eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
756 عکس
265 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ابری شده انگار هوایت بانو لرزیده کمی تُنِ صدایت بانو تا آخر عمر منتظر می ماند این شانه برای گریه هایت بانو @golchine_sher
و عمر شیشه عطر است، پس نمی‌ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی‌ماند مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد که روی آینه جای نفس نمی‌ماند طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده‌اند که عشق جز به هوای هوس نمی‌ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان که این طبیب به فریاد رس نمی‌ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم قطار منتظر هیچ کس نمی ماند @golchine_sher
انگار انتظار به پایان نمی‌رسد داغ فراق یار به پایان نمی‌رسد پاییزها دو مرتبه تکرار می‌شوند این سال بی‌بهار به پایان نمی‌رسد باران عشق تا که نباری به هیچ وجه قحطی در این دیار به پایان نمی‌رسد خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن چون بی تو شام تار به پایان نمی‌رسد سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست مرکب که بی سوار به پایان نمی‌رسد هر جمعه ندبه خوانده‌ام اما بدون تو این جمعه‌های زار به پایان نمی‌رسد عجّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد @golchine_sher
صبحی که دل آراسته باشم زیباست با عشق تو برخاسته باشم زیباسـت یک بوسه به پیشانیِ این عشق بزن با مهــــرِ تو پیراسته باشم زیباست @golchine_sher
دلم ابری شد و ، باران نگرفت غصه‌ی دوریِ تو ،  بر دلم آسان نگرفت سر به دیوارِ غم‌انگیز گرفت ، پیچکِ دل هرچه پیچید ولی ، شانه‌ی لرزان نگرفت دلِ خسته ، نفسِ تنگ ، نگاهی نگران حسرت و آهِ دلم ، بعدِ تو درمان نگرفت غربتم با تو شروع شد ، که شدم مَردِ سفر وسعت تنگیِ دل  ، کوه و بیابان نگرفت بغضِ سنگینِ تو هرشب ، به دلم چنگی زد قصه‌ام با تو شد آغاز ، که پایان نگرفت نفسم رفت از این سینه و دل ، پرپر شد قاصدی شعر مرا خواند ولی ، جان نگرفت @golchine_sher
شمعم که در مقابلِ نور ایستاده ام آهم که توی تنگِ بلور ایستاده ام بر سنگ فرشِ خاطره ها بوسه میزنم سروم که روی سنگِ صبور ایستاده ام چون رود، از سخاوتِ دریا گذشته ام ابرم که روی باد غرور ایستاده ام ای ماه خوابهای مرا در بغل بگیر شادم که پا به پای حضور ایستاده ام با من که سر به سجده زدم از هوا نگو خاکم که در کشاکشِ گور ایستاده ام من را میان جزر و مد دل رها نکن موجم که در تلاطم تور ایستاده ام ای روشنای جان به تماشای من بیا آری بیا ببین که چه جور ایستاده ام! بی روی دوست نای نشستن نداشتم هرگز گمان مبر که به زور ایستاده ام! @golchine_sher
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن با من دم از هوای کس دیگری بزن پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه من هم سری بزن ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن سرباز نیمه جان! به صف لشکری بزن درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار سیلی محکمتری بزن ! شاید که جام بشکنم و توبه ای کنم ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن @golchine_sher
‌پس من چرا عادت نكردم؟ پنج شش سال است گفتی زمان حل می‌كند هر مشكلی را... كو؟ @golchine_sher
گرچه می دانم نمی آیی ولی هردم ز شوق سوی در می آیم و هر سو نگاهی می کنم... @golchine_sher
من قول داده ام غزلم را نیاورم تا حرف روی حرف شماها نیاورم اصلاً  قرار بود که گرد ملال را دیگر به هیچ چهره ی زیبا نیاورم از آنهمه پرنده که افتاد در قفس حتّی پری برای تماشا نیاورم یعنی که زیر ِ خم شدن ِ شانه ی درخت بنشینم و به روی خود امّا نیاورم جانم به تنگ آمده دیگر، اجازه هست؟ آن را بیاورم به لبم یا نیاورم؟ حالا که کارد آمد و از استخوان گذشت بهتر که یاد قول خودم را نیاورم میخواستم که سقط کنم هرچه شعر را نوزادهای زنده به دنیا نیاورم، اما نشد عفونت ِ این چند ساله را در خود فرو بریزم و بالا نیاورم! @golchine_sher
اگر سوار و اگر که پیاده می‌آییم به‌شوق توست که جاده‌به‌جاده می‌آییم هزارشکر که در اوج این همه سختی به دیدن حرم تو چه ساده می‌آییم بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند بدیهی است که با خانواده می‌آییم اگرچه سختی و دشواری است، اما ما به خُلق باز و به روی گشاده می‌آییم "به‌رغم مدعیانی که منع عشق کنند" به حکم عشق الهی زیاده می‌آییم شکوهمندترین نوع انتظار این است همین که خسته ولی ایستاده می‌آییم در این مسیر فقط در پی رضای توایم که فکر غیر تو از سر نهاده، می‌آییم بیا به دیدن ما ای امام صاحب‌امر که ما به شوق تو با این اراده می‌آییم @golchine_sher
دلم فراق تو را سَرسَری گرفت و کنون به جستجوی تو با جانِ پرپر آمده‌ام... @golchine_sher
همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض همیشه آب خوردم لحظه‌ی افطار با گریه به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را به جای شانه ات بر شانه‌ی دیوار با گریه دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد چَکُش را می‌زند بر میخ در نجار با گریه @golchine_sher
تا زنده ام هر اتفاقی بین ما رخ داد من عاشقم اما خیالم از تو راحت نیست... @golchine_sher
تصویــــــر قشنگ قــاب چشمانم باش تنهـــــــا سبب شــــــادی پنهـــانم باش دلواپسی‌ام پشت سرت بیخود نیست تو جــــــــــان منی مواظب جانم باش @golchine_sher
پدرم عاشق مادرم بود ولی هرگز به او نگفت اما وقتی که مادرم بیمار بود دکتر درجه تب را در دهان پدرم می‌گذاشت @golchine_sher
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکَنم می‌میرم برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم روحِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم @golchine_sher
صدای تو برای من مانند آواز اول صبح گنجشک‌های خیابان بالای خانه‌مان بود که من را از شیرینی خواب اول صبح بی خیال می‌کرد @golchine_sher
سهم من از رفتنت چشم انتظاری هست و بس کنج خلوت نیمه شب ها آه و زاری هست و بس در هوای دیدنت بیتابم و با این همه دلخوشم زخم عمیقت یادگاری هست و بس بــا مـن ِدیــوانه صحبت از فــرامـوشی مکن در دلم اندوه تو آیینه کاری هست و بس هرچـه میخواهی بـرنجـانی مــرا آماده ام لااقل در من هوای بردباری هست و بس دل خـوشم بــا دیدن رویای تو در هر غزل نام تو در شعر من چون رود جاری هست و بس روزهایم با خیـــال تو بـه پایان می‌رسد سهم من با رفتنت شب زنده داری هست و بس @golchine_sher
رنگ رخساره‌ام از شرم نشد سرخ، مرا شعله‌ی‌ آتش اقرار به این روز انداخت خنده از چهره‌مان دور نمی‌شد، ما را خونِ دل خوردنِ بسیار به این روز انداخت @golchine_sher
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانم به لب رسیده بیا غایب از نظر! قلبم تپنده باشد وُ جانم چومحتضر هرشب به لب رسد زِتو این جان تاسحر دادم به دل نویدکه توآیی ازاین سفر جانم فَدای نام تو ! سربازِ راهِ دوست! این تن به جان خریده بلایت به صدخطر گشتم ملول وپیر ز رنج زمانه آه چشمی به راه دارم وُ شوری نهان به سر قدی خمیده دارم و عمری گذشته هم چشمم سفید گشت وُ نیامد مرا خبر یارب  قبول کن زمن این شعرتازه را بیرون نمی رود زِ دلم آهِ پُر شَرَر رفت از دلم قرار و فراقت چه بیشمار شیرین نکرده کام چوحلوای بی شکر @golchine_sher
بس‌که چشمم به‌هوای‌حرمت تر شده است شیشه پنجــــــره انگـــار مشجّر شده است بس که هـــر آه فقط نام تــو را زمزمه کرد از نفس‌های من این خانه معطر شده است دم به دم فـــــال گرفتــــم که می‌آیم یا نه رازقی‌هـــای اتاقــــــم همه پرپر شده است مثـــل آنهـــــا که هـــــــوادار رکابت بودند نخل صبر منِ بی‌حوصله بی‌سر شده است پای مـــن در سر خــــود میل حریمت دارد حس من سمت حــرم باز کبوتر شده است دل هــر پیــر که پابوس تو و تخت‌ات شد شک نداریم که صدسال جوانتر شده است @golchine_sher
این دل شکستنی است ، کـمی التفات کن در حمـل و نقـلِ این دلِ من ، احتیاط کن! دارد هـوای رابـطـه هـا ، خـوب مـی شود کـوشش بـرای وُسعـتِ ایـن ، ارتـبـاط کن ای مهربان! که قهرِ تواز حد گذشته است فـکـری بـرای پاسـخِ ایـن ، شـایـعــات کن من با کـمی نگاه و عسل خـوب می شوم درمـانِ مـن ، بـه داروی چـای و نبـات کن! بگذر ز شاه و فیل و وزیر و سپاه و اسب رُخ بـر رُخـم گُـذار ، مـرا کیش و مات کن بـازارِ شعـر و عـاطفـه و گُـل ، کسـاد شد یک مدتی کنـارِ کوچه ی باران بساط کن قلبم به دسـتِ توست، مبـادا کـه بشکنی جــانِ  تـمــامِ آیـنــه هــا ، احتیــاط کن ! @golchine_sher