eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. *روضۀ علی اکبر با همۀ روضه ها فرق داره .. روضۀ علی اکبر چندتا ویژگی داره، هیچ کجای کربلا اتفاق نیفتاده .. داغ علی اکبر یه کاری با دل حسین کرد همه گفتن کنار علی اکبر دیگه کار حسین تمامه .. از وداعش نمیگم از میدان رفتنش نمیگم .. میخوام براتون بشمارم چه ویژگی هایی داره روضۀ علی اکبر .. اولین ویژگی این روضه اینه مرحوم شیخ مفید میگه از قول خانم سکینه (س) میگه تو خیمه بودم کنار بابام، نگران بودم هی دور بابام میگشتم داداشم تو میدون بود .. بابام مضطرب هی میرفت جلو خیمه نگاه میکرد هی برمیگشت تو خیمه .. سکینه میگه فقط به بابام نگاه می کردم .. تو میدون رفتن هیچ کسی ابی عبدالله اینقدر نگران نبود این فقط منحصر به علیِ .. این اتفاق فقط اینجا افتاده سکینه میگه تا صدای داداشم بلند شد ابتا علیک من سلام .. دیدم بابام داره دق میکنه داره میمیره .. هنوز علی اکبری ندیده .. ارباً اربایی ندیده .. فقط صدارو شنیده تو خیمه .. میگه تا صدای علی بلند شد نگاه کردم دیدم چشماش سفید شد .. الانِ که بمیره از داغ علی .. دست و پاشو گم کرد .. این اولین ویژگی، برای هیچ شهیدی ابی عبدالله حالش محتضر نشد .. دومین ویژگی برا داغ علی اکبر ..ابی عبدالله کنار خیلی از شهدا رسیده، اما کنار هر بدنی رسید از اسب پیاده شد نشست کنار بدن .. اما فقط کنار بدنِ علی اکبر نوشتن دیگه نتونست پیاده بشه نوشتن تا رسید کنار بدن فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ .. یعنی از بالای اسب افتاد رو زمین .. داد بزن حسین .. سومین ویژگی: هیچ کجا نیاوردن کنار هیچ بدنی حسین اینجوری نرفته بمیرم همچین که از اسب افتاد، دیدن دیگه نتونست بلند بشه .. دیدن با زانوهاش داره راه میره .. با زانوهاش خودش و رسوند کنار بدن.. داد میزد پسرم .. چهارمین ویژگی اینه: هرشهیدی که ابی عبدالله اومده بالاسرش دو سه دقیقه حرف زده، یعنی شهید هنوز نفس داشته زنده بوده .. کنار قاسم، قاسم با عموش حرف زد .. کنار اباالفضل، اباالفضل دو سه جمله با حسین حرف زد .. کنار حر و سعید و حبیب باهاشون حرف زد .. اما تنها شهیدی که هی گفت بابا با من حرف بزن .. بابا من پدرتم این بدن بوده .. یااباعبدالله .. مرحوم مقرم میگه تا رسید بالاسرش دید یه لخته خون تو دهان علی مانع شده نمیذاره علی نفس بکشه، ابی عبدالله با انگشت خونُ از تو دهنش پاک کرد تا خونُ کشید بیرون علی دست و پا زد .. هی گفت یه بابا بگو منو آرومم کن .. حسین .. پنجمین ویژگی این روضه اینه تا قبل از گودال قتلگاه زینب از خیمه بیرون نیومده بود .. اما یک مرتبه دیدن دختر امیرالمومنین به سر میزنه فریاد میزنه خودشو رسوند کنار ابی عبدالله .. ششمین نکته اینه ابی عبدالله کنار هیچ بدنی نفرین نکرده .. کنار علقمه نفرین نکرد، وقتی علی اصغرُ زدن نفرین نکرد، فقط گفت خدایا تو میبینی باهام چیکار میکنن .. اما کنار علی اکبر بلند ناله زد قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي .. یه جمله دیگه و التماس دعا .. اینهمه براتون شمردم اینا همه منحصر به علی اکبر و داغ علی بود .. یه دونه دیگشو بگم: هر شهیدی که روی زمین افتاد ابی عبدالله که اومد خودش شهید و بغل کرد برداشت .. بمیرم برات حسین اما علی اکبر و یه نفری نتونست بغل کنه .. (اهل کنایه بگیرن من چی گفتم ..) یه نفری نتونست این بدنُ جمع کنه صدا زد جوونای بنی هاشم بیایید .. هرکسی یه تیکه از بدنُ جمع کرد .. عباشُ گذاشت روی زمین بدنُ داخل عبا .. زین العابدین میگه توی خیمه بودم تو تب میسوختم یه مرتبه دیدم توی زن ها یه ولوله ای شد همه ضجه میزنن .. میگه پرده رو زدم کنار دیدم عمه م زیر بغل بابامُ گرفته .. هی میاد میخوره زمین .. ای حسین .. علیه_السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .
. ؟! 📝 امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمودند: کسی که ناتوان از یاری ما اهل‌بیت باشد و در خلوت خود دشمنان ما را لعن کند، خدا صدای او را به تمام فرشتگان می‌رساند. هر گاه یکی از شما دشمنان ما را لعن کنید، فرشتگان آن لعن را بالا می‌برند و کسانی را که دشمنان ما را لعن نمی کنند، لعن می‌کنند. وقتی صدای لعن دشمن ما به فرشتگان رسید، برای لعن کننده استغفار می‌کنند و او را ثنا می‌فرستند. 📚 بحارالأنوار، ج۵۰، ص ۳۱۵ .
◾️ [جلسه‌ی سی‌‌وهفتم _ شب‌ بیست وچهارم ‌صفر] شهریور ۱۴۰۲شمسی 👈🏼 فیش منبرهای 👈🏼 دهه‌ی سوم_ ماه‌ صفر المظفر ۱۴۰۲شمسی 📚 مطالب مطرح شده: ۱. مدح امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه عزیز فاطمه از هجر تو پریشانم ۲. اهمیت استغفار _ آیه‌ی ۵۲ سوره‌ی مبارکه‌ی هود _ تفسیر آیه ۵۲ هود ۳. آثار استغفار در قرآن کریم _ آمرزش _ افزایش قدرت _ امداد با اموال و فرزندان _ جلب محبت خداوند _ مصونیت از عذاب _ نزول باران ۴. نگاهی به روایاتِ استغفار _ اکثار در استغفار _ بودنِ با اهل‌بیت علیهم‌السلام در دنیا وآخرت _ راه حل مشکلات اقتصادی _ دو امان بر روی زمین _ چه کنیم تا ملائکه برای‌مان استغفار کنند؟! _ برخی از اثرات استغفار _ طلب استغفار در شب جمعه
▪️تو بگو عشق من میگم رقیه... ▪️👇
▪️محترمه مثل عباس علی... ▪️ 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ . شب‌شهادتِ رسول‌اکرم شهرمدینه‌شد محیط‌ماتم زهرا می‌گوید وامُحمّداه یاصاحب‌َالزَّمان آجَرَک‌َالله ------------------------------------ استفاده‌نکن  از لفظ‌رحلت شهیدشده‌طبقِ نصّ‌ِروایت تا توانستند مَغمومش‌کردند عایشه‌وحفصه‌ مسمومش‌کردند ------------------------------------ لعن‌دائم‌به‌آن‌ پستِ‌بد بُنیاد که‌نسبت‌هذیان‌  به‌پیغمبر داد هرکس‌جُز‌ این دید واللهِ کور است حدیث‌ثقلین‌ دریای‌نور است ----------------------------------- روحش‌‌میخواهداز تن‌ پَر بگیرد باید‌عهد‌صبر از حیدر بگیرد درروز روشن دوزخ‌نشینان غصب‌حق‌می‌کنند از تو‌علی‌جان ------------------------------------ تحمّـل‌کن‌غم عُظـمای من را وقتی‌که می‌زنند زهرای‌من‌را سیلی‌خوردن‌را  باید ببینی آماده‌شو بهرِ خانه‌نشینی ------------------------------------ .👇
. ایام علیه_السلام ◾️حکایت قصرِ سبز امام حسن و قصرِ سُرخ امام حسین «علیهماالسلام» در بهشت ... در روایت آمده است: هنگامی که شهادت امام حسن علیه‌السّلام نزدیک شد، وَ جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ ▪️و زهر در بدنش نفوذ کرد، رنگ مبارکش دگرگون و سبز گردید. امام حسین علیه السّلام به وی فرمود: چرا رنگ شما به سبزی مایل است؟ امام حسن علیه‌السلام پس از اینکه گریان شد، فرمود: حدیثی که جدم راجع به من و شما فرموده صحیح است، ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً ▪️آنگاه دست به گردن امام حسین انداخت و گریه‌ای طولانی کردند. سپس امام حسین علیه السلام از آن حدیث جویا شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: جد بزرگوارم به من فرمود: در شب معراج که وارد باغ‌های بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آن‌ها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود. من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام می‌باشند. گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از شما خجالت می‌کشم، گفتم تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا از این موضوع آگاه کن. 🩸جبرئیل گفت: أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ ▪️علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن علیه‌السلام این است که در اثر سم شهید می‌شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد. وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ ▪️ سبب قرمز بودن قصر إمام حسین علیه‌السلام این است که آن حضرت شهید می‌شود و صورتش با خون خودش، سرخ خواهد شد. فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ. ▪️در همین هنگام بود که هر دو برادر گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۴۷ .
◾️ روضه‌خوانیِ امام حسن برای سیدالشهداء «علیهماالسلام» در لحظات احتضار... در نقلی آمده است: وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین برادر گریه می‌کردند، امام حسن علیه‌السلام به او فرمودند: یاأخاهُ لاتَحزَن عَلیَّ فإنَّ مُصابَکَ أعظَمُ مِن مُصیبَتی و رُزْئُک أعظمُ مِن رُزئی ▪️ای برادر بر من غمگین مباش که همانا مصیبت های تو عظیم تر از مصیبت من است و سختی تو بزرگ تر از سختی من است. فإنَّك تُقتَلُ يا اباعبداللهِ الحسينُ بشَطِّ الفُراتِ بأرضِ كربلا عَطشانا لَهيفا وَحيدا فَريدا مَذبوحا ▪️همانا ای اباعبدالله تو کشته میشوی در کنار نهر فرات در زمین کربلا، در حالی که تشنه و غمگین و تنها هستی تو را ذبح می‌کنند. و يَعلو صَدْرَكَ أشقي الأُمّة و يُحَمْحِمُ فَرَسُكَ و يقولُ في تَحَمْحُمِهِ الظَّليمةَ الظَّليمةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتْ إبْنَ بِنتِ نَبيِّها ▪️و شقی ترین این امت بر سینه‌ات بالا می‌رود؛ و در آن هنگام اسب تو فریاد می‌زند: الظَّليمةَ الظَّليمةَ ؛ شکایت از ظلم امتی می‌کند که پسر دختر پیغمبرش را کشتند. و تُسْبي حَريمُكَ و يُؤتَمُّ أطفالُك و يَسيرونَ حريمُكَ علي الأقتابِ بِغَيرِ وُطاءٍ و لا فِراشٍ و يُحمَلُ رأسُكَ يا أخي علي رأسِ القنا بعدَ أنْ تُقتَلُ و يُقْتَلُ أنصارُك ▪️ و اهل و عیالت به إسارت می‌روند و فرزندانت یتیم می‌شوند و عیالت را بر شترانی بدون جهاز حمل می‌کنند و بعد از اینکه تو و یارانت را کشتند، سرِ تو را ای برادر بر سر نیزه می‌کنند. فيالَيْتَني كنتُ عندَكَ أَذُبُّ عَنْكَ كما يَذُبُّ عنكَ أنصارُكَ بِقَتلِ الأَعداءِ و لكِن هذا الأَمرُ يَكونُ و أنتَ وحيدٌ لا ناصِرَ لكَ مِنّا ▪️ پس ای کاش آن روز نزد تو می‌بودم و از تو دفاع می‌نمودم همانطور که یارانت با کشتن دشمنانت از تو دفاع خواهند کرد ولی این واقعه اتفاق خواهد افتاد درحالی که تو تنها هستی و یاوری از جانب ما برایت نیست. 📚معالی السبطین ص۶۲ .
◾️ حکایت دو‌ طشتی که چها بر سر زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آورد ... در نقلی آمده است: در لحظات آخر عمر إمام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که سیدالشهداء علیه‌السلام سر او را به دامن گرفته بود و بر حال یکدگر می‌گریستند؛ در همین هنگام بود که ناله و زاری زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گوش این دو برادر رسید. 🩸در اینجا بود که إمام مجتبی علیه‌السلام به برادر خود فرمودند: أخی أباعبدالله، نَحِ هٰذا الطّشتَ عَنّی لِئلّا تَراهُ أختُنا زینَب سلام‌اللّه‌علیها ▪️برادرم ای اباعبدالله! این طشت را از اینجا برادر تا نگاه خواهرمان زینب سلام‌الله‌علیها به آن نیفتد. 📚 العبرة الساکتة ج۱ص۱۱۷ ✍ در حیرتم به زینب مضطر چها گذشت! آن دم که اوفتاد نگاهش بر آن دو طشت یک طشت را، ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید در آن، رأسِ پر ز خون یک طشت را بدید، پر از پارهٔ جگر یک طشت را بدید، در آن، رأسِ پر قمر ... آن دم که رأس پاک شهنشاه بحر و بر آغاز کرد خواندن قرآن به طشت زر برداشت چوب کینه، یزید از ره غضب کرد آشنا، به لعل لبِ شاهِ تشنه لب زینب به ناله گفت که: ای بی حیا مزن! چوب جفا به بوسه گهِ مصطفی مزن! دارد (صغیر) تا به صف حشر، شور و شین گاه از غم حسن، گهی از ماتم حسین .
◾️قمر بنی هاشم علیه‌السلام با جان‌دادنِ إمام حسن علیه‌السلام، خاک بر سر و روی خود می‌ریخت... ⚡️ گوشه‌ای از حال و روز بنی هاشم در عزای امام حسن مجتبی علیه‌السلام ... در نقلی آمده است: لحظات آخر عمر مبارک امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که برادران و خواهران و عده‌ای از بنی هاشم دور آن حضرت را گرفته بودند، که نفس های آن حضرت به شماره افتاد، ثمّ إنّهُ وَجَّهَ وَجهَهُ اِلَي القِبلةِ و غَمضَ عَينَيه و مَدَّ يَدَيهِ و رِجلَيه ▪️در این هنگام روی مبارکش را به سمت قبله نمود و چشمانش را بر هم گذاشت و دست و پایش را دراز نمود. به وحدانیت خدا و رسالت جدّ و ولایت پدرش اقرار نمود و روح مقدسش از این دنیا پر کشید. 🩸سیدالشهداء علیه‌السلام در این هنگام پیکر پاک برادر را در بر گرفت و صورت مبارکش را مسح می‌نمود و فریاد می‌کشید: وا اخاه وا خَبيتاه وا حَسناه وا قلّة ناصراه مَن لي عَونٌ بعدك يا اَخي 🩸حضرت ام‌کلثوم علیهاالسلام به صورتش لطمه می‌زد و فریاد سر می‌داد: وا حسناه وا محمداه وا علياه وا فاطمتاه 🩸زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله سر می‌داد و می‌فرمود: وا اخاه وا حسناه وا سَنَداه وا لَهفاه وا قِلّة ناصراه يا اخي ... ثمّ انّها بَكتْ عَلَي اخيها و هيِ تَلثِمُ خَدَّيهِ و تَتَمرّغ عليه و تبكي عليه طويلا ▪️ آن بانوی مکرّمه، گریه کرد و خود را بر روی بدن مبارک برادر انداخت و گونه های برادر را بوسید و سخت گریه کرد. و انّ العبّاسَ رَثّاهُ باكياً حَزيناً يَحثُو التُرابَ علَي وَجهِهِ و يَصيحُ ▪️ابالفضل العباس علیه‌السلام نیز در آنجا حضور داشت و با قلبی داغدار و چشمانی اشکبار بر برادر خود مرثیه‌سرایی می‌نمود و خاک بر روی خود می‌ریخت و فریاد می‌کشید. 📚معالی السبطین ص۶۵ .
◾️ وقتی‌که قمر بنی هاشم علیه‌السلام بر بالای جنازه مطهر برادر، دست به شمشیر می‌برَد... در نقلی آمده است: وقتی که جنازه مطهر امام حسن مجتبی علیه‌السلام را تیرباران کردند، إذاً بِأبی‌الفَضلِ‌العَبّاس عَلَیه‌السّلام یَضَعُ یَدَهُ علَی سَیفِهِ وَ صاحَ ▪️حضرت‌ ابالفضل‌العباس علیه‌السلام دست به شمشیر بُرد و فریاد کشید: یٰا بَنی هاشم! أ تُرمیٰ جِنازةُ الحَسَنِ وَ أنتُم تَنظُرونَ؟! ▪️ای بنی‌هاشم! جنازه إمام حسن علیه‌السلام تیرباران می‌شود و شما نگاه می‌کنید؟! 🩸در اینجا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به طرف او آمدند و برادر را به سینه خود چسپاندند و فرمودند: أخی عبّاس! لَیسَ هٰذا یَومُک؛ لَک یَومٌ أعظَمُ مِن هٰذا ▪️ای برادرم عباس! امروز، روز (پیکار) تو نیست؛ چرا که تو روزی بزرگ‌تر از این روز را در پیش داری. 📚العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۹ 📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۳۱۲ ✍عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند... .
◾️غارت زده منم که تو را خاک می‌کنم تابوت را ز خون تنت پاک می‌کنم... ⚡️اگرچه که ز داغ تو من نمرده‌ام؛ ليکن به خاطر فراق تو، مشتاق مرگ شده‌ام... إبن‌شهرآشوب در «المناقب» می‌نویسد: قَالَ الْحُسَیْنُ علیه چ‌السلام لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ فِی لَحْدِهِ ▪️وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بدن مطهر امام حسن علیه‌السلام را در میان لحد گذاشت، فرمود: أَ أَدْهُنُ رَأْسِی أَمْ تَطِیبُ مَجَالِسِی/ وَ رَأْسُکَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِیبٌ ▪️آیا جا دارد که من روغن به سرم بزنم، یا مجالس من طیب و نیکو باشند؟ در صورتی که سر و صورت تو روی خاک باشد و تو برهنه باشی؟ ...فَلَا زِلْتُ أَبْکِی مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ / عَلَیْکَ وَ مَا هَبَّتْ صَباً وَ جَنُوبٌ ▪️من دائم برای تو گریه می‌کنم، مادامی که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد. ...فَلَیْسَ حَرِیبٌ مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ / وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَی أَخَاهُ حَرِیبٌ ▪️غارت زده آن کسی نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصی است که برادرش را به خاک بسپارد. إنْ لَم أمُتْ أسَفًا عَلَيك فَقد / أصبحتُ مُشتاقا إلى المَوتِ ▪️اگرچه که ز داغ تو من نمرده‌ام؛ ليکن به خاطر فراق تو، مشتاق مرگ شده‌ام 📚 المناقب ج۹ ص۲۴۸ ✍غارت زده منم که کنارت نشسته ام غارت زده منم که ز داغت شکسته ام غارت زده منم که تو را خاک می کنم تابوت را ز خون تنت پاک می کنم غارت زده منم که ز کف داده صبر را با دست خویش کنده برای تو قبر را غارت زده منم چه کنم با جنازه ات ای وای ریخته به زمین خون تازه ات غارت زده منم که ز داغ برادرم می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم... .
. 🏴 ام کلثوم خبر شهادت امام حسین (ع) را به پیامبر (ص) داد؛ (در مدینه) ام کلثوم در حالی که می‌گریست، وارد مسجد پیامبر شد و روی به قبر پیامبر کرد و گفت:«سلام برتو، ای جد بزرگوار من! خبر شهادت فرزندت حسین را برایت آورده ام.» ناله جانگداز بلندی از قبر مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. مردم با شنیدن این ناله به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت. آن گاه علی بن حسین علیه السلام به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست. زینب علیهاسلام دو طرف در مسجد را گرفت و شیون‌کنان فریاد زد:«یا جداه، خبر مرگ برادرم حسین را برایت آورده ام.» زینب هرگاه به علی بن الحسین علیه السلام نگاه می کرد، داغش تازه و غمش افزون می‌شد. ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با شیشه‌ای در دست که تربت حسین علیه السلام در آن به خون مبدل شده بود، دست فاطمه، فرزند حسین علیه السلام، را گرفته بود و از حجره خود بیرون آمد. اهل بیت وقتی ام سلمه و شیشه‌ی تربت را دیدند، صدا به گریه بلند کردند، ام سلمه را در آغوش گرفتند و بسیار گریستند. 📚منبع الدمعة الساکبة، دهدشتی بهبهانی، ج ۵، صفحه ۱۶۲ ............. ✅کاروان اهل بیت(ع) در روز ششم ربیع الاول وارد مدینه شدند که ابن نما حلی در این باره نقل می کند : 📋《لَمَّا وَصَلَ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ(ع) إِلَى اَلْمَدِينَةِ نَزَلَ وَ ضَرَبَ فُسْطَاطَهُ وَ أَنْزَلَ نِسَاءَهُ وَ أَرْسَلَ بَشِيرَ بْنَ حَذْلَمٍ لِإِشْعَارِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ بِإِيَابِهِ مَعَ أَهْلِهِ وَ أَصْحَابِهِ》 ♦️هنگامى که کاروان اهل بیت(ع) به [نزدیکی] مدینه رسید، امام سجاد(ع) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود بیایند و خیمه ها را برپا کنند و در آن جاى بگیرند و حضرت(ع) بشیر بن جذلم را به مدینه فرستاد تا به آنان اطلاع دهد و آنان را به بیرون مدینه فرا خوانَد.(۱) حضرت(ع) به بشیر بن حذلم فرمود : 📋《يَا بَشِيرُ! رَحِمَ اَللَّهُ أَبَاكَ! لَقَدْ كَانَ شَاعِراً! فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ؟》 ♦️اى بشیر! خدا پدرت شاعرت را رحمت کند، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ بشیر گفت : 📋《بَلَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! إِنِّي لَشَاعِرٌ!》 ♦️آرى، اى پسر رسول خدا(ص)، من نیز شاعرم! امام(ع) فرمود : 📋《اُدْخُلِ اَلْمَدِينَةَ وَ اِنْعَ أَبَا عَبْدِاَللَّهِ(ع)!》 ♦️پس وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن! بشیر مى گوید : 📋《فَرَكِبْتُ فَرَسِي وَ رَكَضْتُ حَتَّى دَخَلْتُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا بَلَغْتُ مَسْجِدَ اَلنَّبِيِّ(ص) وَ رَفَعْتُ صَوْتِي بِالْبُكَاءِ وَ أَنْشَأْتُ》 ♦️بر اسبم سوار شدم و با شتاب وارد مدینه شدم و هنگامى که به مسجد النبى(ص) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم : 📋《يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ، اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاَءَ مُضَرَّجٌ، وَ اَلرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى اَلْقَنَاةِ يُدَارُ》 ♦️اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین(ع) کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد. سپس گفت : 📋《هَذَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ(ع) مَعَ عَمَّاتِهِ وَ أَخَوَاتِهِ قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِكُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِكُمْ وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَيْكُمْ أُعَرِّفُكُمْ مَكَانَهُ》 ♦️این على بن الحسین(ع) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم. سپس نقل می کند : با این سخن، 📋《فَمَا بَقِيَتْ فِي اَلْمَدِينَةِ مُخَدَّرَةٌ وَ لاَ مُحَجَّبَةٌ إِلاَّ بَرَزْنَ مِنْ خُدُورِهِنَّ مَكْشُوفَةً شُعُورُهُنَّ مُخَمَّشَةً وُجُوهُهُنَّ ضَارِبَاتٍ خُدُودُهُنَّ يَدْعُونَ بِالْوَيْلِ وَ اَلثُّبُورِ فَلَمْ أَرَ بَاكِياً أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لاَ يَوْماً أَمَرَّ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ مِنْهُ》 ♦️حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند و هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت! بدین ترتیب، مردم مدینه یک پارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند.(۲) 📚منابع : ۱)مثیرالاحزان ابن نمای حلی، ج۲، ص۱۱۲ ۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۴ .
🏴 اگر اهل حرم در کنار قبر امام حسین (ع) می ماندند هلاک می شدند؛ اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور مى ماندند، خود را در اثر شيون و زارى و گريستن و نوحه كردن هلاك مى‏ نمودند، لذا على بن الحسين عليهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكينه عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختى ناليد و اين ابيات را زمزمه كرد: «بلا كفن و لا غسل دفينا الا يا كربلا نودعك جسما لاحمد و الوصي مع الامينا الا يا كربلا نودعك روحا» «اى كربلا! بدنى را در تو به وديعه گذارديم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا ! كسى را به يادگار در تو نهاديم كه او روح احمد و وصى اوست.» 📚منبع الدمعة الساکبة، دهدشتی بهبهانی، ج ۵، ص ۱۶۳ .
. ⚫️ آخرین روزهای عمر پیامبر(ص)؛ پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»(۱) پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»(۲) در روایت دیگر آمده است که فرمودند: «به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد»(۳) پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعتها، فرمودند: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»(۴) پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “ام‌سلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم(۵) سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی‌توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم(۶) رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: «این چه سخنی است که درباره‌ی فرماندهی “اسامه” می‌شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می‌زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.» رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می‌فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید(۷) پیامبر(ص) فرمودند: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» (۸) سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می‌گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، ارجع فانه یهجر ،برگرد؛ زیرا او هذیان می‌گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است(۹) حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید»(۱۰) 📚منبع (۱) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷ (۲) و (۳) همان، ج ۲، ص ۲۱۴ (۴) السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵۴ (۵) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷ (۶) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۳۳۴؛ صحیح مسلم، حجاج نیشابوری، ج ۲، ص ۳۲۵ (۷) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۱۹۰ (۸) ملل و نحل، شهرستانی، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج ۱، ص ۲۳ (۹) مسند احمد، احمد ابن حبل، بیروت، ج۱، ص ۳۵۵ (۱۰) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۲۴۴۰ .