eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی فاطمه(عج) نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد طوفان بی امان حقیقت بلند شد دنبال خاک بود خدا روز خلقتش برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود... ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم... ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است ایران همیشه پای ولایت بلند شد ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد پلکی بزن..،خزان
زمین” را بهار کن 

این سالخورده را به جوانی دچار کن 

اسفندها به یُمن شما عید می شود 

کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن 

دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند 

خود را برای این همه عاشق، نگار کن 

دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند 

غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن 

هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... 

روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن 

گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است... 

ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن 

موری به پیشگاه سلیمان رسیده است 

ما را به روی فرش وصالت سوار کن 

کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است 

فکری به حال خانه ی پروردگار کن 

مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد 

این باده را نصیب گدای خُمار کن 

صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... 

کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن 


زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا 

آخر میان گریه،بغل می کنی مرا 


فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد 

دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد 

بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است 

این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد 

روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام! 

ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد 

نام تو رمز سروری کشور من است 

پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد 

وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... 

یعنی به روی نوکری ما حساب کرد 

ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو 

ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد 

” هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است 
روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد
یامهدی” است باطن هر 
یاحسینِ” ما... پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد مست مستم کوچه کوچه می‌زنم هرخانه را تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است افضل اعمال عاشق ها امانت‌داری است پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن! عشق ما را از صف اغیار منفک می‌کند کوری هرکس به خوشحالی ما شک می‌کند حق تعالی امشب ما را مبارک می‌کند فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک می‌کند از رسولان الهی تا امامان گرام.. یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا یک جهان هستند از امشب در امان سامرا باد از بام بهشت امشب خبر آورده است خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است! این پسر جان است و جانان است و ایمان همه حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه گیسویش آرامش حال پریشان همه پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری نام او مهدی‌ست، تنها یار،یار آخری سفره دار آخری، دلدل سوار آخری می‌رسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون می‌کشد آن دو تا نامرد را از خاک بیرون می‌کشد این‌همه گفتیم از مهدی آل مصطفی این‌همه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود در پی دنیا گدای غافلش علاف بود مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم مطمئنم راه ما آخر به کویش می‌رسد نوکر بیچاره هم به آرزویش می‌رسد گفت سائل از کدامین سمت بویش می‌رسد؟ گفت در هر خیمه ای حرف عمویش می‌رسد! به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه.. با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟! بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند زینب السادات را خولی و اخنس میزنند! @hadithashk
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان @hadithashk
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد طوفان بی امان حقیقت بلند شد دنبال خاک بود خدا روز خلقتش برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود... ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم... ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است ایران همیشه پای ولایت بلند شد ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن این سالخورده را به جوانی دچار کن اسفندها به یُمن شما عید می شود کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند خود را برای این همه عاشق، نگار کن دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است... ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن موری به پیشگاه سلیمان رسیده است ما را به روی فرش وصالت سوار کن کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است فکری به حال خانه ی پروردگار کن مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد این باده را نصیب گدای خُمار کن صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام! ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد نام تو رمز سروری کشور من است پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... یعنی به روی نوکری ما حساب کرد ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد " هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است " روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد "یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما... پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید خیلی برای آمدنت کم گذاشتم وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟ ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید هرگز کسی به غیر همین تشنه‌لب..،چُنین در قتلگاه جام بلا سر نمی کشید با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر... از کار خویش دست هم آخر نمی کشید بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم... ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد @hadithashk
صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا @hadithashk
من همان چشم امید امت پیغمبرم مهدی صاحب زمانم ، بی کسان را یاورم وارث بر حق تیغ ذوالفقار حیدرم آمدم دنیا برای انتقام مادرم اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم از فلانی و فلانی آبروها می برم می شود این عالم از دلدادگی سرشار باز می شود بخت همه بیچارگان بیدار باز می شود در خانه ها عشق و صفا بسیار باز می شود تکرار، عدل حیدر کرار باز بدترین ها دور گردد ، بهترین دوران میرسد من به دنیا آمدم تا حق به حق داران رسد آمدم تا کشتی دین ، روی بر ساحل کند حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند باز محشر در جهان نام ابوفاضل کند انقلاب کربلا را کار من کامل کند شاهکاری می کنم چون خیبر و بدر و حنین من به دنیا پا نهادم ، یا لثارات الحسین من به دستور خدا کار خدایی می کنم من شکسته بال و پرها را هوایی می کنم مثل جدم از همه مشکل گشایی می کنم من تمام این جهان را کربلایی می کنم چشم امّید قیام زینب کبری منم مقصد پایانی کشتی عاشورا منم وعده ام با مجتبایی های امت در بقیع هر دوشنبه می شود معنا قیامت در بقیع شیعه گریه می کند یک روز ، راحت در بقیع روضه می گردد به پا ، ساعت به ساعت در بقیع کن مهیای ظهورم آستانت را بقیع می کَنَم شر ِ تمام دشمنانت را بقیع من قرار بی قراران ، من امید نا امید قبل خلقت داده حق ، روز ظهورم را نوید اولیا که جای خود ، در انبیا دارم مرید حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید ای مسلمانان ! همه اسلام یاری من است زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب آی سائل از کسی جز من نمی گیری جواب هست آمینم کلید هر دعای مستجاب رو مزن بر هر سیه رو ، شب ندارد آفتاب نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم روز دنیا را سیه کرده است شام غیبتم آی مردم نیمه شعبان های سابق پس چه شد ندبه ها و جمعه های غرق هق هق پس چه شد در غم معشوق ، بی تابی عاشق پس چه شد صبح ها و چله ها و عهد صادق پس چه شد جان فداها یادتان رفته چرا جانانتان بوی هر چه غیر یوسف می‌دهد کنعانتان الامان از بی وفایی ، وای بر بی عارها چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها آه افتاده عقب امر ظهورم بارها رسم یاری این نبود ای یارها ، ای یارها در نیاید از فراق من چرا فریادتان غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است شعبه ای از کربلا در قلب انصار من است در زمین هر جا حسینیه است ، دربار من است هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است اهل عالم عمه ما در اسارت پیر شد اهل عالم عمه ما با سنان درگیر شد اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است اهل عالم عمه‌ ما چوب و دندان دیده است اهل عالم عمه ما دل پریشان گشت آه اهل عالم عمه ما سنگ باران گشت آه @hadithashk
بعد سرما بهار می آید لطف پروردگار می آید بی قراری؟ قرار می آید به سر این انتظار می آید   جام اعلاتری دهید امشب باده ی کوثری دهید امشب مژده بر عسکری دهید امشب دلبرِ گل عذار می آید   عید موعودِ نیمه ی شعبان روز مسعودِ نیمه ی شعبان برکت و جودِ نیمه ی شعبان ناجی روزگار می آید   پسر نرجس، آفتاب زمین بهجت و شور هر دل غمگین آرزوی تمام صدیقین نور لیل و نهار می آید   مهر جانانِ خود نگه دارید در دل، ایمان خود نگه دارید عهد و پیمان خود نگه دارید مرد باشیم، یار می آید   لحظه لحظه گناه من را دید واسطه شد، خدا مرا بخشید باز چشم از معاصی ام پوشید با بدی ام کنار می آید   دیده ام اشک بار می بیند همه را جز نگار می بیند مثل یعقوب، تار می بیند مرهمِ چشم تار می آید   از کرامات حضرتش خجلم مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم نخلِ خشکیده ی کویرِ دلم... ...با نگاهش به بار می آید   شده قلبم به ذکر او مأنوس مُحرمش نیستم هزار افسوس خسته ام از فراق، نه مأیوس مژده بر دل، نگار می آید   چهره اش انعکاسی از مادر روی دوشش عبای پیغمبر بر سر خود عمامه ی حیدر یار با اقتدار می آید   هیبتش مثل هیبت زهرا وارث نور عصمت زهرا باز با یادِ غربت زهرا... ... بر دل او فشار می آید   می شود دولتش به نام حسین سر دهد در جهان، پیام حسین می رسد روز انتقام حسین صاحب ذوالفقار می آید    روضه با آه و ناله می خواند روضه از باغ لاله می خواند گر که از آن سه ساله می خواند چشم ما هم به کار می آید   یاد عمه رقیه و حالش یاد آتش گرفتنِ بالش یاد حال کنار گودالش اشک، بی اختیار می آید @hadithashk
باز دل، چلّه‌نشینِ حرمِ راز شده‌ست مرغِ شب با نفس صبح، هم‌آواز شده‌ست باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد نکْهت فاطمه و عطر محمّد دارد آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالَم به گلوست داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست کی شود پرده به یک سو رَوَد از چهرۀ دوست «آن سفر کرده که صد قافله دل، همره اوست» عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم عید روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود روز نابودی تزویر و زر و زور شود یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود عید روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا روز آغاز ثمربخشی خون شهدا برسد پرتو روشنگر مصباح هدی تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش عید روزی‌ست، که با عشق، هم‌آهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود @hadithashk
رسیده ام که به این زخم خورده جان بدهی به روح خسته ی این ناتوان توان بدهی زبان اشک مگر شرح حال من گوید خدا کند که به درد دلم زبان بدهی دچار فتنه ی تردید ها نخواهم شد به گوش خسته ی جانم اگر اذان بدهی خراب راهم و گم کرده ای پریشانم نشسته ام که تو راه مرا نشان بدهی هزار پرده به یک سو زنم اگر ای عشق به چشم های زمین گیرم آسمان بدهی مرا که سوخته امید بی تو در این شهر دوباره می شکفم گر تو سایبان بدهی بیا بگو که پس از ابر آفتابی هست بیا که خانه ی خورشید را مکان بدهی ببار حضرت باران که خواب سنگینیم مگر به رایحه ات شهر را تکان بدهی @hadithashk
در حوالیِّ نیمه شعبان بود عطرِ یاسی عجیب می‌آمد سامرا بود و خانۀ پدری باز طفلی نجیب می آمد باید اسپند، دود می‌کردند نوهء ماه، می‌رسید از راه حاملِ پرچم ابالفضل و ذوالفقارِ علی ولی الله گل نرگس که زیرِ پاهایش باغِ گل فرش شد همان اول مثلِ جدَّش حسین، قنداقش شرفِ عرش شد همان اول بر غمِ اهل بیت در حُکمِ جرعه‌ای آب بود بر آتش از همان کودکی به دوشش بود پرچمِ سرخِ یالثاراتش وَ ورق خورد صفحۀ تقویم تا که هنگامِ غیبتش آمد آسمانِ وجود، ابری شد دوری از ماه، نوبتش آمد بیشتر از هزار و صد سال است جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا دردش اینجاست بعدِ این مدت از فراقت نمرده‌ایم آقا ظاهراً زخمیِ فراقیم و منتظرهای یازده صده‌ایم شَرم داریم این همه جمعه ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج در عمل، کم صداقتیم آقا مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود غالباً بی لیاقتیم آقا از تو غافل شدیم از بس که ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم یادمان می‌رود که تو هستی بس که در روزمَرِّگی غرقیم مثل حیدر برای پیغمبر مردِ بدر و اُحُد نداری تو سیصد و سیزده نفر، حتی دور و اطرافِ خود نداری تو من بمیرم، غریب یعنی تو ... تو که تنها شدیّ و بی لشگر نه کنارِ تو زینبی هست و نه ابالفضل و نه علی اکبر نکند پایِ سفره‌های ظهور میهمانِ اضافی‌ات باشیم پسر فاطمه دعایی کن مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم باز هم غیرتِ قدیمی‌ها... اندکی از گناه، پرهیزی عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب یک سَماتی، توسلی، چیزی الغرض، سهله، کوفه یا عرفات یا که خلوت نشینِ سردابی هر کجایی خدا نگهدارت غایبِ قصه‌های بی تابی دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است دلِ ما را تو کهکشانی کن گنبد زرد، گنبد آبی کربلاییّ و جمکرانی کن شاه بیتِ همه غزل‌هایم همه کار و کسم بیا برگرد به بدیِّ دلم نگاه نکن جان زهرا قسم بیا برگرد @hadithashk
سنگ در دستان تو لعل بدخشان می‌شود گل به سرمای زمستان گرده افشان می‌شود ماه اگرجمعه شبی چشمش به تو روشن شود دیده‌اش نورانی از شمس درخشان می‌شود ماه را تبدیل به خورشید کن یبن الحسن چون ستاره با نگاهت ماه تابان می‌شود گر قدم رنجه نمایی زیر خاک مقدمت سنگ هم گُل می کند گلشن فراواران میشود این غلط باشدکه با یک گل نمی آید بهار گر تو آن یک شاخه گل باشی که میزان میشود بی تعارف یوسف زهرا دگر کم نازکن گربیایی با تو یک عالم گلستان میشود نَیِّر تابنده هرآن پرُتو افشان گرشوی ریگ سوزان بیابانها دُر افشان میشود کیمیاگرهای دیگر پیش تو خُنیاگرند وه که مشکلهای ما دست تو آسان میشود کیمیاگر در حقیقت نرگس چشم شماست مور چون با یک نگاه تو سلیمان میشود کوردل بودم ولی دلداده دیدم با دمت کور مادرزاد هم بینای دوران میشود گرکنی یک آن نظر کافر که باشد پیشکش گبر و بودا و یهودی هم مسلمان میشود @hadithashk
31.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(السَّلامُ عَلَیکَ یٰارَبیعَ‌الأنٰام) نماهنگ «بهار جان‌ها» کاری از گروه سرود میثم اثری بسیار زیبا و احساسی از دهه‌هشتادی‌ها و دهه‌نودی‌ها تقدیم به امام زمان(عج) آقای مهربانی ها تولدت مبارک @hadithashk
ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی خدا کند که بریزم به پات خون حلالی قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم نه کعبه را که تورا تکیه‌گاه کشیدم تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی و آمدی و سرودند  اُمیدِ این برهوتی چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی* که کردگار صراطی  محمدی و جناتی همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت  علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت به تیغ هول و مهابت  بزن به ریشه‌ی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی برس به دادِ زمانه  که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی برای اینهمه غزه ،  برای قبرِ نهانی حرم بساز و  به آنجا سلامِ ما برسانی تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی* به کشتگانِ خودت خوان  نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی به عاشقان تو مانده  نه قوَّتی نه مجالی مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخرِ عمری  کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به  غرقِ مَلالی گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را برای مادرم امشب برات کرببلا را که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی شنیده‌ام که شب و صبح  گریه نانِ تو است و هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی *سعدی *فروغی بسطامی @hadithashk
بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است به آفتاب قسم صبح نور نزدیک است بخوان دعای فرج را و ناامید مباش غروبِ غصه ، طلوعِ سرور نزدیک است بخوان دعای فرج را مدام و دل خوش دار دمیدن گل و فیض حضور نزدیک است الا تمامی دل خستگان به هوش به هوش کلیم تا کند آهنگ طور نزدیک است معاشران به خدا مژده می دهد این دل که آستان سلیمان به مور نزدیک است ز کوچه های جدایی سروش وصل رسد زمین به شوق بگوید ، عبور نزدیک است ز پرده دست خدا عاقبت شود بیرون زوال دولت تزویر و زور نزدیک است سحر شنیده ام از هاتفی چنین می گفت: به جان دوست که این راه دور نزدیک است @hadithashk
هر چند عاشق نه ، ولی عاشق نما باشم بند ادا و بنده ی اطوار ها باشم یک شب برایت تب نکردم این همه سال ست من گیر یک بام و اسیر صد هوا باشم محض لب و محض دهن اهل فرج هستم اهل عمل کردن نه ، اهل ادعا باشم اندازه ی لیوانِ آبی نیستم یادت ... در واقعیت بیش از این سر به هوا باشم اینجا کسی جز مادرت در انتظارت نیست تعارف ندارم ، با جماعت آشنا باشم ای صبح و شب گریان ! بدم اما ببخشیدم گریه کن آقای سر از تن جدا باشم سید سر جدت که دارم راست میگویم خیلی دلم میخواست امشب کربلا باشم میخواستم«عجل ولیک»را که میگویم رو به حسینٌ منی ایوان طلا باشم جای کسی را تنگ میکردم مگر امشب ؟؟؟ در حسرت  نیمه شب صحن شما باشم شعبان نشد ؛ شب‌های قدرم را تو امضا کن دلواپسم از بسکه در خوف و رجا باشم امشب سرم را میزنم بر در ببینیدم من دوره گردم که پی آب و غذا باشم فرشِ‌مضیفت چرک شد،تقصیر خاک ماست ای پادشاها ! پادشاها ! من گدا باشم شعری اگر خواندم ، رضای قلب زهرا بود مدیون شاهم در پی شال و عبا باشم بین منو تو فاصله انداخت این دنیا ای کاش میشد با تو زیر دست و پا باشم زینب به گریه گفت : دست و پا نزن دیگر که دست و پا گم کرده در هول و ولا باشم یا داعی اللهِ به خاک افتاده کاری کن من در مسیر بزم اشقی الاشقیا باشم @hadithashk
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ‌بْنِ‌الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا @hadithashk
دامن باد صبا با گُل لبخند آمد لب تقویم به پابوسی اسفند آمد نفس آینه از دیدن او بند آمد آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد " عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد " تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو! حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی تو همان کشتی در عرش شناور هستی گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم خادم مرقد سلطان خراسان توایم لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی! همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد یوسف مصری ما میل به کنعان دارد کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد وای از این در به دری ، وای از این خون‌جگری پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری حس تردید نشسته است به روح و جانم هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم گره کور ظهور تو منم..،میدانم! با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی! بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است روی دیوار وصالت رد خون‌های من است دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است مسجد تو همه ی لذت دنیای من است! جمکران؛ گریه‌ی بسیار فقط می چسبد روضه‌ی مشک علمدار فقط می چسبد دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد دست کفتار‌صفت ها بدن شیر افتاد در دل کاسه‌ی چشمان یلی..،تیر افتاد ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید @hadithashk
سیب سرخ به روى پر جبرئیل آرمیده همانكه دلم را به مستى كشیده فرشته بیا در زمین بار دیگر ببین كودكى هاى زهرا رسیده عجب سیب سرخ قشنگى خداوند براى خود سیب سرخ آفریده گمان مى كنم اینكه مانند زهرا فداها ابوها ز بابا شنیده همانكه به پاكى بود شهره آمد به دامان خورشیدمان زهره آمد پدر، عاشق بوى پیراهنش بود و گرم طواف ضریح تنش بود میان همه خانواده یكى هم همیشه خراب عمو گفتنش بود سحرها سرش روى دامان بابا شبى هم پدر بر روى دامنش بود شبى كه رد ریسمان هاى این راه به جامانده بر بازو و گردنش بود همان شب كه از گریه او بى رمق شد و یك مرتبه روبرو با طبق شد سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد كویر زمین مثل دریا نمى شد اگركه نمى آمدى تا همیشه كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد به غیر از تو و عمه زانوى سقا براى كس دیگرى تا نمى شد تو در كربلا تشنه،بى آب بابا ولى آب هم بود بابا نمى شد چه شد در میان بیابان بماند چه بهتر كه این راز پنهان بماند مسیح از نگاه تو درمان گرفته به یمن تو درشهر باران گرفته براى سفر تا خدا بار دیگر نخ چادرت را سلیمان گرفته نگاه شما مى برد سمت دریا كسى را كه راه بیابان گرفته تو مانند زهرا تو بانوى آبى تو هم بازى طفل ناز ربابى شبى كه بهارنگاهت خزان شد زمان وداع تو با كاروان شد زمین خوردى از ناقه،دربرهه اى كم تمام تنت پاره اى استخوان شد تو دیدى كه قران برنیزه رفته ورق در ورق خیزران خیزران شد تو دیدى كه بر نیزه مى رفت بابا و انگشترش قسمت ساربان شد خلاصه ترك خورد بغض گلویت پدر آمد اما بدون عمویت علی زمانیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دردانه ارباب امد از عرش که زیبا بکند دنیا را با دمش زنده کند معجزه ی عیسی را یا که معنا کند او واژه ی بی همتا را سر و سامان دهد اشفتگی دل ها را با وجودش نخورد دل عدم فردا را نوری از عرش خداوند جلی نازل شد برکت از خاک قدومش به جهان حاصل شد ماه از یمن دم و باز دمش کامل شد دل دیوانه به لطفش سر و پا عاقل شد خیره کرده وجناتش نگه حوا را جلوه کردست که دردانه ی بابا باشد جان ارباب شود دلبر دلها باشد ایه ی تازه ای از سوره ی طاها باشد معنی واقعی عشق ، به دنیا باشد ساخته حضرت حق آینه‌ی زهرا را آن که ارباب همیشه به ثنایش پرداخت امد و رو به خدا راه جدیدی را ساخت ‌چادرش سایه لطفی به سر ما انداخت منکرِ ساحت او عاقبت خود را باخت میبرد سائل او خیر همه دنیا را آسمانی که در آن جسم زمینی جا شد روشنی بخش جهان همه نوکر ها شد دل پژمرده ی ما با دم او احیا شد دین و دنیای حسین و نفس سقا شد هنر این است که برده دل دلبرها را  حمید رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حوریه عابس به روی پیکر مستش سری نداشت فطرس برای بال گشودن پری نداشت خالی تمام کیسهء عالم ز سیم و زر یعنی صدف به سینهء خود گوهری نداشت کوثر برای سینه زنانش نمی نوشت گر حضرت حسین، چنین دختری نداشت اصلاً بهشت را که خدا روی ما گشود چنگی به دل نمی زد اگر بی رقیه بود تا گریه کرد قلب سکون و سکوت ریخت نور یقین به دامن اهل ثبوت رسید خاکش سرشته شد سحری با ترنّمِ اشکی که فاطمه ز جنان در قنوت ریخت با یاحسین او همه دیوانه تر شدیم بر عاشقان حوالهء شرط و شروط ریخت از نور او ستاره و خورشید، مستِ مست در محضر طواف رخش حورالعین نشست درپای گاهواره اش الماس می شکفت ذوق مسیح و صالح و الیاس می شکفت در پیچکی که ریشه به مویش دوانده بود هرلحظه لحظه بوته ای از یاس می شکفت با خنده های او بغل عمه زینبش گل از لبان حضرت عباس می شکفت این حوریه که روی لبش ذکر یارب است آیینهء رسالت فردای زینب است رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رقیه فروغِ‌ هفت‌ آسمان‌ رُقیّه همایِ‌عرش‌آشیان‌ رُقیّه مکان گرفتی کنار زهرا به عرصه ی لامکان‌ رُقیّه تو جلوه‌ی ذات لایزالی تویی که داری شئونِ عالی که در سجودند از قیامت تمام کر‌ّوبیان رُقیّه قسم به عشّاق بیقرارت، به جان جانهای جان‌نثارت فقط عموجان باوقارت بُوَد جهان‌پهلوان رُقیّه همان‌که‌سقای‌اهل‌بیت‌است پناه‌آقای‌اهل‌بیت‌است در آفتاب آمده دو دستش‌ برای تو سایه‌بان رقیه تو عشق ما از قدیم‌هایی تو از تبار کریم‌هایی سخاوتت بی‌نهایت‌است‌ و کرامتت‌ بیکران‌ رُقیّه به‌هیچ‌کس جز تو دل‌نبستم غلامت از عالم اَلَستم من‌از ازل دلسپرده هستم تو از ازل دل‌سِتان رقیه اگرکه‌خوبم‌اگر‌که‌پستم هرآنچه‌بودم‌هرآنچه‌هستم اگر قبول درت بیفتد سگ توام همچنان رُقیّه اگرچه‌درظاهری‌تو کودک تورا ببینند اگرچه کوچک تو باهمین سِنّ‌وسال‌اندک شدی خدا را نشان رُقیّه به‌صحنِ‌توسیّد‌بن‌طاووس اگر بیایدبه‌شوق‌پابوس ببیند آنجا طنین‌ فکنده صدای صاحب‌زمان رُقیّه تو روشنای زلالِ آبی تو در سپیدی چو ماهتابی دلیل‌داردسپیدپوش است تمام این آستان رُقیّه بجزخودت‌کیست‌هم‌رکابت‌ جُداست‌ازدختران‌حسابت پَرِ مَلَک می‌شود حجابت، نه تکّه‌ای پرنیان رُقیّه از آن زمانی‌که‌در مدینه ظهور کردی‌پس از سکینه برای آرام جان زهرا ؛ شدی تو آرام جان رُقیّه نصیبب‌تو داغ‌ِمُستمر شد به‌دامنت‌شعله‌حمله‌ور شد همینکه عبّاس از حرم پا- -کشید دامن‌کشان رُقیّه به لهجه‌ی‌آسمانی تو به سوز مرثیه خوانی تو فدای شیرین زبانی تو تمامِ اهل‌ِجهان رُقیّه قسم به چشم انتظاری تو به درد ناقه سواری تو ندیده غیراز تو چشم دنیا سه‌ساله‌ای قدکمان رُقیّه شکسته‌شدساقه‌ی‌ظریفت کبود شد گونه‌ی لطیفت از اوج‌ناقه‌زمین‌که‌خُوردی توراشکست‌استخوان رُقیّه به‌این‌سر‌ِ درطَبَق نشسته مگوکه دندان تو شکسته؟ که قاتلش بر لب‌ودهانش زده‌ست‌ با خیزران رُقیّه محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زهرای سه ساله امشب دو چشمانم شبیه دو پیاله ست اصلاٌ نوشتن از رقیّه یک حواله ست شادی کن ای دل شادمانی کن عزیزم امشب شبِ میلادِ زهرایِ سه ساله ست ای عاشقان! آئینه ی خیرات آمد.. عیناً شبیه مادر سادات آمد.. امشب امید و آرزو معنا گرفته هر قطره ای جا در دلِ دریا گرفته این دخترِ پاکِ حسین،حجب و عفافش قطعِ یقین از دامنِ زهرا گرفته بنت الحسین آمد صفایِ قلبِ ارباب نورِ نگاهش می کند هر سینه شاداب حورّیه ها مبهوتِ لبخندِ لبانش ڪوثر شده مدیونِ گل اشکِ روانش او اظهرالشمسِ تمامِ عالمین است شد جلوه گر هر گوشه ای نام و نشانش ما را گدایِ خانه زادِ در نوشتند پایِ رقیّه ..خادم و نوڪر نوشتند جاه و جلالِ دختِ طاها را ببینید آئینه دارِ قابِ زهرا را ببینید در قلبِ عمّه جا گرفته مثلِ عباس پس خواهشاً بانویِ عظما را ببینید این دخترِ باعفّتِ شاه جهان است بر گریه کُن هایِ پدر،او مهربان است قطعاً دوا شد دردِ دل با یا رقیّه یاران! عوض شد آب و گِل با یا رقیّه باید ڪه از دامانِ بانو چنگِ غم زد شاداب ڪن رویِ خجل با یا رقیّه با نامِ زیبایش صداقت می پذیریم در مکتبِ پاکش محبّت می پذیریم محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلبر حسین کنیزهای تو هستند هاجر و راحیل غلام حلقه به گوش شماست میکاییل به افتخار تو خواهد دمید اسرافیل عروسک دم دستت هزار جبراییل خدا به داشتنت ای ملیکه مینازد نگاه سرسری تو فرشته میسازد دوای دیده ی یعقوب گرد دامانت شفا گرفته مسیح از مسیح چشمانت هزار حاتم طایی گدای احسانت شعیب و آدم و نوح و خلیل قربانت به دست خسته ی افتادگان رسان دستی به انبیای الهی پیمبره هستی رقیه خواست مسیحا به مهد گویا شد رقیه خواست زلیخا نجیب و زیبا شد رقیه خواست که در طور جلوه پیدا شد رقیه خواست که موسی به آب زد وا شد رقیه ذکر لب نوح بین طوفان بود رقیه حضرت حق در لباس انسان بود خدا کشیده رخت را ز صورت زهرا درون چهره ی تو ریخت هیبت زهرا هماره سیرت تو هست سیرت زهرا مدینه کرد دوباره زیارت زهرا تو صاحب جبروت و جلال،این همه ای تویی که خلقا خلقا شبیه فاطمه ای خدا به حضرت ارباب دختری داده چه دختری ، چه دلآرام دلبری داده چه جلوه ای چه جمالی چه محشری داده به او رقیه نداده ، به او پری داده نگاه ماه و ستاره به روی ماهش بود مقام دوش اباالفضل جایگاهش بود کسی که بر درجاتش قبیله باور داشت کسی که سایه بابا همیشه بر سر داشت کسی که دور و برش چندتا برادر داشت کسی که تکیه گهی قرص مثل اکبر داشت غروب روز دهم معجرش در آتش سوخت میان شعله ی خیمه ، پرش در آتش سوخت رقیه فسلفه ماندگار عاشوراست رقیه آینه ی قاب کوچک زهراست رقیه زائر بابا... نه ، زائرش باباست همیشه گنج درون خرابه ها تنهاست ستاره ای که سه سالی به این زمین تابید میان خاک سیاه خرابه ها خوابید زمین به صیحه درآ ، آسمان بزن ناله به حال یاس سپیدی که گشت چون لاله دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله : تن شهید سه ساله است یا چهل ساله؟ کفن که نیست در اینجا قواره ی بدنش به چادری که سرش بود ، میکنم کفنش علیرضا وفایی خیال (خیال) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طلوع طلعت بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند شبی که آمد و گُل شد سپیده می‌بارید فرشته بر قدمِ نو رسيده می‌بارید طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست سحر ستاره‌ی گُل را به باغها پاشید زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشه‌یِ خورشید هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت شبی که غنچه‌یِ لب را گشود و بابا گفت طراوتِ نَفَسش جان به باغبان می‌داد تبسمش به خداوندِ عشق ، جان می‌داد گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت شکُفت خنده‌ی ارباب و این ترانه گرفت بگو دوباره قرارم ... بگو بگو بابا ستاره‌یِ شبِ تارم ... بگو بگو بابا چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹