#شهید_دستغیب
🔻 خدا رحمت کند مرحوم آیت الله دستغیب را که به مزاح گفته بود: ما وقتی کتاب گناهان کبیره را نوشتیم هر وقت که وارد بعضی مجالس میشدیم میگفتند: آقا، صاحب گناهان کبیره هستند؛
🔸 بعد ما هم کتاب قلب سلیم را نوشتیم؛ از آن به بعد دیگر میگفتند: آقا صاحب قلب سلیم هستند.
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۶ - عنایت علوی علیهالسلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
عالم متقی مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهری نقل فرمود هنگامی که پدرم مرحوم حاج شیخ محمد علی از نجف اشرف به هندوستان مسافرتی نمود، من و برادرم شیخ احمد در سن شش هفت سالگی بودیم. اتفاقاً سفر پدرم طولانی شد به طوری که آن مبلغی که برای مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما بیچاره شدیم .
طرف عصر از گرسنگی گریه می کردیم و به مادر خود می چسبیدیم؛ پس مادرم به من و برادرم گفت وضو بگیرید و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بیرون آورد تا وارد صحن مقدس شدیم. مادرم گفت من در ایوان می نشینم شما هم به حرم بروید و به #حضرت_امیر علیه السلام بگویید پدر ما نیست و ما امشب گرسنه ایم و از حضرت خرجی بگیرید و بیاورید تا برای شما شام تدارک کنم .
ما وارد حرم شدیم و سر به ضریح گذاشته عرض کردیم : پدر ما نیست و ما گرسنه هستیم دست خود را داخل ضریح نموده گفتیم خرجی بدهید تا مادرمان شام تدارک کند.
مقداری گذشت اذان مغرب را گفتند و صدای قدقامت الصلوه شنیدم.
من به برادرم گفتم حضرت امیر علیه السلام می خواهند نماز بخوانند ( به خیال بچگی گفتم حضرت نماز جماعت می خوانند ) پس گوشه ای از حرم نشستیم و منتظر تمام شدن نماز شدیم.
کمتر از ساعتی که گذشت شخصی مقابل ما ایستاد و کیسه پولی به من داد و فرمود به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بیاید هرچه لازم داشتید به فلان محل (بنده فراموش کردم نام محلی را که حواله فرمودند) مراجعه کن.
و بالجمله فرمود مسافرت پدرم چند ماه طول کشید و در این مدت به بهترین وجهی مانند اعیان و اشراف زادگان نجف معیشت ما اداره می شد تا پدرم از مسافرت برگشت .
#کرامت
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 کی دور خدا گشتی؟!
شهید آیت الله #دستغیب
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۷ - شرافت علما
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز نقل فرمود که جدّ من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانی شاگرد شیخ اعظم یعنی شیخ مرتضی انصاری - اعلی اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به #قرض زیادی مبتلا می شود تا اینکه مبلغ پانصد تومان (البته در یکصد سال قبل خیلی زیاد بود) مقروض می گردد و عادتا ادای این مبلغ محال می نمود؛ پس خدمت شیخ استاد حال خود را خبر می دهد، شیخ پس از لحظه ای فکر، می فرماید سفری به تبریز برو ان شاء اللّه فرج می شود.
ایشان حرکت می کند و وارد تبریز می شود و در منزل مرحوم امام جمعه - که در آن زمان اشهر علمای تبریز بود - می رود.
مرحوم امام چندان اعتنایی به ایشان نمی کند و شب را در قسمت بیرونی منزل امام می ماند.
پس از اذان صبح درب خانه را می کوبند.
خادم در را باز کرده می بیند رئیس التجار تبریز است و می گوید به آقای امام کاری دارم.
خادم، امام را خبر می دهد.
ایشان می آیند و می گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ می گوید آیا شب گذشته کسی از اهل #علم بر شما وارد شده؟
امام می گوید بلی یک نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نکرده ام بدانم کیست و برای چه آمده است.
رئیس التجار می گوید از شما خواهش می کنم میهمان خود را به من واگذار کنید.
امام می گوید مانعی ندارد، آن شیخ در این حجره است؛ پس رئیس التجار می آید و با کمال احترام جناب شیخ را به منزل می برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را برای صرف نهار دعوت می کند و پس از صرف نهار می گوید 🗣 آقایان! شب گذشته که در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم، ناگاه جمال مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که سوار هستند و رو به شهر می آیند، دویدم و رکاب مبارک را بوسیدم و عرض کردم یا مولای! چه شده که تبریز ما را به قدوم مبارک مزین فرموده اید؟
حضرت فرمودند قرض زیادی داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود.
از خواب بیدار شدم در فکر فرو رفتم؛ پس خوابم را چنین تعبیر کردم که لابد یک نفر که مقرّب درگاه آن حضرت است قرض زیادی دارد و به شهر ما آمده بعد فکر کردم و دانستم که مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند، بعد فکر کردم کجا بروم و او را پیدا کنم، گفتم اگر اهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد می شود؛ پس از ادای فریضه صبح، از خانه بیرون آمدم به قصد اینکه خانه های علما را تحقیق کنم و بعد مسافر خانه ها و کاروانسراها را و از حُسن اتفاق، اول به منزل آقای امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد که ایشان از علمای نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصد تومان بدهکارند و من خودم یکصد تومان می دهم؛ پس سایر تجار هم هر یک مبلغی پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه، خانه ای در نجف اشرف می خرد.
مرحوم صدر می فرمود : آن منزل فعلاً موجود و به ارث به من منتقل شده است .
https://eitaa.com/mabaheeth/45133
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۸ - کرامت علما
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
جناب آقای حاج آقا معین شیرازی ساکن تهران نقل فرمودند که روزی به اتفاق یکی از بنی اعمام در خیابان تهران ایستاده منتظر تاکسی 🚕 بودیم تا سوار شویم و به محل موعودی که فاصله زیادی داشت برویم .
قریب نیم ساعت ایستادیم هرچه تاکسی می آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمی داشت و خسته شدیم. ناگاه یک تاکسی آمد و خودش توقف کرد و به ما گفت: آقایان بفرمایید سوار شوید و هرجا می خواهید بفرمایید تا شما را برسانم، ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم. در اثنای راه من به ابن عمم گفتم شکر خدای را که در تهران یک راننده مسلمانی پیدا شد که به حال ما رقّت کرد و ما را سوار نمود!
راننده شنید و گفت : آقایان ! تصادفاً من مسلمان نیستم و ارمنی هستم، گفتیم پس چطور ملاحظه ما را نمودی؟
گفت اگر چه مسلمان نیستم؛ اما به کسانی که عالم مسلمانها هستند و لباس اهل #علم در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم می دانم به واسطه امری که دیدم.
پرسیدم چه دیدی ؟
گفت : سالی که مرحوم آقای حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی را به عنوان تبعید از تبریز به کردستان ( سنندج ) حرکت دادند من راننده اتومبیل ایشان بودم، در اثنای راه نزدیک به درخت و چشمه آبی شدیم، آقای تبریزی فرمودند اینجا نگه دار تا نماز ظهر و عصر را بخوانم.
سرهنگی که مأمور ایشان بود به من گفت اعتنا نکن و برو !
من هم اعتنایی نکرده رفتم تا محاذی آب رسیدیم، ناگهان ماشین خاموش شد هرچه کردم روشن نگردید.
پیاده شدم تا سبب خرابی آن را بدانم، هیچ نفهمیدم.
مرحوم آقا فرمود حالا که ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم، سرهنگ ساکت شد.
آقا مشغول #نماز گردید من هم سرگرم باز کردن 🔧⚙🔩 آلات ماشین شدم بالاخره هنگامی که آقا از نماز فارغ شد و حرکت کرد، فورا ماشین روشن گردید.
از آن روز من دانستم که اهل این لباس، نزد خدای عالَم، محترم و آبرومندند .
در موضوع و شرافت علماء و لزوم اکرام و احترام آنها روایات و داستانهایی است که ذکر آنها از وضع این رساله بیرون است، به کتاب کلمه طیبه مرحوم نوری مراجعه شود.
https://eitaa.com/mabaheeth/45697
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
💠 عالم ربانی شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب رحمت الله علیه:
🔶 خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند. رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.
تا زمانی که حسن (علیهالسلام) امام بود حسین(علیهالسلام) امام نبود.
وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
🔶 مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند.
شما را گروه گروه نکنند.
شما را طعمه خودشان قرار ندهند.
وسیله پیشرفت دشمن نشوید.
شما الان در جبهه جنگید.
در جبهه جنگ دینی هستید.
🔰 شادی روح آیت الله دستغیب صلواتی اهداء بفرمایید.
#شهید_دستغیب
#امام_خامنه_ای
#ولایت_فقیه
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#نهج_البلاغه
#توصیه_های_پدرانه | ۸
📜 متن : أَیْ بُنَیَّ، إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ، فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ، حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ; بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْر نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیْتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ وَ رَأَیْتُ حَیْثُ عَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِی الْوَالِدَ الشَّفِیقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَیْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِیَّة سَلِیمَة وَ نَفْس صَافِیَة.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ #ترجمه_نامه۳۱ :
↓↓↓↓↓↓
📄 ... پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام؛ اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا که (بر اثر اين آموزش ها) همانند يکى از آنها شدم بلکه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخر بوده ام (من همه اينها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره باز شناختم و سود و زيانش را دانستم؛ آن گاه از ميان تمام آنها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آنها زيبايش را براى تو انتخاب نمودم و مجهولاتش را از تو دور داشتم و همان گونه که يک پدر مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله #تربيت کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که #عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────