eitaa logo
گلچین شعر
13.6هزار دنبال‌کننده
621 عکس
235 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
کجا روم؟که دلم پایبند مهر کسی ست سفر کنید رفیقان که من گرفتارم... @golchine_sher
هر چند نمی‌رسد به دستت، دستم یاد تو عجیب می‌کند سرمستم من عاشقم و فلسفه‌ی من این است: دارم به تو فکر می‌کنم؛ پس هستم! @golchine_sher
بیا که بی تو نباشد مرا بهار ایدوست بیا که بی تو ندارم دگر قرار ایدوست توئی بهارِ من و لاله زارِ من ، زینرو چه حاجتی به بهارست ولاله زار ایدوست بیا و لطف و کَرَم کن از این دیارِ فنا مرا بِبَر به دیار خود ای نگار ایدوست به چشمِ منتظر و پُر زِ آبِ من اکنون بیا و چهره ی خود را کن آشکار ایدوست تو را زِ روی ارادت به وقتِ شام و سحر صدا زدم که بیایی ، هزار بار ایدوست بیا که دل زِ فراقت به خون نشسته بیا ببین که دیده به هجرت شداشکبارایدوست طَلَب مکن تو ز (مهدی) سرودنغز وروان که رفته ذوق سرایش ،دراین بهار ایدوست @golchine_sher
آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانیست در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم @golchine_sher
انار آرزوهایم به خاک حسرت افتاده ست ندارم چاره ای دیگر به غیر خون دل خوردن @golchine_sher
نظر به اینکه دلم بی قرار دیدن توست کسی نمانده به جز تو ؛ تمام من، منِ توست تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم عزیزم! آنکه اسیر نگاه توست، منم اسیر چشم تو از لحظه‌ی نخست، منم چه تلخ می‌گذرد هفته‌های سخت جهان که پنجشنبه مرا گشته پایتخت جهان قسم به ابر به باران تو سرنوشت منی به احتمال فراوان خودت بهشت منی چرا اسیر تو گشتم؟ جواب لازم نیست همین که چشم تو باشد شراب لازم نیست همین که چشم تو باشد مقابلم کافی است برای داشتن تو دلایلم کافی است لبم هنوز پر از حسرت دهان بوسی است ببخش اگر که قطار دلم اتوبوسی است دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم @golchine_sher
تقدیر بود !  پای کسی در میان نبود آن روزها که صحبتی از این و آن نبود می شد زمانه وار بخواهم تو را ولی وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود یک روز رنج بی پر و بالی مرا شکست یک روز بال بود ولی آسمان نبود وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود از خنده ی ترحم مردم که بگذریم با من کسی به غیر غمت مهربان نبود @golchine_sher
هر که یاری از کنارش رفته می داند که من پشت هر بیتی چه میزان خون ز چشمم می رود.. @golchine_sher
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ... @golchine_sher
وجودم رفت و مهرت همچنان هست... @golchine_sher
‏گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟ بی تاب توام! محو توام! خانه خرابم! @golchine_sher
آدم‌ها می‌آیند می‌روند و در این عبورِ مبهم عشق اتفاقِ ساده‌ای‌ست که می‌ماند و چون تیر برقی در سکوتِ یک بعدازظهر گریه می‌کند... @golchine_sher
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی @golchine_sher
روز اول بی‌هوا قلب مرا دزدید و رفت روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت روز سوم آخ ! خالی هم کنار لب گذاشت دانه‌ ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت روز چارم دانه‌ اش گل داد و او با زیرکی آن غزل را از لبم نه ، از نگاهم چید و رفت با لباس قهوه‌ ای آن روز فالم را گرفت خویش را در چشم‌ های بی ‌قرارم دید و رفت فیل را هم این بلا از پا می‌اندازد خدا هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت او که طرز خنده ‌اش خانه خرابم کرده بود با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت زیر باران راه رفتن، گفت می‌چسبد چقدر با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت استجابت شد ، چه بارانی گرفت آن‌ شب ولی بی‌ من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت روز آخر بی ‌دعا بی‌ ابر هم باران گرفت دید اشکم را، نمی‌دانم چرا خندید و رفت @golchine_sher
ای حضرت آفتاب در خونم باش گرما بخشِ این دل داغونم باش از دوری تو چو بید لرزان شده ام یک لحظه بیادِ دل مجنونم باش @golchine_sher
می خواست ذکر ما بکند یا «کریم» را بخشید هرچه داشت فقیر و یتیم را مظلوم و خاکی است و به نام حسن خدا شاید که آفریده چنین «یا کریم» را یکبار نه، دو‌مرتبه از مال خود گذشت در سایه اش گرفت غریب و مقیم را اهل کرامتند همه، منتها حسن شد شهره سفره داری باب النعیم را یاور نداشت با خود و تسلیم صلح شد آن نعمت عطا شده ذبح عظیم را شد عقده های جنگ جمل تیر و می زدند بر پیکرش تلافی زخم قدیم را بی خادم است گرد بقیع و خدا گذاشت جارو کش مزار شریفش نسیم را @golchine_sher
وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه می خواست بشکند یک لحظه از خیال پریشانِ من گذشت: "بر شانه های تو" بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم وین بغضِ درد را  از تنگنای سینه برآرم به های های آن جان پناه مهر شاید که می توانست  از بارِ این مصیبتِ سنگین آسوده ام کند... @golchine_sher
بگذار که با بوی تو آرام بگیرم از پنجره ی روی لبت کام بگیرم بگذار در این لحظه که لبریز تو هستم با باز دمی از نفست وام بگیرم مانند غزل داغ ترین واژه ی خود را از ساده ترین بوسه ی لبهام بگیرم من منتظرم تا تو از این کوچه بیایی تا زیر قدم های تو ایهام بگیرم این بار دلم را به خودم پس نفرستید تا قلب هوایی شده را رام بگیرم من آمده ام تا لب این پنجره امشب یک بوسه ی داغ از تو سرانجام بگیرم @golchine_sher
من همانندِ کلاغ قصه ها مقصدم هرگز نشد پیدا دگر... @golchine_sher
ماهی که در آن لیلهٔ قدر است مُقدَّر شد جلوه گر از روی تو آئینهٔ کوثر زیباست بلندای نگاه تو که بی شک روشن شده از روی تو چشمان پیمبر بخشندگی آموختنی نیست که ذاتی است نقشی  است که در آل عبا گشته مصور بخشندگی ات خیر کثیر است و خداوند داده است مقامی که شدی از همگان سر ای جود تو در طایفهٔ عشق زبانزد صد حاتم طایی نشود با تو برابر انگار کریمانه خدا سفرهٔ خود را از شوق تو گسترده در این ماه منور انگشتریت نقش کرم دارد و دیدیم در شأن تو نازل شده آیات مطهر زیباست در اندیشهٔ من یاد تو امشب جاری شده در من غزلی ناب و معطر تکرار کنم نام حسن را و حسن را تا آنکه بنوشد غزلم قند مکرر دستی به قلم برده ام از روی محبت تا نام مرا هم بنویسید به دفتر @golchine_sher
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند @golchine_sher
یک دل و این همه غم ؟ وای به من @golchine_sher
دوباره در سرم افتاده باورها به جان هم و افتادند جوهرها و دفترها به جان هم من و تو هر دو در یک آسمان در حال پروازیم گره خورده‌ست جان ما کبوترها به جان هم به رغمِ این همه نیرنگ ما سرباز یک راهیم نمی‌افتیم هرگز بین سنگرها به جان هم به زیر پرچمی واحد همه آیات قرآنیم نمی‌افتیم با آشوب کافرها به جان هم قسم خوردیم دست از یاری هم بر نمی‌داریم قسم خوردیم آری ما برادرها به جان هم @golchine_sher
بایـد بــدون ایـنکه کـسی را خــبر کـنم با قایـــق خـــیال به قلبت ســـفر کــنم همراه موج، دست‌به‌دست سکوت شب از تــنگه‌ی نگـــاه حــسودان گــذر کـنم وقتی سوار کـشتی نــوحِ دلــت شــدم بی اضطراب از هــمه دنیــا حـــذر کــنم طوفان شعر قصد وزیدن گرفته اســت فـرصت نمانده است نبـاید خـــطر کنم بایــد به جـــای ثانیـــه‌های نـــــبودنت یـک عمـر با تـو درد دلـی مختصـر کنم @golchine_sher
بیا ببین که چه سوزی درونِ آهِ من است بیا ببین که چه اشکی در این نگاهِ من است قسم به آنکه دو عالم همه به دست هموست که دوزخی که بِپا میکند زِ آه من است تو‌ از سیاهی شب ناله میزنی ؟! هیهات بیا ببین که سیه تر زِ شب پگاهِ من است نگار گشته رفیقِ رقیبِ پُر زِ جفا انیس و همدم من هم شبِ سیاهِ من است نه حاجتی به مَه است و نه اختر ونه به شمس فروغ گوهرِ اشکم چراغِ راهِ من است کدام عقل بکشاند تو را به جنگ من ای دون که صبر و ذکر دعای سحر سپاه من است مرا مگو که سخن را رها نما ( مهدی) که نه به دستِ من است ونه دلبخواهِ من است @golchine_sher