eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یا عزیزالله خبری آمده که نوبت محشر شده باز خبری آمده که دوره غم سر شده باز خبر از معجزه سوره کوثر شده باز خبری آمده که فاطمه مادر شده باز روزی اهل زمین رحمت بسیار شده هادی فاطمه امروز پسردار شده ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام ای امام بن امام بن امام بن امام ای که با یاد تو شد خانه دل ها آرام دوستی با تو حرام است به اولاد حرام عشق تو جان به همه مرده دلان می بخشد به گدای تو خدا کون و مکان می بخشد تو همان حضرت از عقل فراتر آقا عالم از مقدم تو گشته منور آقا حسن دوم زهرایی و حیدر آقا پدر منتقم آل پیمبر آقا فارغی از همگان و همگان پابندت منتقم پروری و مصلح کل فرزندت سامرای تو سراسر ، خود فردوس خداست سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست سامرا قبله مقصود تمام فقراست کعبه و میکده و خانه امّید ماست باز هم دست تمنا سوی این در داریم ما هوای حرم سامره در سر داریم آسمان مثل زمین منتطر فرمانت برده هوش از همگان معجزه چشمانت بوسه بر خاک قدومت زده زندانبانت جان ما چیست مگر تا که شود قربانت پسر حیدری و حق به تو عزت داده دشمنت هم به بزرگیت شهادت داده من همیشه به دعای سحرت محتاجم سنگ گردیده دلم بر نظرت محتاجم شده آواره و بر بال و پرت محتاجم بی پناهم به ظهور پسرت محتاجم آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت آمدم تا که رفیقم بکنی با پسرت ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توایم تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توایم ما کجا و تو کجا ؟ وصله ناجور توایم اربعین زائر شش گوشه به دستور توایم اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا اربعین گفتم و کردم هوس کرببلا یاد آن دم که رسیدیم به دلدار بخیر یاد آن هروله با لشکر زوار بخیر یاد بین الحرمین و حرم یار بخیر یاد پابوسی ارباب و علمدار بخیر اربعین فارغِ از غصه دنیا بودیم اربعین همسفر زینب کبری بودیم محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بساطِ عاشقی‌ زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است گره گره همه اما امانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهور شد به لطف شما تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند به پای بوسی تو آستان کم آوردند قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند که عشقِ در رگ و در استخوانِ ما حسن است گداشدیم بگوییم این سخن ها را نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را برای ما که نوشتند پَر زدن ها را به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است به روی شانه اگر گیسویت رها بشود عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود میان کرببلا هم اذان ما حسن است نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله عصا بدست رسد پیشِ تو کلیم الله کلیم تا که بگوید حسن کریم الله چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سفره را تا نکنی ، در دل من حسرت هاست چند لحظه بنشین … با تو مرا صحبت هاست بر نیامد ز من سوخته ات بهتر از این کم اگر پای تو بودم اثر علت هاست کاسه ی چشم من از دولتیِ گریه پر است کاسه دست منم منتظر رحمت هاست در هیاهو و شلوغی جهان غرق شدم گوشه ی کرب و بلا ، منتظر خلوت هاست بغلت امن ترین نقطه ی دنیای من است بغلم منتظر آمدن فرصت هاست بغل شمر نرو تا بغل زینب هست چون به اندازه ی کافی به دلش محنت هاست ته گودال کمی فکر دل زینب کن سر گودال ببین منتظرت ساعت هاست مادرت دوخت ولی شمر چرا پاره اش کرد پیرهن را نبر این ماحصل زحمت هاست عسگری در دل یک حجره صدایت می‌کرد دست و پا می زد و این هم ستم غربت هاست سر او بود به روی سر زانوی پسر این گریز جگر سوخته ام ، مدت هاست از جوان مرگ شدن خاطره ی بد دارید کربلای جای خودش ، مادرت از عبرت هاست مادرت زیر در سوخته افتاد ولی بدنت مانده به زیر لگد ظلمت هاست اسب از روی تنت رد شد و تربت شده ای هر طرف می نگرم از بدنت قسمت هاست نعل ها تا دم خیمه بدنت را بردند ریخت و پاش تنت با همه ی سرعت هاست کاش برخیزی و دادِ دل زینب برسی خواهرت مانده میان صف بی غیرت هاست داد و بیداد نکن شمر سرم بردی دست پرورده ی زهرا وسط غربت هاست تازیانه به سر کتف سکینه نزنید این عزیزی ست که وامانده در این ذلت هاست از پر قو به سر خشت خرابه چه کند ؟ دختر شاه گرفتار به قیمت هاست @hadithashk
باز شد پنجره ای سمتِ نسیمِ ملکوت نور تابید در آیینه ی صبح از جبروت تشنه ی بوی نفس های بهارش بودیم از همان روزِ ازل مستِ نگارش بودیم چه حضوری که از آن عشق بشارت میداد چه طلوعی که خدا مُهرِ شهادت میداد نفسش عطرِ سلام و صلوات آورده است آسمان را قدمش آبِ حیات آورده است عطرِ سیبی ست که از گلشنِ عرش آمده است شاخِ طوباست و بر زینتِ فرش آمده است هر طرف جلوه ی خورشید جمالش پیداست حَسَن و نورِ حقیقت ز کمالش پیداست مژده مژده حسنِ دومِ زهرا آمد سیزده صورتِ اعجاز تماشا آمد نور افشانیِ عالم همه از جلوه ی اوست آخرین حجتِ حق از ثمر و میوه ی اوست پدرش آینه ی مکتبِ صادق باشد پسرش چشمه ی قرآنِ حقایق باشد از دمِ سوسنِ او بوی چمن می روید صبح از جامِ لبش حُسنِ حَسَن می بوید جلوه ی روشنِ او جلوه ی ایثارِ خداست دامنش سبزترین دامنِ گلزارِ خداست به قدمهاش چو داود گل آرایی کرد از دَمش حضرتِ یعقوب دل آرایی کرد بر لبش سوره ی توحید تلاوت دارد دامنش دولتِ مسعود امانت دارد شده آن بزم نشینِ دمِ او چون عیسی(ع) شده پروانه ی شمع اش به دو عالم موسی(ع) حَسَن آیینه ی حُسنش به خدا اعجاز است ز نسیمش همه درهای اجابت باز است نور تابید و جهان غرقِ تبسّم شده است کهکشان در نفسش ذره شد و گم شده است یازده بار زمین سر به خضوع آمده است از دمِ اوست که خورشید طلوع آمده است یازده بار خدا صورتِ احمد چو کشید بینِ آن صورتِ زیبا رخ زیبای تو دید یازده پنجره وا شد به سوی دولتِ یار آخرین پنجره مانده است به دستانِ بهار شانت این بس پسرت حضرت مهدی(ع) باشد بعدِ حق عالمِ ما را متصدّی باشد! @hadithashk
به لطف عشق ، غمِ آه پروری داری به سمت سینه ی عُشاق معبری داری همیشه نام تو اشک مرا درآورده حسین! خاصیتِ گریه‌آوری داری کتابِ داغِ تو را جبرئیل شرح دهد میان عرش خداوند ، منبری داری یکی ز اهلِ بُکاءِ قدیمی‌ات نوح است تو نسل گریه‌کُن از هر پیمبری داری قسم به قُبّه ی تو روضه‌خانه‌ات ، حرم است تو در حسینیه رو به خودت ، دری داری کلیددار حریمت ، رقیّه خاتون است در آستان خودت شاه‌دختری داری قیام سینه‌زنانت قیامتِ عُظمیٰ‌ست چه های و هوی شریفی ، چه محشری داری! تمام هَمّ و غمم کار و بار هیئت توست خودت هوای مرا وقت نوکری..،داری مس وجود مرا چای روضه ات زر کرد عجب شرابِ خوشِ کیمیا‌گری داری بهشتِ بین دو انگشتِ تو به عابس گفت: جنون بخواه که فردای بهتری داری فقط تویی که وهب را حبیبِ خود کردی فقط تویی که چنین فنِّ دلبری داری شبیه جُون مرا هم دعا کنی ای کاش و حظ کنی که غُلامِ معطری داری ▪️ تو مانده ای تک و تنها میان یک لشکر... نه همدمی نه پناهی نه یاوری داری نفس‌نفس زدنت شمر را جَری‌تر کرد بلند کرد صدا را : چه حنجری داری! غروب بود..،سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود..،سنان در خیام زن ها رفت @hadithashk
اینجا بهشتِ ما شده ذکرت شفا ، داروی هر بیمار ، معصومه وا کردی از کارم گره هر بار ، معصومه قم شد در ایران نقطه ی پرگار معصومه پیدا نشد مثلِ تو بی تکرار ، معصومه باید که زد لطفِ شما را جار ، معصومه شکرِ خدا لبهایمان یا فاطمه دارد شکرِ خدا که کشورِ ما فاطمه دارد هر آنچه دارد با علی ، با فاطمه دارد اینجا بهشتِ ما شده تا فاطمه دارد با تو شده روزیِ ما بسیار معصومه خاکِ گلستانِ شما ، گرد و غبار هستم خسته از این آلودگی و روزگار هستم وقتی دلم خیلی گرفته بی قرار هستم یا سوی مشهد یا سوی قم رهسپار هستم یا با رضا یا با تو دارم کار ، معصومه خوب است حال هر که شد مهمانِ صحنِ تو خورد هر کسی نانِ رضا را ، نانِ صحنِ تو مِنّا شده هر کس که شد سلمانِ صحنِ تو عطرِ مدینه می دهد ایوانِ صحنِ تو اینجاست جای حیدرِ کرار معصومه آقا شده هر کس که افتاده به پای تو هستی کریمه ، خوش به حالِ هر گدای تو گرچه به هجران شد کشیده ماجرای تو شکرِ خدا مانندِ زهرا روضه های تو ربطی ندارد با در و دیوار ، معصومه هجران اگرچه با رضا و با تواَم بد کرد کس که نبسته راه بر تو یا نگفت برگرد بانو شده که پا شَوید از خوابِ خوش با درد؟ تو که ندیدی کوچه ای تنگ و چهل نامرد یک زن کجا با لشگری پیکار ، معصومه دور و بر تو نیست مُشتی بی حیا بانو بسته نشد بال و پرت در کوچه ها بانو خاکی نشد چادر سیاهت زیرِ پا بانو شکرِ خدا سیلی نخوردی بی هوا بانو جسمت نبوده زخمیِ مسمار، معصومه با دسته بسته در پیِ دلبر نرفتی که با رَخت های پاره ، بی معجر نرفتی که به دیدنِ طشتِ طلا و سر نرفتی که دور از حُسینت بودی و دیگر نرفتی که مانندِ زینب مجلسِ اغیار معصومه تو که نبوسیدی میانِ قتلگاه حنجر انگشتِ دلدارت نرفت همراهِ انگشتر اینجا نه ضجر است و سنان، نه شمرِ خیره سر اینجا شد استقبالِ تو با یاس و نیلوفر زینب نبودی که سرِ بازار... معصومه تو حنجرِ صد پاره ای بوسیده ای آیا؟ رختِ اسارت بر تنت پوشیده ای آیا؟ افتاده ای از ناقه و ترسیده ای آیا بی گوشواره ، گوشِ پاره دیده ای آیا؟ شکرش ندیدی حلقه ی انظار معصومه... مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوثر موسای عشق فاطمه ای کوثر موسای عشق صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو معرفتُ الله ، نَمِ باده ات سایه عرش است به سجاده ات غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک حضرت حق محو عباداتِ تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما ، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است هرکه به دستانِ تو تایید شد پیرِ زمان ، مرجعِ تقلید شد « روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک » شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمه عرش ، دو گلدسته ات ای که پدر بوده تو را دست ، بوس عاشق تو حضرت سلطانِ طوس مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر   ای که ز طفلی ز بلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هر شب تو دیدنش غم به روی غم ، سرت آورده اند تا خبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشته دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو تبعید شد چاره تو صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینه بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بسته تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ، رهِ تو جانب ساوه رسید کامِ تو هم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافله خسته ات ، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدارا همه جا با دلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت بر جگر ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوی خورشید تو را بانوی خورشید و زمین و ماه می گویند شفیع روز رستاخیز خلق الله می گویند به خورشید و زمین و ماه هر یک نسبتی دادند غلام و سینه چاک و خادم درگاه می گویند چه شب هایی که در گوش ضریحت زائران تا صبح بماند آنچه را 《بینی وَ بین الله 》می گویند مریض و بی کس و درمانده و دلخسته و دل خون رعیت مشکلات خویش را با شاه می گویند چنان قبل از تشرف میدهی حاجات را ، مردم همیشه حرف های خویش را در راه می گویند چه سرّی هست بین فاطمه با تو که زائرها سلامِ روبروی صحن را با آه می گویند  علی کاوند لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم ای که بالای سرت خورشید هشتم روشن است از نگاه تو تنور نان گندم روشن است شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است بر زیارت گاه زهرا چشم مردم روشن است قطره در دل وسعت گنجاندن دریا نداشت قبر زهرا را خدا در قلب معصومه گذاشت قطره عاشق شد برای دیدن دریا رسید حضرت موسی به طور دختر موسی رسید تا که دست از دامنت بر دامن زهرا رسید دست این ابیات بر دامان اعطینا رسید به خودت یا که به زهرا یا به زینب رفته ای؟ با کدامین چهره ات در محضر رب رفته ای؟ می توان با اشک ها جا داد دریا را به چشم در حریم تو نشست و دید عقبی را به چشم آنکه یا معصومه گفت و دید زهرا را به چشم با زبان سوهان چشید و خورد خرما را به چشم مطمئنم که علی قم را به زهرا داده است چون به سوهان های شهرم طعم خرما داده است کنج دنج صحن هایت چشم آهو را گرفت پیش تو آهو خودش بر نای چاقو را گرفت عطر یاس آمد به روضه جای شب بو را گرفت در گریز روضه ی تو دست پهلو را گرفت شکر حق از گریه هایت هیچ کس شاکی نشد شکر حق سیلی نخوردی، چادرت خاکی نشد... محمدرضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای مونسِ جانِ پدر ای دُرِّ دریای گوهر ای مونسِ جانِ پدر زهرای ثانی هر نظر ایران به نامت مفتخر دستِ من و دامانِ تو جانم بوَد قربانِ تو وا از غمِ هجرانِ تو روی رضا درمانِ تو باغِ گلِ عترت تویی ریحانه ی عصمت تویی رزقِ مرا برکت تویی هر دو جهان رحمت تویی ای دختِ شاهِ عالمین جانِ رضا عشقِ حسین بابا برات نورِ دو عین_ گیرد عزا در کاظمین شکرِ خدا که دشمنت آتش نزد بر دامنت زخمی نکرده آن تنت معلومه جای مدفنت با پا نزد پهلوی تو زخمی نشد بازوی تو معجر نرفت از روی تو نچکیده خون از موی تو در مشهدِ غربت رضا آن شافیِ روز جزا کی باشد او را این سزا از داغِ تو گیرد عزا  هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا فاطمه المعصومه(س) بهترین راهش عزلت است اصلا عزلتی که ریاضت است اصلا برویم و به گریه بنشینیم هرکجایی که خلوت است اصلا عشق ما از قدیم الایام است عاشقی عین رحمت است اصلا ما غلامان خانه اش هستیم این غلامی سعادت است اصلا رو به هر جا دگر زدن بی شک غیر از این خانه ذلت است اصلا ما ندیدیم از این حرم بهتر بس که صاحب کرامت است اصلا یکی از جذبه های چشمانش در قیامت شفاعت است اصلا هرچه داریم از این حرم داریم خیر ما در زیارت است اصلا پوزه باید به تربتش مالید غیر از این شد اهانت است اصلا هرچه دیدیم از این محبت بود قم دیار محبت است اصلا چه حریمی چه گنبدی دارد جان فدایش چه مشهدی دارد  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریمه اهل بیت منم همسایه ی دیوار به دیوارِ معصومه که عمری هست،هستم خادم دربار معصومه شده آباد با دستش کویر قلب من یعنی به صحرا هم رسیده رحمت بسیار معصومه شنیدم دومین زهراست پس
الجار ثم الدار” 

خدا را صد هزاران شکر هستم جار معصومه 

شبیه فاطمه قطعاً شده تقدیم یک روزی 

به مسکین و فقیر و بی نوا افطار معصومه 

می آید چون برادر تا سه دفعه جای هر دفعه 

عجب خیر کثیری می برد زَوّار معصومه 

و گاهی حضرت جبرییل هم حاجت اگر دارد 

تَمسُک می کند بر چادر گلدار معصومه 

اگر جز لطف بی اندازه چشم زائرش تر نیست 

به غیرازاین مرام زاده ی موسی بن جعفر نیست 

کریمه هست بانو بین ما بین کریمان هم 

نرفته دست خالی ازحرم چون نامسلمان هم 

حرم دارد میان قم که ثابت کرده بر عالم 

بهشت اینگونه پیدا میشود بین بیابان هم 

قسم داد هر کسی جان رضا بانو اَغیثینی 

به روی غصه هایش خورده مثل اینکه سوهان هم 

به او معصوم گفته تا 
فَداها” میشود واجب به قربانش کنم چیزی که باشد بهتر از جان هم ندیدم من شبیه حضرت معصومه بانویی که با هر کربلا داده به زائرها خراسان هم محمد داوری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم مثل زینب خسته و‌ مغموم و ‌مضطر هم که بود اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛ در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود . مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود مثل زینب بود دختر بود اما باز هم شاهد غم های مادر در مصاف در نبود گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد سختی راه سفر از نظرش می افتاد تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد تا که ضجه به نماز شب زینب می زد از نماز شب و اشک سحرش می افتاد دور او یکسره بودند برادرهایش چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی که به زانو به دو پای پسرش می افتاد عمه آمد که کمک حال برادر باشد ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت تا که می گفت علی را نبرش می افتاد یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام ای دختر موسی ، سلام ای فوق باورها سلام ای سرو ِ در سایه ، سلام ای سایه ی سرها چه در غیرت ،چه در عفت ، چه با این عمر کوتاهت تو دادی پیروی از مادران را یاد دخترها کریمه گر تویی بانو ،کجا دستی شود خالی شفیعه گر تویی بانو ، ندارد ترس محشرها پناه آرند بر صحن و سرای با صفای تو همین که می شود بی تاب زهرا قلب نوکرها دری در شهر قم باز است از جنت به روی ما چه غم داریم اگر بسته شود بر ما همه درها دل ما لحظه ای در قم ، دل ما لحظه ای مشهد که گفته جَلد یک بامند در عالم کبوترها فقط کار دعاهای رضاجان و شما باشد اگر که گشته این کشور، حریف کل کشورها یکی دلتنگ در طوس و یکی دلتنگ تر در قم امان از این جدایی ِ برادر ها و خواهر ها ندارد درد تو اصلا ، طبیبی جز رضا آری دوای درد خواهر هاست ، دیدار برادر ها سرت بالاست تا محشر ، ندیدی گر چه سلطان را ولی آورده ای بهرش  ، به همراهت تو یاور ها هزاران بار شکر حق ، چه جایی آمدی بانو همه زنها و مردانش ،کنیزانند و نوکرها در این شهر ولایی نیست حرف کینه ی حیدر به جز فضل علی را کس نمی گوید به منبر ها صدایت کس نکرده خارجی یا خارجی زاده ندارد قصد تکفیر ِ تو را الله اکبر ها تو مهمانی ، تو مهمانی ، تو مهمانی ، تو مهمانی نباید در خرابه دفن گردی مثل کافر ها ..... چه در شام و چه در کوفه ، چه در قم گشت این ثابت که در این سلسله هستند زهرا ، کل دختر ها @hadithashk
حدیث امام رضا (ع) می فرماید: لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراهُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ. مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است. (امالی صدوق، ج 1، ص 339 ) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا بنت ولی الله هوای سوریه کردی برو قمْ زینبِ ایران هوای کربلا کردی برو تا مشهدِ سلطان دمشق و کربلا را ما در ایران توامان داریم رضای ما حسین ماست و معصومه ، زینب جان به ما موسی بن جعفر لطف کرده که مسلمانیم که پای ملت حیدر نشسته ملت سلمان والحق والانصاف آبروی ما کجا ، کوفه ؟ کجا گفتند تشنه مانده در ایرانمان مهمان ؟ کجا فریاد تشنه رفت بالا تا دل عیوق ؟ کجا دیو و ددی سیراب بود و خسته ای عطشان ؟ کسی نشنید در گودال اصلا دادِ زینب را : که با وجدانِ ما افتاده گیرِ شمرِ بی وجدان در ایران زیر پای ناقه ی معصومه گُل بوده ولی در شام سُر بوده مسیر راه معصومان کسی بر محمل معصومه خاکستر نمیریزد ولی سنگِ سرِ بام است حرف شام و نامردان به حال زینب و معصومه وقتی میکنی دقت تفاوت بس که اینجا هست هر چشمی شود گریان دوتا بنت الامام اند و دوتا بنت ولی الله یکی از طرز استقبالْ ، شاد و دیگری نالان خدایا هر دوتا اُخت الامام اند و عجب دارد که این خواهر به بیت النور رفت و آن یکی زندان ندیده چشم معصومه سری را بر سرِ نیزه ولی دیده است زینب ضربه های چوبْ بر دندان ندیده هر چه را معصومه در قم دیده زینبْ شام به نی خورشید را خونی به شاخه ماهـ ـی آویزان اگر چه بوده ام دلتنگ قرآن خواندنت اما ببین خونی شدی بس کن ، نخوان قرآن نخوان قرآن علیرضا وفایی خیال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حدیث حضرت موسی ابن جعفر(ع) مَن لَم یجِد لِلاساءَهِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد. بحارالانوار، جلد ۷۸، ص ۳۳۳ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گل بود که می‌ریخت سر خواهر سلطان هم صحبت معصومه نشد مرد در ایران نه گرمی آفِتاب نه سوز عطش بود دادند به او خانه در باغ و گلستان @hadithashk
معصومه با زینب عزایش فرق دارد اصلا تمام روضه هایش فرق دارد خیلی شبیه عمه جانش بود اما مهمانی و مهمانسرایش فرق دارد می شد زاستقبال شهر قم بفهمی مهمان که زن باشد برایش فرق دارد دور و برِ معصومه را زنها گرفتند قم غیرت و شرم و حیایش فرق دارد با احترام او را به بیت‌النور بردند چون دختر زهراست جایش فرق دارد اینجا یهودی نیست خاکستر بریزد با شام حتی کوچه هایش فرق دارد اینجا سر کوچه تماشایش نکردند اما عقیله ماجرایش فرق دارد بر روی نی راس برادر را ندیده با عمه حتی وااخایش فرق دارد خیلی اذیت شد به شهر کوفه اما شام بلا درد و بلایش فرق دارد با هر چه می شد میزدند اما رقیه میگفت سیلی بی هوایش فرق دارد با دیدن اصغر رباب از حال میرفت بین اسیران وای‌وای‌ش فرق دارد میگفت لالایی نخواب از نی می‌افتی این دفعه مادر لای لای‌ش فرق دارد @hadithashk
در این روزگاری که دل بیقرار است گدای کریمه شدن افتخار است ثواب زیارت برایم نوشتند خودم نه، دلم سوی تو رهسپار است دوباره حرم قسمتم نه نشد - آه چقدر این دل بی‌نوا بد بیار است چنان گنبدت جلوه دارد که انگار حریم تو در آسمان‌ها مدار است کسی که قدم می‌زند در حیاطت روی فرش بال ملائک سوار است نگاهت مرا از غریبی در آورد ببین خنده روی لبم آشکار است همین هم نشان از کرم خانه دارد گدا زاده‌ای با شما همجوار است کریمه! کرم کن گدای خودت را گدایی که در ماتمت سوگوار است چکید اشک تو بر زمین، بعد از آن بود که از ساوه تا قم درخت انار است دلم خون شده از غم ماجرایت دلت تنگ بوده برای رضایت @hadithashk
غریب شهر خراسان بیا برادر من ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده ببین که خواهر تو بین بستر افتاده به روی سینه ی خود نامه ی تو را دارم مدام زیر لبم ذکر یا رضا دارم بیا که با تو بگویم ز درد و غم هایم نمانده تاب و توانی به کل اعضایم میان راه شکستند حرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خدا گواست ندیدم بدی ز مردم قم نچیده اند در این شهر،پشت در هیزم سخن‌زکینه وبغض‌علی(علیه‌السلام)در اینجا نیست به دست مردم اینجا غلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من،تخته ی دری نزده اگر چه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیده ام سر تو اگر چه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نبرده اند مرا بین جمع نامحرم عزیز کرده ی تو که،اسیر سلسه نیست جواب گریه ی من نیش خند حرمله نیست مرا به شهر چه با احترام می بردند عقیله را وسط ازدحام می بردند @hadithashk
هم فاطمه هم دخت ولی الله است در قم به زیارتش شتابان ماه است آن لاله ی عشق زود پرپر می شد افسوس که عمر لاله ها کوتاه است @hadithashk
سید جعفر مرتضی به نقل از کتاب قیام سادات علوی صفحه 161 تا 168 می‌گوید: فإن شرطة المأمون قد قتلوا هارون بن موسى أخا الرضا حیث إن هارون هذا کان فی القافلة التی کانت تقصد خراسان وکانت تضم علویاً وعلى رأسها السیدة فاطمة أخت الرضا علیه السلام فأرسل المأمون إلى هذه القافلة فقتل وشرد کل من فیها وجرحوا هارون المذکور ثم هجموا علیه وهو یتناول الطعام فقتلوه وأما زعیمة القافلة السیدة فاطمة بنت موسى علیه السلام فیقال إنها هی الأخرى قد دس إلیها السم فی ساوة ولهذا لم تلبث إلا أیاماً قلیلة واستشهدت الحیاة السیاسیة للامام الرضا (ع) ص 428 سربازان مأمون هارون بن موسی علیه السلام برادر امام رضا علیه السلام را به شهادت رساندند و هارون در قافله‌ای قرار داشت که به عازم خراسان بود و حضرت معصومه سلام الله علیها هم در این قافله بود، مأمون سربازان خود را به سوی این قافله فرستاد و جنگی صورت گرفت و عده‌ای کشته شدند و هارون مجروح شد و بعد او در حالی که غذا می‌خورد کشته شد و حضرت معصومه سلام الله علیها در ساوه مسموم شد و به خاطر همین سم روزهای کمی زنده ماند و بعد به شهادت رسید. @hadithashk
به جز از دوری هجران تو ، گریان نشدم من اسیر غم و اندوه فراوان نشدم از سر بام همه گل به سرم ریخته اند از عبورم ز سر کوچه پشیمان نشدم نه تنم نه کف پایم اثر از زخمی نیست زخمی از کعب نی و خار مغیلان نشدم خاطرت جمع کسی سنگ نزد بر رویم خاطرت جمع که من پاره گریبان نشدم بازهم شکر که دوروبر من دف نزدند بازهم شکر در این شهر پریشان نشدم چادرم زیر لگدهای کسی گیر نگرد زیر یک چادر پاره شده پنهان نشدم خواهرت را سربازار نبردند رضا وسط هلهله و رقص که حیران نشدم @hadithashj