eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
87 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا برگردیم پس می زنم غبار هوا را که بنگرم دارد چه ها می آید از امروز بر سرم وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی از التهاب چشم ترت، رنج می برم هول و بلا به جان من افتاده جان تو این ترس را چگونه به رویت نیاورم پیشانیت چروک شد انگار مثل آن پیراهنی که دوخت برای تو مادرم من را کنار گودی این دشت می کُشد بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم اینجاست قتلگاه؟ نگو... نیست باورم اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم برگرد تا که دست نبردم به معجرم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کاروان با وقار کاروان با وقار وارد شد یار پیش نگار وارد شد آینه با تمام آینه ها بین گرد و غبار وارد شد جان عالم به کربلا آمد آب بر جویبار وارد شد در یمینش زهیر زانو زد و حبیب از یسار وارد شد آمده بر سر قرار اما خواهرش بی قرار وارد شد خواهر تک سوار در محمل بین هجده سوار وارد شد دختری نیز با دوتا خلخال با دوتا گوشوار وارد شد روبرو نیز سی هزار نفر لشکر نیزه دار وارد شد چند روزی گذشت و در گودال لاله در لاله زار وارد شد شمر در قتلگاه وارد شد بعد از آن یک سپاه وارد شد گوییا وقت ذبح اعظم شد بدن شاه نامنظم شد نبرید و کمی اذیت کرد تا که نای حسین هم کم شد سر انگشترش که دعوا شد همه‌ی قتلگاه در هم شد همه را شمر زد کنار اما چکمه‌اش توی پاش محکم شد خم شد زلف را به چنگ گرفت روی تل قد خواهری خم شد شمر از قتلگاه خارج شد دامنش قرص ماه خارج شد موقع رقص نیزه داران بود دانه دانه سپاه خارج شد وقت آتش شد از نهاد حرم دم واویلتاه خارج شد از دل خیمه با دوتا خلخال دختری بیگناه خارج شد این گذشت و رباب وارد شد توی بزم شراب وارد شد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین رسید به کربلا رسید بالاخره قافله کنار فرات.. سلامتی حسین و قبیله اش صلوات! رباب امده با اصغرش خوش امده است رقیه امده با اکبرش خوش امده است چقدر خوب که جمع بزرگ ها جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوه ی رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب امده است چه با شکوه میاید ز محملش پایین سر تمامی مردان مقابلش پایین حجاب دختر حیدر هزار پرده ی نور ز قد و قامت این زن نگاه عالم دور رکاب دار ابالفضل و پرده دار حسین شکوه این زن ابالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمیاید سلامشان بکند سلامشان بکند احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا بخیر کند خیره بر بیابان است گمان کنم خبر سر براش اوردند خبر ز غارت معجر براش اوردند رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگر چه امده ای با دوصدجلال اینجا به عصر روز دهم میروی ز حال اینجا همان زمان که حسینت میان گودال است همان زمان که تنش زیر چکمه پامال است همان زمان که همه درمیان آشوبند به بوسه گاه نبی نیزه نیزه میکوبند لباس کهنه او از تنش جدا شده است بروی جسم شریفش برو بیا شده است کبود میشود از تازیانه پیکر تو سری به نیزه بلند است در برابر تو سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا واویلتا یا غیاث المستغیثین آه از کرب و بلا از فلک آمد ندا واویلا واویلتا تا ابد لعنت به هر چه کینه هست از مرتضی کوفه زد بر طبل جنگ و عرش بر طبل عزا بر سر و سینه زنان با عرشیان روح الامین آسمان خون گریه کن زینب شده صحرا نشین وای از مکر حرامی ها حرم آواره شده آسمان از دل کشید آه و زمین بیچاره شد کعبه مشکی پوش از این حج نیمه کاره شد تا ابد شرمنده از حاجی ِ در گهواره شد از منا آید ندایی ؛ خوش به حال کربلا بهر قربانی حسین آورده اسماعیل ها روبرو شد عاقبت با طور سینایش حسین دارد اینجا وعده با رب تعالایش حسین مانده با یک کوفه تنها ، مثل بابایش حسین روضه خوانی می کند با هاهُناهایش حسین باغبان سر بسته گوید با گلستان از خزان کس ندیده بود زینب را چنین دل ناگران کس نگفته خیر مقدم این چنین بر میهمان با کمان ، با تیر ، با شمشیر ، با سنگ و سنان شد رقیه دل پریشان ، شد سکینه بی امان بر عقیق دست آقا ،خیره مانده ساربان ساربان ! قدری بچش از لطف این نعم الامیر تا نگشته دیر از او هر چه می خواهی بگیر آه دارد می رسد فصل زمستان رباب لرزه افتاده است در این خاک بر جان رباب کمتر از ده روز اصغر ، هست مهمان رباب حرمله ، تیر سه شعبه ، چشم حیران رباب بیشتر از اصغرش دلواپس آقاست او رفته زیر آفتاب و فکر فرداهاست او در مدینه کن خبر ام البنين را ای صبا کمتر از ده روز دیگر می شود حاجت روا تا ابد عباس گردد ساقی آب بقا هست آماده برای دیدنش خیرالنسا ای صبا اصلا نگو بر او حسین تنها شده او نفهمد که امامش ساکن صحرا شده چند روزی مانده تا در این جهان غوغا شود اربا اربا شبه پیغمبر در این صحرا شود همچو سروی ، سیزده ساله گلی ، رعنا شود دختر شیرین زبانی کاملا زهرا شود مرتضی ها روی نی قاری قرآن می شوند فاطمه ها روی ناقه سنگ باران می شوند شام را دارند از امروز تزئین می کنند خویش را پیش خلیفه خوب شیرین می کنند خوب مردم را به حق دارند بدبین می کنند کودکان زخم زبان در خانه تمرین می کنند نامه ای آمد : حسین بن علی شد رفتنی باید آماده شود بزم شرابی دیدنی  محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با کاروانت با کاروانت همراه گشته لشکر سینه زنانت اینجا جوان ها خون اشک می ریزند در سوگ جوانت ای آسمانم رنگی ندارد این شب و روز آسمانت مهمان نوازی جایی ندارد در مرام میزبانت روضه همین بس شمشیر ها خورده است جسم نیمه جانت آه ای موذن خیمه شده دلتنگ تکبیر اذانت زینب نداند نیزه به دنبال چه باشد در دهانت  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امان از دل زینب صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟ دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی تمام دشت حیران حسین و کاروان او فدای کاروان او فدای خاندان او به زینب دست بسته...حالِ آواره نمی آید به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر بماند بی پناه و بی کس و بی یار و‌بی یا‌ور حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی آرمان صائمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا عاشقان را کمال، سوختن است روح عاشق مجرّد از بدن است گرچه تنها سه سال سن من است.. صورت من شبیه پیرزن است دختر نازدانه ی سابق.. شد گرفتار زجر نالایق! مَلَک اما به شکل انسانم چند وقت است در بیابانم سنگ خوردم شکسته دندانم مَرُدم شام! من مسلمانم! چهارقل خوانده ام برابرتان بر رُخم مانده چنگ دخترتان خسته از زخم های تقدیرم خوارها میکنند تحقیرم باز اما به دل نمیگیرم دارم از درد سینه می‌میرم مثل زهرا شدم حواسم هست جای پا بر روی لباسم هست بروی ناقه های لنگ و چموش.. رفتم از ترس کوچه ها از هوش.. وای از چشم مرد برده فروش حرفهای بدی رسیده به گوش جان سالم نبین به در بُردم! عمه پیشم نبود میمردم! از همه دختران گرسنه ترم پُرِ نامحرم است دورو برم دائما تیر میکشد کمرم روی این صورت گل افتاده.. ردِ دست غریبه افتاده آن‌همه اضطراب را چه کنم؟! غصه ی بی حساب را چه کنم؟! گریه های رباب را چه کنم؟! بزم رقص و شراب را چه کنم؟! به دل ما چقدر غم دادند جلوی ما به تخت لَم دادند سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخمی ترین شقایق زخمی ترین شقایق این بوستان منم (با ناخن شکسته ز پا خار می‌کنم) چندان شکسته‌ام که به هر جا نشسته‌ام آدم خیال می‌کند آنجاست میهنم با پیکری کبود هنوز ایستاده‌ام یعنی حریف کعب‌نی و سنگ و آهنم یک ماه دوری تو به من سالها گذشت دیر آمدی چقدر عزیزم به دیدنم خلخال و گوشوار و النگوم گم شدند بعد از تو من به زخم و به تاول مزینم آن گیسویی که شانه کشیدی به باد رفت با شعله‌های خیمه‌ی تو سوخت خرمنم گفتی عروس می‌شوم اما بعید شد پاییزی است آتیه‌ی سبز و روشنم من گم شدم مگر که تو پیدا کنی مرا زجر آمد و نپرس ز از جای کندنم با سر به خانه‌ی رقبا رفته‌ای چه کار از زانوی یزید چه کم داشت دامنم *مصرع داخل پرانتز با اندکی تغییر از جناب صائب تبریزی علیه الرحمه است سیدمحمدحسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابای خوبم بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت معلوم است چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب می‌خوردی ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد تصدق نان که می‌دادند دست ما کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما کجا بودی؟ پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش تو ای اندازه‌ی آغوش من بابا کجا بودی؟ سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صاحب الزمان(عج) آن کف پایی که راهش به بیابان خورده باشد فیضِ آن این است که خار مغیلان خورده باشد
اَلبِلاءُ لِلوِلا”..،یعنی پری که در مسیر است 

بیشتر باید یقیناً، تیر شیطان خورده باشد 

پای 
یوسف” چون
زلیخا” آبرو دادن ملاک است 

هرچه هم غم در فراقش 
پیر کنعان” خورده باشد سنجش میزان عاشق بودن دیوانه..،”زخم” است کاش پیشانی ما هم سنگِ طفلان خورده باشد گاه به بُن بست خوردن..،حِکمت طِیِّ طریق است رام شد آن سیل که به آب‌بندان خورده باشد
اشک” ، روح گریه‌کُن را به تعالی می رساند 

آن نهالی سبز خواهد شد که باران خورده باشد 

از محالات است که روزی اشکش قطع گردد 

چشم آن گریه‌کُنی که نور قرآن خورده باشد 

قدر آغوش پُر از مهر پدر را درک کرده 

کودکی که سوزِ سرمایِ زمستان خورده باشد 

کاش..،”آغازِ بهارِ شیعه”..،روزی باز گردی 

کاش برگِ غیبت تو مُهر پایان خورده باشد 

می شود که مَحرم دردت شوم با هر بهانه؟! 

مثل خرمایی که زهرا داده..،سلمان خورده باشد 

بشکند دستی که غیر درب این خانه دراز است 

جُون شد هرکس ز دست جدِّ تو نان خورده باشد 

دستگیری کُن از آن نوکر که پای نامه ی آن 

مُهر اربابی همانند 
حسین‌جان” خورده باشد بی حیایی نیزه ای در دست در گودال می رفت وای اگر آن نیزه را آقای عطشان خورده باشد... بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اصلا خبر داری اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟ بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من تو جان من بودی و بعد از رفتن تو جانی نمانده بی گمان در پیکر من بر نیزه ها رفتی مقام تو رفیع است پایین بیا، یک لحظه بنشین در بر من الگوی دختر می شود بابا مگر نه؟ مثل سرت بابا شکسته شد سر من دستم به پهلو دست دیگر روی بازو این درد ها ارثیه هست از مادر من هر لحظه می خوانم تو را: بابایِ خوبم ای کاش می گفتی تو هم: جان!دختر من  شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع) چون لاله‌ی سرخ پرپرت خواهم شد در شام علی اکبرت خواهم شد دیگر نزند کسی تو را تا هستم بابای عزیزم سپرت خواهم شد کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹