eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
شبه پیمبر دل می برد ز جمله ی هستی نگاه تو صدها ستاره واله ی رخسار ماه تو لیلای عالمی شده مجنون راه تو کعبه رهین هیبت چشم سیاه تو عاشق تر از همه به جمالت الاه تو میخانه ها ز عشق تو ساغر شکسته اند پیمانه ها ز غیر تو یکسر شکسته اند از قامت تو سرو و صنوبر شکسته اند پیمان هر که غیر تو دلبر شکسته اند عشاقِ عالمی که شدند از سپاه تو سر می زند حقیقت نور از ردای تو رخ می کند به وجه جمیلت خدای تو کِی می رسد ملاحت یوسف به پای تو جلوه نموده روی نبی در نمای تو شبه پیمبری و آینه ها شد گواه تو بی تو همیشه کار همه بی قراری است با تو هوای سرد زمین هم بهاری است کوثر ز جام روشن چشم تو جاری است از فاطمه جمال تو چون یادگاری است شد معتکف فلک به درِ خیمه گاه تو چون مرتضی علی همه مبهوت هیبتت چون او به دوش خود ببری خوان رحمتت هر نیمه شب مدینه گواه سخاوتت هر پادشه بُوَد چو گدای کرامتت حاتم نشسته بهر طلب در پناه تو هستی تو مقتدا و امیر کریم عشق حب تو بوده بیعت و عهد قدیم عشق آید ز نفحه و نَفَس تو نسیم عشق پرپر شدی به کرببلا در حریم عشق بوده مگر چه یوسف لیلا گناه تو محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
گل های بهاری همه غبطه به تو دارند  در حسرت رویت همه گل های بهارند  آرامش رخساره ی تو رشک نسیم است  گل ها به جز از روی تو آرام ندارند آنان که پیِ سیر به عرش اند یقیناً جز خاک رهت جای دگر سر نگذارند  ای روح لطافت شده مدیون وجودت  اهل دو جهان با تو همه همره و یارند آماده ی جان دادن خویش اند ولیکن  عشاق به جز درگه تو جان نسپارند  دلداده ی اوصاف تو هم حور و ملائک  در نوبت دیدار تو بی خواب و قرارند  جمع ملک آن جا که قدم های تو باشد  در لحظه ی پرواز بر این دور و مدارند تو نور خدا و همه را نور عینی تو فاطمه ی کوچک اربابم حسینی در دیده دو صد نور تولاست که داری  چون قبله ی هر نوگل زیباست که داری  آن چه به خدا بُرده دل و دیده ی زینب  تمثال تماشایی زهراست که داری  احیاگر دل های همه اهل جهانی  هوی نَفَست رشک مسیحاست که داری  بس روشنی نور الهی است به چشمت  برق نگه ات جلوه ی سیناست که داری  دل می بَرَد از عمه ی سادات نگاهت  در چهره رُخِ زینب کبراست که داری  همواره حسین است زیارتگر رویت  در دیده مگر کعبه ی دل هاست که داری  سرمست تماشای تو بیش از همه عباس  این کوثر سرمستی سقاست که داری گویا همه ی عرشِ خدا را تو ببینی  وقتی که سرِ شانه ی عباس نشینی تمثال تو آیینه ای از فاطمه باشد  از او همه دم با دل تو زمزمه باشد  در سیرت و در صورت و در خلقت و خویت  این گونه شباهت ز تو بیش از همه باشد  در لحظه ی میلاد تو در اوج سماوات  در حور و ملک ولوله و همهمه باشد  بنموده مباهات به صد قافله ی حور  بانوی بهشتی که تو را خادمه باشد  پر می شود از نور رخ حضرت زهرا آن خیمه ی عشقی که به تو قائمه باشد می گفت تو را فاطمه ی کوچک مایی آن عمه ی سادات که خود عالمه باشد  آن چه همه دم نام تو را خواند رقیه  بیش از همه لب های یل علقمه باشد تو فاطمه ی کوچک صحرای بلایی زهرای سه ساله به دل کرببلایی تا درک وجود تو بسی فاصله مانده  از ما همه عجز است و به شأنت گله مانده  کی شرح تو در واژه ی کم قدر بگنجد  تا عرش خدا قدر تو را فاصله مانده  ما گم شدگانیم که محتاج نگاهیم  ای دختر گم گشته ی از قافله مانده  دانیم که بر پیکر تو زخم نشسته  گل بوسه که بر جسم تو از سلسله مانده  رفتی سفر کرببلا ، کوفه و تا شام  پایان سفر پای پر از آبله مانده  از کوچه و بازارِ غم شام گذشتی  صد زخم زبان بر دلت از هلهله مانده  بس باشدم این اشک در این موسم میلاد این شعر به پایان شد و تنها صِله مانده ای بانوی غم دیده ببین شعله ی سینه  مشتاق سفر جانب شامیم و مدینه محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حضرت خورشید اشکی چکید و چشم همه را بهار کرد نوری رسید و دیده ی ما بی قرار کرد از روزنی دمید و دل ما را شکار کرد ما را اسیر پنجره های نگار کرد یک پنجره گشا و دلم پر بهانه کن سیبی روانه کن دل من را نشانه کن هر کس دمیده هر نفسی که مسیح نیست غیر از کلام حق به مدیحت فصیح نیست عشقی شبیه عشق تو آقا صریح نیست هر پنجره که پنجره های ضریح نیست باید دخیل حضرت خورشید ها شویم باید که سائل در امیدها شویم این مرغ جان ز سینه چو آزاد می شود دل رهسپار پنجره فولاد می شود تا که کسی دلش پی امداد می شود راهی به سوی صحن گوهرشاد می شود سوگند می خورم به خدا جبرئیل بود آن سائلی که بر حرم تو دخیل بود فخری نداری این که ملک زائرت شود فخر ملک بود که دمی ناظرت شود حکم خداست آن چه که در خاطرت شود وقت حساب اهل جهان حاضرت شود این گفته ی خداست علینا حسابهم این گفته ای دگر که الینا ایابهم آن کس که هست حق به رضایش رضا تویی آن کس که هست ضامن حکم قضا تویی آن کس که هست نور دل مرتضی تویی آن کس که هست عشق دل ما رضا تویی بی تو بهانه ای به وجود همه نبود بی تو به عاشقان همه دم زمزمه نبود هر کس زیارت تو کند تا خدا رود یعنی که عاشقت حرم کبریا رود هر کس دخیل پنجره ات شد کجا رود از گنبد طلای تو تا کربلا رود نه نه کسی که زائر تو شد به عالمین باشد همان زمان به خدا زائر حسین شان زیارت تو فراتر ز کربلاست یعنی حریم عشق تو بهتر ز کربلاست یعنی بهشت قبر تو برتر ز کربلاست اما به بوی سیب معطر ز کربلاست هر کس به مشهد تو رود کربلایی است هر دل به عشق تو شود عاشق خدایی است آقا قسم به عشق ، که دل بر تو بسته ایم در سایه سار نام بلندت نشسته ایم از غیر مهر تو به دو عالم ، گسسته ایم پیمان اگر که بود به جز تو شکسته ایم ما را خدا به حب ولایت سرشته است ما را برای عشق رضا حق نوشته است بر سائلان درگه خود یک نگاه کن نیمه نگاه خود به من روسیاه کن ما را گدای خود کن و عبد الاه کن آقا عنایتی به من بی پناه کن تنها پناه جمع غریبان تویی رضا مهمان جان نه صاحب این جان تویی رضا محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
باغ بهشت سال ها دیده ی دل جانب رضوان داریم این چنین میل تماشای تو جانان داریم چون که دوریم ز تو حال پریشان داریم رور و شب قبله ی جان سوی خراسان داریم کعبه خود دیده به اشراقِ نگاهت دارد انعکاسی است که از چشم سیاهت دارد ما نه تسلیمِ تو در اوج رضاییم همه لطف تو بود که در دین خداییم همه ما که با اسم تو در ذکر و نواییم همه به تولای تو در مهر و صفاییم همه هر کجاییم به کوی حرمت مهمانیم به خدا تا به ابد در حرمت می مانیم مرکز نور سماوات و زمین مرقد توست وسط باغ جنان ، خُلد برین مرقد توست حلقه ی هر دو جهان را چو نگین مرقد توست آن که غم می بَرَد از قلب غمین مرقد توست بی شمارند ملائک به طواف حرمت سجده ی اهل سماوات به خاک قدمت آستان تو همان عرش خدای ازلی است مهر و حب تو همان معنی خیر العملی است تویی آن که به جهان سرور و مولا و ولی است لقبت گر چه رضا ، نام قشنگ تو علی است بر همه عالم و آدم تو ولایت داری بس که دل برده ای و جام محبت داری خُرَّم آن دل که به عشاق رهت پیوسته جان بگیرد ز تو هر جان، به لب دلخسته سائلی آمده که دل به عطایت بسته رحم کن حضرت سلطان به دل بشکسته ردِّ سائل ننمایی که مرامت نبوَد بخششِ کم نه، که در شأن و مقامت نبوَد عرش حق سقف وَزینی است که بر پایه ی تو هستی عالمی از جان گرانمایه ی توست شرح گل ذره ی بی قدر ز آرایه ی توست جمع آیات الهی همگی آیه ی توست جلوه ی طور ز یک سایه ی تو منجلی اَست برترین معجز موسایی و نامت علی است آشنایی من و تو ز قدیم است قدیم دل من کنج حریم تو مقیم است مقیم به خدا جنتم این کوی و حریم است حریم یار من سرور و آقا و کریم است کریم مرز ایمان به تو ، مرز است به خوبی و بدی زائر قبر تو چون زائر عرش ابدی مشهدت باغ بهشت است و تماشا دارد در میانش حرم و گنبد زیبا دارد پاره ی جان و تن حضرت طاها دارد مرقدت بوی گل یوسف زهرا دارد لحظه لحظه دل ما در حرمت مهمان است به برت هدیه ی ناقابل ما این جان است محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دیدم من خستگی ها دیدم و دل بی قراری اندوه دیدم با هزاران زخم کاری من دیده ام دلواپسی و سوگواری هم اشک جاری دیده ام هم خون جاری من آن چه را دیدم ندیده هیچ چشمی کار ، اراذل را بدون هیچ شرمی من تشنگی در خیمه ها را خوب دیدم من خستگی بچه ها را خوب دیدم تصویر درد کوچه ها را خوب دیدم من حمله های پنجه ها را خوب دیدم دیدم که طفلان حرم هر سو دوانند بی معجرند و زخمی و سینه زنانند در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم شش ماهه طفلی رفته تا افلاک دیدم سرها به دست مردم ناپاک دیدم با چشم خود دیدم هزاران داغ تازه نعل نوی اسبان و تشییع جنازه تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود چشم تمام آسمان ها غرق خون بود مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود ناگاه غرید آسمان انگار آن جا بین اراذل بر سَرِ ، سَر بود دعوا دیدم یکی با چکمه در گودال می رفت با بدترین شکل و چه بد احوال می رفت با قصد ذبح صید خونین بال می رفت دیدم که عمه زینبم از حال می رفت در پیش ناموس خدا سر را بریدند در پیش چشمانش محاسن را کشیدند من نیم روزی غرق آه و ناله دیدم گلبرگ ها را پر ز اشک و ژاله دیدم یاس سپید اما به زیر هاله دیدم من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم دیدم که دق کرد عمه ام در کنج ویران پیچیده آه و ناله ام در کنج ویران من چشم هایی که نمی دیدند دیدم آن بی حیاهایی که خندیدند دیدم در کوفه آن ها را که رقصیدند دیدم من سنگ هایی را که باریدند دیدم آن سنگ ها یا بر سر عمه نشستند یا آن که پیشانی جدم را شکستند محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
فخر عالم مِهر خوبان به دلِ اهل جهان افتاده همچو دُرّی است که از عمق جنان افتاده نقش یار است که چون نقش و نگاری زیبا روی لوح دل ما هر چه نشان افتاده بس که پرواز پی کوی وصالش کرده مرغ جان ها دگر از تاب و توان افتاده نیست زیباتر از این نام خوشش در هستی ذکر دلدار که در سِرِّ نهان افتاده هر که در حرم عشق بدیدم می گفت شعله ی عشق علی در دل و جان افتاده ما که از قبل ولادت پی دلدار شدیم بی بهاییم ولی مست رُخِ یار شدیم آن دل آرام که آرامش دل ها بُرده روزگاریست که از سینه دلِ ما بُرده او که با گوشه ی چشمی به نگاهی نظری هر چه داریم و نداریم به یغما بُرده نیم روزی ، سحری ، نیمه شبی ، صبحدمی من ندانم چه زمانی دلِ ما را بُرده گر که جان بر سر دیدار رخ او دادم بنویسید که او را غم مولا بُرده نام زیبای علی تا به لب حق آمد نه دل از ما ، که دل از حضرت زهرا بُرده او که دل های همه را به اسارت دارد به رُخش عرش و سما شوق زیارت دارد به تماشای علی عرش برین فخر کند به تولای علی مذهب و دین فخر کند به مسیحای علی هر دو جهان زنده شود به نسیم نفسش روح الامین فخر کند رخ زیبای علی وقت عطا دیدنی است سائلش بر ملک عرش نشین فخر کند به کف پای علی هر چه ملک بوسه زند خاک بر عرش و سماوات چنین فخر کند قلب شیدای علی جایگه خاص خداست چون خدا هم به امیر مومنین فخر کند مست عشقیم و به یار ازلی می نازیم هر که نازد به کسی ما به علی می نازیم محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حضرت دوست سکوت محض تاریخی پر از درد صدای ناله و آه از دل سرد به خاک افتاده جسم اخترانی میان گور مانده دخترانیشقایق ها همه پژمرده بودند هر آن چه باغِ گل افسرده بودند تو گویی قرن ها باران نبارید به تن ها شبنمی از جان نبارید به زیر خاک ، مدفون لاله لاله نهان در عمق جان ها ناله ناله جهان تاریک اما در پی نور خموش اما به دل سوسویی از دور که ناگه نوری از الله آمد به دنیا طفل عبدالله آمد همان طفلی که از حق آینه بود به دامانِ گلی چون آمنه بود دمید و ظلمت شب را سحر شد فروغ دیده ی اهل نظر شد چو رعد و صاعقه اش در هم آمیخت به ناگه کنگره ی ظالمان ریخت هر آن چه بت به عالم بود افتاد ز عمق جان کشید ابلیس فریاد رسید آن که به حمد ربِّ اَمین است هم او که رحمهُ لِلعالمین است نگین عرش رحمان شد پدیدار خدا آیا کند جلوه به دیدار ؟ جمال یار از پرده برون شد دلِ عالم پر از عشق و جنون شد به دل ها دلبر و دلدار آمد ز پرده احمد مختار آمد فلک را تیر عشقش سقف بشکافت مَلَک مِهرش میان ذره ها یافت جمالش آینه دار خدا بود خدا نه ، لیک ، از او کِی جدا بود همیشه همنشین حضرت دوست کسی که بوده با حق از ازل اوست کسی تاب تماشایش ندارد به خاکش آسمان ها سر می گذارد فروغ ذات حَیِّ لا یزال است شب معراج نورش بی مثال است چنان که هر ملک که در قعود است خدا پندارد او را ، در سجود است ز نورش کهکشان ها مات مانده خدا او را چنین مرآت خوانده همه جز رب بر او کرده توسل یکی از جلوه های کوچکش گل خدا بیش از خلایق عاشق اوست یکی از جلوه هایش صادق اوست گلی که باغ گل از او شکفته تجلی خدا در او نهفته محمد جلوه کرده در وجودش جهان دارد از او بود و نبودش از او یاد پیمبر زنده می شد از او هفت آسمان پاینده می شد امامی که صفابخش همه بود گل زیبای آل فاطمه بود محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم علی(ع) قلم در دست می گیرم، به اذن ذوالقلم حیدر به حق والقلم مایسطرون، صاحب قلم حیدر فتی الا علی کلا ، عطا الا علی حاشا فتی حیدر عطا حیدر، سخا حیدر، کرم حیدر محب کش تیغ ابرویش، عدوکش ذوالفقار او نمی باشد به جز او، صاحب تیغ دو دم حیدر علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه امام الانس والجنه،به عالم از قدم حیدر بهشت حق به نام دوستان او سند خورده جهنم بهر خصم او همیشه پر الم، حیدر چه آرد بر زبان شاعر، خدا در مدح او ذاکر، ملائک بر درش چاکر، شه عالم خدم حیدر بلاغت را، فصاحت را، ببین در نطق گویایش بود فرمانروای شهر گفتار و کلم حیدر تمام عالم امکان، بود در تحت فرمانش امیر مومنان در هر زمان بر هر امم حیدر گهی نان و رطب بر دوش، گهی ایتام در آغوش فقیران درش را می کند صاحب کرم حیدر بخوان ناد علی بر گیر دامان ولی، بی شک بود دافع، بود رافع، به کل هم و غم حیدر خدا نبود، جدا نبود، یکی باشد، دوتا نبود که بعد از لا اله از لفظ الا زد علم حیدر تعالی الله که در صورت بود نام علی منقوش و چون آیینه هر قطره به چشمان ترم حیدر الا ای حاجیان دور علی گردید نی کعبه که او باشد حرم ،صاحب حرم،روح حرم حیدر خوش آن لحظه که در مستی از می خم کوثر گهی فریاد حق و هو گهی نعره زنم حیدر غلام ریزه خوار سفره شاهانه اش باشم به اذن الله باشد، رازق کل نعم حیدر  محمد مبشری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹