eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
واویلا این سنگ‌ها که بررویم ازبام می‌زنند اول به روی صورت بابام می‌زنند این‌ها برای کشتن ناموس مصطفی ما را به نیت خود اسلام می‌زنند ما خاص‌های پرده نشینیم و شامیان با سنگ‌هایشان جلوی عام می‌زنند خسته نمی‌شوند به شلاق می‌زنند هم صبح می‌زنند ، و هم شام می‌زنند در بین شام رسم محل یهودی است آتش به روی معجر ایتام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که باسنگ‌هایشان بر روی ما به نیت احرام می‌زنند قرآن بخوان ز نیزه که در بزم هایشان باکشتن تو جام روی جام می‌زنند بابابزرگ من نمک سفره هاست حیف دشنام می‌دهند و به اطعام می‌زنند نگذاشتند خوب ببوسم لب تو را این سنگ‌ها که بر رویم از بام می‌زنند  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست زندانی قفس شده ام با پری که نیست زینب رسیده است میان یهودیان لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست دورم اراذلند و به عباس خیره ام امّید بسته ام به یل لشکری که نیست هم طعنه خورده، هم تنه در شام خواهرت افتاده ام وسط، طرف دیگری که نیست با سنگ می زنند و هماهنگ می زنند جز دستهای بسته من سنگری که نیست تو با لباس کهنهء خود جنگ کرده ای من با لباس پاره و این معجری که نیست جامانده های کرببلا هول می زنند هی چنگ می زنند به آن زیوری که نیست در بین تازیانه و در زیر دست و پا من گشته ام ولی پی انگشتری که نیست افتاده نیزه دست همه، داد می زنم حالا بگو چکار کنم با سری که نیست؟! مهمان کاخ می شوی و چوب خیزران با این سرِ جدا شده و پیکری که نیست من فکر می کنم به کنیزی که حرفش است تو فکر کن به دختر خود، دختری که نیست... رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زینب رسید شام بلا بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت تا رساند خواهرت را پای آلات قمار باز صد رحمت به زخم سنگ و زنجیر و طناب خسته ام کردند اینجا با زبان نیشدار کاش بودم در تنور و دیر و بالای درخت کاش با دست سنان میشد سرت بر نی مهار باتو هستم ای تن صد چاک در بین حصیر فکر کن ناموس تو دارد لباس نونوار فکر کن پای مرا در کربلا واکرده ای فکر کن که رفته در پای رقیه چند خار خواستم با ما نیاید دخترت اما نشد خواست او را هم کنیز خود بخواند چند بار راستی قاری من در تشت افتادی چرا؟ با شراب و خیزران لبهای تو دارد چکار؟ خنده های شمر را بالاسرت حالا ببین لعنتی در کاخ هم با تو نمی آید کنار من فراری دادم از آتش حرم را منتها می گذاری پیش رویم چندتا راه فرار؟ رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اینجا همه کورند اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند این سرزمین تیره را شامات می‌گویند پای زمان انگار اینجا لنگ می‌گردد یعنی چهل گامش چهل فرسنگ می‌گردد این باب را دروازه‌ی ساعات می‌گویند این سو زنانی خسته با اطفال می‌آیند پانصد هزار آن سو به استقبال می‌آیند افلاک، از نحسی این اوقات می‌گویند تا رأس مولا بین صف‌ها می‌رود بالا آواز می‌خوانند و دف‌ها می‌رود بالا در شعرشان رقاصه‌ها طامات می‌گویند بر نیزه‌ها حتی امیری می‌کند این سر سائل بیاید دست‌گیری می‌کند این سر او را کماکان قبله‌ی حاجات می‌گویند آل علی را شامیان خون جگر دادند از کوچه‌ی تنگ یهودی‌ها گذر دادند اینجا مسلمانانش از تورات می‌گویند پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست گفتند او را عمه‌ی سادات می‌‌گویند اموال را بردید حرفی نیست شامی‌ها اما کجای این جهان آه ای حرامی ها روبندهای کهنه را سوغات می‌گویند سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسینبا سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در طشت طلا برخیزد هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه محرابم بهار تب زده قربانی خزان شده است زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست چه خاکها به سر خیل قاریان شده است به نی مراقب خود باش ماه محرابم حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است شبی درون تنور و دمی به روی درخت گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟ برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است! درون طشت که رفتی خیالت آسوده سفارش لب خشکت به خیزران شده است بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر سیب شب می‌رسید و دیر پر از عطر سیب بود تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود برنی سری شکفته‌تر از فرق لاله‌ها در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت شاهی میان مملکت خود غریب بود می دید پیر دیر ظهور مسیح را نه نه مسیح منتظر این طبیب بود با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد بر نی هنوز دلبریش بی‌رقیب بود سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد گویا تمام عمر پی این حبیب بود تطهیر کرد آب روان را ز خون او اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود جای رقیه خالی از او بوسه‌ای گرفت از این وصال قافله ای بی نصیب بود بر گیسوان سوخته او شانه می کشید از تاول تنور دلش بی شکیب بود معلوم بود سر ز قفایش بریده‌اند رویش تمام خاکی و خد التریب بود معلوم بود داغ جوان از محاسنش رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین وقت حدیث روضه یابن شبیب بود شاعر؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س) حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوهی از غم‌ها یک زینب است و کوهی از غم‌های بسیارش اصلا کدام را بگوید با دل زارش کوفه که من را می‌شناخت، شام حالا هیچ بد بود با دخت علی آن کوفه رفتارش رأس تو بر بالای نیزه کُشت زینب را هر جا که رفت رفتم و گشتم گرفتارش ظالم به من می‌گفت «هی» رسوا شدید آخر خیلی دلم آتش گرفت از زخم گفتارش پیشم به دندان و لبانت خیزران می‌زد اصلا نخواست تا دهد پایان به این کارش تغییر کردم، قامتم خم شد، کبودم من زینب عوض شد ای برادر رنگ رخسارش دف می‌زدند و دور زینب رقص می‌کردند خون شد دو چشم زینب و قلب عزادارش آنقدْر قلبم درد آمد فحش می‌دادند خیلی به من برخورد در آن شام و بازارش برده فروشی را ندیدم در تمام عمر مِن بعد زینب را دگر زنده مپندارش دیدم رباب را با سر شش ماهه دق می‌کرد بیچاره او را حرمله می‌داد آزارش داداش!! باید هم به معجرها شود حمله وقتی نباشد قافله سالار، علمدارش هرجا رقیه گفت بابا سخت سیلی خورد تا آنکه آخر آمدی با سر به دیدارش سر را که دید دخترت قلبش ز کار افتاد احیا نشد هرکار کرد آن دم پرستارش از بس که زخم بر تن طفل سه ‌ساله‌ت بود من یاد مادر کردم و آن زخم مسمارش سید محسن حبیب اله پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
الشام دنیای بی تو نداره تعریفی دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام روم نشد حتی به یک نفر بگم چی به روز ما آورده شهر شام کوچه بازار و دیدم ولی حسین دلم از بزم شراب شون پره اونی که خیزرون و زد به لبت قیامت چوب گناشو می خوره با چشام دیدم که پژمرده شدی زیر دست و پای شمر ، لاله ی من قرار این نبود که از پیشم بری رفیق پنجاه و چند ساله ی من کربلا کاری ازم بر نیومد تا که زخم بدن تو خوب بشه حالا گریه می کنیم من و رباب تا که زخمای تن تو خوب بشه بعد تو روی خوشی رو ندیدم بعد تو غم یه قدم عقب نرفت هیچکی مثل من تو سختی کشیدن راه صد ساله رو تو یه شب نرفت شهریار سنجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ولی الله من که برایت غیر دردسر ندارم مثل بقیه چشم های تر ندارم تو دوستم داری ولی باور ندارم خیلی پریدن دوست دارم پر ندارم من از تو بردم آبرو هستم وبالت باید که پیش تو بمیرم از خجالت هر لحظه از یادم تو را بردم ضرر شد اشکی که خرج تو نشد خون جگر شد شبها برای تو نمردم تا سحر شد با معصیت افعال خوبم بی اثر شد من کاسب اشکم اگر چه خرده پایم یک مرتبه ای کاش به چشمت بیایم نگذاشته دنیا برای من حواسی از تو رسیده نعمت از من ناسپاسی تو بیشتر از من خودم را میشناسی شرمنده ام شرمنده از این آس و پاسی میدیدمت ای کاش در سن جوانی آقا کجایی کوفه ای یا جمکرانی؟ من که نشد باشم علیِ مهزیارت شیطان گرفته روح من را به اسارت نفسم شده آلوده و دیده خسارت بخشندگی تو به من داده جسارت تو رو میندازی برایم رو سیاهم من را جدا انداخت از تو اشتباهم حال قدیم و آن سحرهایش کجا رفت؟ افتاد از لب اسم تو حال دعا رفت خیلی دعای ندبه از من به قضا رفت هی قول دادم قول هایم زیر پا رفت اما فراموشم نشد سینه زن هستم گریان آن آقای بی پیراهن هستم گریان آن آقای بی یار و حبیبی که تکیه بر نی داد از فرط غریبی با چکمه برگرداند او را نانجیبی پیچید در گودال عطر دل فریبی آن مادری که پهلویش مسمار خورده فریاد زد ذبحش سه ساعت کار برده  بهمن ترکمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه ها میفروشند ببین گلفروشان چه ها میفروشند گل لاله را سر جدا میفروشند خداناشناسان عزیز خدا را برای رضای خدا میفروشند لباس تو هم صاحب معجزاتیست که کفار اینجا عبا میفروشند ببین سنگ گودال هم قیمتی شد ببین پیرها هم عصا میفروشند غلامان شمر لعین خنجری را که سر میبرد از قفا میفروشند دو روز است ما گوشواره نداریم چه فخری کنیزان به ما میفروشند تو که از سر نیزه بازار دیدی بگو معجرم را کجا میفروشند تو از بچه های رسول خدایی مگر بچه های تو را میفروشند؟ وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹