.
.
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_حاج_اسماعیلی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
_امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم
_هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم
چه خبره امشب ؟،،،
_یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من
_رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم
( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ...
_با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن
_با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم
_با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز
_با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم
امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟
_همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد
( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... )
_همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد
_اما گریست مویه کنان گریه می کنم
#شاعر_سعید_نسیمی
اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء :
#آواز_دشتی
#گوشه_چوپانی
_تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی
_تو صورت بینی و من جای سیلی
تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ...
_تو می بینی علی را زار و خسته
_نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته
الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ...
یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ...
اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ...
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،،
#فاطمیه #حضرت_زهرا
.
4_6019223298989098728.ogg
373.7K
#دشتی
#شام_غریبان
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
علی سر در گـریبان دارد امشب
علی شــــام غریبان دارد امشب
چراغ خــانه ها گردیده روشـن
کجــائی ای چـــــراغ خـانه من
اگر شــمعی کـند درد دلم گوش
کند درسوختن خود رافراموش
خموشی هر چــــراغی دارد اما
چراغ من شده بی وقت خاموش
زمین از این بدن چیزی نمانده
بگیر ای قبر جان من در آغوش
.
مطلب هفتم :
✅#سخنان_علی(ع)_با_پیامبر(ص)
🔹درد دل امیرالمؤمنین با رسول خدا بعداز دفن صدیقه کبری (سلام الله علیها)
🔸 (هنگامی که حضرت علی علیه السلام فاطمه زهرا را دفن نمود) ... وقتی دست مبارك از خاك قبر برافشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشك را بر گونه هایش جارى ساخت، سپس رو به جانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت: «اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه ات و نور ديده ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك آرمیده است. همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسول اللَّه صبرم در فراق دختر برگزيده ات كم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده.
به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد.
... و به زودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش میدهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمی يافت، اما به زودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى میكند و او بهترين داوران است.
--------------------------------------------------
📚متن عربی:
🔸 فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي.
قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ...
وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ.
--------------------------------------------------
📘 منبع: أمالي، شیخ طوسي، صفحه: 110-109
#مقتل_فاطمیه #حضرت_زهرا
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
.
مطلب دوازدهم :
مقداد از کوچه بنی هاشم می گذشت که #او (ملعون) ، سد راه او شد.
به مقداد گفت: از کجا می آیی؟
مقداد جواب داد : از خانه ی مولایم #امیرالمؤمنین (علیه السلام)،دیشب فاطمه سلام الله علیها را دفن نمودیم
او (لعنت الله علیه) تا این سخن را شنید یک سیلی محکم به مقداد زد و مقداد نقش زمین شد و شروع کرد به گریه کردن…
او(ملعون) مضحکانه گفت : درد داشت که گریه میکنی؟
مقداد جواب داد : گریه من به خاطر سیلی خوردنم نیست، به خاطر این است که با این دست سنگین، دختر #رسول_خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سیلی زدی.
حالا احساس سیلی خوردن #فاطمه (سلام الله علیها) را حس میکنم….
📖بحارالانوار،جلد 43
#مقتل_فاطمیه
.
مطلب هشتم :
حضرت علی(ع) به هنگام شهادت حضرت زهرا(س) چنین سرود :
📋《نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ،
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ،
لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا،
أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی》
♦️جان من با آه و ناله هایش در اندرون من زندانی است. ای کاش جان من هم با ناله ها از بدنم خارج شود.
بعد از تو خیری در زندگی نیست و من از ترس اینکه مبادا زندگی ام به طول انجامد گریه می کنم.
📋《فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي،
وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ
سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً،
عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ
أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي،
فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي》
♦️هجران تو نزد من بزرگترین مصیبتهاست و از دست دادن تو ای فاطمه سخت تر از فرزند مرده است.
من گریه با حسرت خواهم کرد و نوحه گلوگیر خواهم نمود بر دوستی که راهی بلند رفته است.
ای چشم احسان کن و به من یاری نما در گریه کردن که حزن من دائمی است و به دوست گریه می کنم.
بحار الانوارج43 ص273
#مقتل_فاطمیه
.
مطلب هفدهم :
✴️روضه حضرت زهراء از لسان مبارك أميرالمؤمنين عليهماسلام✴️
♦️يا عمّار إنّي لَمّا وَضَعتُها عَلى المُغتَسَل وَجَدتُ ضِلعَاً مِن أضلاعِها مَكسوراً،
وَجَنبُها قَد اسوَدٌ مِن ضَربِ السّياط...
وَكانَتْ تُخفى عَلَىَ مَخافَةً أن يَشتَدُّ حُزني .
♦️ای عمار وقتی فاطمه را بر جایگاه شستنش قرار دادم دریافتم که دنده ای از دنده هایش شکسته و پهلویش از ضربه تازیانه سیاه شده بود.
اما او این موضوع را از ترس اینکه من غمگین شوم ، ازمن مخفی نمود.
📚 برگرفته از کشکول فاطمی ص۵۰ بنقل از 👈 انوار العلویه ، علامه شیخ جعفر نقدی ، چاپ سنگی ص ۳۰۶
❎ واژگان کلیدی :
*مُغتسل : جاى غسل
*ضلع : دنده
*جنب : پهلو ، ناحیه نزدیگ جگر
*السياط : تازیانه ، شلاق چند پر کوتاه
#مقتل_فاطمیه
.
.
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
#زبانحال_مولا(ع) و حضرت زهرا(س)
دخترت گریه می کند حالا
روی دستش سه تا کفن مانده
بین این #بقچه ای که وا کرده
سه کفن دو پیرهن مانده
با نفسهای آخرت گفتیش
این کفنها برای خانه ی ماست
پدر و مادر و من اما
پیرهن ها برای کرببلاست
اولین پیرهن که میبینی
این که کوچکتر است دخترکم
قسمت محسنم نشد اما
به تنِ اصغر است دخترکم
هدیه کن بر رباب و در بغلش
نوه ام را ببوس اصغر را
دوّمین اش برای بی کفن است
به تنش تا که کرد،خنجر را
بوسه ای زن به گودی زیرش
قبل تیغ و سنان و سر نیزه
قبل از اینکه خنجرش با زور
می زند نانجیب بر نیزه
بعد غارت حرامیان را دید
تبر و دشنه تیز می کردند
با لباسی که از تنش کندند
تیغشان را تمیز می کردند
دید حتی لباس اصغر نیست
نخ قنداقه هم به غارت رفت
وای دست رباب را بستند
بین نا محرمان اسارت رفت
شاعر: #حسن_لطفی
.
.
*صدا زد زینبُ .. دخترم بیا ، مادر میخواد وصیت کنه. فرمود #بقچه ای کنار گذاشتم ، میشه برا مادر بیاری؟ .. بقچه رو آورد گذاشت جلو مادر . گفت زینبم درِ بقچه رو باز کن . با همون دستایِ کوچولوش گرهها رو باز کرد ، دید سه تا کفن میونه بقچه ست ...
دخترم اولین کفن مال منه .. کفنِ دوم مال بابات علیِ .. کفنِ سوم مال حسنِ .. یه مرتبه دید متحیرانه داره نگاه میکنه ... میگه زینب یه آهی کشید ، مادر نکنه حسینُ یادت رفته؟! ...
یه مرتبه دوتایی گریه کردن .. صدا زد نه زینبم فراموشم نشده ، برا حسینم یه پیراهن دوختم. این پیراهنُ بهش بده ، لحظهای که میخواست بره میدان ، از طرف من زیر گلوی حسینمُ ببوس ...
داره حسینش میره، یه مرتبه دید داره صدا میزنه « مهلاً مهلاً » همینطور داره میره ، دوباره صدا زد : « مهلاً مهلاً » داره میره .. اما یهمرتبه صدا زد « یابن الزهرا ... »
تا گفت یابن الزهرا برگشت .. چی میگی زینبم ؟.. صدا زد وصیت مادرمه؛ یه بوسه زیر گلویِ حسینش زد ... کاش به همینجا ختم میشد ، اما این بوسه ، بوسۀ آخر زینب نبود ..
اینجا گلوی سالم حسینُ بوسه زد. اما چند ساعت بعد اومد تو گودال ، این نیزه شکستهها رو کنار زد ...
آی حسین ....
#وصیت #حضرت_زهرا به #حضرت_زینب
@gorizhaayemaddahi
.
.
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#سبک_شبانگاهان
سلام بر تو از سوي من و از دخترت زهرا يا رسو الله
شدم بعد از تو و زهرايت بي کس و تنها يا رسول الله
ز داغ او صبر من کم شد قامتم خم شد يا رسول الله
نصيب من بعد زهرايت غصه و غم شد يا رسول الله
بگير از من اين امانت را عزيز بهتر زجانت را
يا رسول الله ۲
بپرس از او بعد تو امت با دل زهرايت چه ها کردند
تسلاي قلب سوزانش جاي گل بر او هيزم آوردند
ميان ديوار و در از کين با لگد دشمن پهلويش بشکست
به کوچه پيش دوچشم من با غلاف تيغ بازويش بشکست
بگير از من اين امانت را عزيز بهتر زجانت را
يا رسول الله ۲
شکسته پهلوي فاطمه و سينه اش مجروح و رخش نيلي
برای آن ضربهی لگد و ضرب مسمار و ضربه ی سيلي
به جان زهراي تو من از اين امانت داري خجل هستم
اگر زهرايت کتک خورده چون به امر حق بسته شد دستم
بگير از من اين امانت را عزيز بهتر زجانت را
يا رسول الله ٢
#محمد_معارفوند ✍
.
.
#بصیرت_نداشتن
هرکی اول میگفت با او بیعت میکردیم!
#فاطمیه
◾️ #با_تمام_مهاجرین_و_انصار_اتمام_حجت_شد!
👈🏼👈🏼 قال سلمان الفارسی: فلما أن كان الليل حمل علي (عليه السلام) فاطمة (عليهاالسلام) على حمار وأخذ بيدي ابنيه الحسن والحسين (عليهماالسلام). فلم يدع أحدا من أهل بدر من المهاجرين ولا من الأنصار إلا أتاه في منزله فذكّرهم حقه ودعاهم إلى نصرته، فما استجاب له منهم إلا أربعة وأربعون رجلا.
▫️فأمرهم أن يصبحوا بكرة محلّقين رءوسهم معهم سلاحهم ليبايعوا على الموت. فأصبحوا فلم يواف منهم إلا أربعة.
فقلت لسلمان: من الأربعة؟ فقال: أنا وأبو ذر والمقداد والزبير بن العوام.
▪️ثم أتاهم علي (عليه السلام) من الليلة المقبلة فناشدهم، فقالوا: نصبحك بكرة. فما منهم أحد أتاه غيرنا. ثم أتاهم الليلة الثالثة، فما أتاه غيرنا.
فلما رأى غدرهم وقلة وفائهم له، لزم بيته وأقبل على القرآن يؤلّفه ويجمعه.
فلم يخرج من بيته حتى جمعه، وكان في الصحف والشظاظ والأسيار والرقاع ....
📚 كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲ص۵۸۰، ح۴
◾️ اگر شوهرت بر ابوبکر سبقت میگرفت، با او بیعت میکردیم!
▫️روى أبو محمد مسلم بن قتيبة:
... ثم ذكر ما احتج (عليه السلام) به وقال: وخرج علي (عليه السلام) يحمل فاطمة بنت رسول اللّه (عليهاالسلام) على دابة ليلا، يدور في مجالس الأنصار تسألهم النصرة.
▪️فكانوا يقولون: يا بنت رسول اللّه! قد مضت بيعتنا لهذا الرجل، ولو أن زوجك وابن عمك سبق إلينا أبابكر ما عدلنا به.
فيقول علي (عليه السلام): أ فكنت أدع رسولالله (صلّى الله عليه وآله) في بيته لم أدفنه وأخرج أنازع الناس سلطانه؟! فقالت فاطمة (عليهاالسلام): ما صنع أبوالحسن إلا ما كان ينبغي له، وقد صنعوا ما الله حسيبهم وطالبهم.
📚 منابع:
۱. الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا، ج۱۴، ص۱۴۱
۲. بحارالأنوار، ج۲۸، ص۳۵۵
۳. الإمامة والسیاسه، ج۱ ص۱۹
🔆
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#حکایات #فاطمیه
◼️ #نتیجه_ی_توسل_به_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
👈🏼👈🏼 حدود چهل سال قبل در کرمان یکی از علمای وارسته و متعهد به نام آیتالله #میرزا_محمدرضا_کرمانی(متوفی ۱۳۲۸ شمسی) زندگی میکرد، در آن زمان، در کرمان، بازار فرقه ضالّه «شیخیه» رواج داشت.
◽️ آیت الله کرمانی، واعظ وارسته آن زمان مرحوم #سید_یحیی_یزدی را به کرمان دعوت کرد تا با وعظ و ارشاد خود، مردم را از انحرافات و گمراهیهای شیخیه آگاه کند و در نتیجه جلوی گسترش آنها را بگیرد.
◽️ مرحوم سید یحیی واعظ یزدی، این دعوت را پذیرفت و به کرمان رفت، مردم را متوجه انحرافات آنها نمود و با افشاگری خود، این گروه ضالّه را رسوا ساخت، به طوری که تصمیم گرفتند با نیرنگی مخفیانه ایشان را به قتل برسانند، آن نیرنگ مخفیانه این بود:
◽️ شخصی از پیروان شیخیه به صورت ناشناس، از سید دعوت کرد که فلان ساعت به فلان محله و فلان خانه برای منبر رفتن برود. ایشان نیز قبول کرد. دعوت کننده همراه عدهای دیگر به خدمت سید یحیی واعظ آمده و او را با احترام به عنوان روضه خوانی بردند، ولی بعد معلوم شد که ایشان را به خارج از شهر به باغی برده و از منبر و روضه خبری نیست، او کم کم احساس خطر جدی کرد و خود را در دام خطر جدی از سوی شیخیّون دید، آن هم در جایی که هیچ کس از حیله آنان مطلع نبود.
◽️ سید یحیی واعظ در آن حال به جَدّه خود حضرت زهرا(سلام الله علیه)متوسل گردید، گویا نمازاستغاثه به آن حضرت را خواند و درسجده نمازگفت:
(یامولاتی یا فاطمه اغیثینی)؛ ای سرور من ایفاطمه، به من پناه بده و به فریادم برس.
خطر لحظه به لحظه نزدیک میشد، سید یحیی دید، گروه دشمن به او نزدیک شدند، و خود را آماده کردند و چیزی نمانده بود که به او حمله کرده و او را قطعه قطعه کنند.
◽️ در این لحظه حساس، ناگهان غرّش تکبیر و فریاد مردم را شنید که باغ را محاصره کردهاند، و از دیوار وارد باغ شدند و با حمله به گروه شیخیها، آنها را تارومار کردند و سید یحیی را نجات داده و با احترام، همراه خود در کنار آیت الله میرزا محمد رضا کرمانی به شهر و منزل آوردند.
◽️ سید یحیی واعظ از آیت الله کرمانی پرسید: شما از کجا مطلع شدید که من در دام شیخیها افتادهام؟
آیت الله کرمانی فرمودند: من در عالم خواب حضرت صدیقهطاهره، زهرای اطهر(سلام الله علیه) را دیدم به من فرمود: شیخ محمدرضا، فوراً خودت را به پسرم «سید یحیی» برسان و او را نجات بده که اگر دیر کنی، کشته خواهد شد.
📚 منابع:
۱. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی ج۱، ص۲۴۱
۲. با اندکی اختلاف: خاطرات زهرایی، شیخ اسماعیل انصاری زنجانی (انتشارات طوبی محبت، قم، تابستان ۹۳شمسی)، ص۱۵
🔆 .
.
#رباعی #دوبیتی
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا
جان های همه ز غصه ام بر لب شد
روز غم من ز ناله هایم شب شد
امروز دگر می روم اما دیگر
از من که گذشت نوبت زینب شد
🌹🌹🌹🌹🌹
زینب همه محنت مرا خواهد دید
او غصه و اندوه و جفا خواهد دید
آن چه به مدینه من بلا دیدم و غم
زینب همه را به کربلا خواهد دید
🌹🌹🌹🌹🌹
با رفتن خود بهار را هم بردی
آرامش روزگار را هم بردی
دیدار رخت قرار قلب من بود
رفتی و ز دل قرار را هم بردی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ای روح وفا به پای تو جان بدهم
خواهم که ز غصه های تو جان بدهم
امروز تمام خواهش من این است
ای کاش که من به جای تو جان بدهم
نشر از کانال:کربلایی محمد مبشری
270- #حضرت_فاطمه(س):
عَن أسماءَ بِنتِ عُمَيس إنَّ فاطِمَةَ عليها السلام قالَت لَها:
اِنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ، اِنَّهُ يُطْرَحُ عَلَى الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُها لِمَنْ رَأى، فَلاتَحْمِلينى عَلى سَريرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرينى سَتَرَكِ اللّه ُ مِنَ النّارِ.
اسماء بنت عميس مى گويد: فاطمه عليها السلام به من فرمود:
من شيوه تشييع جنازه زنان را بسيار زشت و ناپسند مى دانم، پارچه اى بر روى او مى كشند كه برجستگيهاى بدن او را براى بينندگان به نمايش مى گذارد! اى اسماء مرا بر تابوت آشكار نگذار بدن مرا بپوشان كه خدا تو را از آتش بپوشاند.
وسائل الشيعة: ج2، 876 ح 3453 و 3456 و 3457.
#حجاب #حجاب_فاطمی
#روضه_حضرت_زهرا (س) بعد شهادت
دلا بیا به سرای علی سری بزنیم
به خانه ای که درش سوخته دری بزنیم
خبر رسیده که این روزها علی تنهاست
بیا به خانه ی بی فاطمه سری بزنیم
نشد برای مریض علی گلی ببریم
بیا گلاب اشک به افتاده بستری بزنیم
کسی به گرد یتیمان او نمیگردد
بیا به شیوه ی پروانه ها پری بزنیم
کنون که جان علی خفته است در دل خاک
بیا زخونابه برخاک گوهری بزنیم
#بعد_از_شهادت
.
#روضه_متنی
متن روضه حضرت زهرا (س) - آخرين وداع فرزندان با مادر شهيده
علی امیرالمؤمنین (ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد، ولی معمول است قبل از این که بندهای کفن را ببندد، فرزندان وکسان و نزدیکان شخص درگذشته را می خوانند و اجازه می دهند که باز دیداری از او کنند.
امام (ع) هم صدا زد: «ای حسن، ای حسین، ای زینب، ای ام کلثوم! بیایید و بشتابید و توشه از دیدار مادرتان برگیرید که دیگر او را نخواهید دید.»
یتیمان زهرا(ع) بعد از آن که پدر اذن دیدار دارد، شتابان آمدند و با ناله جانسوز و شیون صدا می زدند: وا حسرتا.... .
این صدای شیون، قلب مادر مهربان را تکان داد، اما نه مختصر، بلکه به اندازه ای که دست هایش از کفن به سوی فرزندان بیرون امد.
امیرالمومنین(ع) می فرماید: «خدا را شاهد می گیرم که زهرا از ولوله کودکان خود با تن بی جان، به جان آمد، ناله ای آهسته کرد و دست های خود را از کفن در آورد و آن حسن و حسین را به سینه چسبانید و مدتی نگه داشت.»
ناگهان هاتفی از آسمان ندا در داد: «ای علی، این دو را از نعش مادر برگیر که به خدا فرشتگام آسمان را به گریه در آوردند.»
علی(ع) نیز آن عزیزان را از نعش زهرا برگرفت، و بندهای کفن را گره زد.[۱]
به روایت ناسخ التواریخ، عزیزان فاطمه(ع) خود را روی پیکر پاکش افکندند، ناله سر دادند و با کفن مادرشان اشک چشم خود را پاک می کردند....
گریزی به کربلا
این یک وداع بود، یک وداع جانسوز هم در کربلا به وقوع پیوست. وقتی که اهل بیت امام حسین(ع) را به اسارت می بردند، به ماموران ابن سعد گفتند: شما را به خدا، ما را به قتلگاه ابی عبدالله ببرند. و چنین کردند.
همین که چشم زنان به کشته ها افتاد فریادشان به شیون بلند شد و لطمه به صورت می زدند، و دیدند که زینب(ع) آن چنان با حالتی افسرده و قلبی شکسته نوحه سرایی می کرد و کنار پیکر عزیز برادرش می گریست که دوست و دشمن را به گریه در اورد.[۲]
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
📚[۱] بحارالانوار، ج ۴۳، به نقل از «ملکه ی اسلام فاطمه زهرا(س)» آیت الله کوه کمره ای، ص ۲۴۷.
[۲] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۸.
📚منبع: كتاب آتش در حرم
منبع: باب الحرم
.
.
.
#روضه_حضرت_زهرا گریز به #حضرت_عباس
اون روزی که زهرا به شهادت رسید پسراش اومدن نزدیک مسجد؛"وَ رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء .."شروع کردند بلندبلند گریه کردن.. امیرالمؤمنین تا شنید صدای گریۀ بچه ها رو که اصحاب دارند صدا می کنند: "یَاابْنَیْ رسولِ الله" چی شده؟! اینا صدا زدند: "ماتَت اُمُّنا فاطِمَة... فَوَقَعَ عَلیٌّ،عَلی وَجهِه.." (1) امیرالمؤمنین تا شنید، با صورت به زمین افتاد .. امیرالمؤمنین اینجا با صورت به زمین افتاد.. چرخ روزگار چرخید... یه روز هم پسرش، عباسش .. بالای اسب .. بدون دست .. مشک به دندان .. چنان عمودِ آهن به سرش زدند،عباس با صورت به زمین افتاد ..
منبع:
1- بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج43، ص 186-187
#حاج_میثم_مطیعی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
.
#روضه_متنی #حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
#دفن_شبانه #بیعت_اجباری
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
بی جهت نبود اون موقعی که آقای ما یکی یکی سنگایِ لحدُ میچید ، وقتی آروم آروم رو بدنِ زهراش خاک ریخت میگن مولا با دست این خاک رویِ قبرُ صاف کرد، بعد دیدن امیرالمومنین این دستانِ مبارکشُ بهم میزنه (کیه این خانم؟) خانمی که خدا در وصفش می فرماید: إنِّي ما خَلَقتُ سَماءً مَبنِيَّةً وَلا أرضاً مَدحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنِيراً وَلا شَمساً مُضِيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحراً يَجرِي وَلا فُلكاً يَسرِي وقتی خدا در حدیث شریف کسا همه رو میگه یکی یکی إلاّ فِي مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الخَمسَةِ الَّذِينَ هُم تَحتَ الكِساءِ بعد می فرماید : هُم فاطِمَةُ وَأبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها .. قربونِ این مادر برم .. برا این مادر میخوای این شب ها گریه کنی .. تو این شبایِ فاطمیه بلند بلند گریه کنید هرکی صدا ناله و گریه ت رو شنید بگه امسال اینا دارن برا یه جوون گریه میکنن .. امسال فاطمیه رو جوری باید گریه کنی که امام صادق فرمود خدا رحمت کنه اون شیعه ای رو که روضۀ مادرِ مارو میشنوه بلند بلند گریه میکنه .. ایام سالگردِ سردارِ عزیزمونِ .. یه جمله بگم همه شهدامون، #حاج_قاسم عزیزمون فیض ببره .. نمیدونم چه سریّ انگار هرکی قرارِ تو فاطمیه بره باید بسوزه ..
میونِ شعله ها ، یکی میزد صدا
علی سوختم .. علی سوختم ..
یه وقت صداش بلند شد فضه به فریادم برس ، همچین که رسید بالا سرش نگفت سینه م ، نگفت پهلوم ، نگفت محسنم .. فقط گفت بگو ببینم علی رو کجا بردن؟.. گفتم خانم جان مولا رو بردن مسجد .. میگه مادرِ ما رسید دست انداخت کمربندِ علی رو گرفت .. هرکاری کردن دیدن حریفِ فاطمه نمیشن ؛
تو کوچه هایِ بی سپر
تنها میونِ رهگذر
چهل نفر به یک نفر ..
دنیا به ما وفا نکرد
دردامونُ دوا نکرد
قنفذ چرا حیا نکرد ..
اینا هر طوری بود علی رو بردن تو مسجد ، اجازه بدید روضه م رو اینطور بگم: شاید بعضی از این نوجوونا سوال بشه براشون؛ اینی که بعضیا میان میگن مگه نمیگید علی قهرمانِ خیبر بوده ، مگه نمیگید یه تنه در از قلعۀ خیبر کند پس چرا علی ایستاده بود زهرا رو زدن؟.. تاریخ رو ببینید شبِ آخر عمر پیغمبر ، حضرت فرمود همه از حجره برن بیرون فقط علی بمونه .. یکی یکی حرفارو به امیرالمومنین فرمود ، اجازه بدید زبان حال بگم علی جان من میرم اینا فدکُ غصب میکنن صبر میکنی؟ بلی یا رسول الله .. علی جان من میرم اینا دیگه جوابِ سلامتم نمیدن ، صبر مبکنی؟بلی یا رسول الله .. علی جان خلافتتُ غصب میکنن .. دونه دونه پیغمبر میفرمود امیرالمومنین میگفت بله یا رسول الله .. اما یه جا دیدن علی بلند شد .. رگِ پیشانی علی متورم شد .. هی میگه نه یا رسول الله .. لذا بهش فرمود علی جان اگه میخوای نام من بر ماذنه ها بمونه باید صبر کنی ..
به خدا مولا قول داد والا مگه کسی جرات میکرد حتی صداشونُ جلو خونۀ علی بالا ببرن .. بابا ابن خونه خونه ای که جنابِ عزرائیل اجازه گرفت وارد شه .. جبراییل اجازه میگرفت وارد شه .. چی میخوام بگم ؟.. به هر طریقی که بود مولا رو بردن تو مسجد، سلمان میگه مولا نسشست رو پلۀ اول منبر هرکاری می کردن دستِ بیعت با اینا نمیداد سلمان میگه یه وقت دیدم نامرد شمشیرشُ از قلاف بیرون کشید ، تا شمشیرُ از قلاف بیرون آورد میگه دیدم زهرایِ مرضیه با اون حالش پردۀ مسجدُ کنار زد ، میگه تا نگاهِ فاطمه به این شمشیر افتاد گفت یا شمشیرُ پایین بیارید یا میرم کنارِ قبرِ بابام همۀ مدینه رو نفرین میکنم ..
سلمان میگه هنوز حرف فاطمه تمام نشده بود دیدم ستون های مسجد داره میلرزه .. علی فرمود سلمان برو به فاطمه بگو صبر کنه .. بگو تو بابات رحمت للعالمینِ .. مبادا نفرین کنه ..
میخوام بگم مادر .. اینجا یه دونه شمشیرِ برهنه اما «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» یه ساعتی رسید زینب آمد بالایِ بلندی ..
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
تا رسید دید شمر با چکمه نشسته رو سینۀ حسین .. حالا ناله بزن بگو حسین ...
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
.
#روضه_کوچه_بنی_هاشم
* میگن: مغیره و قنفذ تو کوچه بودند،بخدا فقط این دوتا نبودند، بزرگشون ایستاده بود،همه میخواستن خودشون رو به رئیسشون نشون بدن...مغیره زد،قنفذ زد،خالد زد،هر کی از راه رسید زد...خودشم گفت: من دارم از قافله عقب می افتم...خود ملعونش هم اومد جلو...با غلاف...*
بوته ی یاسِ نازنینِ مرا
دستچین نه،بلکه با تبر زده اند
*اما اینا که چیزی نیست،کجا بودید کربلا،دور گودال حلقه زدند،نیزه دار با نیزه میزنه،..... "أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب..."آقا رو به رو خوابوند، "أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری..."حسین....*
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
•
.
#حرکت_کاروان_بسمت_کربلا
#حضرت_ام_البنین
*نیمه شب که کاروان از مدینه حرکت کرد،یه خورده که از شهر فاصله گرفت،دو نفر خودشون رو رساندند به قافله،یکی عبدالله بود،دست بچه هاشو گرفته بود رسوند به قافله،اینقدر زینب خوشحال شد،گفت:عبدالله خدا خیرت بده،دستِ خالی نیستم کربلا،قربونی هایِ منو آوردی،نکنه رباب هدیه داشته باشه من نداشته باشم،نکه نجمه هدیه داشته باشه من نداشته باشم،خدا خیرت بده...بچه هارو گرفت برد..
نفر دوم هم،ابی عبدالله نگاه کرد دید یه خانوم بلند قامتی داره خودش رو میرسونه به قافله،نگاه کرد دید اُم البنینِ داره میاد،گفت:عباسم مادرتون داره میاد،با شما کار داره،عباس که برگشت،سریع برگشت داداش هاشو خبر کرد،مادر اومده با ما کار داره،چهار برادر اومدن،دور مادر حلقه زدن،ابی عبدالله داره از دور این منظره رو میبینه،لذت میبره،قند تو دل حسین داره آب میشه،دور مادر که حلقه زدن،گفت:عباسم!عونم،عزیزانم،دارید با حسین می روید کربلا،اگه حسین برگشت حق دارید برگردید،اگه حسین برنگشت حق ندارید برگردید،نکنه شما باشید یه مو از سر حسین کم بشه،پای شما ایستادم برای اینچنین روزی،عباسم! نکنه من شرمنده ی فاطمه بشم،نکنه من خجالت زده بشم،همه دغدغه اش اینه کربلا میرن میتونن روی مادر رو سفید کنند یا نه؟
گذشت،گذشت،حالا از کربلا قافله برگشته،کربلایی ها از این طرف با محوریت زینب،مدینه ای ها از طرف دیگر با محوریت اُم البنین،راه باز کردن این دو مادر شهید رسیدن به هم،دست به گردن هم انداختن،نشستن زمین،ام البنین به زینب سر سلامتی میده،زینب به ام البنین،این دوتا شروع کردن برا هم روضه خواندن،هر کار کرد زینب که از عباس بگه،ام البنین نذاشت،هی می گفت:عباسم رو رها کن،از حسینم چه خبر؟ خیلی که اصرار کرد زینب گفت: بهت بگم ام البنین چه خبر شد؟ فقط بگم خوب شد کربلا نیومدی،برو ببین رباب رو ، چه حال و روزی داره،دیگه از زیر آفتاب نمیآد تو سایه،گفت: بیشتر توضیح بده زینب جان،گفت:آمدم بالای یک بلندی ایستادم دیدم دور حسینم حلقه زدن، نیزه دار با نیزه میزد،شمشیر دار با شمشیر میزد،اونی که شمشیر و نیزه نداشت سنگ میزد،اُم البنین! نگاه کردم دیدم پیرمردها دارن با عصا میزنند،حسین....
بی بی ام البنین می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست*
#حاج_مهدی_سلحشور
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
.
.
#گریز_زیارت_عاشورا
وصيت #حضرت_زهرا ، دقیقا شرح و تفسیر "و لعن الله أمة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت" است
وصیت فرمود کسانیکه ظلم به اهل بيت ع کردند در مراسم تجهیز و نماز ... شرکت نکنند
غسلنی فی اللیل ، کفنی فی اللیل ، دفنی فی اللیل
مفهوم تقيه در جامعه شیعه حفظ اسلام است نه حفظ فرد
فاطمه ملاحظات جامعه را کنار زد و فدای ولایت شد.
.
#فاطمیه
.
.
#روضه_حضرت_زهرا گریز به #حضرت_ام_البنین
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا هروقت امیرالمؤمنین وارد خونه میشد میدید بچه ها پشت در نیم سوخته نشستن و هی میگن ... بابا همینجا بود مادرمون رو زدن ... محسن شهید شد و ...
اینجا بچه ها برای مادرشون گریه میکردند ... اما یه مادرم سراغ دارم که اون مادر برای بچه هاش گریه میکرد:
بی بی ام البنین می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست*
#روضه_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
.
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا امینَ اللهِ فی اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ(ع)》🔶🔸
✅طبق نقل تاریخ، امام علی(ع) در دو جا با صورت مبارک بر زمین افتاده اند.
اما بسی جای تعجب است، که این دو جا در میدان جنگ و نبرد نبوده است.
چون امام علی(ع) در بخشی از نامه ای که به عثمان بن حُنیف، حاکم بصره نوشته بود، فرمود :
📋《وَاللهِ لَو تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی
لَمَّا وَلَّیتُ عَنْهَا!》
♦️به خدا سوگند! اگر تمام عرب به قصد قتال من، پشت در پشت هم درآیند و مقابل من قرار بگیرند، و علیه من شمشیر بکشند، هرگز به آنها پشت نمی کنم و از مقابلشان نمی گریزم.(۱)
امام علی(ع) با این یک جمله، معرفی شد!
اما باید این دو جائی که حضرت(ع) در آن با صورت به زمین افتاده است، باید حادثه سنگینی باشد که حضرت(ع) را مجبور به افتادن به این حالت کرده است.
1⃣جایی که ابن ملجم لعین در صبح روز نوزدهم سال ۴۰ هجری، در حین نماز، به امام علی(ع) حمله ور شد، و با شمشیر سمّی، ضربتی سنگین بر فرق مبارک حضرت(ع) زد، که تاریخ می نویسد :
📋《فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ》
♦️پس ابن ملجم با شمشیر بر فرق سر مبارک امام علی(ع) فرود آورد.(۲)
📋《ثُمَّ أَخَذَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ إِلَى مَوْضِعِ السُّجُودِ، فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ(ع) بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِه》
♦️پس ضربه ی شمشیر آن لعین، سر مبارک امام علی(ع) را تا سجده گاهِ آن حضرت(ع) شکافت.
پس در این هنگام، امام(ع) اثر ضربه ای را که عادتاً قابل تحمل نبود، احساس کرد.
اندکی صبر کرد و به همان اکتفاء نمود و ناگهان با صورت بر زمین افتاد.(۳)
2⃣اونجایی است که اسماء بعد از اینکه متوجه شد حضرت فاطمه(س) از دنیا رفته است، بلافاصله حسنین(ع) را به دنبال پدرشان به مسجد فرستاد و گفت :
📋《يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)!
انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ(ع) فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا!》
♦️ای فرزندان پیامبر اکرم(ص) نزد پدرتان بروید و او را از رحلت مادرتان، آگاه سازید.
در این هنگام، حسنین(ع) سراسیمه وارد مسجد شدند و امام علی(ع) وقتی حالت پریشانی آنان را دید و از آنان پرسید :
📋《مَا الخَبَرُ؟》
♦️چه اتفاقی افتاده است؟
آنان گفتند :
📋《قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ(س)!》
♦️مادرمان فاطمه(ع) از دنیا رفته است
وقتی امام علی(ع) این سخن آنان را شنید، در این هنگام ؛
📋《فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ》
♦️علی(ع) با صورت بر زمین افتاد.(۴)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
داغ تو بُرد تاب پدر را وگر نه صد
لشگر حریف فاتح خیبر نمی شود!
👤احمدی
📚منابع :
۱)امالی شیخ صدوق، ص۵۱۴
۲)اعلام الوری طبرسی، ج۱، ص۳۰۹
۳)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۲، ص۲۵۹
۴)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۵۰۰
#شهادت_حضرت_زهرا
.
✅محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود نقل میکند که وقتی حضرت رسول اکرم(ص) در سرزمین ابطح بود و برای آن حضرت(ص) خیمه ای سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز گفت و حضرت(ص) مشغول وضو شد، و اصحاب به سمت حضرت(ص) هجوم می آوردند.
📋《وَ کَادُوُا یَقتَتِلُونَ عَلَی وُضُوئِهِ》
♦️نزدیک بود مسلمانان، بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت(ص) با یکدیگر بجنگند.
آنان دست خود را دراز می کردند و به قطراتی که از دست مبارک ایشان سرازیر می شد، تبرّک می جستند.(۱)
یعنی تا زمانی که پیامبر اکرم(ص) در قید حیات بود، خود ایشان و اهل بیت ایشان، محبوب بودند و حرمتی در بین مردم داشتند.
بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در طی این همه بی حرمتی ها به اهل بیتِ پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) در خطاب به مهاجر و انصار در طی خطبه ای فرمود :
📋《اَلمَرءُ یُحفَظُ فِی وُلدِهِ》
♦️حفظ حرمت هر کسی در حفظ فرزندان اوست!(۲)
حتی از ابن عباس روایت شده است که؛
در زمان حیات حضرت رسول اکرم(ص) وقتی که زمان رحلت ایشان نزدیک شد؛
📋《بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقِیلَ لَهُ :
یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! مَا یُبْكِیكَ؟》
♦️آن حضرت(ص) به قدرى گریست كه محاسن مباركش تر شد.
عرض شد : یا رسول الله(ص)! چرا گریه مى كنى؟
حضرت(ص) فرمود :
📋《أَبْكِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی كَأَنِّی بِفَاطِمَةَ(س) بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی : یَا أَبَتَاهْ!
فَلَا یُعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی!》
♦️براى ذرّیّه و فرزندانم و آن ستم هایى كه از جفاكاران امّتم بعد از من به ایشان مى رسد، مى گریم.
گویا مى بینم دخترم فاطمه زهرا(ص) بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا مى زند : یا ابتاه!
احدى از امّت من به فریاد او نمى رسد.(۳)
گذشت تا اینکه، وقتی حضرت فاطمه(س) بین در و دیوار قرار گرفت، ناله زنان فرمود :
📋《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ!》
♦️ای پدرم! ای رسول خدا(ص)!
این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت!(۴)
📋《وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا، حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ》
♦️عمر با تازیانه ضربه ای به بازوی حضرت فاطمه زهرا(س) زد، که بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(۵)
حضرت زهرا(س) قبل از شهادتشان می فرمودند :
📋《فَلَا یَکشِفَنَّ اَحَدَاً لِی کِتفَاً》
♦️مبادا پس از مرگم، پوشش روی کتفم کنار برود.(۶)
مولا علی(ع) خود در این باره مى فرمايد :
📋《لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا》
♦️من متصدى امر غسل فاطمه(س) شدم و بدن وى را از زير پيراهن غسل دادم.(۷)
در نقلی از ورقه بن عبدالله آمده است که؛
هنگام غسل حضرت فاطمه(س) توسط امام(ع)، من به همراه تنی چند از یاران، مقابل درب خانه مولا(ع) ایستاده بودیم و منتظر تشییع بودیم.
📋《فَإذَا سَمِعتُه یَبکِی بُکَاءً عَالِیَاً لَم أَعهُد نَظِیرَهُ مِنهُ!
فَتَعَجَّبتُ مِنهُ وَ قُلتُ : سُبحانَ اللهَ! أ هَکَذا یَصنَعُ عَلیِِ(ع) مَعَ شِدِّةِ صَبرِهِ وَ حِلمِهِ وَ سُکُونِهِ؟!》
♦️پس در این هنگام بود که شنیدم، علی(ع) بلند می گرید، در حالی که نظیر آن را از ایشان نشنیده بودم.
پس تعجب کردم و با خود گفتم :
سبحان الله! آیا این گریه ی علی(ع) است، در حالی که ایشان، خیلی صبور و حلیم بودند!
پس وقتی که امیرالمؤمنین(ع) از غسل حضرت زهرا(ع) فارغ شد و گریان بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم :
📋《مَا یَبکِیکَ یَاأباالحَسَن(ع)؟ أَ مِن فَقدِ الزَهرَاء(س)؟!》
♦️اى اباالحسن(ع)! چرا گریه مى کنى؟
آیا از فراق زهراست؟
ایشان فرمود :
📋《لَا یَا وَرَقَة! مَا یُبکِینِی إِلَّا أَثَرُ السِّیَاطِ بِجِسمِهَا؛ اَسوَدُّ کَأنَّهُ النَیلِ!》
♦️نه ای ورقه! آنچه مرا به گریه درآورده، اثر تازیانه ها بر جسم زهرای اطهر(س) است که همچون نیل کبود شده است.(۸)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
بریز آب روان اسماء، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
👤سازگار
📚منابع :
۱)صحیح بخاری، ج۱، ص۵۸
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۰۶
۳)امالی شیخ طوسی، ص۱۸۸
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
۵)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷
۶)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۸، ص۲۳
۷)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹
۸)الموسوعة الكبرى انصاری، ج۱۱، ص۹۶
#غسل_شبانه
#فاطمیه
می شویمت كه آب شوم در عزای تو
یا خویش را به خاك سپارم به جای تو
قسمت نبود نیت گهواره ساختن
تابوت شد تمامی چوبش برای تو