eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
غرق نور است خانه‌ی مولا بی‌قرار است همسر زهرا شوق دیدار دختر اول جلوه‌ی آیه های اعطینا کیست او وصف سوره‌ی کوثر کیست او نقش دوم از مادر زینت زینت زمین و زمان علت خنده‌ های پیغمبر کیست او ماه در شب تاریک کیست او وصف عشق از نزدیک جبرئیل با پیام عرش آمد یاعلی یا ابالحسن تبریک کیست او صاحب اختیار نسیم کیست او هم وقار را تکریم کیست او هم عفاف را معنا کیست او خواهر امام کریم کیست او شادی دل حسنین کیست او هم شرافت کونین رحمت و حکمت و حماسه به عین الگوی عشق عاشقان حسین زین مولاست وصف او سخت است 'هیچ' از اوصاف اوست خوشبخت است وصف اورا همین بیان بس که بهر زهرا و مرتضی دخت است قدرت و اقتدار شیر خدا چه شده در جوار شیر خدا گریه های مدام دخترکی میرسد از کنار شیر خدا مادر او را گرفت در آغوش خاطر آرام دست مام نشد حیدر او را بغل گرفت اما گریه‌ی دخترک تمام نشد حضرت خاتم النبییین گفت دخترم را به بنده بسپارید رفت در گاهوار دست نبی همچو ابر بهار میبارید هم جوار کریم شد اما مگر این گریه بند می آمد گویی از عمق بی‌کران دلش دخترک عشق را صدا میزد در همین لحظه کودکی زیبا چهر و خورشید رو به خانه رسید در کنار حسن به حکم رسول خواهرش را به عمق سینه کشید دخترک در میان چشمه‌ی اشک چشم وا کرد و نور او را دید به دلش نقش بست نور حسین خانه آرام و دخترک خندید شبنم عشق ناگهان گل کرد در نم دیده‌ی بهاری او هم قرار دلش حسین شد و هم معمای بیقراری او کاتب دهر هم قلم برداشت تا کند وصف آن عفیفه‌ی عشق روی جلد کتاب با خط خوش اینچنین کرد حک: صحیفه‌ی عشق بار عشق تمام عالم را دخترک یک تنه به دوش کشید سالیانی گذشت و قصه‌ی ما از مدینه به غاضریه رسید بعد پنجاه و چند سال تمام حال وقت وداع آخر شد در فراق برادرش ای وای حال خواهر دوباره مضطر شد زینت دوش حضرت خاتم تاکه از مرکبش زمین افتاد بر بلندای تل زینبیه ناگهان زینبش زمین افتاد وای از ساربان و انگشتر وای از درد بوسه‌ی آخر بین شمشیر ها اسیر حسین بین زنجیر اسیر شد خواهر وای از راس های بر نیزه وای از دختران سرگردان تا نگاهش به راس یار افتاد دختر بوتراب ماند حیران دیده اش را به راس خونین دوخت عشق را با نگاه او گره زد بر زبان یک حسین آورد و شعله بر تار و بود سلسله زد در تمام مسیر کوفه و شام این حسین از لبش نیفتاده راس بر نیزه گرچه افتاده عفت زینبش نیفتاده گرچه او در غل اسارت بود عزم بر خفت معاویه کرد انقدر از حسین دم زد تا شام را عاقبت حسینیه کرد @hadithashk
با سلام و احترام خدمت همه ی شما دوستان و محبین اهل بیت انشالله به زودی اشعار فاطمیه بارگذاری خواهد شد خادمین حدیث اشک را از دعای خیر خودتون فراموش نکنید @hadithashk
در این خانه نشستیم نفس تازه کنیم که نمک گیر شدیم از نمک روی علی @hadithashk
یا صاحب الزمان(عج) سرگرم دنیا ماندم و ، از یاد تو غافل شدم کارم شده معصیت و ، در بندگی کاهل شدم در حق تو بد کرده ام ، بد عهدی من را ببخش جای رفاقت با شما ، با هر کسی همدل شدم چشمان من خشکیده است از بس به هرجا رفته است با بی حیایی باعث ، تاریکی این دل شدم حال دلم طوفانی و ، تنهای تنها مانده ام بی تو شبیه ماهیِ افتاده در ساحل شدم پشت درم در میزنم ، در خانه ات راهم بده با سر به زیری آمدم ،بار دگر سائل شدم وقتی که زیر پرچمت ، در بین خوبان جا شدم دیدم که با لطفت رها ، از هر غم و مشکل شدم در بین روضه هرکسی ، ذکری نشسته بر لبش من گوشه ای مشغول بر ، ذکر ابوفاضل شدم روضه به روضه رفتم و ، با اذن ماه علقمه من هم برای رفتنِ ، تا کربلا قابل شدم یادش بخیر آن شب که با، چشمان گریان آمدم اذن دخولی خواندم از ، بابُ الرَّجاء داخل شدم روح الله پیدایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلیل پاکی دامان مادرش باشد کسی که سیب دو نیم پیمبرش باشد علی به داشتنش فخر می کند به قریش عقیل مفتخر از درک محضرش باشد شکوه غیرت حمزه در او تجلی یافت شبیه آینه ای در برابرش باشد به عصر جاهلیت باطنا موحد بود کلام صادق او حُسن دیگرش باشد میان معرکه ها بُرد با رسول خداست چرا که جعفر طیار یاورش باشد اگر شبیه علی مثل شیر می غرّد رهین منت دامان مادرش باشد کنار حضرت جبرییل می کند پرواز تمام کون و مکان زیر شهپرش باشد کسی علم بسپارد به حضرت قائم که از سلاله ی پاک و مطهرش باشد قسم به غربت حیدر غریب خواهد ماند هر آن که حضرت مولا برادرش باشد @hadithashk
سال ها هر لحظه بیش از پیش غربت داشتن علتش این است با حیدر اخوت داشتن تو نخستین مرد این قومی که فخرت باشد این : خَلقا و خُلقا به پیغمبر شباهت داشتن ای به قربانت که حتی نوح هم دارد نیاز از تو در روز جزا برگ شفاعت داشتن بر نماز جعفر طیار تکیه می کنیم در شب دلواپسی ها ، وقت حاجت داشتن ای نجاشی ها مسلمانان کوه همتت ای چراغ شاهراه استقامت داشتن آن زمان السابقون السابقون گشتی که بود شرک فخر ِ مدعی های خلافت داشتن کیستی بابای این امت برادر خوانده ات؟ شد نصیب چند تن این حد سعادت داشتن خوش قدم بودی و خیبر پیش پایت فتح شد این خودش یعنی که خیر بی نهایت داشتن شادمان از فتح خیبر یا که دیدارت شود حضرت عین الیقین مانده است و حیرت داشتن گرچه دادی دست اما پرچم از دستت نرفت این چنین باید به این مکتب ارادت داشتن از تو می گیرد ابوفاضل مدد در علقمه می دهد بر کل عالم درس غیرت داشتن پرچمت دست فراری ها نمی افتاد کاش نیست کار هر کسی مثل تو جرات داشتن روز های حیدر کرار بی تو پر شد از دم به دم از جای خالی ات شکایت داشتن خانه ات شد ماجرایش چون فدک بعد از نبی آه آه از روزگار ،آه از حسادت داشتن تشنه جان دادی ولی اسما بدون تو نداشت در دلش یک ذره ترس ِ هتک حرمت داشتن ای امیر موته این حق عروس تو نبود در چهل منزل به تن رخت اسارت داشتن @hadithashk
دوباره فاطمیه بر سینه اش زخمی عمیق از میخِ در دارد پس هر نفس که میکشد ، یک درد سر دارد دیدند زهرا راه که میرفت در خانه یک دست بر دیوار و دستی بر کمر دارد میخواهد او تا موی زینب را کند شانه سخت است با این وضع بازو ، شانه بر دارد او بیشتر از غربت مولای خود سوزَد هرچند بر روی دلش داغ پسر دارد آن بانویی که پهلویش بشکسته ای مردم یک لحظه خواب راحتی آیا دگر دارد؟ با ناله ی عَجِّل وَفاتی اش علی فهمید یارِ جوانش گوئیا قصد سفر دارد! والله زهرا تا قیامت نفرتی بی حد در سینه خود از ابوبکر و عُمَر دارد یونس وصالی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مناجات با امام زمان عج در فاطمیه چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟ چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟ بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟ دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟ عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟ بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟ یونس وصالی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با که گویم غم دل را جهنم است بهشتی که جز عذاب ندارد که جز عذاب ندارد دلی که تاب ندارد چگونه آن‌که زنش بر زمین نخورده بفهمد؟ که گاه غُصه‌ی یک مرد احتساب ندارد سوالِ اینکه چه بوده گناهِ مادرِ سادات درست مثل سلامِ علی جواب ندارد چه انتظاری از اعجازِ دربِ سوخته داری؟ گلی که له شده در زیرِ پا، گلاب ندارد گُلی که میخ، در آتش گرفته پیرهنش را میانِ مُردن و پژمردن انتخاب ندارد همین که بوی تو پیچید ای عصاره‌ی یاسین سویِ تو خادمه کاری به جز شتاب ندارد بگو به آن‌که تو را زد به قصدِ قُرب در اینجا دگر  شنیدنِ  فریادِ زن  ثواب ندارد به آن‌کسی‌ که لگد زد، بگو که سینه‌ی گندم میانِ شعله دگر تابِ آسیاب ندارد در آن میانه که قنفذ به ما بلند بخندد مغیره از زدنت هیچ اجتناب ندارد تمامِ شهر چنین که تو را زدند حسابی حساب کردم و دیدم کسی حساب ندارد غرورِ من سرِ دستِ شکسته‌ی تو شکسته وگرنه دستِ علی غُصه‌ی طناب ندارد شبی که سیلیِ شلاق سرمه ریخت به چشمت از آن به بعد نگاهِ تو میلِ خواب ندارد کم است دنده‌ای از پهلویت وگرنه عزیزم ز جا بلند شدن این‌همه عذاب ندارد کجا برم غمِ ناموس و درد دل به که گویم؟ کسی شبیه دلم خانه‌ی خراب ندارد از آن جمال، همین چند استخوانِ شکسته به جز جلالتِ یک اسم بین قاب ندارد به خاکِ خونیِ کوچه قسم که هیچ امیدی به ماندنِ تو بدین وضع، بوتراب ندارد فرات، مهریه‌ات بود، ای دریغ که سهمی از آن، حسین به قدرِ دو قطره آب ندارد اگرچه سوخته بعد از حسین صورتش، اما گلایه مادرِ اصغر از آفتاب ندارد به بی‌کسیِ حسن گریه می‌کنی دمِ آخر که همسری به وفاداریِ رباب ندارد ظهیر مومنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وصله های عبایت نخواست تا که پرستش شوی، فضائلِ تو میانِ سینه‌ی شخصِ رسول مستوراند به غیرِ ذات، همه... هرچه بوده از آغاز به پای بوسیِ دستِ دعات ماموراند به ناودانِ طلایت چقدر می‌بارند ملائکی که ز جنس لطافتِ نورند به نوشِ شهدِ لبت، شش‌جهت شتاب آرند ملائکی که به ظاهر شبیه زنبوراند به شوقِ بوسه به تاکِ ضریح، لب‌هایم چهار فصل پیاپی دخیلِ انگوراند به خاکِ پای تو این‌ها که خاکمالِ تواند یکی یکی به دیارِ خود امپراطوراند دو تن ز خیلِ گدایانِ کوچه گردِ نجف به قومِ خود به کلیم و مسیح مشهوراند به روز واقعه تازه اگر اجازه دهی پیمبران همه با قنبر تو محشوراند غلام‌های غلامانِ قنبرت غِلمان کنیز‌های کنیزانِ فضه‌ات حوراند به وصله‌های عبایت قسم به ما بی تو هرآنچه وصل شود وصله‌های ناجوراند به انتظارِ تو از شوقِ `مَن یَمُت یَرَنی” هزارها چو من اینجا به مرگ مسروراند به زندگانِ سرِ دارِ باقی‌ات سوگند که مردگانِ تو مشتاقِ نفخه‌ی صورند ظهیر مومنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹