eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
عزیز فاطمه ماجرایش قلب هر پروانه را سوزانده است اف بر آن خاری که این گلخانه را سوزانده است کل کشیدند و نگفتند او عزیز فاطمه ست آه ، داغش این دل دیوانه را سوزانده است تا صدایش در دل حجره نپیچد دف زدند سم تمام جان این دردانه را سوزانده است مشت میکوبید و میفرمود میسوزانمش نانجیبی را که درب خانه را سوزانده است گوشه حجره همان کنج خرابه بود و بس داغ غربت قلب آن ریحانه را سوزانده است روضه سنگین است میگویم، خدا لعنت کند هر که موی این یکی یک دانه را سوزانده است پنجه را میبرد لای گیسوان و می سرود گیسوانم شانه های شانه را سوزانده است خوش به حالت در دل تابوت گل باران شدی آفتاب اما تن شاهانه را سوزانده است محمود یوسفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه جگر سوز بردار از خاک کف حجره سرت را از بی‌کسی کمتر صدا کن مادرت را اینجا جواب ناله‌هایت نیشخند است اصلاً نمی فهمند چشمان ترت را با هلهله با پایکوبی خنده کردند سوز صدای خسته‌ی بی جوهرت را آه جگر سوزت امانت را بریده اتش زدی با سرفه ات دور و برت را حتی توان ایستادن هم نداری قوّت نداری وا کُنی بال و پرت را پیداست از حال وخیمت زهر بدجور آتش زده باغ گل نیلوفرت را داری به خود می‌پیچی اما حیف اینجا چشمی نمی بارد دل غم پرورت را باید که تنها در غریبی بگذرانی در خانه‌ی خود لحظه‌های آخرت را در پیش رویت آب را روی زمین ریخت می‌بینی آقا دشمنی همسرت را ؟ بی‌حرمتی شد به مقامت آه – اما خنجر نزد بوسه ضریح حنجرت را میدانم اما شرم دارم که بگویم بردند پشت بام خانه پیکرت را  محمد حسن بیات‌لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسین تا میان کوچه من را نیمه جان انداختند خاطرم را یاد بانویی جوان انداختند موی من می‌سوخت‌، یا زهرا، حرامی‌های شهر روضه‌هایت را به یادم ناگهان انداختند دست‌هایم بسته بود و پیش چشمان همه هی به آقایم علی زخم زبان انداختند من دلم پیش حسینت رفت تا چشم طمع را به غارت کردن از آن کاروان انداختند عده‌ای خورجینی از تیر و تبر برداشتند عده‌ای بر روی دوش خود کمان انداختند کف زنان دور و بر من تا که تحقیرم کنند عاقبت من را به پاهای سنان انداختند سنگی از دور آمد و پیشانی من را شکست روی لب‌هایم ردی از خیزران انداختند وقت تقسیم غنائم تا به انگشتر رسید آخرش آن را برای ساربان انداختند احمد شاكري لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مسلم ابن عقیل با شعله های جان‌گداز فتنه و نیرنگ سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه
بغضً لِحِیدر”..،بُغض بابای تو دارند 

در سینه هاشان انتقامی کُهنه می جوشد 

من هر کسی را دیدم اینجا..،در خیال خویش 

دارد عبایت را دمِ گودال می پوشد 

این گریه ها را پای ترس از جان خود مَگذار 

هرشب برای ماتمت باریده ام آقا 

دندان من قربان دندان های زیبایت... 

دست سنانِ مست نیزه دیده‌ام آقا 

میخانه ها از لات های کوفه پُر گَشته است 

این لااُبالی ها بلای جانِ من هستند 

بی حُرمتی مبنای دورِهَم‌نشینی‌هاست... 

این مست های پست خیلی بد دهن هستند 

حرف و حدیثِ مردهای جنگیِ این شهر 

اَسرار خونینی برایَم برملا کرده 

جانم به قربان سرت..،امروز از بازار 

این خولیِ نامرد خورجین دست و پا کرده 

سرنیزه ی شمشیرسازانِ سربازار 

از قامت رعنای عبّاست خبر دارد 

تیغی که کُنج حجره اش آهنگری می ساخت 

دست علمدار تو را زیر نظر دارد 

با دقّتی که تیر تیراندازشان دارد 

آبی میان مشک لبریزی نمی ماند 

با آن سه شعبه که به دست حرمله دیدم... 

از حنجرِ شش‌ماهه ات چیزی نمی ماند 

چشمانِ شوری دارد این پس‌کوچه های نحس 

لطفاً بپوشان صورت زهرا‌خِصالت را 

حرف از کنیزی می زنند این قومِ لامذهب 

آقا..،نیاوَر با خودت اهل و عیالت را 

مِقراض دست بانوان شهر میبینم 

دلواپسیِ اکبرت کُشته است مسلم را 

این‌ها خیال حمله بر اهل حرم دارند 

دربه‌دری دخترت کُشته است مسلم را 

بی چشم و رو تر از همه 
زجر” است آقاجان سربه‌سرِ طفل سه‌ساله می گذارد..،آه وقت غنیمت بُردنِ از خیمه های تو حتّی به معجر‌پاره هم رحمی ندارد..،آه پیران شهرِ کوفه هم آماده ی رزم اند در دست‌..،جای نیزه و خنجر..،عصا دارند این ها برای ذِبح تو برنامه ها چیدند این ها خیال کندنِ گودال را دارند بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام آقا سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد غریبِ قافله‌‌ی بی نشان من برگرد سلام از لب من که پیام تو بودم فقط به جرم همینکه سلام تو بودم سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد صدا زدند سلام حسین را کشتیم پسر عموی امام حسین را کشتیم سلام از بدنی که پُر از ستاره شده سلام از تن مسلم که پاره پاره شده سلام از لبِ پا خورده‌ام فدای سرت سلام از تنِ تا خورده‌ام فدای سرت سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میانِ دروازه است از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی مگر که خاک شوم دست نامسلمانی کسی که نیست میا که سلام رفته حسین سرِ من و سرِ هانی به شام رفته حسین مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است سلام آنکه گرفتار درد غربت شد کسی که کشته‌ی هجده هزار بیعت شد کسی که نامه‌ی یکصد هزار تن را دید بجای آنهمه یاری پیر زن را دید جماعت آمدم و خوانده‌ام فردا را کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را دو کودکم دو گرسنه دو تشنه‌ی معصوم سپرده‌ام به شُرِیر السلام یا مظلوم کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند سرِ من و سر هانیِ بی سر آوردند کشان کشان نوک قلاب‌ها تنم بردند چه زود کوچه‌ی قصاب‌ها تنم بردند حرام زاده‌ای از پا کشید بندم کرد به زور با سر قناره‌ای بلندم کرد سلام از جگری که جراحتش تازه است سلام از بدنی که میان دروازه است چه غم که دشنه‌ی قلاب می‌خورد بدنم تمام روز فقط تاب می‌خورد بدنم به زیر آتش این آفتاب می‌سوزم برای دربه دریِ رُباب می‌سوزم سرِ سلامت اگر رفته است سرم آقا فدای دخترکانت دو دخترم آقا خدا کند که مرا نور دیده نشناسد اگر رسید پدر را حمیده نشناسد به یاد آمدنت با نسیم نالیدم هرآنچه بر سر تو می‌رسد خودم دیدم که تشنه می‌شوی آب را نمی‌بینی به خواب کودک بی خواب را نمی‌بینی تو هم شبیه من از حال می‌روی آقا میان تنگی گودال می‌روی آقا میا که داغ تو آتش به استخوانم زد سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد *قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد. * جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند. * شیخ مفید از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند.  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاهدِ کربلا روضه دارِ منا توئی آقا شاهدِ کربلا توئی آقا پیش تو مادرت زمین خورده نوة مجتبی توئی آقا همره عمه آمدی گودال راویِ ماجرا توئی آقا آنکه دیده گروه گروه زدند سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکمة شمر شاه ، زد دست و پا توئی آقا آنکه دیده تمام قرآن شد با لگد جا به جا توئی آقا آنکه دیده ضریح مویِ حسین دستِ یک بی حیا توئی آقا آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا رفت بر نیزه ها توئی آقا بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه سویِ آل عبا توئی آقا آنکه همراه قافله رفته سویِ شامِ بلا توئی آقا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام ، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند راسِ جدت به زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه های نان دادند سرِ هر کوچه با سرِ انگشت دخترِ فاطمه نشان دادند بوسه گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نیا کوفه نیا کوفه با شعله های جان‌گداز فتنه و نیرنگ سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه
بغضً لِحِیدر”..،بُغض بابای تو دارند 

در سینه هاشان انتقامی کُهنه می جوشد 

من هر کسی را دیدم اینجا..،در خیال خویش 

دارد عبایت را دمِ گودال می پوشد 

این گریه ها را پای ترس از جان خود مَگذار 

هرشب برای ماتمت باریده ام آقا 

دندان من قربان دندان های زیبایت... 

دست سنانِ مست نیزه دیده‌ام آقا 

میخانه ها از لات های کوفه پُر گَشته است 

این لااُبالی ها بلای جانِ من هستند 

بی حُرمتی مبنای دورِهَم‌نشینی‌هاست... 

این مست های پست خیلی بد دهن هستند 

حرف و حدیثِ مردهای جنگیِ این شهر 

اَسرار خونینی برایَم برملا کرده 

جانم به قربان سرت..،امروز از بازار 

این خولیِ نامرد خورجین دست و پا کرده 

سرنیزه ی شمشیرسازانِ سربازار 

از قامت رعنای عبّاست خبر دارد 

تیغی که کُنج حجره اش آهنگری می ساخت 

دست علمدار تو را زیر نظر دارد 

با دقّتی که تیر تیراندازشان دارد 

آبی میان مشک لبریزی نمی ماند 

با آن سه شعبه که به دست حرمله دیدم... 

از حنجرِ شش‌ماهه ات چیزی نمی ماند 

چشمانِ شوری دارد این پس‌کوچه های نحس 

لطفاً بپوشان صورت زهرا‌خِصالت را 

حرف از کنیزی می زنند این قومِ لامذهب 

آقا..،نیاوَر با خودت اهل و عیالت را 

مِقراض دست بانوان شهر میبینم 

دلواپسیِ اکبرت کُشته است مسلم را 

این‌ها خیال حمله بر اهل حرم دارند 

دربه‌دری دخترت کُشته است مسلم را 

بی چشم و رو تر از همه 
زجر” است آقاجان سربه‌سرِ طفل سه‌ساله می گذارد..،آه وقت غنیمت بُردنِ از خیمه های تو حتّی به معجر‌پاره هم رحمی ندارد..،آه پیران شهرِ کوفه هم آماده ی رزم اند در دست‌..،جای نیزه و خنجر..،عصا دارند این ها برای ذِبح تو برنامه ها چیدند این ها خیال کندنِ گودال را دارند بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سبطِ حسین ابن علی(ع) امشب تمامِ سینه ها در شور و شین است شامِ عزایِ باقر آن سبطِ حسین است انس و مَلک نالان همه از این مصیبت عالم ز غم ویران همه از این مصیبت بارانِ خون بارد که آمد موسمِ غم امشب نشسته فاطمه در سوگ و ماتم در چهره ی ارض و سما غم آشکار است از این مصیبت قلبِ زهرا بی قرار است بین گشته خاموش نورِ ولایت مهدیِ زهرا سرت سلامت گردِ عزا بر چهره ی عالم نشسته در سوگِ او پیغمبرِ خاتم نشسته ای حضرتِ قائم به سر شالِ عزا کن مولا بیا جدٌِ غریبت را صدا کن گو جدٌِ زارم مشعلِ دین گشته خاموش عرشِ خدا از داغِ او گشته سیه پوش قلبِ رسولِ عالَمین زار و حزین است فرزند او باقر به خوردِ زهرِ کین است بین گشته خاموش نورِ ولایت مهدیِ زهرا سرت سلامت امشب بقیع در هاله ای از غم بسوزد بر غربتِش در نوحه و ماتم بسوزد آلاله ای پرپر شده از باغِ زهرا(س) این غربتِ او تازه کرده داغِ زهرا(س) قبرش به مثلِ مادرش بی سایبان است بی بارگاه و گنبد و بی روضه خوان است جانها فدایِ قبرِ بی شمع و چراغش دلها بسوزد از غمِ داغِ فراقش بین گشته خاموش نورِ ولایت مهدیِ زهرا سرت سلامت ای تو بقیع، امشب به قبرش میزبانی بنما تو با جسمِ نحیفش مهربانی بر تربتِ پاکش نشسته مادرِ او هر دم فغان و ناله دارد بر سرِ او ‍ قلبِ امامِ جعفرِ ما خون گشته خود در کنارِ بابِ خود مدفون گشته بین گشته خاموش نورِ ولایت مهدیِ زهرا سرت سلامت!  هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روحِ عشق شیعیان! دانید روحِ عشق چیست مُهجتِ قلبِ حسینِ بنِ علیست در حقیقت شد نجاتِ عالمین خونِ مظلومیتِ جدم حسین خون جدم چون ز تیغ ظلم ریخت حیرت و گمراهی از عالم گریخت علم، مخفی بود قبل از کربلا شد پس از جد غریبم بر ملا علمِ من در امتداد کربلاست مکتب من، درسِ یادِ کربلاست آنچه دیدم در منای نینوا شرحِ آن شد روضه های نینوا چونکه رگهای گلویش پاره شد مشگلِ راهِ هدایت چاره شد خونِ آن رگها بجانم زد شرر رگ رگم پُر شد ز اَسراری دگر چون خروشان شد، میِ جانان من علم جوشان شد، ز روح و جان من هر چه در گودال میزد دست و پا بیشتر میشد عیان، عِلمُ الهُدا پس شکافنده شدم بر علمِ او ای بنازم من به صبر و حلمِ او تا قیامت میرسانم این پیام: خونِ او شد، خطِ سرخِ هر امام شاهِ دین افتاد چون از زین بخاک فاش شد، اَسرارِ
شاءَ اَن یَراک” 

هر 
اَناالعطشان” که میرفت از لبش بیشتر آماده میشد زینبش شد در آن غوغای
اَلغوَث اَلاَمان” 

اَن یَراهُنَّ سَبایا” ترجمان زینبِ کبری سفیرالله شد کاروانِ او اسیرالله شد از پیِ هفتاد و دو سر باخته شد روان هشتاد و دو خود ساخته معرفت اینجا نمایان شد، ز پِی گاه در محمل، گهی بر روی نِی از کنار مقتل شاهِ شهید لاله های صبر و ایمان می دمید هر که آنجا بود؛ دل بیدار تر از ولایت داشت، دل سرشار تر عشق، بانوی جلیله بود و بس کار در دستِ عقیله بود و بس زینب آنجا بود یارِ ده امام از حسینش یار، تا مهدی تمام او نه تنها یاریِ سجاد کرد بر امامِ بعد از او ، امداد کرد از برادر، کوهی از غم را گرفت عمه اَم، دستِ مرا هم را گرفت او سپر بر هر بلا شد، بعد از آن رازدارِ کربلا شد بعد، از آن تا نمانَد پرچمِ دین بر زمین بارها افتاد این خواهر زمین از حرم تا قتلگه، بیداد کرد جسمِ بی سر را چنین امداد کرد نیزه ها را یک به یک برداشت و... بوسه ها را یک به یک بگذاشت و... دست زیرِ پیکرِ بی سر گرفت بوسه ای خونین از آن حنجر گرفت گفت: آیا این تو هستی یاحسین میوه ی قلب رسولِ عالمین؟! `خیز از جا آبرویم را بخر” خواهرت را با سرت، همره ببر این من و این همرهانِ لشگرت این تو و این ناله های خواهرت: زینب ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا مسلم ابن عقیل(ع) مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرف ها با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یادگار کربلا یکبارِ دیگر هفتِ ذی‌الحجّه آمد ولی حالا مزارِ تو خالی شده از جمعِ یارانت حجاج رفتند ازکنارِ تو از غربتت هرسال می سوزم وقتی کمی فرصت نمی ماند وقتی که حتی یک نفر روزِ هجرانِ تو پیشَت نمی ماند صحنِ تو بویِ کربلا دارد عاشق فقط میفهمد این بو را بینِ تمام گریه های خود بینِ زیارت های عاشورا می خواهم امشب شاعرَت باشم رخصت بگیرم از نگاهِ تو هر بَندبَندش نور خواهد شد شعری که باشد در پناهِ تو از نسلِ باران از دو خورشیدی بابایِ تو یک شیر زن دارد خون رگت تنها حسینی نیست تو مادرت خونِ حسن دارد قدرِ تو را خورشید می داند عطرِ تو در تورات می ماند! عشق از نگاهَت باده می نوشد علم از شکوهَت مات می ماند من شک ندارم بی نگاهِ تو هر عالِمی خودکامه خواهد شد من شک ندارم با نگاهِ تو دیوانه هم عَلامه خواهد شد از آسمانَت نور می بارَد بَر دفتر شیخِ کُلینی ها تاریخ هم پایِ تو می گریَد در کاروانی از حسینی ها در کودکی دیدی هزاران غم حتی تمامِ جنگ ها را هم از کربلا تا کوفه می دیدی خون گریه های سنگ ها را هم آن روزهای سردِ پاییزی دستِ قضا هَمبازی ات را بُرد داغِ سه ساله داغِ سنگینیست سنگین تر از دستی که بر او خورد! شاعر شدم تنها به عشقِ تو تا شعر من با بودنَت باشد شعرم کُمیتی می شود آقا وقتی صِله پیراهنَت باشد... محسن کاویانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
امواج طوفانی امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
ای رود جاری”،سمت این دریا نیایی 

نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه! 

ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی 

چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست 

من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم 

دندان مسلم را شکانده سنگ کینه... 

دلواپس دندان زیبای تو هستم 

نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر 

پای دو دِرهَم آبرو را می فروشند 

این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش اند... 

دین خدا را هم به دنیا می فروشند 

مانند بابایت علی در هرگذرگاه 

بی حرمتی از کوفیان پست دیدم 

گفتم که ای وای از دهانت..،گریه کردم 

تا نیزه ای دست سنان مست دیدم 

میخانه‌ها از لات های مست پُر شد 

دور اراذل های مِی‌خوارش شلوغ است 

پیران اینجا هم خیال جنگ دارند 

خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است 

تمرین تیراندازها با مشک آب است 

خیلی سفارش کن یل آب آورت را 

این حرمله بدجور تیر انداز خوبی است... 

حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را 

کوفه برای اکبرت نقشه کشیده 

یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده 

جانم به قربان سرت..،امروز دیدم 

خولی سربازار خُورجینی خریده 

به همسران پابه ماه خویش..،مردان 

با روسری‌ها..،گاهواره قول دادند 

این نامسلمان ها به دختربچه هاشان 

انگشتری و گوشواره قول دادند 

فکر و خیال شهر جانم را گرفته 

اندیشه ی مسموم دارد کوچه هایش 

اهل و عیالت نیاور کوفه آقا 

خیلی نگاه شوم دارد کوچه هایش 

بُغضً لِحِیدر”..،این چُنین پیداست گویا از کینه ی بابات مالامال هستند این ها برای ذبح تو برنامه دارند این‌ها به فکر کَندَن گودال هستند آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم... از حنجرت چیزی نمی ماند عزیزم آن نعل هایی که به سُم اسب بستند... از پیکرت چیزی نمی ماند عزیزم  بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخمی زهر زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود پنجاه سال عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود تب می نمود و یاد مادر گریه می کرد او خوب با سر درد و سیلی آشنا بود لب تشنه بود و زهر آتش زد به جانش چون یادگاری حسین و مجتبی بود عادت به «لایوم کیومک» داشت حرفش یعنی گریز حرف هایش کربلا بود در خاطرش مانده شلوغی های گودال جد غریبش را که زیر دست و پا بود... محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست این دانش بی‌حد مگر از سوی خدا نیست در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف جز آیه‌ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست هر تیر نگاهت به هدف می‌خورد، آری در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست از لطف احادیث و تفاسیر بلندت در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق جابر همه‌ی عمر دلش در نگرانی‌ست یک عمر گذشته‌ست ولی خاطر پاکت یک لحظه جدا از سفر کرب‌وبلا نیست هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست  علی سلیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مسیر سعادت من امام هدایتم مردم من مسیر سعادتم مردم من دلیل به کل این خلقت من امام به پاکی و عصمت دورم از زشتی و پلیدی ها دورم از هر چه رجسِ این دنیا حق به ما داده اینچنین عزت رزق عالم ز ما رسیده فقط کار و بار جهان شانه ی ماست در و دیوار آن نشانه ی ماست نه خدائیم و با خدا مائیم ذات آیات انّما مائیم منم از نسل حیدر و زهرا از تبار خدیجه ی کبری منم آن ابنِ زمزمَ و صَفا منم آن ابنِ مکهَ(تَ) و مِنا گرچه ما اهل بیت زهرائیم آه امّا غریب و تنهائیم زیر این چرخ و گنبد مینا نیست از ما غریب ابدا(آ) من غریب مدینه ام، باقر داغ سختی به سینه ام، حاضر گرچه از داغ زهر تب دارم روضه ی دیگری به لب دارم گرچه از دل غمم جدا نشود هیچ جا مثل کربلا نشود کربلا بودم و ستم دیدم من هزاران هزار غم دیدم به زمین خوردن علم دیدم دست هایی که شد قلم دیدم مشک خالی ز آب را دیدم گریه های رباب را دیدم بدن پاره پاره را دیدم گوش بی گوشواره را دیدم لحظه های غروب یادم هست نیزه و سنگ و چوب یادم هست لشکر نیزه دارها بودند ده نفرها ، سوارها بودند جد ما رو غریب کشتندش آه مردم ، عجیب کشتندش روضه های نگفته را دیدم سر بر نیزه رفته را دیدم دست بسته من و رقیه و زجر عمه و التماس و گریه و زجر روزها گرم بود و قحطی آب نیمه شب سرد بود و مثل عذاب مستی نیزه دارها هم بود کف و رقص سوارها هم بود دم دروازه ها چه ها دیدیم ما چهل شهر، کربلا دیدیم از سر ناقه ها زمین خوردیم وسط دست و زمین خوردیم شام و بازار شام ما را کشت آه، بزم حرام ما را کشت از حسادت، لعینِ بی ادبی چوب می زد چنان به روی لبی آن چنان زد که لب پریشان شد خواهری با نسب، پریشان شد ماجرای رقیه یادم هست وضع پای رقیه یادم هست نه توانی به پا و دستانش نه رمق مانده بود در جانش نیمه شب بود عمه ام جان داد در کنارِ سر پدر افتاد ...  وحید محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باقرالعلم النّبی(ع) از «ندانستن»، از این خسران خجالت میکشند عالمان عمریست از علم تو منّت میکشند حرفهایت درّ ناب و سیرهٔ تو معتبر در احادیث تو سبک بندگی شد جلوه گر ارث بردی از پدر فقه و اصولِ در کلام با صحیفه میشدی مأنوس صبح و ظهر و شام تا قیامت در مدار توست! محتاجِ کرَم دور تو با احترامی خاص میگردد قلم باقرالعلم النّبی(ع) قدری گشایش لطف کن از وجودم جهل را بردار و دانش لطف کن جهل تاریک است و من با نور، خوبم بیشتر میدهد آزار قلبم را عیوبم بیشتر آمدم با توبه، تا با حالِ ناب و روبراه دست بردارم به عشقت از گناه و اشتباه ای امیدِ پنجمینم؛ ای امام بی حرم سایه ات را برندار ای عشق از روی سرم بی حرم گفتم دلم شد زائر خاکِ بقیع میکُشد آخر مرا اوضاعِ غمناکِ بقیع کاش صحنی مثل سلطان خراسان داشتی یک نگهبان لااقل از اهلِ ایران داشتی هست اطراف تو اما فرقه ای از کافران عده ای إبلیس-زاده در لباسِ پاسبان داده ظلم و کینه و خشم و تشر را یادشان غصب کردن هست سبک و سیرهٔ اجدادشان سخت نفرت دارم از آن برده هایِ لعنتی جمع میشد کاشکی آن نرده های لعنتی میزند آتش به جانم این همه غربت مدام اشک میریزم! نداری خادمی با این مقام دیده ای دور خودت در غربت و ماتم دچار هم عمو را، هم پدر را، هم پسر را بی مزار روضه میخوانَد زمین و میکشد قبرِ تو آه روزها شد زائرت خورشید و شبها نور ماه باز هم شد سوت و کور و نیست زائر باز هم حاجیان رفتند مکه! کاش من می آمدم... کاش من می آمدم تا روضه خوانَت میشدم روضه خوانِ سوختن های نهانت میشدم تار میدیدی و نور از دیدگانت رفته بود زهرِ سوزانی به خوردِ استخوانت رفته بود زهر؛ آن زهری که پایت را سراسر زخم کرد ذره ذره شعله ور کرد و مکرر زخم کرد ذهن تو یادآوری میکرد داغی کهنه را گریه میکردی به یاد روضه هایِ کربلا خیمه ها میسوخت در آتش؛ «علیکُم بالفرار» بار اول پایَت آنجا زخم شد با سنگ و خار چشمهایت شد دمادم با بلایا روبرو دستهای بسته و رنج اسارت پیش ِ رو در میان خاک و خون با آه و واویلا گذشت کودکی های تو در اوج مصیبتها گذشت!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بزم عشق بزم عشق است روضه خوانی تو نذرعشق است زندگانی تو بحر علمی نشانه کرمی صاحب عرش اگرچه بی حرمی خاک کویت ستاره میبارد در دل شیعه عشق میکارد سرو را پای دار میبینم گر خزانم بهار میبینم پسر نور و مادرش زهراست پنجمین روشنی آل عباست ماه روشن ز نور روی تو شد عرش افتاده خاک کوی تو شد مذهب جعفری است مرهونت دین اسلام هست مدیونت تو شکوهی معلم دینی توجلالی تومهد آئینی علم را عزت وجلا دادی تو به پژمردگان صفا دادی تو شکافنده‌ی معانی دین اسوه‌ی صبر و پیر اهل یقین قلم از وصف شوکتت مانده ای که وصف تو را خدا خوانده سر ناقابلم فدای تو باد قلمم پای مدحتان جان داد تندبادی گرفته بود آن روز آتش و سیل بودو دود آن روز تو شدی جان‌پناه دین خدا تو نوا داده‌ای به کرببلا کربلا از صدای تو زنده است نی ز سوز نوای تو زنده است ما شنیدیم روضه تو دیدی لاله را از بساط غم‌ چیدی بیرق کربلا به دست تو بود به تو و صبر و عزت تو درود اشک سرمایه‌ی حیات من است روضه‌ی تو ره نجات من است تا نفس دارم از تو می‌گویم اشک می‌بارم از تو می‌گویم تو خودت روضه خوانده‌ای از دوست داغ ما هرچه هست از غم اوست داغ، داغ شهید بی کفن است روضه‌ی غارت امام من است اعظم الله اجورنا ز غمش کشته ما را فراق از حرمش روضه را از حسین می‌خوانم روضه را خیمه‌ی تو می‌دانم حرمش قبله‌گاه جان من است جان ما بر زمین و بی‌کفن است وای بر من که خیمه‌اش می‌سوخت آتشش جان ما به غم می‌دوخت آن حرم کز بهشت برتر بود بال جبریل خاک آن در بود سوخت از مکر و حیله‌ی ابلیس ای قلم از غم حرم بنویس دختران دیار پیغمبر بی‌کس و بی‌پناه و بی‌معجر ای قلم خاک بر دهان تو باد دخلت زینب علی بن زیاد شرح این روضه کار شاعر نیست تو برایم بخوان که داغ تو چیست  سید علی حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باقرالعلم ای بقیع غم تو کرببلایی دیگر کربلا بود برای تو منایی دیکر کوفه تا شام ، تو را سعی صفایی دیگر در غریبان ، تو غریب الغربایی دیگر غربتت را نسرودم من شاعر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تو را از عمل ما ، خاطر بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر گرچه محتاج ترینیم به قال الباقر همه ی سال پی یک شب تقویم توایم ما فقط مرثیه خوان شب ترحیم توایم دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا گاهگاهی که رسیدیم ، نماندیم چرا پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا باقرالعلم ! ز علم تو نخواندیم چرا بگذر از ما که برای تو موثر نشدیم نه که بی صحن و رواقی تو ، مسافر نشدیم کودکی های تو در اوج مصیبت طی شد کودکی های تو همراه شهادت طی شد پای آن خیمه که می رفت به غارت طی شد زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کربلا جلوه غم بود برایت مادام کربلا کشت تو را ، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد ، تمام کربلا بود و امام بن امام بن امام من تو را یک تنه یک کرببلا می بینم من تو را در همه مرثیه ها می بینم داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو روضه‌خوان باش خودت ، روضه او را تو بگو پرده بردار ، بیا راز مگو را تو بگو بوسه ی تیغ به رگهای گلو را تو بگو تو بنا بود بمانی به امامت برسی روضه خوان باشی و هر شب به شهادت برسی محسن ناصحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رو دوشم غم تموم عالمه واسه این غم بمیرم بازم کمه حالا من چطور به روت نگا کنم بردن ابرومو پیش فاطمه کوچه هاش برو بیایی نداره اینجا تنها شلوغی توبازاره همه خنجراشونو تیز می کنن الا شمری که تیغ کندی داره اینجا فکر همگی سیم و زره بحثشون همه رو قیمت سره الهی که نشنوه اینو رباب سرشیرخوار از همه گرونتره اگه حالا توی زنجیر افتادم توی کوچه ها زمین گیر افتادم مثل مادر تو بی پناه شدم توی تنگی کوچه گیر افتادم الهی که غم تورو پیر نکنه تورو غصه ها زمین گیر نکنه الهی علی اکبرت حسین توی تنگی کوچه گیر نکنه اینجا غم از در و دیوار می‌باره کوچه بنی هاشم زیاد داره مادرت یه کوچه دید ای وای اگه زینبت تو کوچه هاش پا بزاره الهی که من فدای دخترات دور نکن سقارواز مخدرات حرف گوشواره و خلخال شنیدم فکر سوغاتن تموم دشمنات موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بین کفار شدم حافظ ایمان خودم همه رفتند و منم بر سر پیمان خودم گوشه ی خلوت خود روضه به پا داشته ام شده ام گریه کن شام غریبان خودم خسته و تشنه لبم کوفه ندارد مردی از غریبی شده ام دست به دامان خودم ترسی از مرگ ندارم اگر اذنم بدهد کوفه را فتح کنم با دم طوفان خودم همه ی غصه ام از آمدن قافله است ترسم از غربت مولاست نه از جان خودم بسکه دلواپس زخمی شدن او هستم رفته از خاطر من زخم فراوان خودم خیزرانی که برای لب او ساخته اند کاش میشد بخورد بر لب و دندان خودم گفته بودم که بیا، حال به جبران خطا میدهم جان خودم را سر ایمان خودم  عالیه رجبی  مهدی کبیری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مسموم زهرم جاني به تن نيست از تشنگي ديگر توان پا شدن نيست مسموم زهرم مظلومم اما پيكرم دور از وطن نيست روضه همين است لشگر براي غارتم اطراف من نيست ديد عمه جانم بر پیکر آن شاه ، كهنه پيرهن نيست ميگفت با خود آيا در اين عالم براي او كفن نيست جنجال ديدم جسم شريفت را ته گودال ديدم خون گريه كردم وقتي تو را از تشنگي بي حال ديدم اين غم مرا كشت خون خدا را بر زمين پامال ديدم اي غيرت الله رفتي ولي من غارت خلخال ديدم...  محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام باقر(ع) کودکی باغی از ریاحین است آسمانش ستاره آذین است کودکی فصل خوب خاطره هاست و پر از روزهای شیرین است روزهایی شبیه یک رویا مملو از خوابهای رنگین است ولی انگار خاطرات شما راوی زخم‌های دیرین است توی تصویر چار سالگی ات کودکی بغض کرده غمگین است با سوالی که ذبح شش ماهه راه و رسم کدام آیین است؟ یا سوالی شبیه اینکه چرا عمه پیشانی‌اش پر از چین است چه بگویم خودت که می‌دانی روضه‌ی قتلگاه سنگین است دستهایی که می‌رود بالا دستهایی که رو به پایین است  میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین من گاه تغییر سفرها احتیاطا لازم است فکر تجدید نظرها احتیاطا لازم است کوفه دارد ادعای انتظارت را ولی امتحان منتظرها احتیاطا لازم است جان زهرا مادرت کج کن مسیر خویش را پیش بینی خطرها احتیاطا لازم است اهل کوفه سنگ اندازان چیره دستی اند دوریِ از این گذرها احتیاطا لازم است کاروانی داری از خورشید پس اطراف آن آمد و رفت قمرها احتیاطا لازم است کار و کسب دکه آهنگران سکه شده گوش دادن به خبر ها احتیاطا لازم است دود کن اسپند نذر قدو بالای علی پیشگیری از نظرها احتیاطا لازم است بار خود را پر کن از معجر سپس کوفه بیا شاید اینجا خیره سرها.!! احتیاطا لازم است خوب پنهان کن گلوی شیر خوارت را حسین از لب تیر سپرها... احتیاطا لازم است صحبت از پیراهن نو میکنند پس لاجرم انتخاب کهنه تر ها احتیاطا لازم است سر که از پهلو به نی باشد می افتد عاقبت بستن اینگونه سرها احتیاطا لازم است لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
او روضه ها را دید با چشم هایی کودکانه نینوا را دید ما روضه ها را خوانده ایم او روضه ها را دید روزی ولایت را اساس عاشقی دانست ما تازگی فهمیده ایم او تا کجا را دید از آن جهت او را شکافنده لقب دادند چون از شکاف کعبه اسرار خدا را دید از اسم او می شد اساس مصطفی را یافت از اصل او می شد اصول مرتضی را دید وقتی ستون زد با ولایت خیمه دین را از ابتدا تا انتهای ماجرا را دید یک عمر از آن ماجرا چون بید می لرزید چون روی نی یک عمر آن سرو رها را دید زهر هشام و داغ شام او را زمین انداخت از اسب افتاد و دوباره کربلا را دید بالا و پایین دارد اینجا نقل زین و نعل اما شباهت هاست ،باید روضه ها را دید صادق میرصالحیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غریب ابن غریب پیش تو ای که شکافنده دانشهایی زیر و رو کردن این دل که ندارد کاری به نگاهی بشکافد دل شاعر که ندید بهتر از بیت شما، در دو جهان درباری به فدای تو و آن جد غریب تو: حسین به فدای تو و آن جد کریم تو: حسن تو کریم ابن کریمی، تو غریب ابن غریب ماه سجاد، شده برکه‌ی عشقت، دل من نه کمیتم، که به زیبایی بیتم بخری نه فرزدق، که شوم مرثیه‌خوان غم تو با کدامین قلم، از داغ تو فریاد کشم؟ ای که پنجاه و سه سال اشک، نشد مرهم تو تا که بی‌تاب شود، هر دل عاشورایی از زبان تو سخن گفت، خداوند حسین شرحه شرحه، غم تو شرح زیارت‌نامه ست دید آن روز چه‌ها، چشم تو؟ فرزند حسین! با نگاهی پر از امید به دستان عمو شاهد بدرقه‌ی آخر سقا بودی فقط این روضه برای غم عمری کافی‌ست: بی عمو، جد تو می‌آمد و آنجا بودی از غم و رنج اسیری، سفر کوفه و شام خون اگر از دل هر سنگ نجوشد، چه کند؟ بعد از این کرببلایی که شدی راوی آن عالمی رخت عزا، با تو نپوشد، چه کند؟ باز هم پر زد و آمد که سلامی بدهد زائر چشم تو شد، چون دل جابر، دل من هست همنام تو، آن ماه و برایش چقدر، چقدر تنگ شده، حضرت باقر، دل من  قاسم صرافان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹