eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
16.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
🏡 و من به اینهایی که دارای املاک زیاد هستند و دارای ثروت زیاد هستند، به اینها عرض می‌کنم که یک قدری به حال این فقرا برسید، اینها را از خانه‌هایی که فرض کنید حالا نشستند شما دو هزار تومان می‌گیرید می‌گویید من سه هزار تومان می‌خواهم، خوب یک قدری کم بکنید اینها هم زندگی داشته باشند. ... آنها قانع هستند به یک زندگی متوسط، به یک زندگی که بتوانند اعاشه خودشان را بکنند، بتوانند یک سایه سری داشته باشند ۱۳۶۲/۰۱/۱ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۷۱۴ من متولد ۱۳۷۵ هستم، در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. در سن ۱۶ سالگی با پسرخاله دامادمون ازدواج کردم خداروشکر مرد مومن و خوبی هستن. دوسال تو عقد بودیم تا اینکه در سن ۱۸سالگی رفتیم خونه خودمون و خدا همون اولای زندگیمون گل پسرمو بهمون هدیه داد به اسم امیرعلی همه میگفتن چون تو سن کم باردار شدی خطرناکه ممکنه بچه سقط بشه اما به لطف خدا و همراهی همسر و خانوادم شب یلدای سال ۹۳ امیرعلی به دنیا اومد. کل زندگیمون و زیر و رو کرد، کلی برکت وارد زندگیمون شد. زندگی ادامه داشت تا امیرعلی شش ساله شد و من و همسرم دوباره تصمیم گرفتیم برای فرزند دوم، که به لطف خدا بعد سه ماه تلاش رفتم آزمایش و مثبت شد. خیلی منتظر دختر دار شدن بودم، هم خودم هم خانواده همسرم تا اینکه هجده هفتگی رفتم سونو و گفتن پسره، اولش جا خوردم ولی بعدش خدارو هم شکر کردم که نعمت سالمی بهمون داده چون همسرم پسر دوست داره و گفته تا زمانی که بشه بچه بیاریم. همش هم که پسر بشه، دوست دارم. بالاخره نه ماه گذشت و شب قدر سال ۹۹ عرفان عزیزم به دنیا اومد، خیلی شبیه من بود و با اینکه درشت بود، زایمان راحتی داشتم شکر خدا. تا گذشت و گذشت زندگی با دو گل پسر خیلی زیبا و قشنگ بود و زندگیمون سرشار از روزی. تا بعد ۱۰ سال زندگی خدا قسمت کرد و با امیرعلی هفت ساله و عرفان سه ساله رفتیم کربلا،سفر معنوی که به برکت دو پسرم خدا قسمت و روزیمون کرد. عازم سفر شدیم رسیدیم نجف دو روز زیارت و سیاحت تا اینکه نجف روبروی حرم شاه مردان علی علیه السلام همسرم دوباره مسئله بچه سوم رو مطرح کرد، خیلی تعجب کردم چون یکدفعه ای بود و اصلا آمادگیشو نداشتم . کلی فکر کردم ترسیدم که میتونم از پس سه تا بچه بربیام یا نه؟ شب خوابیدم با کلی فکر و ترس... بعد که بیدار شدم کلی نیرو گرفتم یه انرژی که بهم می‌گفت تو میتونی. بعد عازم کربلا شدیم و وقتی رسیدیم اونجا موافقتم رو به همسرم اعلام کردم، شب اول رفتیم زیارت و با توسل به امام حسین تصمیم مون رو قطعی کردیم. وقتی از سفر برگشتیم، خیلی زود جواب بی بی چک مثبت شد، اونقد خوشحال و متعجب که به یک بار اقدام باردار شدم. این بار هم منتظر یه دختر کوچولو بودیم البته من، همسرم هم چنان پسر دوست داشت تا اینکه تا ماه هشتم بارداری هر بار سونو رفتم گفتن دختره، کلی رویا تو ذهنم بودچیزای قشنگ کلی خوشحالی که منم بعد دو پسر صاحب یه دختر میشم. اما در آخرین سونو رفتم برای بررسی وضعیت بچه که اونجا بهم گفتن بچه پسره، باورم نمیشد گفتم تمام سونوها گفتن دختره اما شکل پسرمو توی سونو دیدم و باورم شد که سومین فرزندم هم پسره از دکتر تا خونه من گریه کردم اما همسرم می‌خندید. بعد یکی دو روز آروم شدم و قبول کردم که با خواست خدا نباید جنگید. خدا لطف کرد و دوران حاملگی هم گذشت و در اول اسفند ۱۴۰۱ گل پسر سوم عابدجون یه دنیا اومد البته خیلی سخت اما به لطف خدا تموم شد و عزیزم رو بغل کردم و الان من مادر ۲۷ساله صاحب سه گل پسر هستم. امیرعلی هشت ساله عرفان سه ساله عابد سه ماهه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
💢 راه را گم کردم. 🔹یک وقتی مرا بردند لرستان. یک روز یک جا من را فرستادند منبر دیدم دانشگاهی‌ها هستند، از مدارس جمع شده‌اند ... کمی برایشان صحبت کردم. وقتی می‌خواستم بروم جوانی من را کشید کنار، گفت عرضی دارم. گفتم چیست گرفتاری دنیایی داری؟ 🔹گفت: چند وقت است عیال گرفته‌‌ام عیالم به من راه نمی‌دهد. لابد من یک گناهی دارم که زنم چنین می‌کند. نگفت زنم مریض است. نگفت زن بدی است. نگفت تقصیر دارد. گفت لابد من گناهی دارم که ای‌طور شده است. وقتی این را می‌گفت، با اینکه سبزه بود از خجالت سرخ شده بود. 🔹 عیالش راهش نمی‌داد به حساب خدا گذاشته بود. می‌گفت من لابد یک گناهی دارم آمرزیده نشده، باید اینطور عذاب بکشم. از اینکه این‌جور تعبیر می‌کرد خوشم آمد. چقدر کار فطرت‌های پاک قشنگ است! می‌خورد به اصل فرمایشات انبیاء [علیهم السلام]. 🔹لابد اگر سفره را هم بد پهن کند همین‌طور حساب می‌کند. حالا زنش نباشد یک کس دیگر هم باشد همین‌طور حساب می‌کند. می‌گفت: فلانی تو را به خدا دعا کن خدا مرا ببخشد. این درخواست را کنار پیاده‌رو داشت. تعجب کردم! اصلاً خشکم زد! راه را گم کردم ... 📚 طوبای محبت - جلد دوم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
زندگی خوش... زندگی خوش، آن زندگی است که [زن و شوهر] هر دو خوش اخلاق باشند. این‌ها عمر طولانی هم می‌کنند. این تجربه‌ی عمر من است. حدیث هم دارد که: «من حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیته، زادَ الله فی عُمرِهِ»؛ «کسی که با اهل بیتش خوبی می‌کند، خوش اخلاقی می‌کند، عمر طولانی می‌کند». ... [آقایی] نود سالش است، با عیالش به مسجد می‌آمدند. عیالش می‌گفت: «حاج آقا، نیفتی!» او می‌گفت: «حاج خانوم، دستت را بده به من لیز نخوری!» در نود سالگی با هم ماه عسل رفتند. این‌ها چون با هم خوب بودند، عمر طولانی کردند، ولی کسانی که بد اخلاق هستند ... 📚 بررسی گناهان کبیره کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۷۱۵ من متولد سال ۷۴ هستم. تا قبل ۱۸ سالگیم، هیچ کس جرئت معرفی خواستگار یا پیش کشیدن حرفش رو نداشت، چون با تندی پدرم مواجه می‌شد. اما از ۱۸ سالگیم دیگه کم کم حرف و حدیثای خواستگاری ها جدی شد. اینقدر زیاد که بلاخره بابام اجازه داد بیان خونه. هفته ای یکبار حداقل مهمون داشتیم اما من نمیخواستم ازدواج کنم و رو هرکدوم یه عیب الکی می‌ذاشتم و رد میکردم. یکیو میگفتم اسمش زشته. یکی کارش رو دوست ندارم، یکی ابروهاش زیاد کلفت بود، یکی دیگه دیپلم داره نمیخوام و الی آخر. همینقدر الکی و بی‌خود. دیگه خسته شده بودیم. همین شد که تا یه مدت کسی رو قبول نکردن تو خونه و قرار شد اگه کسی میخواد بیاد خواستگاری بیاد دم دانشگاه یا بیرون همو ببینیم. که همشون هم رد میشدن به همون دلایل الکی! تا اینکه یک روز شنبه اواخر ماه رمضان امتحان طراحی الگوریتم داشتم و خیلی امتحانم بد بود و روحیه داغووووون. عمه ام اومد دنبالم که برم خونه اونا، حالم عوض شه، نگو یه خواستگار دیگه است😁 یکم بعد از اینکه رفته بودم اونجا یه خانم با دخترش و یه آقایی که من اول فکر کردم شوهر دخترشه و نگو آقای داماده اومدن تو. لاغر اندام با قد بلند و چهار شونه. مادر و خواهر آقا داماد بعد یه احوال پرسی کوتاه، رفتن یکم دور تر تا منو آقای داماد صحبت کنیم. تو دلم گفتم اینم مثل بقیه و دنبال عیب بودم ردش کنم. اما نه صورتش عیب خاصی داشت نه تحصیلاتش نه شغلش و نه هیچی دیگه. هیچی نداشتم بگم گفتم زشته، نمیخوام. اما این یکی به دل همه نشسته بود. دو هفته تمام همه تلاشمو کردم اما بقیه هم همه تلاششون میکردن منو راضی کنن. حتی بعضی ها گفتن اینو قبول نکنم دیگه بهتر از این نیست و ترشیده میشم😂خلاصه زورم نرسید و اومدن خواستگاری و بله برون و یه ماه بعدشم مراسم عقد. سال ۹۴ عقد کردیم. تصورم از ازدواج روز های همیشه شاد و عاشقانه و قرار های دونفره و از این جور چیزای فانتزی که توی فیلم ها دیده بودم و توی رمان ها خونده بودم اما واقعیت اینقدر فانتزی نبود. همیشه شنیده بودم دوران عقد شیرین ترین دوران هاست اما اصلا اینجوری نبود. خداروشکر خانواده های دو طرف واقعا عالی بودن و کسی دخالت و چیزی نداشت. اما عمده مشکل من با همسرم بود. یک سالی که عقد بودیم زهر بود برام. اصلا شبیه فانتزی ذهنیم نبود، جوری که همش میخواستم تمومش کنم اما پدرم همیشه میگفت تحمل کنم خوب میشه. بعد یکسال عروسی گرفتیم. اوضاع بهتر شد اما بازم با فانتزی ذهنیم دنیایی فرق داشت. اینا رو گفتم که بگم اوایل زندگی اصلا مثل فیلم و قصه ها رمانتیک و عاشقانه نیست. دو نفر آدم با تفکر های متفاوت، عقیده های متفاوت، رفتار متفاوت حالا اومدن کنار هم و مطمئنا تنش های خیلی زیادی خواهند داشت. اما به مرور که با هم زندگی کردیم، زندگی آروم و خوب شد. اخلاق هم دستمون اومد. لج بازی ها کم شد و الان بعد از ۸ سال زندگی جونمم میدم براش و اونم ثابت کرده همه جوره پای منو زندگی هست. من ترم شش دانشگاه بودم که عروسی گرفتیم. من حداقل تا بعد دانشگاه بچه نمیخواستم اما همسرم میگفت نمیخواد فاصله سنیش با بچه زیاد بشه. یک ماه بعد عروسی که مثلا خواستیم بریم ماه عسل فهمیدم حامله ام!! اصلا نمیخواستم. شنیده بودم زعفران سریع اثر میکنه برای همین دور از چشم شوهرم زعفران و از اینجور دوا ها که بوش به بعضی میرسه سقط میکنن دم میدادم و میخوردم بدون اینکه شوهرم بفهمه. اما بعد از یک هفته دیدم خبری نشد دیگه کاری نکردم و به شوهرم گفتم باردارم! اما خیلی گریه کردم اصلا دلم نمیخواست با اون اوضاع برم دانشگاه. از برخورد بقیه هم میترسیدم هم خجالت میکشیدم کما اینکه کلی حرف هم از همکلاسی هام شنیدم! با اساتید صحبت کردم و قبول کردن دو ترم آخرم رو فقط امتحانا برم. محمد صدرا اسفند ماه ۹۵ دنیا اومد. پایان نامه هم واقعا استاد باهام همکاری کرد و خیلی سخت نگرفت بهم. خلاصه خیلی همه لطف داشتن بهم و کمکم کردن. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۷۱۵ گذشت تا ماه رمضان سال بعدش. من خیلی به دمنشو زعفران علاقه دارم و هر روز با زعفران افطار میکردیم. اواخر ماه باید دوره زنانه ام میشد که نشد و با خوش خیالی گفتم حتما به خاطر روزه گرفتن عقب انداختم. اما روز عید فطر بیبی چک زدم و مثبت شد. ترس عین خوره افتاد به جونم. اخه محمد هنوز خیلی کوچیک بود و این یکی هم با کلی زعفرون ندونسته محکم سر جاش بود! محمد صدرا رو ۱۸ ماهگی هم از شیر و هم از پوشک گرفته بودم تا با اومدن بچه جدید خیلی اذیت نشم. محمد محسن آذر ۹۷ به دنیا اومد. زندگی با دو تا بچه پشت سر هم واقعا سخت بود خونه نامرتب. غذا گاهی آماده نبود و واقعا نمیرسیدم! اما همسرم درک میکرد و خیلی غر نمیزد😉 یکسال که گذشت بچه ها دیگه با هم میرفتن بازی و وقت من آزاد تر شده بود و گاهی ساعت میگذشت و بچه ها با من کاری نداشتن. با هم بزرگ شدن. با هم بازی میکردن دعوا میکردن و کنار هم زندگی رو یاد میگرفتن. تو این مدت به ادامه تحصیل و کار کلا فکر نمی‌کردم. اینقدر همراهی بچه ها خوب بود که چند تا خانواده دیگه بعد از ما تصمیم گرفتن بچه هاشون پشت سر هم باشن. گذشت تا تیر امسال که دوباره عادت ماهیانه ام عقب افتاد با جلوگیری های سفت و سختی که داشتم اصلا فکر بارداری نبودم. اما وقتی بیبی چک زدم مثبت شد. ایندفعه بیشتر نگران سلامتی بچه بودم رفتم سونو و خدا رو شکر مشکلی نبود و محمد علی مون هم فروردین امسال دنیا اومد. در مورد دکتر و آزمایش و اینجور چیزا بچه اول آدم خیلی ترس داره. همه آزمایش های بارداری و سونو ها رو رفتم و بعد دنیا اومدنش با اندک مریضی دکتر متخصص می‌بردم. اما برای دومی فقط سونوگرافی ها و آزمایش های خون ضروری بارداری رو رفتم و غربالگری ها رو اصلا نرفتم! و بعد دنیا اومدنش دکتر کمتر میرفتیم چون میدونستم چکار کنم تا کمتر مریض بشه یا مریض شد چکار کنم زود خوب بشه. سر سومی هم فقط آزمایش های لازم مثل تیرویید و قند و اینا رو رفتم و سونو رفتم و غربالگری ها رو نرفتم. حتی قند سه مرحله ای هم به دکترم گفتم اذیت میشم و ننویسه برام😁😂😁 و دکتر آزمایش قند معمولی نوشت برام. در مورد هزینه ها هم بچه اول نمیدونی چی لازمه همه چیز میخوای بخری یه عالمه لباس میگیری که بعضا خیلی هاش استفاده نمیشه. اما برای دومی خرج هم دستت اومده و هم اینگه کلی چیز از بچه قبلی مونده که میشه استفاده کرد. در مورد رزق بچه ها هم واقعا هر بچه که میاد کلی رزق مادی و معنوی همراش داره. مثلا سر اولی ماشین گرفتیم همون اول بارداری. سر دومی زمین بزرگی برای خونه خریدیم. و سر سومی من که اصلا قصد کار نداشتم برای اولین بار آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم. دعا کنین برام که در ادامه راه هم موفق باشم. البته من خیلی از شاغل شدن با وجود بچه ها ترس و اضطراب دارم. اگه مامانی هست که میتونه کمک کنه لطفا تجربه اش رو بگه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
بچه ها باید باشند... 💥 آیا بچه‌ی غیرممیز را هم به مسجد ببریم؟ بله؛ اگر نبری و بخواهی وقتی که بالغ شد، او را ببری، کی به مسجد می‌آید؟ آن‌وقت دیگر به سینما می‌رود. از بچگی باید ببری. اگر شما دختر بچه را مثل مادرش و کنار مادرش مقنعه سرش نکنی و برایش چادر نماز درست نکنی و سجاده درست نکنی تا شروع کند به خم و راست شدن، وقتی بالغ شد که نمی‌شود گفت: نماز بخوان! دیگر کمرش خم نمی‌شود. از بچگی باید وارد خط شد. لذا گفته‌اند در شش سالگی باید وضو و نماز و این‌ها را به بچه یاد بدهی و در هفت سالگی هم باید او را تمرین روزه بدهی؛ چون اگر دیر شود، دیگر کمرش خم نمی‌شود. بچه‌ها با پدر و مادر در هنگام سحری صبحانه را بخورند و سه چهار ساعت هیچ‌چیز نخورند. که می‌توانند. بعد بخورند. بعد سه چهار ساعت دیگر تا افطار. سال بعد نیم ساعت اضافه کند تا اول سن بلوغ دیگر عادت می‌کند؛ اما اگر روزه نگیرد، دختر اول سن بلوغ که برسد، قاچاقی می‌رود، می‌خورد. بنابراین بچه‌ها را از بچگی باید تربیت کرد. اگر آن‌ها را رها کنیم، دیگران تربیتشان می‌کنند. 📚 زیارت متقین کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۷۱۶ من متولد ۷۹ هستم و ۵ خواهر و یک برادر دارم. متاسفانه در طی سال های گذشته دو خواهرم رو بر اثر سوانح از دست دادم‌ و پدرم رو هم در سن ۲سالگی از دست دادم. وقتی که ابتدایی بودم از زیادی تعداد فرزندان خانوادم پیش دوستانم ناراحت بودم؛ چرا که اکثر همکلاسی های من تک فرزند بودن یا نهایت دوتا بچه بودن!!!! و من همیشه فکر میکردم که آنها خوشبخت تر هستند!!! اما الان در این برهه از زندگی میفهمم که آنها چقدر تنها هستند. در اواخر ابتدایی به قرائت قرآن علاقه بسیاری داشتم. شروع کردم به ترتیل و تحقیق و ...و بسیار موفق بودم. در سن ۱۶سالگی دارای رتبه استانی در زمینه قرائت تحقیق شدم. و همچنین توفیق پیدا کردم که ۹ جز قرآن حفظ کنم. در سن ۱۷ سالگی با همسرم ازدواج کردم و با پستی و بلندی هایی که داشتیم بعد ۱۰ ماه عروسی کردیم، آن هم بسیاااار ساده و جهاز من فقط لوازم ضروری رو داشت و ساده بود. مدتی بعد از عروسی متوجه شدم‌ که باردار هستم😍خیلی خوشحال بودم اما واکنش اطرافیان اصلا خوب نبود و من رو خیلی ناراحت میکرد. ویار سختی داشتم. حالم بشدت بد بود. تا ماه ۷ هر چند سخت کلاس های حفظ قرآن را ادامه دادم💚و در همین حین درسم راهم می‌خواندم. سال آخر دبیرستان بودم. بالاخره در ماه آذر سال ۹۷، دختر زیبای من فاطمه خانوم😍 با زایمان طبیعی دنیا اومد. یه هفته بعد از زایمانم امتحانات ترم من شروع شد و من هم درس میخواندم و هم نی نی داری میکردم☺️ اما متاسفانه دخترم خیلی بی قرار بود و تا ۹ ماه کولیک داشت و این تجربه تلخی برای من و همسرم شد. وقتی دختر ۴ ماهه بود. چند جلسه کلاس خیاطی رفتم و کم کم خودم تمرین کردم و خیاطیم بسیار خوب شد و مشتری هم داشتم‌ الحمدلله. در دارالقرآن هم در همین حین تدریس داشتم💚 گذشت و همسرم تصمیم گرفت به شهر پدری خود برگردد و آنجا کاری راه بیندازد. که این موضوع شد نقطه اختلافات ما. بالاخره راضی شدم و در ۳ سال و نیمی دخترم ما به شهر پدری همسرم رفتیم و در یک روستا ساکن شدیم. از دو سالگی دخترم در صدد راضی کردن همسرم برای آوردن فرزند بعدی بودم به دلایل متعدد، اما همسرم راضی نمیشدند تا اینکه امسال قبل عید آقا امام رضا علیه السلام ما را طلبیدند و ما راهی حرم آقا 💚شدیم. من در حرم توسل کردم به آقا و از او خواستم خودشان همسر من را راضی کنند و خداروشکر پس از سفر مشهد، همسرم بعد از ۲ سال راضی شدند و الان باردار هستم😍 ان شالله قصد داریم فرزندان بیشتری برای سربازی آقا بیاریم💚 التماس دعا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ شدی دوست داری چه کاره بشی؟😁😂 این شیرینی تمام شدنی نیست... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075