فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله به اصل مهم خانواده در روابط اجتماعی و بیاعتبار کردن آن، سالهاست از جمله دستورالعملهای شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی است.
نزاع اصلی ما و غرب وحشی دقیقا همینجاست
#جهاد_تبیین
#انتشار_با_شما
@golchine_sher
چیزی به جز حق در میان خون نگفتی
در عشقِ لیلا کمتر از مجنون نگفتی
ظلم و ستم در آتش خود شعلهور شد!
وقتی که از دین ذرهای بیرون نگفتی..
#الهه_نودهی
#عضوکانال
#شهید_آرمان_علیوردی
@golchine_sher
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشَت به نغمهی که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ!
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
#فاضل_نظری
@golchine_sher
4_6034912101556817505.ogg
295.4K
پلک نمی زند زمین که نبضِ ماه نشکند
در این سکوت ؛ناگهان بلورِ آه نشکند
بگو نسیم بی صدا گذر کند از این طرف
که حُسنِ یوسفِ مرا درونِ چاه نشکند
ببند چشمِ فتنه را که لیلیِ نگاه تو
جنون جنون قبیله را میانِ راه نشکند
بپیچ دورِ صورتت حریر خیسِ ماه را
که برقِ چشمهای تو شبِ سیاه نشکند
کنارِ سنگها منم حبابِ شیشه ایی ؛؛بیا
صواب کن که تُنگِ دل در این گناه نشکند
مریز روی صبح مان کبودیِ غروب را
که در هبوطِ اشکمان دلِ نگاه نشکند
#اکرم_نورانی
#عضوکانال
🎙#ماهبانو_آنی
@golchine_sher
جان و تنم
به من گفتی دوستت دارم
و جهان در جیبهای کوچک من جای شد
#محدثه_ادیانی
#خط_رضا_یوسفی
#عضوکانال
@raghskhatatan
@golchine_sher
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود
مرا بخوان که پس از این همه الهه ناز
دوباره ورد زبانــــــــم اتل متل بشود!
سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار
که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود
هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟
که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگـــر بــــه دست تـــــو نامحرمی بغل بشود
بیــــــا و مسئله هـــا را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود
اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!
#غلامرضا_طریقی
@golchine_sher
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی
نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد
برای دیدن تو آسمان خم می شود اما
برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد
اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را
اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد
بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار
اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد
#عبدالحسین_انصاری
@golchine_sher
🌻 آفتابگردانها 🌻
تقدیم به پیشگاه آخرین موعود
کجای وسعتی از آفتاب گردانها
نشستهای به تماشای ما پریشانها؟!
کجای این شب مهتاب میزنی لبخند
به روی مزرعه ی آفتاب گردانها
شهید باغ اشارات چشمهای تواند
که ماندهاند در اوصافشان غزل خوانها
تمام جاده چراغانی نفسهایت
نشسته اند به پا بوسي ات خيابانها
زمین قلمرو گلهای آفتابی توست
زمان پر از هیجان شکوفه بارانها
دوباره دست تکان میدهی از آن سو ها
دوباره شور شگفتی است در نیستانها
کنار تپه ي نرگس مسافری میخواند
خوشا هواي تو وجشن گل به دامانها
درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را
پرندگان پراکندهاند انسانها!
بهار مي رسد از راه تازه مثل ظهور
خوش است فرصت گل چيدن از فراوان ها
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
چون شعر و ترانه بود در خانه ی ما
چون رود روانه بود در خانه ی ما
یک صبحِ بهار مادرم خوابش برد
تقدیر زمانه بود در خانه ی ما
#نوروز_رمضانی
@robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کپی فقط با نام شاعر
کانالهایی که کپی می کنید لطفا اسم شاعر رو هم بنویسید از نظر اخلاقی درست نیست 🙏🙏🙏
@golchine_sher
@robaiiyat_takbait
لبخند دوباره قصدِ جنگ با غم کرده
در پیشِ قدت ،کوه کمر خم کرده
برخیز و ببین! چه چیزی از این بهتر
خورشید خودش چایِ تو را دم کرده
#محمد_فلاح_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
در وصف استاد شهریار
💐🌹💐🌹💐
دلم در بندِ شعرِ شهریار است
صفای شعر نغزش بیشمار است
فضای باغ اشعار قشنگش
همیشه سبز و مانند بهار است
به شبهای غزلخوانی درخشان
مثال ماهتابِ شامِ تار است
چنان بر دل نشیند شعر نابش
که با آوای دلها سازگار است
صدای گرم و عاشق پیشهی او
به آهنگ غزلها یادگار است
سروده وصفِ اولاد علی را
که حُبَّش در دل او ریشهدار است
زبان بگشوده چون با نام حیدر
ارادت در کلامش آشکار است
میان شعرهایش، شعر مولا
چو کاخی با شکوه و ماندگار است
کنون از بین ما رفته ولی باز
حضورش همچنان با اقتدار است
در اِقلیم ادب با تاجِ شعرش
مداوم سرفراز و شهریار است
#فاطمه_دستجردی
#عضوکانال
۲۷/ شهریور، روز بزرگداشت استاد شهریار و روز شعر و ادب پارسی
@golchine_sher
بر چهره ی تو شرم نمایان شدنی نیست
هر بی سرو پا یوسفِ کنعان شدنی نیست
دیریست که از دست ِ تو خورشیدِ وجودم
قربانیِ ابری است که باران شدنی نیست
ایمان تو بر معجزه ی عشق دروغ است
فرعون ستم کار ، مسلمان شدنی نیست
افتاده دل بت شکن معبد چشمت
درآتش هجری که گلستان شدنی نیست
ویران نشده خانه ام از سیل غم تو
کاشانه ی بردوش ، که ویران شدنی نیست
انگشتر خاتم هم اگر داشته باشی
دیوی است درونت که سلیمان شدنی نیست
از خوردن سیب تنت ای دختر شیطان
این آدم مغرور پشیمان شدنی نیست
بیهوده چرا منکر چشمان تو باشم
عاشق شده ام ، عشق که کتمان شدنی نیست
این قصه ی تکراری ماه است و پلنگی
این قصه ی دردی است که درمان شدنی نیست
#صادق_فغانی
@golchine_sher
هر چه بر ما می رود از خواهش دل می رسد
از دل خوش باور و کج فهم و غافل می رسد
غالبـاً در وقت اجرایــی شدن هر نقشه ای
دست کم در چند جا حتماً به مشکل می رسد
می رود اینجا سر هر بی گناهی روی دار
بار کج این روزها اغلب به منزل می رسد
لطف قاضی بوده همراهش! تعجب پس نکن
خونبها اینجا اگر دیدی بـه قاتل می رسد
آخرش تیر خلاص از پشت سر شلیک شد
ظاهراً هر چند دارد از مقابل می رسد
هر ورق از تخته هایش دست یک موج است و باز
کشتی بیچاره پندارد بــه ساحل می رسد
#اصغر_عظیمی_مهر
@golchine_sher
🟦 ۲۷ شهریور روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت شاعر گرانقدر، سیدمحمدحسین شهریار گرانی باد.
▫️سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ی 11 دی 1285 – درگذشت 27 شهریور 1367) متخلص به شهریار، شاعر ایرانی اهل تبریز بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی، شعر سروده است.
▫️در سال 1303 شمسی وارد مدرسه طب شد اما پس از آشنایی با دیوان حافظ، رو به سوی شعر و ادبیات آورد. اولین کتاب شعر شهریار به کوشش ابوالقاسم شیوا، دوست صمیمی شهریار در سال 1308 منتشر گردید.
وی در 27 شهریور ماه 1367 پس از یک دوره بیماری سخت درگذشت و بنا بر وصیتش او را در مقبرةالشعرا تبریز به خاک سپردند. وی آخرین شاعری بود که در این محل دفن شد.
برخی عناوین اشعار شهریار:
- حیدربابا (به زبان آذری)
- سهندیه (به زبان آذری)
- علی ای همای رحمت
- علی و شب
- دو مرغ بهشتی
- افسانه شب در 1624 بیت، که مفصل ترین مثنوی شهریار است.
#محمد_حسین_شهریار
@golchine_sher
علی ای هُمای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من بخدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سرچشمه بقا را
مگر ای سَحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیرتست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوزدل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هردم ز نو ای شوق او دم
که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
#شهریار
روز شعر و ادب فارسی مبارک
@golchine_sher
چه استراحت خوبی است در جوار خودم
خودم برای خودم با خودم کنار خودم
همین دقیقه که این شعر را تمام کنم
از این شلوغِ شما میروم به غار خودم
به سمت هیچ تنم را اشاعه خواهم داد
به گوش او برسانید رهسپار خودم
چه لذتی است که یک صبحِ سرد پاییزی
کنار پنجره باشم در انتظار خودم
گُلی نزد به سرم زندگی اجازه دهید
خودم گلی بگذارم سرِ مزار خودم
اگر چه این همه سخت است نازنین بپذیر
دلم به کار تو باشد سرم به کار خودم
#احسان_افشاری
@golchine_sher
هر گناهی که تو کردی همه را بخشیدم
بی صدا آتش دل را به جگر پاشیدم
بغض پنهانی من شعله به رگ هایم زد
مثل یک غنچه ی دلتنگ به خود پیچیدم
شب و روز از سر دلدادگی و سرمستی
مثل پروانه به دور سر تو چرخیدم
با تو از این دل رنجور نگفتم حرفی
زیر خاکستر خون غلت زدم نالیدم
همه جا زمزمه ی بی پری ام پیچید و
من ولی جز سخن عشق دگر نشنیدم
دیدم از باغ لبت غنچه فراوان وا شد
اینکه بر باد دهی عطر مرا ترسیدم
خنده خوبست اگر از ته دل بر خیزد
من به ظاهر به تو اما به خودم خندیدم
که تو را دارم و از داشتنت محرومم
دیگر از زندگی زوریِ خود نومیدم
بخت و اقبال مرا رشته ی غم تابیدند
من به جز آه چه از شاخه ی حسرت چیدم؟
#اکــرم_نورانی
#عضوکانال
@golchine_sher
زیاد خواستم اما همیشه کم بودی
تو مثل فرصت کوتاه، مغتنم بودی
کنار من که پرم از تو کاش حد اَقل
به قدر خوردن یک چای تازهدم بودی
میان رفتن و ماندن، ندیدن و دیدن
تو راه روشن من در سپیدهدم بودی
تو از میان هزاران نگاه کشف شدی
تو اتفاق خوش شاعرانهام بودی
زمان گذشت و نگاه من و تو در یک قاب
تو را در آینه دیدم خود خودم بودی
تو نیستی و غمت هست کاشکی میشد
غمم نبود و تو بودی، تو جای غم بودی
#محمدحسن_بیات_لو
#عضوکانال
@golchine_sher
👤 سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به #شهریار، شاعر پارسیگوی آذریزبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکناب در بخش قرهچمن آذربایجان متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژهای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
📝 #شهریار در پی یک شکست عشقی، ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید. یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ پای ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ...
ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ #ﺳﯿﺰﺩﻩ_به_ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ:
یار ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
#ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد، دعوت میشود.
در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند.
یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقالهای در توصیف شهریار میخواند و او را #شهریار مسلم #غزل میخواند.
دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شدهام.
شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟
دختر میگوید غزاله
شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید:
شهریار غزلم خواند غزالی وحشی
چه خوش است با غزلی صید غزالی کردم
استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.
دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.
عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.
وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته و بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا
#شهریار
@golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من
ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زنده ام به مهر تو ای مهربان من!
کی می رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من
#حسین_منزوی
@golchine_sher