eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.9هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
801 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ 👈🏼👈🏼 حدود چهل سال قبل در کرمان یکی از علمای وارسته و متعهد به نام آیت‌الله (متوفی ۱۳۲۸ شمسی) زندگی می‌کرد، در آن زمان، در کرمان، بازار فرقه ضالّه «شیخیه» رواج داشت. ◽️ آیت الله کرمانی، واعظ وارسته آن زمان مرحوم را به کرمان دعوت کرد تا با وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهی‌های شیخیه آگاه کند و در نتیجه جلوی گسترش آنها را بگیرد. ◽️ مرحوم سید یحیی واعظ یزدی، این دعوت را پذیرفت و به کرمان رفت، مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگری خود، این گروه ضالّه را رسوا ساخت، به طوری که تصمیم گرفتند با نیرنگی مخفیانه ایشان را به قتل برسانند، آن نیرنگ مخفیانه این بود: ◽️ شخصی از پیروان شیخیه به صورت ناشناس، از سید دعوت کرد که فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه برای منبر رفتن برود. ایشان نیز قبول کرد. دعوت کننده همراه عده‌ای دیگر به خدمت سید یحیی واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانی بردند، ولی بعد معلوم شد که ایشان را به خارج از شهر به باغی برده و از منبر و روضه خبری نیست، او کم کم احساس خطر جدی کرد و خود را در دام خطر جدی از سوی شیخیّون دید، آن هم در جایی که هیچ کس از حیله آنان مطلع نبود. ◽️ سید یحیی واعظ در آن حال به جَدّه خود حضرت زهرا(سلام الله علیه)متوسل گردید، گویا نمازاستغاثه به آن حضرت را خواند و درسجده نمازگفت: (یامولاتی یا فاطمه اغیثینی)؛ ای سرور من ایفاطمه، به من پناه بده و به فریادم برس. خطر لحظه به لحظه نزدیک می‌شد، سید یحیی دید، گروه دشمن به او نزدیک شدند، و خود را آماده کردند و چیزی نمانده بود که به او حمله کرده و او را قطعه قطعه کنند. ◽️ در این لحظه حساس، ناگهان غرّش تکبیر و فریاد مردم را شنید که باغ را محاصره کرده‌اند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخی‌ها، آنها را تارومار کردند و سید یحیی را نجات داده و با احترام، همراه خود در کنار آیت الله میرزا محمد رضا کرمانی به شهر و منزل آوردند. ◽️ سید یحیی واعظ از آیت الله کرمانی پرسید: شما از کجا مطلع شدید که من در دام شیخی‌ها افتاده‌ام؟ آیت الله کرمانی فرمودند: من در عالم خواب حضرت صدیقه‌طاهره، زهرای اطهر(سلام الله علیه) را دیدم به من فرمود: شیخ محمدرضا، فوراً خودت را به پسرم «سید یحیی» برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنی، کشته خواهد شد. 📚 منابع: ۱. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی ج۱، ص۲۴۱ ۲. با اندکی اختلاف: خاطرات زهرایی، شیخ اسماعیل انصاری زنجانی (انتشارات طوبی محبت، قم، تابستان ۹۳شمسی)، ص۱۵ 🔆 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. جان های همه ز غصه ام بر لب شد روز غم من ز ناله هایم شب شد امروز دگر می روم اما دیگر از من که گذشت نوبت زینب شد 🌹🌹🌹🌹🌹 زینب همه محنت مرا خواهد دید او غصه و اندوه و جفا خواهد دید آن چه به مدینه من بلا دیدم و غم زینب همه را به کربلا خواهد دید 🌹🌹🌹🌹🌹 با رفتن خود بهار را هم بردی آرامش روزگار را هم بردی دیدار رخت قرار قلب من بود رفتی و ز دل قرار را هم بردی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ای روح وفا به پای تو جان بدهم خواهم که ز غصه های تو جان بدهم امروز تمام خواهش من این است ای کاش که من به جای تو جان بدهم نشر از کانال:کربلایی محمد مبشری 270- (س): عَن أسماءَ بِنتِ عُمَيس إنَّ فاطِمَةَ عليها السلام قالَت لَها: اِنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ، اِنَّهُ يُطْرَحُ عَلَى الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُها لِمَنْ رَأى، فَلاتَحْمِلينى عَلى سَريرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرينى سَتَرَكِ اللّه ُ مِنَ النّارِ. اسماء بنت عميس مى گويد: فاطمه عليها السلام به من فرمود: من شيوه تشييع جنازه زنان را بسيار زشت و ناپسند مى دانم، پارچه اى بر روى او مى كشند كه برجستگيهاى بدن او را براى بينندگان به نمايش مى گذارد! اى اسماء مرا بر تابوت آشكار نگذار بدن مرا بپوشان كه خدا تو را از آتش بپوشاند. وسائل الشيعة: ج2، 876 ح 3453 و 3456 و 3457.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(س) بعد شهادت دلا بیا به سرای علی سری بزنیم به خانه ای که درش سوخته دری بزنیم خبر رسیده که این روزها علی تنهاست بیا به خانه ی بی فاطمه سری بزنیم نشد برای مریض علی گلی ببریم بیا گلاب اشک به افتاده بستری بزنیم کسی به گرد یتیمان او نمیگردد بیا به شیوه ی پروانه ها پری بزنیم کنون که جان علی خفته است در دل خاک بیا زخونابه برخاک گوهری بزنیم
. متن روضه حضرت زهرا (س) - آخرين وداع فرزندان با مادر شهيده علی امیرالمؤمنین (ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد، ولی معمول است قبل از این که بندهای کفن را ببندد، فرزندان وکسان و نزدیکان شخص درگذشته را می خوانند و اجازه می دهند که باز دیداری از او کنند. امام (ع) هم صدا زد: «ای حسن، ای حسین، ای زینب، ای ام کلثوم! بیایید و بشتابید و توشه از دیدار مادرتان برگیرید که دیگر او را نخواهید دید.» یتیمان زهرا(ع) بعد از آن که پدر اذن دیدار دارد، شتابان آمدند و با ناله جانسوز و شیون صدا می زدند: وا حسرتا.... . این صدای شیون، قلب مادر مهربان را تکان داد، اما نه مختصر، بلکه به اندازه ای که دست هایش از کفن به سوی فرزندان بیرون امد. امیرالمومنین(ع) می فرماید: «خدا را شاهد می گیرم که زهرا از ولوله کودکان خود با تن بی جان، به جان آمد، ناله ای آهسته کرد و دست های خود را از کفن در آورد و آن حسن و حسین را به سینه چسبانید و مدتی نگه داشت.» ناگهان هاتفی از آسمان ندا در داد: «ای علی، این دو را از نعش مادر برگیر که به خدا فرشتگام آسمان را به گریه در آوردند.» علی(ع) نیز آن عزیزان را از نعش زهرا برگرفت، و بندهای کفن را گره زد.[۱] به روایت ناسخ التواریخ، عزیزان فاطمه(ع) خود را روی پیکر پاکش افکندند، ناله سر دادند و با کفن مادرشان اشک چشم خود را پاک می کردند.... گریزی به کربلا این یک وداع بود، یک وداع جانسوز هم در کربلا به وقوع پیوست. وقتی که اهل بیت امام حسین(ع) را به اسارت می بردند، به ماموران ابن سعد گفتند: شما را به خدا، ما را به قتلگاه ابی عبدالله ببرند. و چنین کردند. همین که چشم زنان به کشته ها افتاد فریادشان به شیون بلند شد و لطمه به صورت می زدند، و دیدند که زینب(ع) آن چنان با حالتی افسرده و قلبی شکسته نوحه سرایی می کرد و کنار پیکر عزیز برادرش می گریست که دوست و دشمن را به گریه در اورد.[۲] الا لعنه الله علی القوم الظالمین 📚[۱] بحارالانوار، ج ۴۳، به نقل از «ملکه ی اسلام فاطمه زهرا(س)» آیت الله کوه کمره ای، ص ۲۴۷. [۲]  بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۸. 📚منبع: كتاب آتش در حرم منبع: باب الحرم . .
. گریز به اون روزی که زهرا به شهادت رسید پسراش اومدن نزدیک مسجد؛"وَ رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء .."شروع کردند بلندبلند گریه کردن.. امیرالمؤمنین تا شنید صدای گریۀ بچه ها رو که اصحاب دارند صدا می کنند: "یَاابْنَیْ رسولِ الله" چی شده؟! اینا صدا زدند: "ماتَت اُمُّنا فاطِمَة... فَوَقَعَ عَلیٌّ،عَلی وَجهِه..‌" (1) امیرالمؤمنین تا شنید، با صورت به زمین افتاد .. امیرالمؤمنین اینجا با صورت به زمین افتاد.. چرخ روزگار چرخید... یه روز هم پسرش، عباسش .. بالای اسب .. بدون دست .. مشک به دندان .. چنان عمودِ آهن به سرش زدند،عباس با صورت به زمین افتاد .. منبع: 1- بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏43، ص 186-187 ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .
. ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ بی جهت نبود اون موقعی که آقای ما یکی یکی سنگایِ لحدُ میچید ، وقتی آروم آروم رو بدنِ زهراش خاک ریخت میگن مولا با دست این خاک رویِ قبرُ صاف کرد، بعد دیدن امیرالمومنین این دستانِ مبارکشُ بهم میزنه (کیه این خانم؟) خانمی که خدا در وصفش می فرماید: إنِّي ما خَلَقتُ سَماءً مَبنِيَّةً وَلا أرضاً مَدحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنِيراً وَلا شَمساً مُضِيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحراً يَجرِي وَلا فُلكاً يَسرِي وقتی خدا در حدیث شریف کسا همه رو میگه یکی یکی إلاّ فِي مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الخَمسَةِ الَّذِينَ هُم تَحتَ الكِساءِ بعد می فرماید : هُم فاطِمَةُ وَأبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها .. قربونِ این مادر برم .. برا این مادر میخوای این شب ها گریه کنی .. تو این شبایِ فاطمیه بلند بلند گریه کنید هرکی صدا ناله و گریه ت رو شنید بگه امسال اینا دارن برا یه جوون گریه میکنن .. امسال فاطمیه رو جوری باید گریه کنی که امام صادق فرمود خدا رحمت کنه اون شیعه ای رو که روضۀ مادرِ مارو میشنوه بلند بلند گریه میکنه .. ایام سالگردِ سردارِ عزیزمونِ .. یه جمله بگم همه شهدامون، عزیزمون فیض ببره .. نمیدونم چه سریّ انگار هرکی قرارِ تو فاطمیه بره باید بسوزه .. میونِ شعله ها ، یکی میزد صدا علی سوختم .. علی سوختم .. یه وقت صداش بلند شد فضه به فریادم برس ، همچین که رسید بالا سرش نگفت سینه م ، نگفت پهلوم ، نگفت محسنم .. فقط گفت بگو ببینم علی رو کجا بردن؟.. گفتم خانم جان مولا رو بردن مسجد .. میگه مادرِ ما رسید دست انداخت کمربندِ علی رو گرفت .. هرکاری کردن دیدن حریفِ فاطمه نمیشن ؛ تو کوچه هایِ بی سپر تنها میونِ رهگذر چهل نفر به یک نفر .. دنیا به ما وفا نکرد دردامونُ دوا نکرد قنفذ چرا حیا نکرد .. اینا هر طوری بود علی رو بردن تو مسجد ، اجازه بدید روضه م رو اینطور بگم: شاید بعضی از این نوجوونا سوال بشه براشون؛ اینی که بعضیا میان میگن مگه نمیگید علی قهرمانِ خیبر بوده ، مگه نمیگید یه تنه در از قلعۀ خیبر کند پس چرا علی ایستاده بود زهرا رو زدن؟.. تاریخ رو ببینید شبِ آخر عمر پیغمبر ، حضرت فرمود همه از حجره برن بیرون فقط علی بمونه .. یکی یکی حرفارو به امیرالمومنین فرمود ، اجازه بدید زبان حال بگم علی جان من میرم اینا فدکُ غصب میکنن صبر میکنی؟ بلی یا رسول الله .. علی جان من میرم اینا دیگه جوابِ سلامتم نمیدن ، صبر مبکنی؟بلی یا رسول الله .. علی جان خلافتتُ غصب میکنن .. دونه دونه پیغمبر میفرمود امیرالمومنین میگفت بله یا رسول الله .. اما یه جا دیدن علی بلند شد .. رگِ پیشانی علی متورم شد .. هی میگه نه یا رسول الله .. لذا بهش فرمود علی جان اگه میخوای نام من بر ماذنه ها بمونه باید صبر کنی .. به خدا مولا قول داد والا مگه کسی جرات میکرد حتی صداشونُ جلو خونۀ علی بالا ببرن .. بابا ابن خونه خونه ای که جنابِ عزرائیل اجازه گرفت وارد شه .. جبراییل اجازه میگرفت وارد شه .. چی میخوام بگم ؟.. به هر طریقی که بود مولا رو بردن تو مسجد، سلمان میگه مولا نسشست رو پلۀ اول منبر هرکاری می کردن دستِ بیعت با اینا نمیداد سلمان میگه یه وقت دیدم نامرد شمشیرشُ از قلاف بیرون کشید ، تا شمشیرُ از قلاف بیرون آورد میگه دیدم زهرایِ مرضیه با اون حالش پردۀ مسجدُ کنار زد ، میگه تا نگاهِ فاطمه به این شمشیر افتاد گفت یا شمشیرُ پایین بیارید یا میرم کنارِ قبرِ بابام همۀ مدینه رو نفرین میکنم .. سلمان میگه هنوز حرف فاطمه تمام نشده بود دیدم ستون های مسجد داره میلرزه .. علی فرمود سلمان برو به فاطمه بگو صبر کنه .. بگو تو بابات رحمت للعالمینِ .. مبادا نفرین کنه .. میخوام بگم مادر .. اینجا یه دونه شمشیرِ برهنه اما «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» یه ساعتی رسید زینب آمد بالایِ بلندی .. به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود دیر رسیدم من تا رسید دید شمر با چکمه نشسته رو سینۀ حسین .. حالا ناله بزن بگو حسین ... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .
. * میگن: مغیره و قنفذ تو کوچه بودند،بخدا فقط این دوتا نبودند، بزرگشون ایستاده بود،همه میخواستن خودشون رو به رئیسشون نشون بدن...مغیره زد،قنفذ زد،خالد زد،هر کی از راه رسید زد...خودشم گفت: من دارم از قافله عقب می افتم...خود ملعونش هم اومد جلو...با غلاف...* بوته ی یاسِ نازنینِ مرا دستچین نه،بلکه با تبر زده اند *اما اینا که چیزی نیست،کجا بودید کربلا،دور گودال حلقه زدند،نیزه دار با نیزه میزنه،..... "أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب..."آقا رو به رو خوابوند، "أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری..."حسین....*
. *نیمه شب که کاروان از مدینه حرکت کرد،یه خورده که از شهر فاصله گرفت،دو نفر خودشون رو رساندند به قافله،یکی عبدالله بود،دست بچه هاشو گرفته بود رسوند به قافله،اینقدر زینب خوشحال شد،گفت:عبدالله خدا خیرت بده،دستِ خالی نیستم کربلا،قربونی هایِ منو آوردی،نکنه رباب هدیه داشته باشه من نداشته باشم،نکه نجمه هدیه داشته باشه من نداشته باشم،خدا خیرت بده...بچه هارو گرفت برد.. نفر دوم هم،ابی عبدالله نگاه کرد دید یه خانوم بلند قامتی داره خودش رو میرسونه به قافله،نگاه کرد دید اُم البنینِ داره میاد،گفت:عباسم مادرتون داره میاد،با شما کار داره،عباس که برگشت،سریع برگشت داداش هاشو خبر کرد،مادر اومده با ما کار داره،چهار برادر اومدن،دور مادر حلقه زدن،ابی عبدالله داره از دور این منظره رو میبینه،لذت میبره،قند تو دل حسین داره آب میشه،دور مادر که حلقه زدن،گفت:عباسم!عونم،عزیزانم،دارید با حسین می روید کربلا،اگه حسین برگشت حق دارید برگردید،اگه حسین برنگشت حق ندارید برگردید،نکنه شما باشید یه مو از سر حسین کم بشه،پای شما ایستادم برای اینچنین روزی،عباسم! نکنه من شرمنده ی فاطمه بشم،نکنه من خجالت زده بشم،همه دغدغه اش اینه کربلا میرن میتونن روی مادر رو سفید کنند یا نه؟ گذشت،گذشت،حالا از کربلا قافله برگشته،کربلایی ها از این طرف با محوریت زینب،مدینه ای ها از طرف دیگر با محوریت اُم البنین،راه باز کردن این دو مادر شهید رسیدن به هم،دست به گردن هم انداختن،نشستن زمین،ام البنین به زینب سر سلامتی میده،زینب به ام البنین،این دوتا شروع کردن برا هم روضه خواندن،هر کار کرد زینب که از عباس بگه،ام البنین نذاشت،هی می گفت:عباسم رو رها کن،از حسینم چه خبر؟ خیلی که اصرار کرد زینب گفت: بهت بگم ام البنین چه خبر شد؟ فقط بگم خوب شد کربلا نیومدی،برو ببین رباب رو ، چه حال و روزی داره،دیگه از زیر آفتاب نمیآد تو سایه،گفت: بیشتر توضیح بده زینب جان،گفت:آمدم بالای یک بلندی ایستادم دیدم دور حسینم حلقه زدن، نیزه دار با نیزه میزد،شمشیر دار با شمشیر میزد،اونی که شمشیر و نیزه نداشت سنگ میزد،اُم البنین! نگاه کردم دیدم پیرمردها دارن با عصا میزنند،حسین.... بی بی ام البنین می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست* .
. وصيت ، دقیقا شرح و تفسیر "و لعن الله أمة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت" است وصیت فرمود کسانیکه ظلم به اهل بيت ع کردند در مراسم تجهیز و نماز ... شرکت نکنند غسلنی فی اللیل ، کفنی فی اللیل ، دفنی فی اللیل مفهوم تقيه در جامعه شیعه حفظ اسلام است نه حفظ فرد فاطمه ملاحظات جامعه را کنار زد و فدای ولایت شد. . .
. گریز به هروقت امیرالمؤمنین وارد خونه میشد میدید بچه ها پشت در نیم سوخته نشستن و هی میگن ... بابا همینجا بود مادرمون رو زدن ... محسن شهید شد و ... اینجا بچه ها برای مادرشون گریه میکردند ... اما یه مادرم سراغ دارم که اون مادر برای بچه هاش گریه میکرد: بی بی ام البنین می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست* .
. 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا امینَ اللهِ فی اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ(ع)》🔶🔸 ✅طبق نقل تاریخ، امام علی(ع) در دو جا با صورت مبارک بر زمین افتاده اند. اما بسی جای تعجب است، که این دو جا در میدان جنگ و نبرد نبوده است. چون امام علی(ع) در بخشی از نامه ای که به عثمان بن حُنیف، حاکم بصره نوشته بود، فرمود : 📋《وَاللهِ لَو تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَّا وَلَّیتُ عَنْهَا!》 ♦️به خدا سوگند! اگر تمام عرب به قصد قتال من، پشت در پشت هم درآیند و مقابل من قرار بگیرند، و علیه من شمشیر بکشند، هرگز به آنها پشت نمی کنم و از مقابلشان نمی گریزم.(۱) امام علی(ع) با این یک جمله، معرفی شد! اما باید این دو جائی که حضرت(ع) در آن با صورت به زمین افتاده است، باید حادثه سنگینی باشد که حضرت(ع) را مجبور به افتادن به این حالت کرده است. 1⃣جایی که ابن ملجم لعین در صبح روز نوزدهم سال ۴۰ هجری، در حین نماز، به امام علی(ع) حمله ور شد، و با شمشیر سمّی، ضربتی سنگین بر فرق مبارک حضرت(ع) زد، که تاریخ می نویسد : 📋《فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ》 ♦️پس ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر مبارک امام علی(ع) فرود آورد.(۲) 📋《ثُمَّ أَخَذَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ إِلَى مَوْضِعِ السُّجُودِ، فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ(ع) بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِه‏》 ♦️پس ضربه ی شمشیر آن لعین، سر مبارک امام علی(ع) را تا سجده گاهِ آن حضرت(ع) شکافت. پس در این هنگام، امام(ع) اثر ضربه ای را که عادتاً قابل تحمل نبود، احساس کرد. اندکی صبر کرد و به همان اکتفاء نمود و ناگهان با صورت بر زمین افتاد.(۳) 2⃣اونجایی است که اسماء بعد از اینکه متوجه شد حضرت فاطمه(س) از دنیا رفته است، بلافاصله حسنین(ع) را به دنبال پدرشان به مسجد فرستاد و گفت : 📋《يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ(ع) فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا!》 ♦️ای فرزندان پیامبر اکرم(ص) نزد پدرتان بروید و او را از رحلت مادرتان، آگاه سازید. در این هنگام، حسنین(ع) سراسیمه وارد مسجد شدند و امام علی(ع) وقتی حالت پریشانی آنان را دید و از آنان پرسید : 📋《مَا الخَبَرُ؟》 ♦️چه اتفاقی افتاده است؟ آنان گفتند : 📋《قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ(س)!》 ♦️مادرمان فاطمه(ع) از دنیا رفته است وقتی امام علی(ع) این سخن آنان را شنید، در این هنگام ؛ 📋《فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ》 ♦️علی(ع) با صورت بر زمین افتاد.(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : داغ تو بُرد تاب پدر را وگر نه صد لشگر حریف فاتح خیبر نمی شود! 👤احمدی 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۵۱۴ ۲)اعلام الوری طبرسی، ج۱، ص۳۰۹ ۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۵۹ ۴)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۵۰۰ .
✅محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود نقل میکند که وقتی حضرت رسول اکرم(ص) در سرزمین ابطح بود و برای آن حضرت(ص) خیمه ای سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز گفت و حضرت(ص) مشغول وضو شد، و اصحاب به سمت حضرت(ص) هجوم می آوردند. 📋《وَ کَادُوُا یَقتَتِلُونَ عَلَی وُضُوئِهِ》 ♦️نزدیک بود مسلمانان، بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت(ص) با یکدیگر بجنگند. آنان دست خود را دراز می کردند و به قطراتی که از دست مبارک ایشان سرازیر می شد، تبرّک می جستند.(۱) یعنی تا زمانی که پیامبر اکرم(ص) در قید حیات بود، خود ایشان و اهل بیت ایشان، محبوب بودند و حرمتی در بین مردم داشتند. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در طی این همه بی حرمتی ها به اهل بیتِ پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) در خطاب به مهاجر و انصار در طی خطبه ای فرمود : 📋《اَلمَرءُ یُحفَظُ فِی وُلدِهِ》 ♦️حفظ حرمت هر کسی در حفظ فرزندان اوست!(۲) حتی از ابن عباس روایت شده است که؛ در زمان حیات حضرت رسول اکرم(ص) وقتی که زمان رحلت ایشان نزدیک شد؛ 📋《بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقِیلَ لَهُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! مَا یُبْكِیكَ؟》 ♦️آن حضرت(ص) به قدرى گریست كه محاسن مباركش تر شد. عرض شد : یا رسول الله(ص)! چرا گریه مى كنى؟ حضرت(ص) فرمود : 📋《أَبْكِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی كَأَنِّی بِفَاطِمَةَ(س) بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی : یَا أَبَتَاهْ! فَلَا یُعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی!》 ♦️براى ذرّیّه و فرزندانم و آن ستم هایى كه از جفاكاران امّتم بعد از من به ایشان مى رسد، مى گریم. گویا مى بینم دخترم فاطمه زهرا(ص) بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا مى زند : یا ابتاه! احدى از امّت من به فریاد او نمى رسد.(۳) گذشت تا اینکه، وقتی حضرت فاطمه(س) بین در و دیوار قرار گرفت، ناله زنان فرمود : 📋《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ!》 ♦️ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت!(۴) 📋《وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا، حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ》 ♦️عمر با تازیانه ضربه ای به بازوی حضرت فاطمه زهرا(س) زد، که بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(۵) حضرت زهرا(س) قبل از شهادتشان می فرمودند : 📋《فَلَا یَکشِفَنَّ اَحَدَاً لِی کِتفَاً》 ♦️مبادا پس از مرگم، پوشش روی کتفم کنار برود.(۶) مولا علی(ع) خود در این باره مى‏ فرمايد : 📋《لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا》 ♦️من متصدى امر غسل فاطمه(س) شدم و بدن وى را از زير پيراهن غسل دادم.(۷) در نقلی از ورقه بن عبدالله آمده است که؛ هنگام غسل حضرت فاطمه(س) توسط امام(ع)، من به همراه تنی چند از یاران، مقابل درب خانه مولا(ع) ایستاده بودیم و منتظر تشییع بودیم. 📋《فَإذَا سَمِعتُه یَبکِی بُکَاءً عَالِیَاً لَم أَعهُد نَظِیرَهُ مِنهُ! فَتَعَجَّبتُ مِنهُ وَ قُلتُ : سُبحانَ اللهَ! أ هَکَذا یَصنَعُ عَلیِِ(ع) مَعَ شِدِّةِ صَبرِهِ وَ حِلمِهِ وَ سُکُونِهِ؟!》 ♦️پس در این هنگام بود که شنیدم، علی(ع) بلند می گرید، در حالی که نظیر آن را از ایشان نشنیده بودم. پس تعجب کردم و با خود گفتم : سبحان الله! آیا این گریه ی علی(ع) است، در حالی که ایشان، خیلی صبور و حلیم بودند! پس وقتی که امیرالمؤمنین(ع) از غسل حضرت زهرا(ع) فارغ شد و گریان بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم : 📋《مَا یَبکِیکَ یَاأباالحَسَن(ع)؟ أَ مِن فَقدِ الزَهرَاء(س)؟!》 ♦️اى اباالحسن(ع)! چرا گریه مى کنى؟ آیا از فراق زهراست؟ ایشان فرمود : 📋《لَا یَا وَرَقَة! مَا یُبکِینِی إِلَّا أَثَرُ السِّیَاطِ بِجِسمِهَا؛ اَسوَدُّ کَأنَّهُ النَیلِ!》 ♦️نه ای ورقه! آنچه مرا به گریه درآورده، اثر تازیانه ها بر جسم زهرای اطهر(س) است که همچون نیل کبود شده است.(۸) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : بریز آب روان اسماء، ولی آهسته آهسته  به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن  تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش  تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار  بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته 👤سازگار 📚منابع : ۱)صحیح بخاری، ج۱، ص۵۸ ۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۰۶ ۳)امالی شیخ طوسی، ص۱۸۸ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴ ۵)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷ ۶)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۸، ص۲۳ ۷)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹ ۸)الموسوعة الكبرى انصاری، ج۱۱، ص۹۶ می شویمت كه آب شوم در عزای تو یا خویش را به خاك سپارم به جای تو قسمت نبود نیت گهواره ساختن تابوت شد تمامی چوبش برای تو
. ✅در منابع نقل شده است که مسلمانان صبح روز شهادت حضرت زهرا(س) به بقیع رفتند. 📋《فِيهِ أَرْبَعُونَ قَبْراً جُدُداً وَ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ لَمَّا عَلِمُوا وَفَاتَهَا جَاءُوا إِلَى الْبَقِيعِ فَوَجَدُوا فِيهِ أَرْبَعِينَ‏ قَبْراً فَأَشْكَلَ عَلَيْهِمْ قَبْرُهَا مِنْ سَائِرِ الْقُبُورِ فَضَجَّ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ قَالُوا لَمْ يُخَلِّفْ نَبِيُّكُمْ فِيكُمْ إِلَّا بِنْتاً وَاحِدَةً تَمُوتُ وَ تُدْفَنُ وَ لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاتَهَا وَ الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَا تَعْرِفُوا قَبْرَهَا》 ♦️در بقیع چهل قبر مشاهده کردند. این موضوع بر آنان گران آمد و یکدیگر را ملامت کردند که تنها دختر پیامبر(ص) از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، اما آنان حاضر نبودند و حتی قبرش را نمی‌شناسند. ابوبکر و عمر بعد از مطلع شدن از این جریان سراسیمه خود را به بقیع رساندند و با مشاهده جریان خشمگین شدند و حتی بعضی از یاران امام علی(ع) از جمله عمار و مقداد را به دلیل اینکه به آنان اطلاع نداده بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند و در پی آن دستور دادند کسانی از زنان مسلمان این قبرها را بشکافند تا قبر دختر پیامبر(ص) پیدا و بر جنازه او نماز خوانده شود. 📋《فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ص) فَخَرَجَ مُغْضَباً قَدِ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ وَ عَلَيْهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِي كَانَ يَلْبَسُهُ فِي كُلِّ كَرِيهَةٍ وَ هُوَ مُتَوَكِّئٌ عَلَى سَيْفِهِ ذِي الْفَقَارِ حَتَّى وَرَدَ الْبَقِيعَ فَسَارَ إِلَى النَّاسِ النَّذِيرُ وَ قَالُوا هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَهُ يُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ حُوِّلَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ لَيَضَعَنَّ السَّيْفَ عَلَى غَابِرِ الْآخِرِ》 ♦️وقتی این خبر به امیرالمؤمنین(ع) رسید، غضب‌آلود از خانه بیرون آمد. چشم‌هایش از شدت خشم سرخ شده و رگ‌های گردنش برآمده بود و لباس زردی را بر تن داشت که در حوادث سخت و جنگ‌ها می‌پوشید. کسانی که این وضع را دیدند، خود را به بقیع رساندند و به مردم هشدار دادند که علی(ع) قسم خورده است، اگر سنگی از این قبرها جابه‌جا شود، شمشیر بر گردن آمران خواهم نهاد. امام(ع) به بقیع رفت و ابوبکر و عمر و اصحابش نزد ایشان رفتند و قسم خوردند که قبر دختر پیامبر(ص) را نبش خواهند کرد و بر او نماز خواهند خواند. 📋《فَضَرَبَ عَلِيٌّ(ع) بِيَدِهِ إِلَى جَوَامِعِ ثَوْبِهِ فَهَزَّهُ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْأَرْضَ وَ قَالَ لَهُ : ♦️حضرت(ع) لباسهاى او را گرفت و از جاى بر كند و بر زمين کوبید و خطاب به وی فرمود : 📋《يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ! أَمَّا حَقِّي فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِينِهِمْ وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ(س) فَوَ الَّذِي نَفْسُ عَلِيٍّ(ع) بِيَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُكَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ لَأَسْقِيَنَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِكُمْ!》 ♦️یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. من حقّ‌(يعنى مقام خلافت) خود را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما در بارۀ قبر فاطمه(س)! به حقّ‌ آن خدايى كه جان على(ع) در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد، زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. ابوبکر گفت : 📋《يَا أَبَا اَلْحَسَنِ(ع)! بِحَقِّ رَسُولِ اَللَّهِ وَ بِحَقِّ مَنْ فَوْقَ اَلْعَرْشِ إِلاَّ خَلَّيْتَ عَنْهُ فَإِنَّا غَيْرُ فَاعِلِينَ شَيْئاً تَكْرَهُهُ! فَخَلَّى عَنْهُ وَ تَفَرَّقَ اَلنَّاسُ وَ لَمْ يَعُودُوا إِلَى ذَلِكَ》 ♦️اى ابالحسن(ع)! تو را به حقّ‌ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‌دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى‌پسندى خوددارى مى‌كنيم. پس امام على(ع) عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و دیگر به دنبال مقصود خود بازنگشتند و پراکنده شدند.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۰ .
Kashani-14011004-RisheyeEnherafat-Hkashani_Com.mp3
34.6M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کامل 📋 ریشه تمام انحرافات تاریخ اسلام - جلسه چهارم 📌 یکشنبه مورخ 4 دی ماه ۱۴۰۱ 📍 آستان مقدّس امامزاده صالح علیه السلام؛ هیئت ریحانة النبی سلام الله علیها
. ✍ (ع): خداوند براى مهدى، مردمانى را بر مى انگيزد كه از گوشه و كنار زمين جمع مى‌شوند، همچنان كه ابرهاى پراكنده پاييزى به هم مى‌آيند. به خدا سوگند، من نام‌هاى آنها را و نام اميرشان را و جايى را كه مركب هايشان را مى‌خسبانند، مى‌دانم. مهدى به كعبه وارد مى شود و مى گريد و به درگاه خدا زارى مى كند. خداوند عزّوجلّ فرموده است: «يا [ كيست ] آن كس كه درمانده را ـ چون وى را بخواند ـ اجابت مى‌كند و گرفتارى را برطرف مى‌گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى‌دهد؟ » بحارالأنوار جلد۳۳ صفحه ۱۵۸ .
. فاطمه س و امیر المومنین ع در قیامت در پوششی از نور هستند روزی بشدت از برهنگی قیامت شکایت به رسول اکرم ص برد . رسول اکرم ص فرمود تو و دوستانت در حجابی از نور محشور می شوید نور شدیدی که کسی قدرت دیدنت را نخواهد داشت. لباست انوار الهی خواهد بود. قَالَتْ فَاطِمَةُ فَقُلْتُ يَا أَبَتِ أَهْلُ الدُّنْيَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ عُرَاةٌ فَقَالَ نَعَمْ يَا بُنَيَّةِ فَقُلْتُ وَ أَنَا عُرْيَانَةٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَنْتِ عُرْيَانَةٌ وَ إِنَّهُ لَا يَلْتَفِتُ فِيهِ أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ قَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ وَا سَوْأَتَاهْ يَوْمَئِذٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فاطمه اطهر مي گويد: گفتم اى پدر! آيا اهل دنيا در آخرت برهنه و عريان خواهند بود؟ گفت: آرى اى دختر عزيزم، گفتم: آيا من هم عريان خواهم بود؟ گفت: آرى، تو نيز عريان خواهى بود، ولى در آن روز احدى متوجه ديگرى‏ نخواهد شد. (1) گفتم: واى بر برهنگى من!! فَمَا خَرَجْتُ حَتَّى قَالَ لِي هَبَطَ عَلَيَّ جَبْرَئِيلُ الرُّوحُ الْأَمِينُ ع فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ أَقْرِئْ فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا اسْتَحْيَتْ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاسْتَحْيَا اللَّهُ مِنْهَا فَقَدْ وَعَدَهَا أَنْ يَكْسُوَهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُلَّتَيْنِ مِنْ نُورٍ هنوز خارج نشده بودم كه پدرم بمن فرمود: اين جبرئيل است كه بر من نازل شده و ميگويد: يا محمّد! بفاطمه زهرا سلام برسان و او را آگاه كن كه چون وى از خدا حيا ميكند خدا هم از او حيا مى‏نمايد (كه وى را برهنه محشور كند) لذا بفاطمه وعده ميدهد كه روز قيامت دو حله از نور بر بدن او بپوشاند. قَالَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ لَهَا فَهَلَّا سَأَلْتِيهِ عَنِ ابْنِ عَمِّكِ فَقَالَتْ قَدْ فَعَلْتُ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ يُعْرِيَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ امير المؤمنين عليه السّلام ميفرمايد: بحضرت زهراء گفتم: پس چرا در باره پسر عمويت نپرسيدى؟ فاطمه فرمود: پرسش كردم، پدرم گفت: على نزد خدا از اين گرامى‏تر است كه فرداى قيامت وى را برهنه و عريان محشور نمايد. نورانیت زینب س بر اثر عفاف و حجاب : شمايل عليا مخدره زينب عليهاالسلام: چنانچه از بعض اخبار و آثار مشهود مي‏شود، حضرت عصمت آيت زينب کبري سلام الله عليها بالا بلند و به چهره نورانيش هزار ماه و خورشيد مستمند بودند، مقامات سکينه و وقارش را به خديجه‏ي کبري، و عصمت و حيايش را به فاطمه‏ي زهرا، و فصاحت و بلاغتش را هنگام تکلم به علي مرتضي، و حلم و بردباريش را به حسن مجبتي، و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سيدالشهدا همانند نموده‏اند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به خديجه کبري همانند فرموده است، و ارباب مقاتل نوشته‏اند: در روز عاشورا «خرجت امرأة من الخيمة کأنها الشمس» زني از خيمه سر به در کرد، گفتي آفتاب تابان از خيمه طالع گرديده است. چون از نام آن زن پرسيدند، گفته‏اند: «اين، زينب، دختر علي بن ابي‏طالب است.» چه خوش مي‏گويد عمان ساماني: زن مگو مرد آفرين روزگار زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبين زن مگو دست خدا در آستين این ظاهر داستان حجاب بود اما اسراء در حجابی از نور بودند که احدی نمی توانست آنها را ببیند. چنانکه کسی قادر به دیدن خورشید نیست . به سند هلال بن نافع بدن برهنه حسین ع چنان نورانی بود که کسی بدن را نمی دید همه حیران و مبهوت تجلی انوار امام حسین ع و زینب س به ملکوت بودند نه بدنی و نه سر برهنه ای مشاهده گشت. شبهات در اطراف حجاب اسراء درمیان نامحرمان با انوار قدسی که از ملکوت بر فاطمه س و حسین ع و اسراء متجلی می گشت پاسخ داده شد. داستان پشت در ، داستان دفاع از مظلومیت زن در طول تاریخ است. در روز عاشوراء چون تیر بر گلوی رضیع خورد زینب مانند کوهی در حمایت حسین ع ایستاد ، تا ادامه دهنده ی راه فاطمه س در شهادت محسن بن علی ع در خون نشسته باشد. فاطمه محکم از علی دفاع می نمود و زینب س درسخترین روز خون و اسقامت حامی حسین ع بود. 📚ابن طاوس، اللّهوف،/ 116- 117 .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ✍ #امام_علی(ع): خداوند براى مهدى، مردمانى را بر مى انگيزد كه از گوشه و كنار زمين جمع مى‌شوند، همچ
. امام زمان(عج) می فرمایند: ما در رعايت حال شما کوتاهي نمیکنيم وياد شمارا از خاطر نمي‌بريم وگرنه دشواريها شمارا فرا ميگرفت ودشمنان شما را از بُن و ريشه قلع وقمع میساختند. 📚بحار،ج۵۳/ص۷۲ .
. ◼️ نفرين حضرت‌زهرا سلام الله علیها بر شيخين 👈🏼👈🏼 ابن قتيبه در كتاب ، ماجرای سقيفه را تحت عنوان مستقل «ذكر السقيفة و ما جرى فيها من القول» آورده و پس آن روايت طولانی را نقل می کند: از ابتدای روايت، قضيه اختلاف انصار و گرد آمدنشان در اطراف سعد بن عباده، بيعت برخي مهاجرين با ابو بكر، بيعت نكردن اميرمؤمنان و بنى هاشم، داستان و هتک حرمت حضرت زهرا سلام الله عليها و احضار اجباری اميرمؤمنان عليه‌السلام را مفصل نقل كرده تا به اينجا مى رسد كه حضرت زهرا علیهاالسلام به ابوبكر گفت: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها ... ➖ سپس فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: به خدا سوگند در هر نمازی كه بجا مى ‌آورم تو را نفرين خواهيم كرد... 📚 الإمامة و السياسة ج۱ ص۱۷ 🔻 بلاذری يكی از علمای پر‌آوازه اهلسنت نيز روايتی را كه حضرت زهرا سلام الله عليها به نفرين ابو بكر تصريح نموده، با سند ديگر نقل كرده است: قَالَتْ: وَالله لا أُكَلِّمُكَ. قَالَ: وَالله لا أَهْجُرُكِ. قَالَتْ: وَالله لأَدْعُوَنَّ الله عَلَيْكَ. سلام الله علیها فرمودند: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نمى گويم. ابوبكر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نمى كنم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: به خدا سوگند تو را نفرين مى‌كنم. 📚 أنساب الأشراف، ج۱، ص۷۹ 🔆 می شویمت كه آب شوم در عزای تو یا خویش را به خاك سپارم به جای تو قسمت نبود نیت گهواره ساختن تابوت شد تمامی چوبش برای تو گر وا نمی شدند گره های این كفن دق مرگ می شدند ز غم بچه های تو خون جای آب می چكد از سنگ غسل تو خون می چكد كه زنده كند ماجرای تو در بود و شعله بود و در افتاد روی تو گم شد میان خنده ی مردم صدای تو در بود و شعله بود و از آن در عبور كرد هر كس كه بود نیمه شبی در دعای تو حالا زمان غسل تو فهمیده ام چرا روی تو را ندید كسی تا شفای تو تنها نه جای دست كبودی به چهره ات آتش اثر گذاشته بر چشم های تو   شاعر : حسن لطفی✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آقا ..من محرم در فضای بازِ جلوی هیئت زیارت عاشورا میخونم و بین زیارت هم در اکثر فرازها، گریز میزنم (نصایح و بصیرتی و عمل به اوامر و نواحی اهلبیت و قرآن)... خلاصه هیچ کس هم پشت سرم نمیشینه و تنهایی میخونم. سعی میکنم بی ریا و برای امام زمان بخونم.... بعضی وقتا که بعضی دوستان تشکر میکردند که ؛ "شما زحمت شروع مجلس رو میکشی ... دمت گرم و ..." . من پاسخ میدادم که صدای خوبی که ندارم اما بضاعتم را برای اهلبیت خرج میکنم. کم کم متوجه شدم که بعضیا پشت سرم میگن، شاید خودِ فلانی فکر کنه صدای خوبی نداره، اما ما از او در زیارت عاشورا استفاده میکنیم و مستفیذ میشیم. و یا مثلا امسال دیدم پدر یکی از جوانان محل، که من اصلا توی هیئت و محرم ندیده بودمشون، بهم گفت که امسال کمتر سخنرانی کردی( منظورش همان مطالب بصیرتی مابینِ زیارت عاشورا بود). حالا منظورم چی بود از این پرحرفی؟ شاید من تنهایی زیارت میخوندم و کسی رو دور و برم نمی دیدم، ولی متوجه شدم که خیلی ها میان گوشه و کنار هیئت و خارج از فضاط هیئت و صدای منو گوش میدن و حرفامو دنبال میکنن و تاثیر میپذیرند ، چون طرف میومد و میگفت : از حرمت پدر و مادرم بگو... یا از کوچه ای رد میشدم و مادری که نمی شناختم کیه، میگفت: حاج آقا برای هدایت و عاقبت بخیری جوونا زیاد دعا کن. دوستان ...ظاهر مجالس رو نبینید... شما وقتی بدون توجه به عِده و عُدّه بخوانید و مطالبتان مفید باشد، قطعا توجه ها را بخود جلب خواهد کرد. و شما هم ثوابش را خواهید برد. ان شاءالله .