eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
557 ویدیو
784 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ▪️گریز روضه عطش جنگ صفین و سیراب کردن لشکریان دشمن در جنگ صفین هنگامی که سپاه معاویه علیه اللعنه شریعه فرات را محاصره کردند و راه آب را بر آن حضرت بستند سران شام به معاویه گفتند بگذار همه از تشنگی بمیرند چنان که عثمان را تشنه کشتند. علی(ع) و یارانش از آنان آب خواستند که راه آب را باز کند سپاه معاویه قبول نکردند حضرت با یاران خود بر سپاه معاویه حمله برد تا خودشان بر آب دست یافتند و یاران معاویه در زمین خشک و بی آبی قرار گرفتند. یاران حضرت خواستند تلافی کند حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند من با آنان مقابله به مثل نمی‌کنم قسمتی از آب را برای آنان آزاد کنید زیرا که لبه تیز تیغ ما برای آنان کافی است. 👈اشاره گریز: به روضه بی‌رحمی اهل کوفه و منع آب فرات از خیام حضرت سیدالشهدا علیه السلام 📚منبع: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۳ برگرفته از: گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۴۶ .
. ▪️گریز مصیبت (س) حضرت زهرا (س) و پرستاری پدر در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند و بسیاری مجروح شدند. یکی از مجروحین شخص پیامبر اسلام(ص) بود. دندان‌های جلوی پیامبر(ص) شکست و آنچنان به او ضربه زدند که کلاه خود آهنی که در سرش بود خورد شد. بعد از جنگ وقتی پیامبر(ص) به مدینه بازگشت فاطمه زهرا(س) به استقبال پدر رفت آب حاضر کرد و خون سر و صورت پیامبر(ص) را می‌شست امام علی(ع) با سپر خود آب می‌آورد و فاطمه(س) را در شستن خون بدن پیامبر(ص) کمک می‌کرد فاطمه(س) هنگام شستن دریافت که خون از بدن پیامبر(ص) قطع نمی‌شود و هرچه آب می‌ریزد جلوی ریزش خون را نمی‌گیرد بلکه بر آن می‌افزاید. قطعه حصیری آورد و آن را سوزاند و خاکسترش را روی بریدگی‌های پیامبر(ص) ریخت آنگاه خون بند آمد. 👈اشاره گریز: دل‌ها بسوزد برای آن دختری که برای زخم پیشانی سر بریده بابا در گوشه خرابه مرهمی نداشت و آنقدر گریست تا جان داد. 📚منبع: اقتباس از مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۵۲۰ برگرفته از: گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۸ .
. ▪️گریز روضه قمر بنی هاشم (ع) ابوذر و مشک آب در یکی از سفرها ابوذر از قافله رسول خدا(ص) جا ماند. هوا هم بسیار گرم و سوزان بود ابوذر هم به شدت تشنه بود همانطور که می‌رفت به سنگی برخورد کرد که مقدار کمی آب باران در آن جمع شده بود با خود گفت بهتر این آب را به پیغمبر(ص) برسانم تا او اول سیراب گردد. آب‌ها را در مشکی که داشت ریخت و با همان حالت تشنگی و عطش به راه افتاد تا از دور چشمش به سیاهی سپاه مسلمین افتاد. ابوذر خود را به سپاه پیغمبر(ص) رساند رسول اکرم(ص) به استقبال ابوذر آمد ابوذر از شدت خستگی و تشنگی بی‌حال به زمین افتاد . رسول اکرم(ص) فرمودند: آب حاضر کنید و به ابوذر بدهید که خیلی تشنه است. ابوذر گفت آب همراه من است. پیامبر(ص) با تعجب پرسیدند: آب همراه داشتی و نیاشامیدی؟ ابوذر گفت: آری پدر و مادرم به قربانت. به سنگی برخورد کردم دیدم آب سرد و گوارایی در کنار آن جمع شده است.‌ با خود گفتم از آن آب نمی‌آشامم تا حبیبم رسول خدا(ص) از آن بیاشامد. 👈اشاره گریز: اباالفضل العباس علیه السلام هم آب را روی آب ریخت و خواست که تا مولایش تشنه است، آب ننوشد. 📚منبع: داستان راستان، شهید مطهری، ص ۲۵۰ برگرفته از: گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۹۷ .
. ▪️گریز روضه روز یازدهم جدا شدن دختر ابوذر از بدن پدر دختر ابوذر غفاری می‌گوید: در کنار بستر پدرم در بیابان ربذه بودم که ناگاه دیدم چشم‌های پدرم باز شد و آثار قبض روح به او دست داد و شنیدم که می‌گفت: "مَرحباً بِکَ یا قابِضَ الاَرواحِ" و در همان حال روح از بدنش مفارقت کرد. دختر ابوذر در کنار بدن پدر مشغول ندبه سرایی بود که قافله دوستان خاندان رسول خدا(ص) به رهبری مالک اشتر از راه رسید و آن دختر را با احترام و مهربانی از بدن پدر جدا کردند و ابوذر را به خاک سپردند و آن دختر را به مدینه خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام آوردند. 👈اشاره گریز: اما سکینه(س) دختر ابی عبدالله(ع) خود را به روی بدن پدر انداخت و بدن بی سر را در بر می‌کشید و ناله سر می‌داد که ناگهان: اعتنقت سکینه جسدا ابیها فاغمی علیها، فاجتمعت علیها عدّه من العراب و جرّوها من جسد ابیها . . . 📚منبع: انوار الشهاده، صفحه ۱۶۷ برگرفته از: گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۲۸ .
. ▪️گریز برخورد کریمانه امیرالمومنین(ع) پس از جنگ جمل با عایشه امیرالمومنین(ع) پس از پایان جنگ جمل به چهل نفر از زنان عبدالقیس ماموریت داد که با بستن عمامه به سر و شمشیر به دست عایشه را به مدینه برگردانند و به محمد بن ابی بکر فرمان داد که خواهرش را همراهی کند . عایشه در طول راه از امیرالمومنین(ع) تا جایی که توانست بدگویی کرد گفت: علی(ع) مرا در اختیار لشکریانش قرار داده ولی هنگامی که آنان به مدینه رسیدند و به خانه عایشه رفتند عمامه‌های خود را باز کرده نشان دادند که همگی زن هستند و ثابت نمودند که علی(ع) چگونه نسبت به عایشه کرامت و بزرگی را رعایت نموده است. 👈اشاره گریز: دلها بسوزد بر آن مخدراتی که در حلقه محاصره مردان ناپاک دشمن به اسارت برده شدند. 📚منبع: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۲۵۴ برگرفته از: گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۲۳۷ .
. ◾️ شهادت غم انگیز حضرت رقیه(س) پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا (ع) را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا (ع) را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلندتر شد، گفت: «پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.» دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 📚منابع: نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص ۴۵۶ الدمع الساکه، بهبهانی، ص ۱۴۱ .
▪️ اگر کسی گریه می کرد با نیزه بر سر او می زدند الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفربن مُحَمد سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ(ع) عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، و رَأسُ الحُسَينِ(ع) عَلى عَلَمٍ و نِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اُكُفٍ وَ الفارِطَةُ خَلفَنا و حَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مٍن أحَدِنا عَينٌ قُرعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعونِ. الإقبال؛ به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق(ع) از پدرم علی بن الحسین(زین العابدین) (ع)درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز سوار کردند و سر حسین (ع) بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان سوار بودند. کسانی که ما را می بردند از پشت سر و گرداگردمان با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار می دادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو می چکید با نیزه به سرش می کوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعون اند» 📚منبع: الإقبال، ابن طاووس، ج٣، ص٨٩ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج٤٥، ص١٥٤، ح٣ برگرفته از کتاب حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحات ۵۰۸ الی ۵۱۰ .
♣️ توصیف خرابه شام الخرائج والجرائح عن عمران بن علیّ الحلبی عن أبی عبدالله [الصادق](ع): لَمّا اتِىَ بِعَلِىِّ بنِ الحُسَينِ(ع) و مَن مَعَهُ إلي يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ عَلَيهِمَا لَعائِنُ اللهِ جَعَلوهُم فى بَيتٍ خَرابٍ واهِى الحيطانِ. قالَ بَعضُهُم: إنَّما جُعِلنا فى هذَا البَيتِ لِيَقَعَ عَلَينا. فَقالَ المُوَکَّلونَ بِهِم مِنَ الحَرَسِ بِالقِبطِيَّةِ: انظُروا إلى هؤُلاءِ يَخافونَ أن یَقَعَ عَلَیهِم هذَا البَیتُ و هُوَ أصلَحُ لَهُم مِن أن يَخرُجوا غَدا، فَتُضرَبَ أعناقُهُم واحِدا بَعدَ واحِدٍ صَبرا. فَقالَ عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ(ع) بِالقِبطِيَّةِ: لا يَکونانِ جَميعا بِإِذنِ اللهِ. فَقالَ: و كانَ كَذلِکَ. الخرائج و الجرائح به نقل از عمران بن علی حلبی، از امام صادق(ع): هنگامی که علی بن الحسین(ع) و همراهانش را نزد یزید بن معاویه که لعنت های خدا بر هر دوشان باد آوردند، آنان را در خانه ای مخروبه با دیوارهایی سست جای دادند. یکی از اسیران گفت: ما را در این خانه جای دادند تا بر ما فرو ریزد. 📚منبع: الخرائج، راوندی، ج٢، ص٧٥٣
♠️ روضه حضرت رقیه در نقل کامل بهایی در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری با مردانی که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده ها می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است[و] باز می آید تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: “پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!” زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و حال، تفحّص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهار ساله نهاد. پرسید: “این چیست؟” مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. 📚منبع: کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۲ برگرفته از کتاب حسینیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۵۱۰ .
🥀 مقتل حضرت رقیه سلام الله علیها 🔸أنَّ نِساءَ أَهلِ البَیتِ النُّبُوَّةِ أَخفَینَ عَلَی الٲَطفالِ شَهادَةَ آبَائِهِم وَ یَقُلنَ لَهُم أَنَّ آبائَهُم قَد سَافَرُوا إِلَی کَذَا وَ کَذَا بانوان خاندان نبوت بعد از واقعه ی عاشورا شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می کردند و به آنها می گفتند که پدران شما به سفر رفته اند. 🔸و کَانَ الحَالُ عَلیَ ذَلِکَ المِنوَالِ حَتَّی أَنَّ یَزیدَ أَمَرَ بِنِساءِ الحُسَین علیه السلام فَحُبِسَ مَعَ عَلِیِ بنِ الحُسَین علیه السلام فِی مَحبِسٍ. وضعیت به همین صورت ادامه داشت تا این که یزید دستور داد بانوان امام حسین(ع) را به همراه امام سجاد(ع) در مکانی زندانی کنند. 🔸أنَّهُم أَقَامُوا فِیها شَهراً لَایُکِنُهُم مِن حَرٍ و لا بَردٍ حَتَّی تَقَشَّرَت وُجُوهُهُم آنان یک ماه در زندان به سر بردند و وضع زندان به گونه ای بود که از گرما و سرما در امان نبودند به طوری که صورت هایشان از شدت تابش خورشید پوست انداخته بود. 🔸کانَ لِلحُسَینِ علیه السلام بِنتٌ صَغیِرَةٌ لَهَا أَربَعَةُ سِنِینَ، قَامَت لَیلَةً مِن مَنَامِهَا وَ قَالَت: امام حسین(ع) دختر کوچک چهار ساله ای داشت. شبی از خواب بیدار شد و گفت: 🔸أینَ أبِیَ الحُسَینُ؟ إِنِّی رَأَیتُهُ السَّاعَةَ فِی المَنَامِ مُضطَرِبًا شَدیدًا. «پدرم حسین کجاست؟ همین الان او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود.» 🔸فلَمَّا سَمِعَت النِّسوَةُ ذَلِکَ بَکَینَ وَ بَکَی مَعَهُنَّ سَائِرَ الاَطفَالَ وَ إرتَفَعَ العَوِیلُ. وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند گریستند و کودکان نیز از گریه ی آنها به گریه در آمدند و صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. 🔸فإنتَبَهَ یَزِیدُ مِن نَومِهِ وَ قَالَ: یزید از خواب بیدار شد و گفت: 🔸ما الخَبَرُ؟ چه خبر شده؟ 🔸ففَحَّسُوا عَنِ الوَاقِعَهِ وَ قَصُّوهَا عَلَیهِ. اطرافیان تحقیق کرده و حادثه ای که پیش آمده بود را برایش بازگو کردند. 🔸فأَمَرَ بِأَن یَذهَبُوا بِرَأسِ أَبیِهَا إِلَیهَا. یزید دستور تا سر پدرش برای او ببرند. 🔸فأَتَوّاهُ بِرَّأسِ الشَرِیفَةِ وَ جَعَلُوهُ فِی حُجرِهَا سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند. 🔸فقَالَت: مَا هَذَا؟ دختر پرسید: این چیست؟ 🔸قالوُا: رَأسُ أَبیِکِ! در جواب گفتند: سر پدر توست! 🔸فزَعَت الصَّبِیَّةُ وَ صَاحَت، فَمَرِضَت وَ تُوُفِّیِت فیِ أَیَّامِهَا. آن دختر گریه و ناله سر داد و از دل فریادی برآورد بعد از آن بیمار شد و در همان روزگار رحلت نمود. 🔸و رُوِیَ بِأَن جَاوُوا بِالرَّأسِ الشَرِیفِ إلَیهَا مُغَطَّی بِمِندِیلٍ دَبِیقِی فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کُشِفَ الغِطَاءُ عَنهَا فَقَالَت: مَا هَذا الرَّأسُ؟ روایت شده است که سر شریف امام حسین (ع) را برای دختر آوردند، در حالی که در دستمالی مصری پیچیده شده بود، آن گاه آن را در مقابلش گذاشتند و پارچه را از روی آن کنار زدند. آن دختر پرسید: این سر از آن کیست؟ 🔸قالُوا: إنَّهُ رَأسُ أَبیِکِ! به او جواب دادند: این همان سر پدر توست! 🔸فرَفَعَتهُ مِنَ الطَّستِ حَاضِنَةً لَهُ وَ هِیَ تَقُولُ: سر را از روی طشت برداشت و به آغوش کشید و می فرمود: 🔸یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائکَ؟ «پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟ پدر جان! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی أَیتَمَنِی عَلَی صِغَرِ سِنِّی؟ پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟ پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلیَتیمَةِ حَتَی تَکبُرَ؟ پدر جان! چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلنِّساءِ الحَاسِراتِ؟ پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِلِ المَسبِیَّاتِ؟ پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوه گان اسیر است؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیاتِ؟ پدر جان! چه کسی بر این چشم های اشکبار ترحم می کند؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریباتِ؟ پدر جان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می دهد؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَاتِ؟ پدر جان! چه کسی دادرس این موهای پریشان است؟ 🔸یا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَاخَیبَتَاه مِن بَعدِکَ! وَا غُربَتَاه! پدر جان! بعد از تو چه کسی مانده؟ وای بر نا امیدی بعد از تو ای وای از غربت و تنهایی! 🔸یا اَبَتَاه! لَیتَنی لَکَ الفِدَاءُ! پدر جان! ای کاش قربانی تو می شدم! 🔸یا اَبَتَاه! لَیتَنی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! پدر جان! ای کاش قبل از این کور بودم!» 📚منبع: چهل منزل با حسین(ع)؛ علی اکبر رنجبران تهرانی .
🥀 در آغوش گرفتن سر امام حسین(ع) توسط حضرت رقیه سلام الله علیها وقتي سر بريده امام حسين را براي رقيه سلام الله عليها آوردند گفت اين سر كيست؟ به او گفتند: سر پدرت حسين است. سر را با احتياط از داخل طشت برداشت و به سينه چسبانيد و با گريه هاي سوزناك خود خطاب به سر چنين گفت: «پدر چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟ پدر چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟ پدر دختر يتيم تو به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بي پوشش چه كنند؟ پدرجان زنان اسير و سرگردان كجا بروند؟ پدر جان چه كسي چشمان گريان را چاره ساز است؟ پدر جان چه كسي يار و ياور غريبان بي پناه است؟ پدر جان چه كسي پريشان مويي ما را سامان مي بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه كسي با ماست؟ واي بر ما بعد از تو واي از غريبي! پدر جان كاش فدايت مي شدم. پدر جان اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم. پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم.» سپس لب ها را بر لب هاي پدرش امام حسين نهاد و چنان گريست كه همان لحظه بيهوش شد و وقتي او را حركت دادند دريافتند كه از دنيا رفته است. 📚منبع: المنتخب في جمع المراثي و الخطب طريحي، فخرالدين الطريحي، ص ۱۳۶ .
🥀 روضه حضرت رقیه(س) در منتخب طریحی کتاب المنتخب فی جمع المراثی و الخطب تالیف فخر الدین طریحی نخستین منبع شناخته شده ای است که «حضرت رقیه(س)» را سه ساله معرّفی کرده است. همچنین نخستین منبعی است که به تفصیل سخن گفتن وی را با امام(ع) مطرح کرده است. «…فَقالَت: ما هذا الرَّأسُ؟ قالُوا لَها: رَأسُ أبیكِ. فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةً لَه وَهِيَ تَقُولُ: یاأبَتاه! مَن ذَا الَّذي خَضَّبَكَ بِدِمائِكَ؟ یاأبتاه! مَن ذَا الَّذي قَطَعَ وَریدَكَ؟ یاأبتاه! مَن ذَا الَّذي أیتَمَني عَلی صِغَرِ سِنّي؟ یاأبتاه! مَن بَقِيَ بَعدَكَ نَرجُوهُ؟ یاأبتاه! مَِن لِلیَتیمَةِ حَتّی تَکبُرُ؟ یاأبتاه! مَن لِلنساءِ الحاسِراتِ؟ یاأبتاه! مَن لِلأرامِلِ المُسَبيّاتِ؟ یا أبتاه! مَن لِلعُيونِ الباكِياتِ؟ يا أبتاه! مَن لِلضائِعات الغَريباتِ؟ يا أبتاه! مَن لِلشُّعورِ المُنشِراتِ؟ يا أبتاه! مَن بَعدَكَ؟ واخَيبَتَنا! يا أبتاه! مَن بَعدك؟ واغُربتَنا! يا أبتاه! لَيتَني كُنتُ الفِدى، يا أبتاه! لَيتَني كُنتُ قَبلَ هَذا اليَومِ عَمياً. يا أبتاه! لَيتَني وَسَدَتِ الثَّرى وَ لا أرى شَيبَكَ مُخَضَّباً بِالِّماءِ.» ثمّ إنّها وَضَعَت فَمَها عَلى فَمِهِ الشَّريف و َبَكَت بُكاءاً شديداً حَتّي غُشِيَ عَلَيها، فَلَمّا حَرَّكُوها، فَإذا بِها قَد فارَقَت روحُها الدُنيا. وقتى سر بريده امام حسين(ع)را برای رقیه(س) آوردند گفت: این سر کیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناك خود خطاب به سر چنین گفت: «پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه کسانی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدرجان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟ پدرجان چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدرجان چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدرجان چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدرجان بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدرجان کاش فدایت می شدم. پدرجان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدرجان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم.» سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین(ع) نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است. 📚منبع: المنتخب فی جمع المراثی و الخطب طریحی، فخرالدین طریحی، ص ۱۳۶ برگرفته از کتاب حسینیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۵۱۱ .
🥀 یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ ان نساء اهل بیت النبوة اخفین علی الاطفال شهادة ابائهم و یقلن لهم ان آبائهم قد سافروا الی کذا و کذا / بانوان خاندان نبوّت بعد از واقعه ی عاشورا شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می‌کردند و به آنها می‌گفتند که پدران شما به سفر رفته‌اند. کَانَ لِلْحُسَیْنِ علیه السلام بِنْتٌ صَغیِرَةٌ لَهَا أَرْبَعَةٌ سِنِینَ ، قَامَتْ لَیْلَةً مِنْ مَنَامِهَا وَ قَالَتْ / امام حسین علیه السلام دختر کوچک چهارساله ای داشت ، شبی از خواب بیدار شد و گفت: أَیْنَ أَبِیَ الْحُسَیْنُ؟ إِنِّي رَأَیْتُهُ السَّاعَةَ فِي الْمَنَامِ، مُضْطَرِبًا شَدِیدًا / پدرم حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود. فَلَمَّا سَمِعَتْ النِّسْوَةُ ذَلِکَ بَکَیْنَ وَ… إِرْتَفَعَ الْعَوِیلُ / وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند، گریستند. صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. فَأَمَرَ بِأَنْ یَذْهَبُوا بِرَأْسِ أَبیِهَا إِلَیْهَا / یزید دستور داد تا سر پدرش را برای او ببرند. فَأَتَوْاهُ بِالرَّأْسِ الشَّرِیفَةِ وَ جَعَلُوهُ فِي حُجْرِهَا فَقَالَتْ / سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند. مَاهَذَا؟ / دختر پرسید: قَالُوا: رَأْسُ أَبیِکِ! / در جواب گفتند: سر پدر توست! «یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ / پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي قَطَعَ وَرِیدَکَ؟/ پدر جان! چه کسی رگ های گردنت را بریده است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ ذَالّذِي أَیْتَمَنِي عَلَی صِغَرِ سِنِّي؟ / پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ بَقِیَ بَعْدَکَ نَرْجُوهُ؟ / پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْیَتِیمَهةِ حَتَّی تَکْبُرَ؟ / پدر جان! چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلنِّسَاءِ الْحَاسِراتِ؟ / پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْاَرَامِلِ الْمَسْبِیَّاتِ؟ / پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوه گان اسیر است؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلْعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟ / پدر جان! چه کسی بر این چشم های اشک‌بار ترحّم می‌کند؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ لِلضَّایِعَاتِ الْغَریبَاتِ؟ / پدر جان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می‌دهد؟ یَا أَبَتَاهْ! مَنْ بَعْدُکَ؟ وَاخَیبَتَاهْ مِنْ بَعْدِکَ! وَاغُرْبَتَاهْ! / پدر جان! بعد از تو چه کسی مانده ؟ وای بر ناامیدی بعد از تو ! ای وای از غربت و تنهایی! یَا أَبَتَاهْ! لَیْتَنِي لَکَ الْفِدَاءُ! / پدر جان! ای کاش قربانی تو می‌شدم! یَا أَبَتَاهْ! لَیْتَنِي قَبْلَ هَذَا الْیَوْمِ عُمْیَاءٌ! / پدر جان! ای کاش قبل از این کور بودم.» 📚منبع: کتاب چهل منزل با حسین(ع)، رنجبران تهرانی .
📢 ذکر نام عون فرزند زینب کبری (س) در زیارت ناحیه مقدسه السَّلامُ عَلی عَونِ بنِ عَبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍالطَّیّارِ فِي الجِنانِ، حَلیفِ الإِيمانِ و مُنازِل الأَقرانِ، النّاصِحِ لِلرَّحمنِ، التّالي لِلمَثاني وَالقُرآنِ، لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ عَبدَاللهِ بنَ قُطبَةَ النَّبهانِيَّ. در “زیارت ناحیه مقدسه” می خوانیم: سلام بر عَون، پسر عبدالله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت؛ آن هم پیمان ایمان و همنشین بزرگان و مُخلص برای [خدای] مهربان و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبدالله بن قُطبه نَبهانی را لعنت کند. 📚منبع: اقبال الاعمال، ابن طاووس، ج۳، ص۷۳ برگرفته از کتاب حسینیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحات ۵۱۴ الی ۵۱۶
🔔 حضرت عبدالله بن حسن(ع) در زیارت ناحیه مقدسه السَّلامُ عَلی عَبدِاللهِ بنِ الحََسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ، لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ. سلام بر عبدالله، فرزند حسن بن علیِ زکی! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند! 📚منبع: اقبال الاعمال، ابن طاووس، ج ۳، ص ۷۳ برگرفته از کتاب حسینیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحات ۵۱۷ و ۵۱۸ .
♠️ از عسل شيرين‌تر حسين بن همدان حضينى به سند خود از ابى حمزۀ ثمالى و سيد بحرانى بى‌ذكر سند از هم او روايت كرده‌اند كه گفت: از على بن الحسين (ع) شنيدم مى‌فرمود: «شب روزى كه پدرم شهيد شد، خويشان و يارانش را جمع كرد و به آنها فرمود: اى خاندان و شيعيانم، اين شب را چون شترى رهوار به حساب آريد و خود را نجات دهيد، جز شخص مرا نخواهند و اگر مرا بكشند در فكر شماها نباشند. خدا شما را رحمت كند، نجات يابيد بيعت را از شما برداشتم و پيمانى كه با من بستيد واگذاشتم.» برادران و كسان و يارانش يک ‌زبان گفتند: بخدا اى آقاى ما! اى ابا عبداللّٰه تو را هرگز وانگذاريم، مردم گويند: امام و بزرگ و آقاى خود را تنها گذاشتند تا كشته شد، ميان خود و خدا آزمايش دهيم و عذر جوئيم و تو را رها نكنيم تا قربانت شويم. فرمود: «من فردا كشته مى‌شوم و شما همه با من كشته مى‌شويد و احدى از شما نمى‌ماند؛ گفتند: حمد خدا را كه ما را به يارى تو گرامى داشت و به كشتن با تو شرافت داد، ما نپسنديم كه با تو هم درجه باشيم يا بن رسول اللّٰه‌؟ فرمود: خدا به شما جزاى خير دهد و بر آنها دعا كرد و صبح شد او و همه كشته شدند.» قاسم بن حسن (ع) عرض كرد: من هم در كشتگانم‌؟ بر او رقّت كرد و فرمود: پسر جانم، مرگ نزد تو چگونه است‌؟ گفت: از عسل شيرين‌تر، فرمود:« آرى بخدا، عمويت قربانت، تو هم يكى از آن مردانى كه با من كشته مى‌شوى پس از آنكه سخت گرفتار شوى، پسر كوچكم عبداللّٰه هم كشته مى‌شود. گفت:عمو جان، به زنان هم مى‌رسند تا آن كودک شيرخوار را بكشند؟ فرمود: عبداللّٰه آنگاه كشته شود كه تشنگى مرا بى‌تاب كند و به خيمه‌ها آيم و آبى يا عسلى خواهم و نيابم. گويم: آن پسر كوچكم را به من دهيد تا دهانش را بمكم، او را بردارم كه نزد خود آرم يک فاسقى تيرى به گلوى او زند و او ناله كند و خونش در كف من بريزد و آن را به آسمان بلند كنم و گويم: بار خدايا، شكيبايم و به حساب تو گذارم، نيزه‌هاى دشمن مرا به شتاب اندازد و آتش در خندقى كه پشت خيمه‌ها است شعله كشد و من در تلخ‌ترين ساعت عمر خود بر آنها بتازم و آنچه را خدا خواهد واقع شود.» او گريست و ما گريستيم و در خيمه‌ها گريه و شيون از ذرارى رسول خدا (ص) بلند شد. 📚منبع: در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی، ص ۲۸۵ .
4_6008013868138236121.mp3
4.7M
‍. ⏺ . ⏺ مَنِ الذی اَیتَمَنی یا اَبَتا یا اَبَتا کنج خرابه اس سره تو ، رو دامنِ دختره تو رقیه نوحه میده و ، دَم میگیره خواهره تو اهل خرابه کارشون ، گریه شد و لطمه زنی نوحه ی امشب همینه ، مَنِ الذی اَیتَمَنی 2 خرابه غوغا شده... رقیه شیدا شده... گُمشده پیدا شده... 2 عمه بیا گمشده پیدا شده (واویلا)2 کنج خرابه شب یلدا شده (واویلا)2 ⏺ مَنِ الذی اَیتَمَنی یا اَبَتا یا اَبَتا تو شهرِ شام جای سلام ، سنگ میزدن از روی بام اینقد لگد زدن بهم ، بابا شکسته پهلوهام بی هوا از پُشت با لگد ، زدن بابا تو کمرم سایه ت بالا سرم نبود ، که میزدن توی سرم 2 خسته ام از آدما... مخصوصا از شامیا... یتیمی سخته بابا... 2 یتیمی درد بی درمان یتیمی (یتیمی)2 یتیمی خواریِ دوران یتیمی (یتیمی)2 الهی طفلِ بی بابا نباشد (نباشد)2 اگر باشد در این دنیا نباشد (نباشد)۲ ⏺ مَنِ الذی اَیتَمَنی یا اَبَتا یا اَبَتا دختره تو شده دمق ، دیدم سرت رو تو طَبَق اینقد کتک خوردم دیگه ، نمونده تو تنم رَمَق زَجر منو زَجر داده بابا ، به جونم افتاده بابا زده ما مُشت تو صورتم ، دندونم افتاده بابا دلم شد از غم کباب... میده منو هِی عذاب... غصه ی بزم شراب... 2 تو بَزمِ مِی آبروریزی شده (واویلا)2 عمو کجاست حرفِ کنیزی شده (واویلا)2 ⏺ مَنِ الذی اَیتَمَنی یا اَبَتا یا اَبَتا ✍ (مجید خانی) .
. الهی خواهرت بمیرد یا حسین/ عزا از بهر تو نگیرد یا حسین الا ای همسفر ... کمی آهسته تر... مرا با خود ببر حبیبی یا حسین به قربان تو و لب عطشان تو/ الهی خواهرت شود قربان تو الا ای همسفر ... اجازه می دهی به جای مادرت/ در این دشت بلا ببوسم حنجرت الا ای همسفر ...
06- بنداني - انجام واجبات و ترک محرمات.mp3
3.65M
💠 انجام واجبات و ترک محرمات توسط مداح! 🎤 حجت الاسلام والمسلمین بندانی نیشابوری 🎙
♠️ گریز قتلگاه امام حسین(ع)، مثله کردن بدن حضرت حمزه سلام الله علیه؛ زنان قریش پس از پیروزی در جنگ احد، پیش از آنکه مسلمانان به دفن کشتگان برسند برای انتقام بیشتر، اعضا و گوش و بینی مسلمانانی که روی بستر خاک افتاده بودند بریدند در حالی که در میان تمام ملل جهان کشته دشمن که بی‌دفاع و بی‌پناه است احترام دارد. همسر ابوسفیان از اعضای بدن مسلمانان گردنبند و گوشواره درست نمود شکم حضرت حمزه (ع) را پاره و جگر او را درآورد و آن را به دندان گرفته هرچه خواست بخورد نتوانست. این عمل به قدری ننگین و زشت بود که ابوسفیان گفت: من از این عمل تبرّی می‌جویم و چنین دستوری نداده بودم ولی خیلی هم ناراحت نیستم . این کردار زشت باعث شد که این زن میان مسلمانان به هند آکلة الاکباد یعنی هند جگرخوار معروف گردد و در آینده فرزندان هند، به فرزندان زن جگرخوار معروف شدند. اشاره گریز: روضه قتلگاه سیدالشهدا علیه السلام و جملات جانسوز حضرت زینب (س) خطاب به رسول مکرم اسلام که: هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء 📚منبع فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج ۲، ص ۷۱ گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۳۴ .
◾️ گریز روضه قتلگاه، فاطمه نمی‌تواند شمشیر روی سر علی را ببیند؛ حضرت زهرا(س) وارد مسجد شد دید شمشیر را روی سر علی(ع) گرفتند و می‌خواهند به زور بیعت بگیرند. فرمود: «علی(ع) را رها کنید وگرنه پیراهن پیامبر(ص) را به سرم می‌افکنم و در درگاه خدا ناله می‌زنم و نفرینتان می‌کنم.‌» سلمان می‌گوید: به خدا سوگند دیدم ستون‌های مسجد رسول خدا(ص) از زمین جدا شد که اگر کسی می‌خواست می‌تواند از زیر آن عبور کند. 👈 اشاره گریز: گریز به روضه قتلگاه سیدالشهدا که هرچه شمشیر و سنان و نیزه بود بر سر و روی بدن حضرت وارد می‌آمد. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی،ص ۱۳۹ گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۵۰ .
◾️ امام حسین(ع) و حضرت زکریا(ع)؛ سعد بن عبدالله قمی از امام عصر (عج) در مورد آیه کهیعص از امام عصر (عج) سوال نمود. امام (عج) فرمود: «این حروف از خبرهای غیبی است که خداوند به بنده‌اش زکریا داد. زکریا هنگامی که به اسماء خمسه طیبه اطلاع یافت هرگاه به نام مبارک امام حسین علیه السلام می‌رسید اشک در چشمانش حلقه می‌زد روزی از خداوند علت این حال را پرسید خداوند داستان کربلا را در قالب این حروف برایش بیان فرمود: پس “کاف” یعنی کربلا و “هاء” یعنی هلاکت و “یاء” یعنی یزید لعنت الله علیه که قاتل آن حضرت بود و “عین” یعنی عطش و تشنگی که بر آن حضرت مستولی می‌شود و “صاد” یعنی صبر آن حضرت بر بلا. زکریا(ع) وقتی جریان را شنید سه روز از مسجدش خارج نشد و مردم را راه نداد و بر حسین علیه السلام گریست.» 📚منبع قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی، ص ۳۹۸ گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۲۹ .
◼️ پیامبر(ص) مدفن اباعبدالله الحسین(ع) را می‌بیند؛ بعد از آنکه دو سال تمام از میلاد حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گذشت رسول خدا(ص) برای سفری بیرون رفت وقتی مقداری راه پیمود ناگهان ایستاد و با چشمان گریان گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» سبب آن را پرسیدند، فرمود: «این جبرئیل است مرا از سرزمینی در کنار فرات خبر می‌دهد که اسمش کربلاست فرزندم حسین پسر فاطمه در آنجا کشته می‌شود.‌» پرسیدند: چه کسی او را می‌کشد؟ فرمود: «مردی به نام یزید لعنت الله علیه که خداوند وی را بی‌برکت گرداند. گویا هم اکنون اقامتگاه و محل دفن پسرم را در آن سرزمین می‌بینم در حالی که سرش را به ارمغان می‌برند.» 📚منبع قصص الانبیاء، قطب الدین راوندی، ص ۳۹۸ گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص ۱۲۹ .