پیچیده بوی غم همه جا وامحمدا
عرش خدا گرفته عزا وامحمدا
گریان دو چشم ارض و سما ، وامحمدا
امشب شده است نوحه ی ما وامحمدا
بر غربت پیمبرمان گریه می کنیم
محض رضای مادرمان گریه می کنیم
دنیا چه کرد با زحمات پیمبرش
امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش
ای روزگار پست ...که می گشت باورش
روزی شوند قاتل آقا دو همسرش
مّردم ! رسول عالم و آدم شهید شد
رحلت نکرد احمد خاتم ، شهید شد
اصحاب ، پشت پا به حق آسان زدند ، آه
چه زود دم ز دولت شیطان زدند آه
آتش به جان عالم امکان زدند آه
بر روح وحی ، تهمت هذیان زدند آه
ای دیده بر محمد مظلوم گریه کن
با چار کعبه زاده ی معصوم گریه کن
دوران حق کشی ِ زمانه شروع شد
دوران کفر خانه به خانه شروع شد
توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد
دوران تلخ دفن شبانه ، شروع شد
ای روزشان سیاه ، نبی شد شبانه دفن
یک تن نگشت یار علی ، در زمان دفن
مولای ما به سوگ برادر نشسته است
جایش ببین که بر روی منبر نشسته است
روباه جای شیر دلاور نشسته است
آتش به جان حضرت کوثر نشسته است
امت ز یاد برده چه راحت غدیر را
دادند زود اجر رسول و امیر را
چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار
قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار
آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار
آمد خزان فاطمه در اول بهار
چیزی نمانده تا که بماند از او خیال
گردد جوان خانه ی مولا قدش ، هلال
چل بی حیای پست و لعین ، آه فاطمه
بی حرمتی به صاحب دین ،آه فاطمه
پهلو شکسته، زار و حزین ، آه فاطمه
دو گوشواره ، روی زمین آه فاطمه
چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر :
فضه برس به داد دل مادر و پسر
یا ایها الرسول شود حق تو ادا
گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا
وای از غروب روز دهم ، وامحمدا
شمشیر ،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا
آه از دمی که ناله زند زینب حزین :
"ای مونس شکسته دلان حال ما ببین
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
با شمایم با شما، ای عشقتان ایمان من!
اسمتان ذکر من است و حرفتان قرآن من
دستبوسم،کاسه لیسم ،خانه زادم ،نوکرم
غیر ازینها نیست در پیش شما عنوان من
شیعه ای از خاک ایرانم مزاحم میشوم
مثل سلمانت صدایم میکنی سلمان من؟!
رحمت للعالمینی رحم کن بیچاره ام
جان زهرا دست لطفی هم بکش بر جان من
من از آن مرد یهودی کمترم آقای من؟؟
کاش میشد با علی باشی شبی مهمان من
من بمیرم در احد با سنگ دندانت شکست
چون اویس ای کاش امشب بشکند دندان من
"اشهد اَنَّ علیّا حُجَّتُ الله" از تو بود
تو علی دادی به من،او شد سرو سامان من
دستپخت فاطمه مارا مسلمان کرده است
بوی زهرا میدهد از برکت تو نان من
رفتن تو میشود آغاز غمهای علی
بوی آتش میدهد این دیده ی گریان من
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
ما ندیدیم دراین شهر رفیقانی چند
شهر من نان مرا خورد و نمکگیر نشد
هیچکس مثل من از زندگی اش سیر نشد
حق مارا سر هر قصه که میشد خوردند
قاتل مادر من را روی منبر بردند
باخبر نیست درعالم کسی از حال حسن
قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من
آن چهل مرد که آتشزن جنت بودند
در صف اول هر وعده جماعت بودند
شیر غرّان جمل بودم و تاوان دادم
سالها قبل درآن کوچه بد جان دادم
سوختن چاره ی این خسته ی غم پرور بود
از عسل آتش این زهر گواراتر بود
مادرم از دل آزرده ی من باخبر است
مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوبتر است
مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده
جگر پاره ی من پاره ی مسمار شده
کاش ثانی عوض فاطمه من را میزد
جای مادر لگدش را به تن ما میزد
کاش میشد که به بالای سرم شب برسد
خبر طشت مبادا که به زینب برسد
چشم من تا دم مرگ است به دنبال حسین
روضه طشت کجا روضه گودال حسین؟!
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#دهه_آخر_صفر
#سید_پوریا_هاشمی
#حسین_قربانچه
@hadithashk
ابرهای همیشه گریانم
میچکد قطره قطره بر جانم
چقدر هول کرده ام امشب
چقدر مضطر و پریشانم
شاید امشب شب جدایی نیست
من چه میگویم و چه میدانم؟
باد تندی وزید و فهمیدم
در مسیر خطیر طوفانم
می رود از زمین سوی بالا
آن که کرده مرا مسلمانم
دستم از دامنش اگر کوتاست
ولی از قاریان قرآنم
من به درکش نمیرسم هرگز
ولی از نوکران سلمانم
ای رسول خدا، امین خدا
رحمت الله مسلمین خدا
شب رحمت شب پیمبر ماست
شب باران دیده ی تر ماست
گر مدینه نرفته ایم امشب
همه تقصیر بال ما پر ماست
جای او خالی است در اینجا
یاد او پر میان باور ماست
بانی روضه ی عزای نبی
دخترش فاطمهاست- مادر ماست
میرود سوی حق به سوی اله
السلام علی رسول الله
سینه ات مثل وادی سیناست
دل پر مهر تو چنان دریاست
سرگذشت تو جاودانه ترین
خاطرات تو اصل مطلب ماست
قلمم کند میرود از چیست؟
آخر جملههای این انشاست؟
باغبان تمام اهل ُ البیت
بعد تو فصل خشکی گلهاست
اولین کس که می شود ملحق
به حضور تو – دخترت زهراست
بعد تو جانشین تو حیدر
مینشیند به خانه و تنهاست
چشم تو خوب شد نمی بیند
خانهی دختری تو غوغاست
وای از آن لحظه ای که فاطمهات
پشت در روی خاک بین عباست
کن نگاهی سه نور عینت را
حسن و زینب و حسینت را
#شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
#دهه_آخر_صفر
#محمدحسن_بیات_لو
@hadithasbk
درحسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه، چین به چین روضه است
آسمان گریه کرده بالأخره
هرشبی راکه در زمین روضه است
به کجا می روی؟در عالم اگر؛
خبری هست در همین روضه است
سند ادعای من محشر
که بفهمی تمام دین روضه است
هدیه ی ما به ساکنان بهشت
باز در روز واپسین روضه است
درمیان اهالی گریه
اولین روضه آخرین روضه است
اینکه بعد از غدیر،پیغمبر
ازعلی گفت و گفت، این روضه است
زهر کم کم براو اثر می کرد
زردی چهره هم یقین روضه است
*لفظِ اِرْجِع فاِنَّه یَهْجُر
تا قلم خواست بدترین روضه است
با گریزش شکستن دندان
وسط کوچه اولین روضه است
با دلیل شهادت زهرا
لفظ پیغمبر امین روضه است
شتر سرخ درجمل فتنه است
اسب اما بدون زین روضه است
روضه ازاین به بعد رفت به دشت
روضه دنبال خواهرش می گشت
روضه شد عاطفی دمی که حسین
یک قدم رفت یک قدم برگشت
باغدیر و کریم و بزم شراب
روضه می زد گریز هی بر تشت
کاش بودم پس از دوماه عزا
پشت باب الجواد، ساعت هشت
#شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
#دهه_آخر_صفر
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
وای اگر از تن قُمری پر او را بزنند
جلوی چشم پسر ، مادر او را بزنند
سبب قتل حسن کوچه وآن غائله بود
آی مردم . بخدا مادر ما حامله بود
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#حسین_قربانچه
@hadithashk
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟!
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد
چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟!
به حد وسع برای فرج مفید شوی
چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی؟!
چه روزها که فقط منفعت پرست شدی
چقدر از غمش افتاده ای به کم خوابی؟!
زمان پیری ات آمد هنوز هم خوابی
چقدر محضر او دیده ی تر آوردی؟!
ادای منتظران را فقط دراوردی
بیا به کار بیاییم انحطاط بس است
عمل کنیم، که بازی با لغات بس است
بیا که مونس شبهای خلوتش باشیم
به جای ننگ شدن باز زینتش باشیم
بیا که تا نفسی هست دم ز او بزنیم
به جای مردم دنیا به یار رو بزنیم
بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم
کنار او همه راهی کربلا باشیم
خدا کند که بسوزیم و آه.. گریه کنیم
بخواند او همه تا قتلگاه گریه کنیم
بخواند از بدنی که به بوریا مانده
که داغ او به دل اهل روستا مانده
#شعر_مناجات_امام_زمان
#دهه_آخر_صفر
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
برخیز از بستر بیا پیغمبری کن
برخیز و زهرا را بجایت بستری کن
برخیز از بستر که غم با ما نماند
برخیز باباجان علی تنها نماند
در بسترت اُفتادهای فریاد کردم
بابا مخواه امروز دشمن شاد گردم
آهی کشیدم پیشِ تو جبریل اُفتاد
نالیدم از حال تو میکائیل اُفتاد
دستم به رویت خورد خیلی داغ بودی
خیلی برای محسنم مشتقاق بودی
کمتر تقلا کن نیافتم در کنارت
این چشم را وا کن نیافتم در کنارت
جان حُسینت باز هم مهمان ما باش
پیشِ علی در شهر سنگربان ما باش
کمتر بخوان روضه حسینِ بی کفن را
نگذاشتی بردارم از سینه حسن را
ما گِرد تو گریان و دلشادند جمعی
جمعی دو رو و در پِیِ بادند جمعی
جمعی منافق رأیِ مردم جمع کردند
در خانه هیزم روی هیزم جمع کردند
بابا وصیت کن به منزلهای این شهر
بعد تو ای وای از ارازلهای این شهر
بابا وصیت کن سفارش کن برایم
از کوچههای تنگ خواهش کن برایم
خیلی سفارش کُن به در بر چوب ، مسمار
بابا سفارش کن مرا بر سنگِ دیوار
تا مادری در پیش طفلانش نیافتد
آتش به جانِ بیتالاحزانش نیافتد
در را سفارش کن به رویم در نکوبند
مسمار را بر بارِ نیلوفر نکوبند
از خانه تا مسجد نگردانند ما را
بابا وصیت کن نسوزانند ما را
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_حضرت_رسول_اکرم
#حسن_لطفی
@hadithashk
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری
پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم
همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم
نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم
به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها
دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم
چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم
که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم
به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم
شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#علی_ذوالقدر
@hadithashk
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
" عشق ، رسواییِ محض است که حاشا نشود "
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم ، هموطنی
این گدا جای غذا ، مِهرِ تو را می خواهد
می شود گاهگُداری به دلم سر بزنی
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی!
خودمانی بگذارید بگویم اینبار:
دست و دل بازِ مدینه! بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت...
تو گُلِ سر سبدِ شاکِلهی پنجتنی
تبر تو هُبَلِ جنگ جمل را پِی کرد
مرتضی با هیجان گفت : عجب بُتشکنی!
نقشِ نامِ تو نشسته ست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا! بشناسید منِ مجنون را:
حسنی ام حسنی ام حسنی ام حسنی
قبرِ بی زائر تو بازترین روضهی ماست
جان کعبه به فدای تو ، غریبِ مدنی!
زهر..،نه..،سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت ، عجب سوختنی!
تیرها گرچه به تابوت ، تو را دوخته اند
لااقل پیکر خونین تو دارد کفنی
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#بردیا_محمدی
@hadithashk
پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست
تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست
خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم
خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست
کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش
کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست
در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا
بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست
دگر چه واهمه ای از قیامتت داری
اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست
کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم
که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست
دلم خوش است بیایی زمان تلقینم
که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست "
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#احسان_نرگسی
@hadithashk
گفتم علی و نقش لبم شد اباحسن
آئینه ای برابرِ شیرِ خدا حسن
زیباترین ستاره ی شب های فاطمه است
زیباترین ترانه ی زهراست یا حسن
عرشِ خداست زیرِ قدم های مجتبی
جنّت کجاست ؟ دم زده شد هر کجا حسن
در هر نداری ام زده ام رو به مجتبی
خیلی گرفته دستِ مرا ، بارها حسن
یا ایها الکریم مدد ایها الرئوف
یا ایها العزیزِ خدا ، مجتبی ، حسن
کلبِ سرای مردِ کریمِ مدینه ام
خوشبختِ عالمم منِ همسفره با حسن
شهره شده است در همه جا مهربانی اش
بحرِ کرم ، سخاوتِ بی انتها حسن
کلِّ مدینه محو تماشای اوست تا
در کوچه می رود قمرِ مرتضی حسن
از قبر و مرگ و روزِ جزا واهمه چرا
محشر به حقِّ فاطمه اشفع لنا حسن
گفتم حسن حسن دلِ من شد حسینیه
گفتم بقیع ، بُرده مرا کربلا حسن
قبله است بعدِ کعبه و بعدِ نجف ، بقیع
بعدِ خدا و بعدِ علی ربّنا حسن
هم شد غریبِ خانه و هم شد غریبِ شهر
هم از غریبه خورد و هم از آشنا حسن
دارم سوال علتِ این چیست که تنش
کرده زره برای چه زیرِ عبا حسن؟
همراهِ فاطمه زده آن روزِ لعنتی
در خاکِ کوچه ها چه قَدَر دست و پا حسن
خیره به گوشواره و کِز کرده ای گوشه ای
هرشب زده است ناله ولی بی صدا حسن
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_حسن_مجتبی
#مهدی_شریف_زاده
@hadithashk
سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان
عالم آل محمد، نفسی بیش بمان
نفست گشته بریده، به خودت می پیچی
مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی
نوکرت از غم و از غربت تو می میرد
خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد
ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن
بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن
جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن
پسرت آمده چشمان ترت را وا کن
تو که نورت به زمین و به زمان می تابید
چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟!
یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه
هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه"
یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای
خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای
خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی
چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟!
خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت
نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت
بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟
پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست
قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو
پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو
قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید
خنجری کند به اطراف گلویت نکشید
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#محمد_جواد_شیرازی
@hadithashk
ابری بدون اذن تو باران نمیشود
شمعی بدون نور تو تابان نمیشود
ای مهر تو دلیل همه امتیازها
بی تو بشر که لایق غفران نمیشود
بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست
حتی که نار بی تو گلستان نمیشود
ای تربتت شفای همه دردهای خلق
دردی بدون مهر تو درمان نمیشود
چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر
دارم یقین که ابری و گریان نمیشود
ما داغدار پیرهن پارهء توایم
داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود
ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان
درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود
برگ برات شاه خراسان تویی حسین
بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود
این آخرین شب است که مهمان جنتیم
امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#داریوش_جعفری
@hadithashk
خانه ی عشّاق جایی حول این محدوده بود
جلوه اش بیداریِ چشمان خواب آلوده بود
هرچه از او دورتر گشتم ، دلم آشوب تر
هر زمانی در حرم بودم ، دلم آسوده بود
قبل از آنی که به او رو آرَم و توبه کنم
او خودش پیش خدا رو زد ، خدا بخشوده بود
میشمارد هر زیارت رفتنِ ما را و بعد ...
ضرب در سه ، میکند جبران ، چنین فرموده بود
خواهش ما دَه که باشد ، لطف او صد میشود
حاجت ما را خودش وقت عطا افزوده بود
هر کسی دور ضریحش گشت ، حاجی میشود
راه وصل است این رَهی که زائرش پیموده بود
تا که گفتم ؛ یا رضا ، پرونده ی من پاک شد
کاخ شد کوخی که در سیل گُنه فرسوده بود
جز درِ باب الرّضا ، هر در که دقّ الباب شد
بسته بود و بسته بود و بسته و بیهوده بود
#دهه_آخر_صفر
#شعر_شهادت_امام_رضا
#ایمان_دهقانیا
@hadithashk
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد
از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد
می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریدهست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در خیابان رضا
تا که گفتم السلام، از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش
بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و
تاک پیر خانهی ما در زمستان سبز شد
گندم پس ماندههای کفترانت را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضهی انگور می آمد به گوشم من خودم
در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد
مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچهها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با یا علی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود
از خراسان روضه خیلی دور شد یابنالشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابنالشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابنالشبیب
در هجوم تیرها و نیزهها گم شد تنش
در میان سنگها محصور شد یابنالشبیب
در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابنالشبیب
حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابنالشبیب
آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابنالشبیب
عمه هرجایی به دشمن رو نمیزد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابنالشبیب
#شعر_شهادت_امام_رضا
#دهه_آخر_صفر
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد
برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد
عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست
مگر دو قطرهی اشکی دمِ سحر برسد
من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی
از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد
عزیز فاطمه! از دوریات مریض شدم
خدا کند که دوایَت به محتضر برسد
دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود...
وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد
چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت
ندیده ایم به داد تو..،یکنفر برسد!
گدایِ خانهٔ تو بودن آرزوی من است
فقط اجازه بده سائلت به در برسد
چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار...
پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد
تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد
بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد
نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود
اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد
غریبِ مشهدِ ما روی خاکها جان داد
بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد
فدای خون گلویی که مثل جو شده بود
حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود
#مناجات_امام_زمان
#شعر_مناجات_امام_زمان
#دهه_آخر_صفر
#بردیا_محمدی
@hadithashk
دارد تمام میشود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهاي آخر است گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر ِ بي دست و پاي تو
دارد چه زود سفره ي تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو
مارا ببخش گريه ي سيري نكرده ايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزاي تو
#کم_ما_را_قبول_کن
@hadithashk
May 11
عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیدهاست
کارش ولی شبی به مداوا کشیدهاست
یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش
سخت است غصهای که زلیخا کشیدهاست
فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام
هر عاشقی که غربت دنیا کشیدهاست
این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم
پنهان نشد غمی که دلِ ما کشیدهاست
هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم
ما را ببین حسین کجاها کشیدهاست
راحت نبود آمدن ما به روضهها
"خیلی حسین زحمت ما را کشیدهاست"
ممنون گریهایم که در این دو روزِ عمر
ما را کنار سفرهی زهرا کشیدهاست
شرمندهایم اینکه نمردیم و زندهایم
شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیدهاست
کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت
نقاشی تو را لب دریا کشیدهاست
بر روی خاک ، پیشِ علیاکبر و عمو
خود را به روی دامن بابا کشیده است...
#وداع_ماه_صفر
#حسن_لطفی
@hadithashk
حال ما با تو تا که بهتر شد..
خبر آمد که روز آخر شد
این دوماهه چقدر خوش بودیم..
زود این روزهای خوش سر شد
من دلم باز گریه میخواهد
کم برای تو دیده ام تر شد
پیرهن مشکی مرا بردار
این لباس آبروی نوکر شد
از شب اول محرم بود..
حال من حال و روز دیگر شد
نفسم زیر خیمه ذکر شد و..
اشک من زیر خیمه کوثر شد
گفتم از غصه ی تو جان بدهم...
حیف جور دگر مقدّر شد
خوب و بد دیده ای حلالم کن!
عفو کن خاطرت مکدر شد
کربلا رفتنم که جور نشد
یک دعا کن تو،شاید آخر شد
#وداع_ماه_صفر
#سید_پوریا_هاشمی
@hadithashk
نقشهی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارتهای قُنفذ این سند ترسیم شد
محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد
با حضور میخِ در، زهرا برای محسنش
پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد
بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛
هدیهی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد
یک نفر پشت در و آن یک میان کوچهها
فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد
حال مادر در میان بسترش بدتر شد و
زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد
غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه
روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد
اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان
نکتهی برجسته ی تربیت و تعلیم شد
#محسنیه
#مهدی_رحیمی_زمستان
@hadithashk
ازسوی خدا تو مورد تأییدی
درظلمت شب مثل قمرتابیدی
دادند ملائکه سلامت امشب
تا جای پیمبر خدا خوابیدی
#شعر_مدح_امیرالمومنین_علی_ع
#قاسم_نعمتی
یا ولی الله
کسی که بهر تو دست دعا بلند کند..
به عرش طالع او را خدا بلند کند
ترحّمی به زمین خورده ی مسیرت کن
مرا مگر که دعای شما بلند کند
ز مکر شعبده بازان دهر ترسی نیست..
نشسته ایم که موسی عصا بلند کند!
اگر صدا زدمت تو اجازه ام دادی
که دیده است گداهم صدا بلند کند؟!
غبار روی عبای توام! غمم این است..
مباد! باد مرا از عبا بلند کند..
بگیر دست مرا که ثواب ها دارد..
کسی ز خاک گرفتار را بلند کند
پس از ظهور سر خاک من بیا یک دم
دمت مرا ز دل قبرها بلند کند
گرفته است دل ما خدا کند که حسین..
نسیمی از طرف کربلا بلند کند
چه حکمتی ست؟!بسوزد در و حرامی شهر..
بیاید و به درِ خانه پا بلند کند
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
برکت جامت
ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایه ی الطاف
امامت” مستیم محو در روشنی گنبد زردت مثل یاکریمان نشسته سر بامت مستیم ” نَحنُ کَهفُ لِمَنِ التَجَاَ اِلَیناگفتی عمری از لذت فحوای کلامت مستیم به همان کرببلایی شدن مان سوگند هم چنان با یکی از پنج علامت مستیم می نخورده همه اصحاب تو اقا مست اند می نخورده همه چون
ابن هشامت” مستیم وَ تَصَدَّق... همه هستیمابوهاشم” تو سال ها با کرم و لطف مدامت مستیم نان تو باده ی ما کاسه ی تو ساغر ماست تا سحر با نمک سفره ی شامت مستیم ساقیا مرحمتی پشت در میکده ایم به امیدی به در خانه ی تو آمده ایم شیعه از پرچم تو حوله ی احرام گرفت حرم الله حریم حرمت نام گرفت قبله ی قبله تویی کعبه به تو رو زده است حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت خضر اولاد علی ! آب حیاتش دادی هر که از دست کریمانه ی تو جام گرفت فقه را با نفست بار دگر جان دادی احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت بی گمان زیر سر معجزه ی چشم تو بود شیر درنده اگر در قفس ارام گرفت اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت عاشقی که لقب زایر گمنام گرفت غافل از هم و غم شیعه نشد مهدی تو از سجایای پسندیده ات الهام گرفت وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت وارث سینه ی آزرده ی زهرا نفست موقع گفتن تکبیره الاحرام گرفت در مناجات شب اخر خود افتادی پیش چشمان تر همسر خود افتادی گریه ی چشم ملک از قبل مهدی بود چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود ناله کردی همه با مهر جوابت دادند تشنه بودی و سپس جرعه ای آبت دادند اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند پیکرت تابش سوزنده ی خورشید ندید بوریا جای کفن دور خودش دید ؟ ندید سامرا با سپر و سنگ و سنانت نزدند پیرمردان که عصایی به دهانت نزدند سامرا صحبتی از گودی گودال نشد سینه ات زیر سم اسب که پامال نشد سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت علیرضا خاکساری #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان #شعر_روضه #شعر_شهادت_امام_حسن_عسکری #شعر_شهادت_اهل_بیت #علیرضا_خاکساری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹