#اجرنا_من_النار_یا_مجیر
#دهه_هشتادیها
#دهه_نودیها
شبهای اعتکاف رجب بود،
مثل همین شبها،
سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه،
یعنی درست شبهایی که باید دعای مجیر خواند و باید به آغوش امنش پناه برد،
از آن پناهبردنهایی که دورت حصار بکشد و خود خودش مراقبات شود...
ساعت آزاد بچهها بود،
دخترها گروه گروه شده بودند و داشتند بازی میکردند،
از مافیا و اسم فامیل و گرگم به هوا و بازیهای دیگر، وسط شبستان مسجدی که سه شبانهروز مقر دوستداشتنی آنها شده بود،
وسط بازیها و سروصداها یکی گفت خانوم میشود #دعای_مجیر بخوانیم؟
گفتم اگر دوست دارید بخوانید،
گفت میشود دور هم جمع بشویم و بخوانیم؟
پیشنهاد خوبی بود
در اصل باید همین میشد اما دلم میخواست خودشان بخواهند، آن هم وسط بازی و جیغ و فریادشان،
گفتم اگر میخواهید چرا که نه،
جمع شدند چندنفری،
توضیح مختصری داده شد و معنای دلنشین جملهای که تکرار میشود،
بچه ها شروع کردند
اول فقط کوثر میخواند، بقیه گوش میکردند، اما ملودی زیبای دعا باعث شد همه با هم ادامه بدهند،
همخوانی زیبا و آهنگین دعا،
با حس استغاثه و التماسی که در خوانش بچهها بود، مغناطیس عجیبی ایجاد کرد، بقیه دخترها هم یکی یکی اضافه شدند، حالا صدای دستهجمعی آنها بود که از شبستان مسجد بالا میرفت : اَجِرنا مِنّ النارِ یا مُجیر!
و بچهها آن شب با این دعا انس گرفتند،
این شبها محروم نمانیم از دعایی که معنای حقیقی پناه بردن و سر بر درگاه خداوند گذاشتن است، ملتمس دعا 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
خبر آنقدر تلخ است که باورپذیر نیست،
آنقدر فاجعه، بزرگ و سنگین است که آدمها
به وادی انکار افتادهاند،
گویی خبرگزاریها مثلا بازگشتهاند
به قرن پنجم میلادی و دارند دوران آتیلای خونخوار را روایت میکنند!
بله درست همین ساعات اخیر،
در همین عصری که هزاران سال از دوره انسانهای بدوی گذشته و تمدنهای انسانی شکل گرفته و شعار حقوق بشر و هزار زهرمار دیگر گوش دنیا را کر کرده،
#قبیلهای_متوحش که در همه جای تاریخ،
ردّ کشتار و ترور و دسیسه و تعدی و اشغال و تجاوز از خود باقی گذاشتهاند، به یک بیمارستان حمله کردهاند، زنان را مقابل چشمان مردانشان به خاک سیاه نشاندهاند، مردان را مجبور کردهاند که نگاه کنند و چشمانشان را نبندند و حتی به زنی که فریاد زده باردار است رحم نکردهاند و در نهایت همه را جلوی فرزندانشان کشتهاند!
و ما همچنان زندهایم و داریم نفس میکشیم
و هنوز بر سر تشخیص حق و باطل
در گِل ماندهایم...!
به میدان مبارزه نمیتوانیم برویم، قبول! حقطلب که میتوانیم باشیم!
مطالبه جهانی که میشود داشت!
اعلام انزجار که میشود کرد!
هشتگ که میشود زد!
کاش بیاید آن روزی که
بیش از این #حداقلها
در دفاع از مظلوم، خدا حسابمان کند...
ف. حاجی وثوق
#بیمارستان_شفا #غزه #فلسطین
#اسراییل_جهانخوار #اسراییل_متجاوز
#اسراییل_کودککش #اسراییل_زنکش
@ghalamzann
#از_اشک_مادران_بترسید
میان تصاویری که دارم از مادران داغدار #غزه میبینم
یک زن داغ به دلت میگذارد
یک مادر جوان...
چندبار برمیگردم و نگاهش میکنم
و طاقتم طاق میشود...
دارد برای کودکی که دیگر ندارد زار میزند،
شوهرش او را در آغوش گرفته
زن وسط گریههایش، مردش را میزند
-و این اوج شکستگی یک مادر است-
زن با مشتهایش روی سینه مردش میزند
و مرد، مردی که او هم پدر همان کودکیست که حالا دیگر نیست،
دوباره زنش را میان دستانش میگیرد و با او حرف میزند
چه میگوید نمیدانم
حتما دارد به او قوت قلب میدهد
حتما دارد میگوید آرام بگیر عزیزکم،
این روزها میگذرند
ما دوباره پدر و مادر میشویم
ما از این روزهای سخت عبور خواهیم کرد
و زن که یکی از صدها مادر فلسطینیِ
کودک از دست داده است،
گریهاش بیشتر میشود...
دردِ تصویر آنقدر زیاد است که نمیشود تاب آورد، مادرها هر قدر قوی باشند، داغ فرزند کمرشان را میشکند، آخر چگونه میتوانند پیکرهای کفنپیچ کودکانشان را اینگونه به آغوش بکشند و باز زنده بمانند؟!
اف بر تو ای دنیا که دردناکترین تصاویر تاریخ را میبینی و تاب میاوری...
#مادران_غزه #بیمارستان_شفا
#اسراییل_جهانخوار #اسراییل_متجاوز
#اسراییل_کودککش #اسراییل_زنکش
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
کوچولوی ٣۶۵ روزه من!
اولین حرکت زمین به دور خورشیدِ عمرت به لطف خدا به انجام رسید و به قدر #یکسال #دنیادیده و #باتجربه محسوب میشوی...!
سرعت #رشد تو و همسالانت در دوسال اول آنقدر بالاست که تفاوت ١١ ماهگی و ١٢ ماهگی کاملا قابل شمارش است و این یکی از زیباییهای #خلقت آدمیزاد است.
بندهی #کنجکاو و خستگیناپذیر خدا!
کلمات برایت معنای مشخص دارند، اگرچه نمیتوانی ادایشان کنی اما با اصواتی که خودت میسازی و آواهایی که برای خودت کاملا جدی و معنادارند و حرکات دست و چشم و صورتت،
با اطرافیانت حرف میزنی و #مقصودت را میرسانی،
حالا #بازی برایت معنای جدیتری دارد و کتابها هم برایت وضوح بیشتر،
آنقدر که برای تصاویر #کتاب، هویت مستقل قائل هستی و بیش از گذشته دلت میخواهد کسی کتاب را به زبان خودت برایت بخواند!
اطرافیان هم برایت #هویت پیدا کردهاند و آنها را با اسمشان میشناسی و حتی #دوستداشتنهایت هم معنا پیدا کردهاند.
تو حتی #ترس را هم تجربه میکنی و ترسیدن بخشی از مراحل رشد توست و خدا کند ترس از #بیخدایی و #ظلم و #ظلمت و #دروغ و #نفاق، برای همیشه، بزرگترین و #جدیترین ترسهایت باشند...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
✨خدای مهربان شبهای قدر!
🔹در سال پیشرو:
🍃مرا آن پدری قرار ده که روزی حلال در سفره خانواده مینشاند.
🍃و مرا آن مادری قرار ده که قوت و غذای خانه را با ذکر خدا آغشته میکند و نور میکند و به جان خانواده مینشاند.
🍃و مرا آن فرزندی قرار ده که حفظ حرمت پدر و مادر و خدمت به آنها، برکت و گشایش مسیر زندگیاش میشود.
🍃و مرا آن رفیقی قرار ده که خیر و حرکت و برکت را فقط برای خود نمیخواهد و دلش و جانش برای جان گرفتن رفیقش به دامن تو متوسل میشود.
🍃و مرا آن همسایهای قرار ده که تا خبر آسایش و آرامش همسایه به او نرسد، سر به بالین نمیگذارد.
🍃و مرا آن بندهای قرار ده که جز برای رضایت تو قدمی برنمیدارد و جز نگاه تو، نگاهی نمیخواهد و جز تایید تو، تمایلی ندارد و میداند
"آنکس که باید ببیند، میبیند.."
#آمین_یا_ربالعالمین
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#اینک_شما_و_وحشت_دنیای_بیعلی
#حکایت_گدازههای_دل_زمین
مهمان برنامه دیشب "برمودا"
با اجرای آقای "کامران نجفزاده" ،
آقای #حامد_عسگری بود.
گفتگوی قشنگی شکل گرفت،
چون برنامه سبک متفاوت و بدون تعارفی دارد،
مجری هم متفاوت است
و مهمان هم که تکلیفش معلوم...
شاعرها همه چیز را طور دیگری روایت میکنند، یک طورِ جذاب و دلنشین،
هم وقتی از مادرش گفت و دلیل نوشتن کتاب "پریدخت"،
هم وقتی از حواشی سفرش با رئیسجمهور حرف زد،
هم وقتی از دلیل سرودن غزلی برای همسرش،
هم وقتی به زلزله بم رسید،
و بیشتر از همه،
وقتی به روز ٢١ ماه مبارک رسید!
حامد عسگری حرف عجیبی زد
بقول خودش سند و مدرکی هم برایش نداشت
و از ذوق شاعرانهاش بود
اما قشنگ بود، بغض داشت
به دل مینشست
او گفت(نقل به مضمون) :
علی علیهالسلام آنقدر گوشی برای شنیدن نداشت و آنقدر جگرش خون بود که شبها در نخلستان
چاله میکَنْد و کلماتش را آنجا میگفت و دفنشان میکرد و من فکر میکنم گدازهها و مواد مذابی که در دل زمین است از کلمات جگرسوز علی است...
و من فکر میکنم این دریافت ذوقی او میتواند درست باشد، #زمین که وقت خلقت آدم از تصور خون ریختنها و جنایتهای بنیآدم، کراهت داشت که خاکش را بدهد، چطور دلش خون نشده باشد از بغل گرفتنِ کلمات علی...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#شهید_شد
الان خبرش رسید که دیشب
همینجا در حرم آقا
شب شهادت امیرالمؤمنین
در مراسم شب احیا
وقت قرآن به سر گذاشتن
بین ما بوده
یعنی همین دیشب
با ما عزاداری کرده
با ما قرآن روی سرش گذاشته
با ما گریه کرده
با ما دعا کرده
اما چه چیزی از خدا خواسته
نمیدانم
طلبش و دعایش چه بوده
نمیدانم
دلش چطور دیشب شکسته
به امیرالمؤمنین و امام رضا
چه گفته، نمیدانم
اما امروز انتخابش کردند!
این آدمها چطور زندگی میکنند
چطور انتخابهایشان را میچینند
که آخرش میشود این؟!...
چه حس عجیبی دارد اینکه
دیشب یکی در همان جمعی بوده
که تو هم بودی که تو هم دعا کردی
که تو هم خدا را قسم دادی
و امشب خبر انتخاب شدنش آمده است...
راست گفته بودند که
برای شهید شدن باید شهید بود... 🌱
#شهید_محمدرضا_زاهدی
#شهید_ترور #سوریه
#شهید_شب_قدر
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#غصههای_عزیز
#عین_صاد
"در شب قدر،
باید انسان در خود توسعهای به وجود آورد
و محدود فکر نکند که نان و آب و... نداریم.
باید به نیروهای باطنی خود فکر کند.
آنها را بررسی کند و ببیند که با آنها چه کرده؟
با ذهنی که خدا به او داده،
با قلبی که داده، چه کرده؟
با تخیل و توهّم و تفکر و تعقّل خود چه کرده؟
با اینها چگونه برخورد کرده است؟...
با این نیرو و دریچه ای که ما را به وحی آسمانها و به شهود این طرف و آن طرف دنیا نائل می کند، چه کردهایم؟
آدمی باید جایگاه و کار خود را
در مجموعه ملتها و در این جهان گسترده، بشناسد.
بداند که چه می خواهد بکند؟
تقدیری داشته باشد.
بفهمد که وقتی پای بچه اش میشکند، سرش میشکند، لوله خانهاش آب
میدهد،
آیا باید همه غمهای عالم در او صف بکشد؟! همّ و غمّ او همینها باشد؟!
به حقِّ حقّ قسم،
وقتی در روز قیامت،
خداوند اولیای خود را محشور می کند
و ما میبینیم که غم و غصّههای آنان چه بوده،
به حال خود گریه میکنیم و شرمنده میشویم که چقدر غصّههای ما حقیر بوده است!"
@ghalamzann
#الحمدلله_علی_کل_نعمه
درست یکسال قبل بود،
همین روزهای ماه مبارک،
که دخیل انآیسیوی بیمارستان امام رضا علیهالسلام بودیم و دلمان میخواست همهی زندگی را بدهیم برای آن که عزیزمان در سلامت کامل بماند، روزهای دشواری بودند، روزهایی که نفسمان برای درست نفس کشیدنش میرفت و همهی آرزو و دعایمان، شفای او بود.
او تنها بیمار بخش انآیسیو نبود، حیاط بیمارستان پر بود از کسانی که رنجشان مشترک بود و همه برای هم آشنا بودند.
وقت اذان مغرب میرفتیم مسجد بیمارستان، سفره سادهای پهن میشد، دور هم افطار میکردیم و قبل افطار برای همه بیماران و بیمارانمان دعا میکرديم.
آن روزهای سخت تمام شدند و خداوند او را با سلامتی به ما برگرداند، اما امروز که شنیدم مادری برای کودک بیمار و بستریاش التماس دعا میگوید، فلاشبک آن روزهای استیصال برایم زنده شدند.
امروز همهی ما چیزی داریم که عدهای محتاجش هستند و ما حواسمان نیست و عادت کردهایم هی برای نداشتهها شکایت کنیم، امروز و میان همهی داشتههایمان، دعا کنیم برای دلهای مضطر، برای آدمهای مستأصل، برای بیماران صعبالعلاج،
برای هرکسی که
محتاج یک دعای ماست...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختربچهها #شیرین حرف میزنند
حتی وقت حرف زدن #دلبری میکنند
دختربچهها #زیبایی را دوست دارند
دوست دارند زیبا به نظر برسند
دوست دارند دیگران از زیبایی آنها تعریف کنند
دختربچهها همیشه قشنگند
حتی وقتی #بغض میکنند
حتی وقتی #یتیم میشوند
حتی وقتی دلشان پر از #غصه میشود...
دختربچهها همیشه قشنگند
حتی در دل #جنگ
در #محاصره در #گرسنگی
در #ترس از انفجارهای لحظهای...
و دنیا، دنیای طرفدار #حقوق_بشر
دنیای صاحب #یونیسف
دنیای موسس کنوانسیون #حقوق_کودک
دنیای الکی #مدعی و پرسروصدا،
دنیای عاشق #بلوندها و #چشمآبیها
دارد میبیند تو را دختر قشنگم!
حتی تو را که بلوند هم هستی،
و #سکوت میکند!
اما تو بهتر از همهی ما میدانی که خداوند #مظلومان را #وارثان زمین قرار داده است
و #پیروزی برای شماست... 🌱
ف. حاجی وثوق
#کودک_فلسطینی
#بیمارستان_شفا #غزه #اسراییل_کودککش
@ghalamzann
#خوابمان_نبرد #جا_نمانیم
#بعید میدانم خیلی بعید میدانم
کسی دلش برای #مظلوم بلرزد
و #جگر مبارزه با #ظالم را داشته باشد
اما در طلاییترین فرصت #اعتراض به ظلم،
به #میدان نیاید.
جمعه روز ١٧ فروردین
روز حضور کسانیست که
فقط #حرف نمیزنند و پای میداناند...
#روز_قدس #نمره_قبولی_بگیریم
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دهه_نودیها
#محفل
یک تلاوت زیبا بشنویم
با یک صدای دوستداشتنی...🥺🌱
برنامه محفل دارد زیباییهایی که از کتاب خدا، کمتر دیدهایم یا کمتر توجه کردهایم،
نشانمان میدهد.
@ghalamzann
#نادر_ابراهیمی
"من، در دشوارترین لحظههای زندگی
و در اوج خستگی و واماندگی،
کلامی از مولایم علی را به یاد میآورم،
لرزش از زانوهایم میرود،
تردید از قلبم، ناامیدی از روحم...
من، بارها و بارها،
کلام علی را کاسهی آب کردهام،
تکیهگاه کردهام، عصا کردهام، نیرو کردهام،
داروی مسکن کردهام و سرپناه... "
@ghalamzann
#حیای_دوستداشتنی
#حیای_کیمیا
(مادر: اون روسری رو چرا نمیپوشی؟
دختر: چون خوشگل میشم باهاش...)
این داستان کوتاه اما واقعی، یک معنای #عمیق دارد، معنایی که شاید برای برخی از ما قابل #دریافت نباشد، یا حتی قابل #پذیرش، یا ریشخندش کنیم و آن را به روزگاری که دیگر گذشته، مربوط بدانیم،
اما من برای این ماجرا #احترام عجیبی قائلم، احترامی که کمتر مقولهای را شایسته آن میدانم... #حیا برای دختر نوجوان و جوان که نسبت به گروههای سنی دیگر، بیشترین تمایل را به #تبرّج و #دیدهشدن و #خودنمایی دارد، کیمیای محض است، باید آن را بویید و بوسید و قاب گرفت و برایش #شکرانه برگزار کرد.
در روزگاری که آدمها در #نمایش همهی زیباییهایشان، دچار یک #رقابت اذیتکننده شدهاند و شبانهروز #آرام و #قرار ندارند،
توانمندیِ پرهیز از خودنمایی،
که من اسمش را میگذارم "قدرت"،
یک #ارزش_بینظیر است،
خوشا به احوال آنان که دارندش... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#تهاجم_فرهنگی_ما_به_روستا
✅به بهانه تولید و پخش یک مجموعه تلویزیونی با محوریت زنان موفق روستایی!
سراغ #زن_روستایی که میروید
حتی نوع کارآفرین و یا به تعبیر ما و رسانه،
نوع موفقش،
باز هم هوای #حریم روستا را داشته باشید
حریم فرهنگی و اجتماعی روستا،
حریم #محجوبیت و #معصومیت روستا،
دوربین،
این موجودِ #مهاجم و #نامحرم
وقتی وارد روستا میشود
باید تعهد بدهد که #دخالت نکند
که #هجمه وارد نکند
که پایش را از گلیمش #درازتر نکند
که #تصمیمگیرنده نباشد
که #تعیینکننده نباشد
گمان نکنید اگر کمک کنید که زن روستایی مقابل دوربین، #لفظ_قلم صحبت کند،
به او و روستا #لطف کردهاید،
گمان نکنید اگر به توانمند شدن زن روستایی کمک کنید و مردش را #رها کنید،
برای #ارتقاء زندگیاش قدمی برداشتهاید،
گمان نکنید اگر زن روستایی را با #آرایش و ناخن کاشته و لاکزده نشان بدهید، چهره #پیشرفتهتری از روستا نشان دادهاید،
مراقب باشید مراقب باشیم
در مداخلاتِ
#فرهنگی و #رسانهای و حتی #جهادی ،
#شهر و همهی #مظاهر شهرنشینی را
چراغ چشمکزنی برای روستایی نکنیم
که دودش علاوه بر چشم روستا و روستایی
در چشمان خطابین ما هم خواهد رفت!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
کوچولوی 390 روزه من!
حالا دیگر دستت را از دیوار رها میکنی و تندتند #قدم برمیداری، آنقدر وقت قدم برداشتن #هیجانزده میشوی و بلندبلند میخندی که از شدت هیجان کنترلت را از دست میدهی و میافتی و باز میخندی،
#زندگی برای تو همین #جلو رفتنهاست،
همین #شادیهای از نگاه ما کوچک،
همین موفقیتهای کودکانه،
اما حقیقت این است که توفیقات سنوسال تو عجیب #بزرگ است،
#تغییرات شگرف،
از حالتی به حالتی، از شکلی به شکلی،
شیوه راه رفتن را تغییر میدهی، شیوه نشستن، شیوه غذا خوردن،
شیوه آوا و اصوات متنوع را تولید کردن،
#تغییر دم به دم، از مختصات سن توست!
حالا #ددر یا همان محیط بیرون برای تو جذابترین مکان است، دلت #بیرون میخواهد، دلت #کشف محیطهای تازه را میطلبد، دیگر خانه برایت #کوچک است و برای فراتر رفتن، #بیقراری میکنی،
حالا حیاط برایت یک #تنوع بزرگ است و راضیات میکند، اما خیلی زود، مکانهای بزرگتر هم برایت #کوچک خواهند شد و روزی #دنیا دیگر به چشمت نخواهد آمد!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
جنگل، ردّ پای "باران" است...
این روزهای طبیعت را از دست ندهیم.
📸 مشهد مقدس - بهار ١۴٠٣
@ghalamzann
#دهه_هشتادیها
#دوستداشتنیهای_دنیا
*انتشار عمومیِ یک پاسخ خصوصی
دخترکم!
از تاریک بودن اطرافت نوشتهای
از اینکه چیزی دیده نمیشود
از اینکه واضح نیست
از اینکه نمیدانی چطور قدم برداری
و آیا راهی که میروی درست است یا نه،
نوشتهای احساس میکنی که بوی خدا نمیدهی و با همهی اینها،
نوشتهای حالت خوب است و همه چیز هم!
از شوخی شیرینت میگذرم که مثلا میخواهی بگویی "همه چی آرومه من چقدر خوشحالم"،
اما راستش را بخواهی، بقیه حرفهایت را دوست دارم، نه اینکه به تشویش وجودت راضی باشم، نه، اما این نگرانیها، این جوش و خروش مداومی که داری، این خوف و رجایی که از وقتی شناختمت، همراه توست، نعمات بزرگی هستند، تو معمولی زندگی کردن را انتخاب نکردهای، تو خواستهای هر روزت قدمی به جلو باشد، تو برنامه مراقبه داری و مداوم خودت را رصد میکنی، تو حواست به خودت هست، به جلو رفتنهایت، به رشد کردنها یا درجا زدنهایت، تو ارزش زندگی را فهمیدهای و میدانی که اصلا چرا آفریده شدی و باید به کجا برسی... و اینها همه،
مزیتهای تو دخترک ١٧ ساله من است.
کاش همهی دخترانی که در چشم و ابرو و حالت مو و شکل ناخنشان، دنبال مزیت میگردند، میدانستند که حلاوت این رسیدنها، این درک و دریافتها،
این جوشیدنها و خروشیدنها،
در سن و سال شما چقدر متفاوت است،
چقدر نگاهتان را عمیق میکند،
چقدر پرِ پرواز میدهد
و چقدر انتظارتان را از زندگی متفاوت میکند.
رحمت خدا بر پدر و مادرت... 🌱
یادت باشد تا زمانی که بالا و پایین شدنت را احساس میکنی، یعنی دلت بیدار است و زندهای... و آرزو میکنم هرگز روزی را تجربه نکنی که روزمرگیها خوابت کنند و متوجه مسیر سینوسی حرکتت نباشی!
خداوند تو را و همهی همسالانت را
برای خودش بردارد و برای خودش برساند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#سروسامان_بده_بر_این_دل_دیوانه_ما
درب پشتی راه آهن به یک کوچه باز میشود، یادم نیست اینجا را قبلا دیدهام یا خیر...
١۵ سال گذشته است و مانند یک مسافر نابلد وارد کوچه میشوم، خیابان سپاه...
چمدان را با یکدست میکشم و با دست دیگر کیفم را گرفتهام، مردانی که ردیف ایستادهاند، هی صدا میزنند تاکسی؟ خانم تاکسی؟
جواب رد میدهم.
اول صبح است و طراوت بهاری هوای شهری که سالهاست تنفس نکردهام، دلم میخواهد تا حرم پیاده بروم، از کسی میپرسم چقدر راه است، میگوید پیاده ١٠ دقیقه، روی نرمافزار میزنم، میگوید ٣۵ دقیقه!
کمی دیگر میروم، زمان زیادی ندارم، اول وقت باید سر کلاس باشم، قید پیادهروی را میزنم، تاکسی میگیرم، یک پراید سفید که راننده جوانی دارد و اتفاقا اصلا خیابانهای این شهر را بلد نیست، نابلدتر از من...
هی میرود و نمیرسد و هی دور میزند، میگوید از روی نرمافزار میشود راهنمایی کنید؟! میگویم اهل این شهر نیستید؟ میگوید نه، مادرم مریض است آمدیم اینجا ماندگار شدیم، نرم افزار را روشن میکنم، میرود و میرود
تا بالاخره پای پل حرم پیادهام میکند.
خیلی راه آمده است، کرایه را بیشتر میگذارم
و میدهم، قبول نمیکند، میگذارم روی صندلی ماشین پیاده میشوم، سریع میآید و پول را در جیب چمدان فرو میکند، میگویم لااقل کرایه واقعی را که حرفش را زدیم، بگیرید، میگوید داخل ضریح بیندازید، بعد میگوید صبر کنید، از داخل داشبورد ماشین، مشتش را پر از آلوچه میکند و میآورد، جا ندارم تحویل بگیرم، در کیفم را باز میکنم میریزد روی وسایل داخل کیفم و میگوید از درخت خودمان است، برای حاجتم دعا کنید.
میآیم سمت پلهها، دوباره پیاده میشود و میآید که در بالا بردن چمدان کمک کند، نمیپذیرم و اجازه نمیدهم، دوباره میگوید برای حاجتم دعا کنید... راه میافتم و چمدان را تحویل امانتی میدهم و وارد حرم میشوم، عرض ادب و زیارت و نماز...
جانماز را که باز میکنم داخلش دوتا آلوچه کوچک و سبز است، آلوچههای راننده تاکسی داخل جانماز هم راه یافتهاند!
خداوند حاجتش را روا کند... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
برایت رها شدن خواستهام
و پیوستن و جاری شدن،
برایت مسیری روشن خواستهام
خالی از اغیار، خالی از تعلّقات،
سرشار از جوشش و رویش،
و عاقبتی که خیر باشد
و مقصدی که رضایت او... 🌱
@ghalamzann
#دهه_هشتادیها
#دوستداشتنیهای_دنیا
دخترک اهل کتاب و اهل قلم من!
راستش را بخواهی دیگر حتی به گرد خواندنِ نوشتنهایت هم نمیرسم،
چه کسی تصور میکرد آن دخترک ٩ سالهی تازه به تکلیف رسیده که با چادر سفید و تورتوری جشن تکلیفش به مسجد میآمد،
یک روز بشود تو،
تویی که این همه بزرگ و متفکر شدهای،
این همه میخوانی و این همه مینویسی،
انرژیات آن روزها تمام نمیشدند،
این روزها چه میکنی با انرژیهایت؟!
از کتابهایی که خواندی، گفتی،
و از دومین شعری که سرودی،
راستش دلم برای آن سالهای خودم تنگ شد، برای همان تشنگیها، سیرابنشدنها، کتاب خواندنها، نوشتنها و شعرسرودنها...
شعرت قشنگ بود، هنوز وزن مقبولی ندارد، اما از نگاه من، وزن، شرط دوم شعر است، شرط اول، دلیست که به آگاهی رسیده باشد
و حتی لرزیده باشد،
کلماتی که حرف را برسانند و احساسی که از جان تراویده باشد، اینها که باشند، وزن هم روزی درست میشود و جای نگرانی نیست!
از خداوند برای وجود پر از محبتت،
خیر میخواهم، برای دغدغههایت، مسیری هموار، برای دلتنگیهایت، آرامش و برای سرگشتگیهایت، پاسخی که تو را به مقصد برساند و عاقبتت را روشن کند... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#جنگ_هفتادودو_ملت
#آنچه_رسانه_به_ما_میدهد
یک مجموعه مستند زیبا برایمان ساختهاند،
برای ما اهالی آسیا، مردمان مشرق زمین!
این مجموعه چالشی ایجاد میکند بین حیوانات خطرناک آسیا، آنها را یکی یکی معرفی میکند و بر اساس خونآشامتر بودن و خطرناکتر بودنشان، به آنان نمره میدهد و در نهایت ١١ امتیاز بالا را معرفی میکند.
نام مستند: ٧٢ جانور خطرناک آسیا
نریشن ابتدایی مستند:
"آسیا مهد عرفانهای فلان
و محل جنگهای بهمان..."
و بعد معرفی جانوران خطرناک آغاز میشود!
و ما از شبکههایمان داریم پخش میکنیم
و خوشحال هم هستیم،
چون اگر غیر این باشد با برچسب رایج و موثر #توهم_توطئه مواجه میشویم (که این روزها دهان هر حقیقتگویی را میبندد و وجدان هر مسئول مرتبطی را آسوده میکند)!...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann