست و دشمن رحم هست حامله نشی بانو جان😊 ریلکس باش استرس اضطراب و حرص و بغض و حسادت رو دور کن تا رحمت آماده بارداری بشه اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوزادی که بعد زایمان قشنگ راه میره😍 سبحان الله ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از مخزن سوالات و جوابهای تجربه#بانو
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سوره ☘گویند به جهت آسانی وضع حمل سوره را بنویسد و بشوید و به زن حامله بنوشاند زود و به آسانی وضع حمل کند. 📚درمان با قران ، ص151 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇 @MA2021my
_فــــرزنـــد-دار-شــدن ✳️ کسی که از خدا فرزند می‌خواهد هر صبح و شام 👈🏼هفتاد بار بگوید ؛ سبحان الله 👈🏼ده بار بگوید ؛ استغفرالله 👈🏼نه مرتبه بگوید ؛ سبحان الله 🔰 سپس این آیه را بخواند : 💥 وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً 💥 📚 مصباح کفعمی ص ۱۶۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇 @MA2021my
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال۴۳۹ سلام میخواستم از تجربه‌ی خانم ها استفاده کنم ممنون میشم کمکم کنید من دانشجو هستم و باردار ه
سوال ۴۳۹ سلام وقتتون بخیر من۳۴سالمه و۳فرزند دارم توبارداری قبلیم احساس خفگی ونفس تنگی داشتم و۳۶هفته رفتم بیمارستان گفتم دارم خفه میشم ودیدن ضربان قلبم نامنظمه زایمانم کردندولی حالاکه رهبری گفتند فرزنداوری نمیدونم چیکارکنم هم میترسم وهم دوست دارم یکی دیگه بیارم به نظرشماچیکارکنم فرزندسومم ۴سالشه الان باتشکرازکانال خوبتون ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۴۴۷ سلام ممکنه از خانوما بپرسید که کسی بود نوزادش شکاف کام داشته باشد ؟ چیکار کردن ؟ پیش چه دکتری برای عمل بردن ؟ من نوزادم به دنیا اومده شکاف کام داره موقع نفس کشیدن زبونش تو حلقش گیر میکنه و .. با سرم از بینی غذا میخوره و .. کسی میتونه منو راهنمایی کنه ؟ لطفاً براش دعا کنید بچم نارسه و تو مراقبت های ویژه بستریه 😔😢😭 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۴۴۸ سلام میشه عزیزان راهنمایی کنید من ۱۶ سال عروسی کردم بعدازچهارسال خدابه من فرزندی داد که وقتی بزرگ شد همه ی کاراش نسبت به بچه های دیگه عقب هم. دیرراه افتاد هم دیر حرف زدخیلی اذیت شدم الان دوست دارم بارداربشم ولی بچه اولم خیلی اذیتم کردمیترسم بچه بعدی هم مثل اول بشه حالانمیدونم چیکارکنم میخواستم ازعزیزان بپرسم درخانواده خود بودن کسانی که بچه اولشون مشکل داشته باشه بعد بچه دوم سالم باشه .میشه لطفا درگروه قراردهید‌. ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۴۴۹ سلام وقت بخیر ۶ ماهه باردارم جنین به پا هستش می خوام زایمان طبیعی کنم راهنماییم کنین چکار کنم جنین بچرخه و بتونم زایمان طبیعی داشته باشم لطفا راهنماییم کنین؟؟؟؟؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۴۵۰ سلام ستایش خانم من ۴۲ سالمه و زخم دهانه رحم دارم تا حالا دوسری دوره درمان طی کردم حتی فریز هم کردم ولی بهبودنیافتم حالا برای بارداری هشت ماهه اقدام کردم نتیجه نداده باید چکار کنم از دست دکتر ها خسته شدم ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۴۵۱ سلام ستایش خانم وقتتون بخیر خدا رحمت کنه مادرتون برای دختر گلش اگه میشه سوالمو کانال بذارید واقعا نیاز دارم به جواب من دو تا سقط داشتم به دلیل هماتوم الان چند ماهه اقدام میکنم ولی چون روز های اصلی و طلایی بارداری در روزهای قمر در عقرب می افته و جلوگیری میکنم باردار نمیشم میشه بهم بگین طبق قمر در عقرب صورت فلکی اقدام کنم یا قمر در عقرب برج عقرب چون واقعا دوتاش برام سخته ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نمیتونم اینطوری پول بشمارم😐 ‌ کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_یک_مادر سلام،بنده مادر سه کودک ۷ ساله،۴ ساله و ۸ ماهه هستم دیشب سردرد عجیبی مرا در برگرفت کم
دلنوشته یک مادر وقتی وارد کربلا شدیم ۱ساعتی مانده بودبه اذان .ولی گویی صلاة ظهر بود خورشید همان‌قدر مستقیم و گرما بخش می‌تابید. اصرار کردند برویم ب سمت موکبی ک حتی درست نمی‌دانستند کجاست! راه افتادیم،عرق ریزان و عطشناک، بایک نوزاد ۶ ماهه! نمیدانم این همه آب ک می‌خوردیم کجا میرفت؟ زبان در دهان میخشکید و لوله میشد حرم ,پیش رویمان بود ولی انگار سلام کردن یادمان رفته بود! هرچه می‌رفتیم ،نمیرسیدیم گرما،خستگی،بیتابی های بچه ک با آغوشی آویزان بود ب قفسه سینه ام ،همگی خسته ام کرده بود. رسیدیم ب یک موکب ایرانی فقط من را بخاطر بچه راه دادند ک کمی سرحال بیاید شیرم،کم ک نه!تقریبا قطع شده بود. نشستم بین جمعیت. برایم مهم نبود،چه فکری راجع به من میکنند دستهایم را گذاشتم روی صورتم میخواستم باخودم تنها باشم گریه کردم دست من نبود انگار این چشم‌ها خیلی وقت است ابریند و هوای باران دارند. گریه کردم برای همه عفونت هایم برای همه سیاه شدگی های قلبم برای همه ظلم هایی ک ب خودم کردم برای همه وقت هایی ک باید می ایستادم،باید می‌بودم و رو برگرداندم و چشم بستم و نشستم برای همه سحرهایی ک ب کام خودم شب ظلمانی کردم برای خودم گریه کردم برای خودم و رباب بیاد علی اصغر و رباب وشیری ک نبود بیاد طفلی ک در آفتاب، عطش می‌گریست بیاد مادری ک تاب دیدن اشک طفلش نداشت بیاد پدری ک طفل بر دست گرفت بیاد تیر سه شعبه ای ک بر گلوی شیرخواره ای نشست شیر خواره ای که چند قطره آب هم سیرابش میکرد من ،کودکم ،آفتاب ،عطش، شیری ک خشک شده بود... بساط روضه برپا بود ناگهان دستی برشانه ام فرود آمد و صدایی ب مهربانی گفت: این ساختمان نیمه کاره ،سال دیگر بخشی از حرم خواهد شد.نگاهی ب نوزادم انداخت،پرسید: یاد رباب افتاده ای؟ راست می‌گفت هرجا روضه اباعبدالله باشد حرم است و زائرین پیاده اربعین، از لحظه حضور تحت قبه اند... ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
دلنوشته یک مادر وقتی وارد کربلا شدیم ۱ساعتی مانده بودبه اذان .ولی گویی صلاة ظهر بود خورشید همان‌قدر
دلنوشته های یک مادر بنام خدا من یک مادرم شبها حوالی ساعت ۱۰ توی رختخواب بچه ها هستم از زمین و زمان قصه میگویم،از دردها و لبخندها،از افسانه ها و حقیقت ها آنقدر میگویم و میگویم تا پلک هایشان سنگین میشود دست‌ هایشان ک انگشتانم را رها میکند از کنارشان بر می‌خیزم جای خوابم اینجا نیست تازه پلک هایم دارد بسته میشود که با ناله ماماااان یکیشان بیدار میشوم آب می خواهد یا خواب بد دیده بلند میشوم بالبخند سیرابش میکنم دستی ب نوازش لای موهایش میکشم تا بخوابد هنوز کمرم کاملا رختخواب را حس نکرده ک آن یکی ب طلب شیر گریه سر میدهد تا شیر میخورد خوابم نمی‌برد هنوز خیلی نگذشته ک آوای دلنشین اذان بیدارم میکند چقدر دلم برای خدا تنگ شده نماز ک می‌خوانم پهن میشوم روی سجاده تا کمی با رفیق درد و دل کنم دوباره یکی نوا میدهد مامااااااان ومن بین سجاده و کودکم ،مکلف ب انتخاب کسی هستم ک جز من فریاد رسی ندارد دیگر وقت خواب گذشته صبحانه آماده میکنم ناهار ظهر را بار میگذارم و همچنان با یک دست نوزادی را در آغوش گرفته ام که دلش ب دلم بند است کم کم دارم ب یک دست بودن عادت میکنم لقمه میگیرم برای زنگ تفریح یکیشان راهی مدرسه اش ک میکنم دقایقی بیش نمی‌گذرد ک بعدی بیدار میشود مامااااااان دستشویی و صبحانه خیالش از همه چیز ک راحت میشود یادش میافتد حوصله اش سر رفته همزمان آن یکی ک از اذان بیدار است خوابش گرفته گریه های آخری را تحمل میکنم و آماده میشوم کمی پسرم را پارک ببرم توی پارک در آغوش نسیم خنک صبحگاهی لم میدهم روی نیمکت و روز و شب گذشته را مرور میکنم من یک مادرم با خوابهای پاره پاره ک بندرت عمیق میشود و ب رویا دیدن می‌رسد من یک مادرم با لبخندهای عمیق خسته با پاهایی ک از بدو بدو های روزانه ضعف میرود برای استراحت ولی فرصت نمیابد با ذهنی درگیر رخداده ها و نداده ها وام ها و بدهی ها قهرها و آشتی ها اخم ها و لبخندها ظرف ها و لباس ها ناهار و شام ها همسرجان و بچه ها و من گمشده ام میان آدم هایی ک از من هستند ولی من نیستند! دلم لک زده برای کمی زنانگی برای ب خودم رسیدن دلم میسوزد برای رگ هایی ک از شدت کار از پشت دستم بیرون زده برای پوستی ک از بس آب خورده خشکیده و ترک خورده برای چشمهایی ک از کم خوابی قرمز شده و برای مدرکی ک گوشه کمد بیصدا خوابیده... ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
۸۴۴ من متولد سال ۱۳۷۱ هستم، سال دوم دبیرستان بودم که همسرم به واسطه عمه خودم اومدن خواستگاری، به خاطر خوب بودن آقا پسر، پدرم با من مشورت کرد و وقتی دید من تمایل به این ازدواج دارم جواب بله رو دادیم. همسرم خیلی مرد خوب و خانواده دوستی هستن و تمام تلاششونو برای رفاه ما میکنن. خانواده من و همسرم از لحاظ اعتقادی و پوشش ظاهری خیلی متفاوت هستن ولی خداروشکر من و همسرم تو خیلی چیزا باهم نظراتمون مشترکه... به خاطر اینکه همسرم هنوز سربازی نرفته بودن و شغل ثابت نداشتن و منم محصل بودم نزدیک به ۴ سال نامزدی ما ادامه داشت😔 و در کنار شیرینی هاش به خاطر بلاتکلیف بودن سخت بود. یه خونه اجاره کردیم و بعد عروسی زندگیمونو مستقل شروع کردیم در حالی که من در مقطع لیسانس مشغول به تحصیل بودم. بعد از یک سال و نیم از زمان عروسیمون هردوتا احساس کردیم که باید جمعون رو بیشتر کنیم. خدا لطف کرد و زود باردار شدم و یه گل پسر بهمون داد. وقتی پسرم به دنیا اومد من از فرداش دیگه به صورت غیر حضوری درسم رو ادامه دادم، حس میکردم حضور فیزیکی من برای بچه تو خونه خیلی تو سال های اولیه زندگیش مهم تره برای همین تمرکزم تو مادری کردنم بود و در کنارش درس هم میخوندم و فقط میرفتم امتحان میدادم، خداروشکر موفق هم بودم. با اومدن پسرم ماشین خریدیم و کلی برکات معنوی، پسرم که سه ساله شد فکر کردیم که باید یه همبازی براش بیاریم😊 بعد چند ماه انتظار دخترمو باردار شدم با فاصله ۴ سال و سه ماه از برادرش به دنیا اومد، با اومدن دخترمون، ماشینمونو عوض کردیم و یه ماشین بهتر گرفتیم. همسر من با اینکه مرد خیلی خوب و مهربونی هستن قبل به دنیا اومدن بچه ها تو خونه دست به سیاه و سفید نمیزدن، یکی از برکات وجود بچه ها این بود که خیلی همراهی میکنن تو بچه داری و کارهای خونه با اومدن دخترم زندگیمون یه رنگ و بوی دیگه گرفت، پسرم تا قبل دخترم خیلی لجباز بود و همه چیز رو برای خودش میخواست ولی وقتی دوتا شدن خیلی شرایط عوض شد. برای بچه سوم دلمون میخواست که فاصله سنی شون کمتر بشه برای همین وقتی دخترم دو سالش بود اقدام کردیم و خدا لطف کرد و زود باردار شدم. اوایل بارداری حس میکردم که خیلی با بارداری های قبلی فرق میکنه و خیلی زود سنگین شده بودم، وقتی برای سونوی تشکیل قلب رفتم بهم گفتن که دوقلو هستن😍 من و همسرم نمیدونستیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت، چون من دور از خانواده خودم زندگی میکنم و عملا کمکی که همیشه پیش ما باشه، نداشتیم. به هرحال با هرسختی که بود بارداری این دوتا فسقلی ها رو گذروندم و آخراش تو خونه از عصا کمک میگرفتم برای راه رفتن دوقلوها تو ۳۴ هفته به دنیا اومدن و به خاطر نارس بودن چند روز تو دستگاه بودن و مرخص شدن... خیلی دوقلو داشتن سخته، اوایل تقریبا تا صبح بیدار بودیم و تا یکی رو بهش رسیدگی میکردیم، اون یکی بیدار میشد😭 نه شب داشتیم نه روز... ولی من همچنان عاشق بچه های زیاد بودم و هستم با اومدن دوقلوهام همسرم تو شغلشون ترفیع گرفتن و کلی برکات معنوی دیگه وارد خونه مون شد. دوقلوهام یک ساله بودن که چند روزی دیدم حالت تهوع دارم چون مطمئن بودم باردار نیستم برای همین فکر میکردم ویروسی شدم😂 وقتی دیدم خوب نمیشم یه بی بی چک گرفتیم و دیدم در کمال ناباوری بله😍 به خاطر دوقلوها خیلی اذیت شده بودیم، بچه دلم میخواست ولی نه به این زودی ولی خدا خواست که بشه و شد. خانواده همسرم اصلا خوشحال نمیشن و حتی به شدت مخالف بچه زیاد هستن، میگن نهایت دوتا بسه، خانواده خودم خیلی بهم دلگرمی میدادن و منم به خاطر اینکه بچه تو شکمم حس بد بهش منتقل نشه سعی کردم زود با خودم کنار بیام. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#تجربه_من ۸۴۴ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #تحصیل #رزاقیت_خداوند #سختیهای_زندگی #دوتا_کافی_نی
۸۴۴ فرزند پنجم خانواده الان سه ماهشه، خداروشکر میکنم که خدا این فرشته هارو روزی ما کرد. خیلی سختی داره ولی در کنارش خیلی برکات و شیرینی هم هست. پسر بزرگم ۹ سالشه دختر بزرگم ۵ سالشه دوقلوهام ۲ سال و دوماه پسر کوچیکم ۳ ماهشه خیلی تو کار خونه همه همکاری میکنن حتی دوقلوها هم به برادر و خواهر بزرگترشون تو رختخواب جمع کردن و اسباب بازی جمع کردن و ....کمک میکنن وقتی تعدادشون بیشتر شد گذشت و قناعت بچه ها هم بیشتر شد، ما با اینکه هنوز هم مستاجر هستیم و یه پراید زیر پامون هست، خیلی قشنگ زندگیمون و پیش میبریم و با آبرو زندگی میکنیم. دختر بزرگم که پنج سالشه تو خونه گاز رو تمیز میکنه و تو آشپزی کمک میکنه، پسرم یه سری غذا هارو بلده و درست میکنه. خداروشکر میکنم که مامان این پنج تا فرشته هستم. نمیگم هیچ وقت دعواشون نکردم و هیچ وقت کم نمیارم نه، ولی سعیم اینه که مامان خوبی باشم و هر روزم بهتر از دیروز باشه من خودم جزو آدمایی بودم که میگفتم دوتا بچه بسه اما خداروشکر میکنم که به حرف رهبرم گوش دادم و بعدی هارو هم آوردم. چون برکاتش اول به خودم میرسه و نسبت به امر رهبرم هم بی تفاوت نبودم. از اونایی که دارن این پیام رو میخونن خواهش میکنم که به کسانی مثل من که بچه زیاد دوست دارن، حرف های زشت و طعنه های زننده نزنن، شاید به ظاهر براشون مهم نباشه ولی دلگیر میشه آدم، من خودم خیلی حرف ها از آدم های دوروبرم شنیدم و سعی کردم با شوخی جوابشون بدم. ولی کاش همه مون به درجه ای برسیم تو هیچ زمینه ای به کسی زخم زبون نزنیم و بهش تو مسیری که هست اگر خوبه و نمیتونیم کمک کارش باشیم حداقل روحیه بدیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075