یا علی اکبر(ع)
شهر آذین شده بود و خبر از راه رسید
عرش روشن شده بود و سحر از راه رسید
بهر پرواز ملک بال و پر از راه رسید
نیمه ی گمشده از یک قمر از راه رسید
شهد لبهاش که می ریخت سبو کامل شد
عشق با گوشه ی قنداقه ی او کامل شد
دلبری کردن از آن روز ازل کارش بود
هاجر و مریم و آسیه گرفتارش بود
یوسف از مشتریان سر بازارش بود
عمه هر ساعت و هر لحظه پرستارش بود
درس دلدادگی و عشق نشانش می داد
پای گهواره ی او بود و تکانش می داد
ضربان دل بابا دو برابر می شد
شوق دیدار نبی باز میسّر می شد
صولتش در نظر یار مصوّر می شد
هر زمانی که دلش تنگ پیمبر می شد
گاهی از دیدن این نور جلی حظ می کرد
از قد و قامت رعنای علی حظ می کرد
کوه با دیدن آن هیمنه کُرنش میکرد
آتش از خنده ی او زود فروکش میکرد
دور شهزاده فلک یکسره گردش میکرد
عرش را با نفسش صاحب ارزش میکرد
او که در مکتب عشاق دبیر سخن است
پرورش یافته ی دست امام حسن است
همه ی کون ومکان مست سبویش بودند
طالب بوسه ای از صحن گلویش بودند
خوب رویان عرب سائل کویش بودند
واله و شیفته ی گردش مویش بودند
فاتح و قاتل دلهاست ، به عباس قسم
یوسف حضرت لیلاست ، به عباس قسم
میزند بانگ ” انا الشیر ” بگو ماشاالله
غزواتی شده تفسیر بگو ماشاالله
درس شان گشته فراگیر بگو ماشاالله
با عمو بازی شمشیر بگو ماشاالله
دست در دست عمو مرد دلیری شده بود
تحت آموزش عباس چه شیری شده بود
شانه ی ماذنه ها با قدمش زیباتر
ظاهرا ماذنه میرفت ولی بالاتر
لیله العشق پدر گشته کمی رعناتر
صوت والحان قشنگش ز همه گیرا تر
صوت در مکه کجا خاطره ی عشق کجا
وقت تکبیر و اذان حنجره ی عشق کجا
دور خورشید خطر بود و پر از چشم حسود
سخنش خواب زچشمان شب تیره ربود
این عصا یاری دستان پدر آمده بود
اختر هاشمیان بر لبش اینگونه سرود
جاده و عرش مهیاست بیا تا برویم کربلا منتظر ماست بیا تا برویمآمد و از پدرش رخصت میدان می خواست قلب این معرکه انگار که طوفان می خواست گویا کرب و بلا از نفسش جا ن می خواست مردی از طایفه و بیشه ی شیران می خواست عقل وهوش همه را برده ای ازیاد اکبر ناز شصتت به خدا دست مریزاد اکبر آب بر صفحه پیشانی ساحل می ریخت از مسیحای دمش نقلِ فضائل می ریخت از سر زلف سیاهش به زمین دل ... #شعر_ولادت_ابن_الحسین #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_حضرت_علی_ابن_الحسین #شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر #مجید_قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مژده که محبوب داور آمده
در شگفتم که پیمبر آمده
کوثری از نسل کوثر آمده
یا که مرآتی ز حیدر آمده
یا ز ره عباس دیگر آمده
تهنیت بادا که اکبر آمده
ماه رویش میبرد دل از همه
حیف در آنجا نباشد فاطمه
روح و ریحان حسین است این پسر
سرو بستان حسین است این پسر
نور چشمان حسین است این پسر
ماه کنعان حسین است این پسر
قدسیان، جان حسین است این پسر
بلکه قرآن حسین است این پسر
آفتاب آیینه دار روی او
در فضا پیچیده عطر و بوی او
شافع محشر بوَد یا محشر است
زادهی حیدر بوَد یا حیدر است
شمس دین را این فروزان اختر است
بالله از یوسف، تماشایی تر است
جان بقربانش علی اکبر است
این تمام آرزوی مادر است
شد دل ما از قدومش منجلی
مست او باشد حسین بن علی
گوهر یکتا به دنیا آمده
ماه رویان! ماه لیلا آمده
حبّذا دلبند زهرا آمده
جان دین و روح تقوا آمده
آفتاب عالم آرا آمده
بر جوانان پیر برنا آمده
از تمام انبیا دل می برد
ناز او را عمه زینب می خرد
سوره والشمس مهتاب رویش
سوره والیل باشد گیسویش
چون محمد خِلقت و خُلق و خویش
چشم عیسی بر جمال دلجویش
خضر خود لب تشنهی آب جویش
بوسهی جبریل بر دو بازویش
دلبری از دلربایان کار اوست
یوسف مصری سر بازار اوست
خرم از این عید قلب عالم است
دل اسیر زلف خم اندر خم است
گر چه روز عید شبه خاتم است
لیک در دل حسّی از درد و غم است
حیف او چون فاطمه عمرش کم است
تیرها بر زخم جانش مرهم است
آه چیده یاس لیلا میشود
پیش بابا، ارباً اربا میشود
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
قصد کردم رود مِی جاری کنم
از دلم آواربرداری کنم
بعد با انگور معماری کنم
جای آنکه کار تکراری کنم
با توسل کارهایی نو کنم
چندرکعت سجده سمت تو کنم
گرچه ابروی تو محرابی کج است
این مسیر کج به ایمان مُنتَج است
دور تو گردیدنِ ما صد حج است
این عبارت صورتش چون مخرج است
نفس تو نفس نفیس حیدر است
خَلق و خُلق و منطقت پیغمبر است
مُرغِ غم از ساحلِ دریات رفت
با گُلات هوش از سر باغات رفت
آینه ، قربانِ سر تا پات رفت
تا که خندیدی دل بابات رفت
نور را منشور ، طِیفی می کند
با تو اربابم چه کیفی می کند
مَسلَکت ، آدابِ یک فرهیخته!
صوت تو شب را به تب آمیخته
پای محرابت مُوذن ریخته
از اذانت صد بلال آویخته
بارِ رودِ اَشهَدَت را ، جو کشید
یاعلی گفتی و عالم هو کشید
نام حیدر قاب قرآنت علی
ما عجمهائیم سلمانت ، علی
در نجف خوردیم از نانت علی
فاطمهوار است احسانت..، علی
قنبر خوان سِترگت بوده ایم
نوکرِ مادربزرگت بوده ایم
ما گداها عشق را فهمیده ایم
هر زمان خندیده ای..، خندیده ایم
وصف جودت را فقط نشنیده ایم
دودِ بامِ خانه ات را دیده ایم
بانی رزق گدایانی..، خودت
در کَرَم یکپا حسنجانی خودت
در طلوعت گریه ی شب را ببین
ماه! دورت رقص کوکب را ببین
رد شدی از کوچهها..،تب را ببین
با تو ذوقِ عمهزینب را ببین
عمه تشویشش به ظاهر جمع شد
از رکاب خویش خاطرجمع شد
با تو خواهر سرفرازی می کند
حس امنِ بی نیازی می کند
گیسوانت را چه نازی می کند!
روی دستت تاببازی می کند
سهم لب هایش به جز لبخند نیست
این سهساله روی پایش بند نیست
نیزه را تا اختیارش می کنی
دشمنت را تار و مارش می کنی
تیغ خود را ذوالفقارش می کنی
هر کسی آمد ، شکارش می کنی
رزم حیدروارِ تو بیداد کرد
ساقی اهل حرم را شاد کرد
آب را آتش زده لب های تو
خیمه راه افتاد..، پشت پای تو
آه از اندوهِ جانفرسای تو
مُرد وقت رفتنت..، بابای تو
وای اگر پیمانه خون در خُم کند
اسب تو راه حرم را گم کند
کوچه وا کردند...، زهرایت کنند
خون به قلب ام لیلایت کنند
قطرهقطره ، قدرِ دریایت کنند
تکّهتکه ، ارباًاربایت کنند
آه! بابا دیگر آن بابا نشد
چند عضوی از تنت پیدا نشد
#سید_پوریا_هاشمی
#بردیا_محمدی
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
@hadithashk
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نامِ تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت
حک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت
هرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی رویِ سرها نشاندنت
ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میانِ نظرها نشاندنت
گفتند یاعلی و خدا جان درست کرد
بین نجف برای تو ایوان درست کرد
لبخند زن که رو به تو دنیا بایستد
خورشید آید و به تماشا بایستد
موجی به گیسوان سیاهت بده که باز...
...ساحل به خاک اُفتد و دریا بایستد
از چشمهای مادرت اینقدر جان مَبر
کم مانده قلبِ حضرتِ لیلا بایستد
چیزی که نیست عالم اگر سجدهات کند
وقتی به احترام تو بابا بایستد
جبریل هم به اشتباه بیافتد که این نبی است؟
اکبر اگر برابرِ زهرا بایستد
هرکس رسید و پیش تو پایینِ پا نشست
روز قیامت از همه بالا بایستد
دردت به جانِ ما به فدای جوانیات
باید سرود از تو و میدان تکانیات
اول رسید در وسطِ کار و زار و بعد
دوم کشید از کمرش ذوالفقار و بعد
سوم مقابلش ملکالموت هم نماند
او اکبر است و نیست جز این انتظار و بعد
رَم کرده بود لشکر و میرفت هرطرف
چهارم گذشت و هر دو نفر شد چهار و بعد
جبریل غرقِ بُهت صدا میزند علی
شیر آمده است تا بزند بر شکار و بعد
پنجم عجیب نیست اگر میگُریختند
خورشید هم نبود میانِ مدار و بعد
وقتی نشست آخرِ سر گرد و خاکها
دیدند اکبر است و هزاران مزار و بعد...
انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده
آری علی به شکل علیاکبر آمده
ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیهتر
ای شیوهی کریمیِ تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیهتر
اللهاکبر از رجزَت بینِ ضربهها
ای ضربهات به ضربهی حیدر شبیهتر
با دستمال زردِ نبردِ علی تویی
از هرکسی به خواجهی قنبر شبیهتر
هم لطف تو قیامت کبرای فاطمه
هم جنگِ تو به صحنهی محشر شبیهتر
طوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن درِ خیبر شبیهتر
مَرحَب میان قبر کشد مرحبا علی
باید کشید یکصد و ده بار یاعلی
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتهای
با دست باز دست گدایان گرفتهای
بینِ مدینه خانهی تو خانهی همه است
این شیوه از امامِ کریمان گرفتهای
آرامش پدر به مدینه گمان کنم
هرشب سر حسین به دامان گرفتهای
وقت اذان ملاحظه کن حالِ عمه را
این خیمه را تو با لبِ عطشان گرفتهای
خیلی برای قدِ تو زحمت کشید ؛ حیف
اکبر چقدر از پدرت جان گرفتهای
دیدم زبان به روی زبانش گذاشتی
دیدم که آب از لب سوزان گرفتهای
لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پا زدی...؟
#شعر_ولادت_حضرت_علی_اکبر
#حسن_لطفی
@hadithashk
نگار من
دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست
یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست
آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست
در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست
آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست
من فدای آن کسی که در کنارم هست و نیست
روز و شب دنبال من، دنبال کارم هست و نیست
سالهای سال را چشم انتظارم هست و نیست
بیقرارم چون فقط او بیقرارم هست و نیست
غمگسارم، مهربانم،جان جانانم کجاست
مانده ام با این شب یلدای طولانی شده
اینهمه امروز یا فردای طولانی شده
اینهمه جنگ و جدل دعوای طولانی شده
اینهمه کشتار و این صف های طولانی شده
شد جهان تسخیر موران، پس سلیمانم کجاست
زخم تر شد زخم های دردناک ما چقدر
ضجه آقا متانا و نراک ما چقدر ؟
شرحه شرحه سینه های چاک چاک ما چقدر ؟
داغِ اجسادِ شهید بی پلاک ما چقدر ؟
گریه های بی ریا، سوز شهیدانم کجاست
از می آلوده دنیا شدم مست و ندید
من گنه کردم ولی چشمان خود بست و ندید
دید که این بی حیا با دیگران هست و ندید
توبه های من شکست او عهد نشکست و ندید
آنکه او راپیر کرده عهد و پیمانم کجاست
نوکر بیچاره این خانه را یادش نرفت
شد خریدار من و بیعانه را یادش نرفت
مادرش جاروکش ویرانه را یادش نرفت
روضه خوان دختری دردانه را یادش نرفت
گفت باباجان نمیدانی که دندانم کجاست ؟
دختر زهراست رخسارش به زهرا می رود
هر کجا که می رود با قامتی تا می رود
بیت الاحزان که ندارد پس کجاها می رود
آخرش پیش سر بابا ز دنیا می رود
من دلم این روزها اصلاً نمیدانم کجاست
این مصیبتها همه بعد پیمبر شد شروع
از دم دیوار ، از پهلوی مادر شد شروع
داغ ما از میخ های داغ ، از در شد شروع
بستن دست اسیر از دست حیدر شد شروع
فاطمه آمد به هوش و گفت علی جانم کجاست
خواست بردارد علی نعلین پایش رانشد
خواست بر دوشش نگهدارد عبایش را نشد
خواست زهرا نشنود سوز صدایش را نشد
خواست در کوچه نبیند دستهایش را نشد
تا غلافی خورد زهرا گفت: سلمانم کجاست
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سرت سلامت
سر کویت اگر قرار من است
خنده های تو نوبهار من است
به جنون آمده قلم امشب
کلمه..واژه در حصار من است
دست های دلم پر از خالیست
عشق تو بین کوله بار است
پی تو در به در به هر سویم
آری این نیز روزگار من است
زنده ام بی تو...خاک بر سرمن
دفتر شعر سوگوار من است
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
حال و روز دلم زمستان است
ابر چشمم همیشه باران است
رو سیاهم ولی مرا دریاب
به خدا نوکرت پشیمان است
به مسیح دم تو محتاجم
چاره کن حال من پریشان است
نیمی از قصه نیمه ی رمضان
نیمه ی بعد نیمه شعبان است
دائما روز وشب خودت آقا
بر لبت ذکر یا حسن جان است
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
سایه ات هست بر سرم آقا
مثل تو نیست در کرم آقا
گر بمیرم به غیر خانه ی تو
عرض حاجت نمی برم آقا
از تو فرمان و از همه عالم
چشم آقا..نوکرم آقا
بوده مهر تو از همان اول
در رگ و شیر مادرم آقا
میرسد روز خنده ی زهرا
ای پناه همه حرم آقا
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
تو حسينى و يا كه تكرارش
جلوه اى از نگاه خَمّارش
بين سجاده ات دعايم كن
بيش از اينها شوم گرفتارش
دستِ من نيست بى قرارىِ من
چه كنم؟دلبرى شده كارش
تو خودت مستِ ساقى اش هستى
اى فداى تو و علمدارش
ماهمه گیر لطف اربابیم
همه درگیر لطف بسیارش
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
از فراقت عجيب مى سوزم
وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم
آتش از تو وجود دل با من
امر كن عنقريب مى سوزم
حرف آتش شده،به جان خودت
ياد شيب الخضيب مى سوزم
تا زمانی که جان به تن دارم
از غم بوى سيب مى سوزم
خواب دیدم که در رکاب شما
من شبیه حبیب می سوزم
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
آرمان صائمی
#آرمان_صائمی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب برکات
شب قدر است و شب بارش خیر و برکات
آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات
آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات
به قدم های پر از میمنت او صلوات
آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید
پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید
آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی
مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی
خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی
(چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی)
آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد
به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد
جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور
آمد و سامره شد با قدمش وادی طور
چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور
قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور
حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق
بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق
اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش
می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش
صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش
کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش
بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی
دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی
مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست
دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست
(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)
(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)
لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش
او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد
این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد
او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد
(نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)
عالم پیر جوان می شود ان شاء الله
حضرت نور عیان می شود ان شاء الله
کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است
گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است
به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است
از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است
در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد
انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد
بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است
گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است
پی محبوب دویدن...نرسیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است
در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم
دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم
یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد
مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد
بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد
از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد
صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید
(مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید)
شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین
ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین
ب ...
#شعر_جشن_نیمه_شعبان #شعر_نیمه_شعبان #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_مهدی #شعر_ولادت_ولی_عصر
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بهار آمد
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
فرا رسیدن نوروز و موکب گل را
به نغمه جارچیان بهار جار زدند...
به هر کجای در آید نسیم، عطرافشان
مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند
به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند
هزار برگ به پیراهن چنار زدند
هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل
به این نوید به گلزار و کوهسار زدند...
شکوه موکب میلاد حضرت مهدیست
که بر زمین و زمان این همه نگار زدند
رسید مهدی موعود کز ولادت او
به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند...
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست
طلایهدار سحرگاه نور میآید
امير قافلۀ شوق و شور میآید...
گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان
امام نور که در سال نور میآید
امام يازدهم را به شادی و تبريک
مَلَک ز هر طرفی در حضور میآید
به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک
طنین قافله کز راه دور میآید
ز شوق تابش این آفتاب آزادی
ز ذرّه ذرّه سرود سرور میآید
پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت
ز ميهمانی ربِّ غفور میآید
ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را
کَلیم عالَم رَجَعت ز طور میآید...
بود کريم و همين بس کرامتش که مدام
از او عنايت و از ما قصور میآید
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست
نظامبخش جهان و جهانِ جان مهدیست
امام منتقم و صاحبالزمان مهدیست
کسی که عدل علی را به معنی اعلی
برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدیست
کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن
کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدیست
کسی که رجعت والای صالحان زمین
برای یاری او میشود عیان مهدیست
کسی که فیض نگاه ولایتش امروز
نگاهدار زمین است و آسمان مهدیست
وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف
کمال لطف خدا بر جهانیان مهدیست...
کسی که زمزمۀ عاشقانهاش آرد
نزول بارش رحمت به انس و جان مهدیست...
عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدیست...
سید رضا مؤید
#سید_رضا_مؤید #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مهدی
هرچه که داریم از اعتبار کریم است
شُکرِ خدا کارِ ما کنارِ کریم است
هرچه به ما میدهند از اول خلقت
محض گُلِ روی روزگارِ کریم است
روزی ما شُکرِ حق به دست کسی نیست
تا که در این خانه سفرهدارِ کریم است
ما نه فقط جبرئیل هم سرِ هر صبح
منتظرِ سیبِ آبدارِ کریم است
گر لبِ ما سرخ شد از خونِ جگر نیست
روزی ما شاخهی انارِ کریم است
تا جگری سوخت از آن سرمه کشیدیم
دیدهی عشاق وامدارِ کریم است
جلوه نما بنگرم جمالِ علی را
تا که ببینم علی و آلِ علی را
وارث قدوسی قداست زهرا
صاحب سجادهی سیادت زهرا
ثانیهها جمعهها زمان طلوع است
تکیه به کعبه بزن به ساحت زهرا
قسمتِ پیر و جوان ما که نگردید
کاش شود دیدن تو قسمت زهرا
دیدهی دلدادگان به فتح تو مانده است
تا برسد دست ما به تربت زهرا
زُلف بر افشان که پنج آینه بینیم
محشر کبری نما قیامت زهرا
خانهی عشاق را که سیل غمت برد
بر سر ما مانده لیک منتِ زهرا
عاشقی ما تویی جمال محمد
عشق محمد بس است و آل محمد
چشم به دیدار توست شاه خراسان
تا که بیایی شبی به گوشهی ایوان
کیستی ای آتش وجود پیمبر
کیستی ای مرتضی را همهی جان
گوش به فرمان توست تمامی گیتی
تا که بباری دوباره حضرت باران
گفت که خدمت کند – حجت صادق-*
گر تو بیایی توراست خادم و دربان
حیرت محضیم از این حدیث از آن شأن
بیت فؤاد آورم زِ خطهی کرمان**
`گر مُتِمَسِک شود به ذِیلِ تو ابلیس
باز مقرب شود به درگه رحمان”
سوی تو ما حاملِ سلامِ رضائیم
لشکر ایرانیِ امام رضائیم
غیرتِ حیدر تبارِ فاطمه برگرد
ختم کن این انتظارِ فاطمه ، برگرد
صبح ظهور تو روز گرم تقاص است
بارِ دگر بر مزارِ فاطمه برگرد
لشکر تو لشکرِ علی و حسین است
حضرتِ دُل دُل سوارِ فاطمه برگرد
یک طرفت اکبر است و یک طرف عباس
با دو دمِ ذوالفقارِ فاطمه برگرد
میمنه و میسرهها باز بپاشند
با دو یلِ تیغدارِ فاطمه برگرد
زود بیا و جگر شیعه خنک کن
ای همه ، دارو ندار فاطمه برگرد
پیش تو باید که دید قامت عباس
بر سر دوش تو هست رایت عباس
راه تو جمع شهادت است و شهود است
راه خدایی است که آغوش گشوده است
لطف تو آری کرامت حسنین است
خشم تو باری عذاب قوم ثمود است
راه تو روشن تر از طلألؤِ خورشید
وسعتِ تابیدن تو ...
#حسن_لطفی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج)
بی حضور سبز رویت ، روزها بی عید شد
ماه ها و سال ها با فصلِ غم تمدید شد
ماه شمسی رو ، هزار چارصد سال است که
از کنارت عالم خاکیِ ما تبعید شد
آهم از این هجر اگر چه، ناله ایی جانسوز نیست
از فرج تا یاد کردم ، هر نفس امید شد
هر چه بود و هر چه هستم در هوایت زنده ام
ذره هم هر صبح با سجده به تو خورشید شد
هر کسی دنبالِ چشمان خدا جویِ تو رفت
با توسل بر نگاهت غرقِ در توحید شد
آنکه از خاکِ در تو توتیا بر خود گرفت
زیر خاک و روی خاکِ این زمین جاوید شد
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_مناجات_امام_زمان #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله
اگر خورشید علیَ الظاهر چراغِ روشنی دارد
میانِ سینه اش امّا غمِ ناگفتنی دارد
اگر هر موجِ دریا سر به پای صخره میکوبد
اگر باد از دلِ دنیا غباری را نمی روبد
اگر دست از سرِ عالم، زمستان برنمیدارد
اگر باران به روی صورتِ خلقت نمی بارد
اگر بویِ بهار از هفت سین بیرون نمی آید
اگر اخبار فتح از شاخه ی زیتون نمی آید
اگر چرخِ فلک دیگر به نفع ما نمی چرخد
اساساً چرخِ خوشبختی در این دنیا نمی چرخد
اگر زور و زر و تزویر جایی دست و پا کرده
اگر تبعیض، مردم را چنین از هم جدا کرده
زمین خواری اگر عادت شده در بینِ نا اهلان
اگر مخفی شده گرگی میانِ خرقه ی ایمان
دلیل این تناقض ها و صدها نابسامانی
همین که منجیِ عالم تو پیدایی و پنهانی
تو جانانِ رسول الله و موعودِ خداوندی
که زخمِ کهنه ی دل را به یک لبخند میبندی
عدالتخواهی از نسلِ امیرالمؤمنینی تو
عدالت گسترِ هفت آسمان ها و زمینی تو
امیدِ آخرِ مستضعفان و سائلان هستی
تو پشتیبانِ گرمِ مردمانِ بی زبان هستی
زمانی که انا المَهدی به لب آهسته میآیی
شبیه نیمه ی ماهی که خو کرده به زیبایی
بیا تَر کن لب خشکیده ی امواج دریا را
بیا پُر کن دو دستِ خالی و محتاج دنیا را
بیا و با نفس هایت دو عالم را بهاری کن
بیا و جای اجداد غریبت شهریاری کن
بیا آقا ببین دلشوره های عاشقانت را
دخیل زائران در جای جایِ جمکرانت را
بیا از بامِ کعبه خطبه کن شرح قیامَات را
بیا که مادرت در بینِ کوچه برده نامت را
بیا که عمه جانت از صمیمِ دل دعا کرده
تو را مضطر میانِ خیلِ نامحرم صدا کرده
بیا ای منتقم،خون حسینت بر زمین مانده
بیا که سر به روی نیزه و پیکر زمین مانده
میلاد فریدنیا
#میلاد_فریدنیا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کجایی آقا
دیده اشک است و جگر آتش و دل غم دارد
دار دنیا چه کم از داغ جهنم دارد؟
نسل ها در پی هم چشم به راهت مردند
نسل امروز هم آینده مبهم دارد
آفتاب پس ابری و یقین دارم ابر
از غم توست اگر بارش نم نم دارد
شوق بوییدنت آخر بکشد گل ها را
هر بهاری برسد باز تو را کم دارد
نه فقط من همه عمر پریشان توام
کائنات از غمت اندیشه درهم دارد
حیف از ایام جوانی که جدا از تو گذشت
هر دم و بازدمم زجر دمادم دارد
پدر صبر درآمد خبری از تو نشد
نه مرا می کشد این زخم، نه مرهم دارد
صبر سروی ست که هرچند به پایت مانده ست
زیر بار غمت اما کمری خم دارد
گرچه دیر است ولی چشم به راهت هستم
این شب تار سپیده سحری هم دارد
سید جعفر حیدری
#سید_جعفر_حیدری #شعر_مناجات_امام_زمان #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صاحبالامر
سلام ای وجود خدا را نشانی
سلام ای که روزیرسان جهانی
بزرگی که طاووسِ اهلِ جَنانی
بیابان نشینی که عرش آشیانی
تو مافوق توصیفو شرح و بیانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
سلام ایکه در ماورای کمالی
محمّد جمالی و حیدر جلالی
تو مثل حسینوحسن بی مثالی
تو موزونترین جلوهی اعتدالی
یگانه دلیل قوام جهانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
توهادی تومَهدی تو نورُالهُدایی
تو عینُالحَیاتی تو روحُالبقایی
تو هم کُنیه با خاتم الانبیایی
ابوالقاسمی خاتمالاوصیایی
تو کهفحصینی تو خطّ امانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
تو آن عُمرِ پُر برکتِ جاودانی
کهوقت سخاوت سر از آسمانی
به ظاهر شبیه چهل سالگانی
به چشم انتظاریِ رُکنِ یمانی
به اعجاز حق تا همیشه جوانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
به قرآن قسم که تو قرآن مایی
تو در اصل آن اصلِایمان مایی
تو در اِحتجاجات بُرهان مایی
چه بهتر از اینکهپدرجان مایی؟
تو مارا به نان و نوا میرسانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
چهفیضیست خدمتگزار تو بودن
به هر قیمتی پای کار تو بودن
خراب تو گشتن دچار تو بودن
هواییِ یکدم کنار تو بودن
بُوَد وصل تو لذّتِ جاودانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
(مناز عهدِآدم تورا دوست دارم)
بهکعبه بهزمزم تورا دوست دارم
به اشک محرّم تورا دوست دارم
امام زمانم تو را دوست دارم
شده عشق ما و تو چه داستانی!
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
مُریدم مُریدم تو هستی مُرادم
گدایی تو هست از سر زیادم
سگیروسیاهم به پات اوفتادم
و قلادهام را به دست تو دادم
تو هرجا بخواهی مرا میکشانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
سوالمن ایناست الان کجایی ؟
تو در مکّهای یا که در کربلایی؟
بگو در نجف یا که در سامرایی؟
و یا در جوار امامِ رضایی؟
دمی را به سهله دمی جمکرانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
توآن حاضرِ غایب از چشمِ مایی
که مثل علی وقت جلوه نمایی
به یک طُرفةُالعین در هر کجایی
تو در کوه رَضوی و یا ذیطُوایی
بمیرم نبینم که بی خانمانی
که تو صاحبالامر و صاحبزمانی
دعا میکنم تا بیایی به زودی
به پایان رسد این جدایی به زودی
بهعشّاق صورتگشایی به زودی
...
#شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا #محمد_قاسمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج)
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد
مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را
چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانتداری است
پس تو امشب مستی مارا ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن
عشق مارا از صف اغیار منفک میکند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند
حق تعالی امشب مارا مبارک میکند
فاطمه `عجّل فرج” در مصفحش حک میکند
از رسولان الهی تا امامان گرام
یک قصیده در پی یک مصرع حسن ختام
تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
میدمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا
باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران نرجس پسر آورده است
این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه
او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خودرا بست ما
عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدی.ست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
میرسد یکروز صاحب ذولفقار آخری
نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد
اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی
اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا
هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علّاف بود
مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم
جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم
مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد
به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه
ای عمو ای خوش قدوبالا چرا پس کم شدی؟
ابرویت کو چشم هایت کو چرا درهم شدی؟
چون کمان حرمله از چند قسم ...
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مهدی فاطمه(عج)
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد
طوفان بی امان حقیقت بلند شد
دنبال خاک بود خدا روز خلقتش
برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد
کعبه جوابگوی علیدوستها نبود...
ایوانطلای مرقدِ حضرت بلند شد
حَظّی میان هرولههامان نداشتیم...
ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد
وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا
فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد
تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید
در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد
گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه
مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد
این خاک،شیعهخانهی ذُرّیّه ی علی است
ایران همیشه پای ولایت بلند شد
ما را گدای نیمهیشعبان خویش کرد
عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد
لبتشنگان چشمهی جانیم تا ابد
ما نانخورِ امامِ زمانیم تا ابد
پلکی بزن..،خزان
زمین” را بهار کن این سالخورده را به جوانی دچار کن اسفندها به یُمن شما عید می شود کهنهلباس جامعه را نونوار کن دلدادههات حسرت دلبر کشیده اند خود را برای این همه عاشق، نگار کن دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن گردنکشیِ یاغیِ عشقات حکایتی است... ما را ذبیح های دمِ ذوالفقار کن موری به پیشگاه سلیمان رسیده است ما را به روی فرش وصالت سوار کن کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است فکری به حال خانه ی پروردگار کن مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد این باده را نصیب گدای خُمار کن صحرانشین! کجای جهان خیمهگاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد بخشندگیِ تو به حسنجان کشیده است این لُطف را عموی کریمِ تو باب کرد روشنترین توسل خورشیدها..،سلام! ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد نام تو رمز سروری کشور من است پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... یعنی به روی نوکری ما حساب کرد ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد ” هیئت؛ کلاس درس ولایتشناسی استروضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد
یامهدی” است باطن هریاحسینِ” ما... پس سینهزن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی ... #بردیا_محمدی #شعر_ولادت_امام_زمان #شعر_ولادت_حضرت_امام_زمان #شعر_ولادت_منجی_عالم_بشریت #شعر_ولادت_یوسف_زهرا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد
مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را
چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانتداری است
پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن!
عشق ما را از صف اغیار منفک میکند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند
حق تعالی امشب ما را مبارک میکند
فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک میکند
از رسولان الهی تا امامان گرام..
یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام
تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
میدمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا
باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است!
این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه
او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما
عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدیست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
میرسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری
نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد
اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی
اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا
هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علاف بود
مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم
جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم
مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد!
به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه..
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه
ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی
ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی
چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی
با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟!
بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند
زینب السادات را خولی و اخنس میزنند!
#شعر_ولادت_امام_زمان
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آشفته ام کربلا
گفتن خونت،گفتم کربلا
#حدیث_اشک
@hadithashk
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات
من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات
شبای شعبانه و باز شبای عاشقیه
وقت مناجات دل و دعای عاشقیه
من اومدم که از خودم دلم رو پس بگیرم
دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم
الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم
الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم
الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ
و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ
إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فقیرا
الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا
بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن
هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن
بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن
فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن
جدام کن از هرچی من و از تو جدام میکنه
اهل سحر وقتی بشم علی دعام میکنه
هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه
دلارو میبریم حرم دعا که مستجابه
اگر هنوز سنگه دلت خشکه چشات تو شعبان
سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان
#حسن_لطفی
#نیمه_شعبان
@hadithashk
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد
طوفان بی امان حقیقت بلند شد
دنبال خاک بود خدا روز خلقتش
برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد
کعبه جوابگوی علیدوستها نبود...
ایوانطلای مرقدِ حضرت بلند شد
حَظّی میان هرولههامان نداشتیم...
ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد
وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا
فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد
تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید
در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد
گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه
مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد
این خاک،شیعهخانهی ذُرّیّه ی علی است
ایران همیشه پای ولایت بلند شد
ما را گدای نیمهیشعبان خویش کرد
عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد
لبتشنگان چشمهی جانیم تا ابد
ما نانخورِ امامِ زمانیم تا ابد
پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن
این سالخورده را به جوانی دچار کن
اسفندها به یُمن شما عید می شود
کهنهلباس جامعه را نونوار کن
دلدادههات حسرت دلبر کشیده اند
خود را برای این همه عاشق، نگار کن
دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند
غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن
هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو...
روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن
گردنکشیِ یاغیِ عشقات حکایتی است...
ما را ذبیح های دمِ ذوالفقار کن
موری به پیشگاه سلیمان رسیده است
ما را به روی فرش وصالت سوار کن
کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است
فکری به حال خانه ی پروردگار کن
مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد
این باده را نصیب گدای خُمار کن
صحرانشین! کجای جهان خیمهگاه توست؟!...
کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن
زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا
آخر میان گریه،بغل می کنی مرا
فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد
دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد
بخشندگیِ تو به حسنجان کشیده است
این لُطف را عموی کریمِ تو باب کرد
روشنترین توسل خورشیدها..،سلام!
ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد
نام تو رمز سروری کشور من است
پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد
وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ...
یعنی به روی نوکری ما حساب کرد
ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو
ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد
" هیئت؛ کلاس درس ولایتشناسی است "
روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد
"یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما...
پس سینهزن مسیرِ درست،انتخاب کرد
قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد
آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد
دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید
یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید
قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم
بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید
خیلی برای آمدنت کم گذاشتم
وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید
هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد
غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید
عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد
از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید
غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود
دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟
ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم
میل گدا به اینور و آنوَر نمی کشید
هرگز کسی به غیر همین تشنهلب..،چُنین
در قتلگاه جام بلا سر نمی کشید
با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر...
از کار خویش دست هم آخر نمی کشید
بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم...
ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید
پنجاهسالپردهنشین پیرِ پیر شد
با شمر،عمهجان شما هم مسیر شد
#بردیا_محمدی
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
@hadithashk
صحرانشین! کجای جهان خیمهگاه توست؟!...
کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن
زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا
آخر میان گریه،بغل می کنی مرا
#بردیا_محمدی
#حدیث_اشک
@hadithashk
من همان چشم امید امت پیغمبرم
مهدی صاحب زمانم ، بی کسان را یاورم
وارث بر حق تیغ ذوالفقار حیدرم
آمدم دنیا برای انتقام مادرم
اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم
از فلانی و فلانی آبروها می برم
می شود این عالم از دلدادگی سرشار باز
می شود بخت همه بیچارگان بیدار باز
می شود در خانه ها عشق و صفا بسیار باز
می شود تکرار، عدل حیدر کرار باز
بدترین ها دور گردد ، بهترین دوران میرسد
من به دنیا آمدم تا حق به حق داران رسد
آمدم تا کشتی دین ، روی بر ساحل کند
حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند
باز محشر در جهان نام ابوفاضل کند
انقلاب کربلا را کار من کامل کند
شاهکاری می کنم چون خیبر و بدر و حنین
من به دنیا پا نهادم ، یا لثارات الحسین
من به دستور خدا کار خدایی می کنم
من شکسته بال و پرها را هوایی می کنم
مثل جدم از همه مشکل گشایی می کنم
من تمام این جهان را کربلایی می کنم
چشم امّید قیام زینب کبری منم
مقصد پایانی کشتی عاشورا منم
وعده ام با مجتبایی های امت در بقیع
هر دوشنبه می شود معنا قیامت در بقیع
شیعه گریه می کند یک روز ، راحت در بقیع
روضه می گردد به پا ، ساعت به ساعت در بقیع
کن مهیای ظهورم آستانت را بقیع
می کَنَم شر ِ تمام دشمنانت را بقیع
من قرار بی قراران ، من امید نا امید
قبل خلقت داده حق ، روز ظهورم را نوید
اولیا که جای خود ، در انبیا دارم مرید
حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید
ای مسلمانان ! همه اسلام یاری من است
زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است
تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب
آی سائل از کسی جز من نمی گیری جواب
هست آمینم کلید هر دعای مستجاب
رو مزن بر هر سیه رو ، شب ندارد آفتاب
نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم
روز دنیا را سیه کرده است شام غیبتم
آی مردم نیمه شعبان های سابق پس چه شد
ندبه ها و جمعه های غرق هق هق پس چه شد
در غم معشوق ، بی تابی عاشق پس چه شد
صبح ها و چله ها و عهد صادق پس چه شد
جان فداها یادتان رفته چرا جانانتان
بوی هر چه غیر یوسف میدهد کنعانتان
الامان از بی وفایی ، وای بر بی عارها
چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها
آه افتاده عقب امر ظهورم بارها
رسم یاری این نبود ای یارها ، ای یارها
در نیاید از فراق من چرا فریادتان
غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان
خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است
شعبه ای از کربلا در قلب انصار من است
در زمین هر جا حسینیه است ، دربار من است
هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است
اهل عالم عمه ما در اسارت پیر شد
اهل عالم عمه ما با سنان درگیر شد
اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است
اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است
اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است
اهل عالم عمه ما چوب و دندان دیده است
اهل عالم عمه ما دل پریشان گشت آه
اهل عالم عمه ما سنگ باران گشت آه
#شعر_ولادت_امام_زمان
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk