eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
76 عکس
156 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سیمای دلبر فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید در قابِ چشمِ یاران سیمای دلبر آید روشن بوَد جهانی زان نورِ جاودانی از جلوه ی جمالش عالم به محشر آید آن بختِ با سعادت آن فیضِ نور و رحمت آن میوه ی نبوّت از باغِ کوثر آید در صبح روشنایی زیبا پسر چو ماهی دامان پاکِ نرگس آغوشِ عسکر آید از قبلگاهِ عالم خورشیدِ مطلع الفجر آن هادیِ خلایق منجی و رهبر آید با نورِ عشق و ایمان روشن کند جهانی از کعبه نیز بوی یاسِ معطّر آید او پرچمِ عدالت بر دوشِ خود گرفته تا پُر شود جهان از الله و اکبر آید بر عاشقان مبارک آن عیدِ با سعادت مهدیِ آلِ احمد نورِ پیمبر آید! هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
به نام‌ دلبرِ اســـیرِ خار ولی مثلِ گُل معطَّر بود گلی که تشنه ی پیوند با صِنوبر بود حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید ملیکه ای‌ که معـــمّایِ قصرِ قیصـــر بود کنیز نه ... بنویســـید ماه بانویی اســــیرِ جاذبه ی آفتابِ دیگر بود به شب نشینیِ ‌‌خورشیدِ سامرا می رفت به سویِ آنچه که در طالِع اش مقدَّر بود بهشت فرشِ قدم ‌هایِ ساده اش‌ میشد بهشــــت‌ با خبــــر از احترامِ ‌‌مادر بود و ناگهان خبری سبز مثلِ گُل رویید گلی که ناب تریــن یادگارِ کوثر بود رسید‌ مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند در آن‌ سیاهیِ شب آسِمان منوّر بود ســتاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد انیس و مونسِ شب هایِ تارِ نرجس شد به نام‌ دلبرِ خوش قد و قامتِ نرجس ردیــــف شد غزلی با قیامتِ نرجس که سر به زیر ولی سَربلند می آید اسارت است شروعِ اصالتِ نرجس چقدر رفته به زهرا شباهتِ زینب چقدر رفته به زینب شهامتِ نرجس عزیزِ حضرتِ‌ مولاست مهدیِ موعود کنیزِ حضرتِ زهراست حضرتِ نرجس حسن ‌شبیه حسن بوده است امّا نه جفایِ جعده کجا و نجابتِ نرجس ؟ به جای اشک دو رکعت نمازِ باران خواند جوانه زد گلِ نرگــــس به حرمتِ نرجس بهارِ منتظران بی خبر رسید از راه شــبیهِ معجزه ای با کرامتِ نرجس ستاره ای بدرخشید و ماهِ‌ مجلس شد به غمزه مسئله آموزِ صد مدرِّس شد پیاده آمده تا تــک ســوارِ ما باشد قرار شد گلِ نرگس قرارِ ما باشد امامِ صُلح غزل پوش می رسد از راه که ‌مـهربانی او ذوالفقــــارِ ما باشد سپاهِ گیسوی او تا رها شود در باد مسیح شانه به شانه کنـــارِ ما باشد به قلبِ آینه ای کــــاش آه ننشیند مباد زخمیِ گرد و غبــــارِ ما باشد عَجَم قبیله ی نام ‌آشنایِ عشقِ علیست طلایِ حضرتِ سلمان عیــــارِ ما باشد خدا‌ کند که شــــکوفایی گُل نرگس طلوعِ تازه ای از روزگــــارِ ما باشد خدا کند که بمیریــــم انتظارش را و این ‌نوشته ی سنگِ مزارِ ما باشد ‌: ستاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونِس شد  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله ای زمین و آسمان سرمست تو ای عنان عاشقان در دست تو نیمه ی شعبان رسید و روز عید عاشقان را می رسد اینک نوید از درِ بیت الحسن ای دوستان باغبان آمد به سوی بوستان شد دوباره چهره ی حیدر عیان از جمال مهدی صاحب زمان السلام ای ذوالفقارِ در نیام السلام ای دست پاک انتقام السلام ای روضه خوانِ علقمه السلام ای داغدارِ فاطمه آمدی تا عشق را معنا کنی قامت ظلم و ستم را تا کنی روی تو مهتابِ جانِ عاشق است راهِ تو راهِ امامِ صادق است کار تو کار تمام انبیاست نام تو نام تمام اولیاست آسمان زیر نگاهت پست شد باده از جامِ نگاهت مست شد آمدی ما را تو حیران ساختی از بنی آدم تو انسان ساختی معنیِ نور و هدایت نام تو مستی و مستانگی از جام تو ای دمِ تو پاکتر از آبها روی تو روشنگرِ مهتابها با قدومت ای که بر عالم سری می کنی بر پا به محشر محشری با دعایی مرده را عیسی کن و از نگاهی کارِ صد موسی کنی ای مسیحِ آدمیت خنده کن آدمیت را به یک دم زنده کن چهره بنمای و جهان آباد کن قلبها را از قفس آزاد کن از فراغت مانده ام در احتضار می کُشد آخر مرا این انتظار آخر ای پرده نشین آسمان جان زهرا پرده برکِش از میان  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
همین جمعه ظهورِ تو بود کاش همین جمعه ظهورِ تو بود در همه جا جشن و سرورِ تو بود کاش همه مسجد و محرابِ ما آینه پردازِ حضورِ تو بود از حرمِ فاطمه تا جمکران بزمِ گل افشانیِ نورِ تو بود کاش که بر روی لبِ عاشقان زمزمه ی شعر و شعورِ تو بود کاش سری واردِ قم می شدی واردِ بستانِ نهم می شدی پرتوِ این شهر همه ایزدی یک سری بر عمّه ی خود میزدی عمه ی تو دستِ شفاعت بوَد صاحبِ ابوابِ کرامت بوَد حضرتِ معصومه عزیزِ خدا دخترِ والای امامت بوَد صحنِ ولایت تو را منتظر سینه ی او تشنه ی دریای مهر پس تو کجایی پسر فاطمه؟ زرد شده چهره ی عالم همه خاکِ رَهت سرمه ی چشمانِ ما عشقِ تو سرلوحه ی ایمانِ ما ما همه تن چشم به راهِ توییم مست ز یک ذرّه نگاهِ توییم عالم ما منتظرِ روی توست جانِ جهان عاشقِ ابروی توست کی شود این فاصله ها کم شود نورِ تو در دیده مجسّم شود! هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زَمامِ عالم امکان خبر رسید به دریا خدا گوهر داده به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده به خانواده‌ی زهرا اگر پسر داده دعای نیمه شب مادری ثمر داده پیامی از طرف حق ز آسمان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد رسید و نقل محافل شد و چه زیبا شد دمید و با نفسش عاشقش مسیحا شد همینکه غنچه‌ی لعلِ لبش شکوفا شد میان سینه‌ی عاشق هم عشق پیدا شد ندا رسید که لیلای عاشقان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد زَمامِ عالم امکان هماره در دستش دل هزار پیمبر یکی یکی مستش وجودِ کون و مکان بود و هست، از هستش ندیده گشته‌ام بی اختیار پابستش چکیده‌ی وجنات پیمبران آمد دهید مژده ره صاحب‌الزمان آمد ندیده هیچ‌کسی اینچنین دل آرایی به این شگفتی و زیبایی و تماشایی بهشت، مست، از این بوی یاس زهرایی که هست این گل زهرا به این مصمایی شکوفه‌های گل نرگس از جنان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد دخیل دامن این نازدانه جبرائیل تکان دهنده‌ی این گاهواره میکائیل اسیرِ خنده‌ی زیبای اوست اسرافیل به دست اوست، اگر جان بگیرد عزرائیل به روح مرده‌ی ما شاه انس و جان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمام ایل و تبارش یکی یکی لیلا گرفته دست توسل به دامنش دریا به اذن خالق مناّن ز عالم بالا به پای بوسیَش عیسی رسیده با موسی که نور مطلق یزدان به ارمغان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد شنید عالم لاهوت تا صدایش را فرشته آمد و بوسید دست و پایش را گرفت حاتم طائی نخِ عبایش را خود انتخاب نمود از ازل گدایش را سحر شد و ز سما ماه جمکران آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد تمامیِ سکناتس شبیه پیغمبر نگاه نافذ او مثل ساقیِ کوثر چه کوثری که خودِ اوست جلوه‌ی کوثر و اولین سخنش بود ذکر یاحیدر بشارت آمد و ماهی ز کهکشان آمد دهید مژده ز ره صاحب‌الزمان آمد نوشته نام علی را به روی بازویش کشیده عرش برین را زمین، به ابرویش عسل عسل چکد از کنج لعل دلجویش به مصطفی و علی رفته خُلق نیکویش به بی زبانیِ هر بی زبان، زبان آمد دهید مژده ز ره صاحب الزمان‌آمد  رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
منم اهلِ آبادیِ آب‌ها  منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها به چشمم ببین خانه‌ی خویش را  بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها من از اهِل دریایم و میشوم  بدونِ تو مانند مُرداب‌ها خیالِ تماشای آبادی‌ات  ربوده زِ چشمانِ من خواب‌ها نوای نِی اَم ، آتشین‌تر شدم  که می‌سوزم از آهِ بیتاب‌ها بیا تا که از طرحِ اَبروی تو  بسازیم تا کعبه محراب‌ها  – –  کجایی که جامِ محبت زدیم  همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم قدم زن، دلم جمکرانی شده  قنوتِ زمین آسمانی شده و در مسجد کوفه‌یِ قلبِ من  دوباره به پا ندبه خوانی شده بدون تو در کوچه‌های بهشت  تمامیِ گُل‌ها خزانی شده نصیبِ دلی که به دنبالِ توست  فقط حسرتی جاودانی شده نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست  نشانت چرا بی نشانی شده در این جامِ خالی شرابی بریز  که هنگامه‌ی سر گِرانی شده  – – به آئینه بندانِ چشمم بیا  قدم زن به دامانِ چشمم بیا قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست  خداوندیِ این حرم دستِ توست نوشتم رویِ کعبه‌ی سینه‌ام  اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست مرا می‌نویسی فدایت شوم  که از روزِ اول قلم دستِ توست در این ازدحامِ گدا آمدیم  که آئینه‌هایِ کَرَم دستِ توست تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان  تمنایِ هر زیر و بَم دستِ توست طپش‌های قلبِ خدا هم تویی  ظهور و وجود و عدم دستِ توست  – – تو را خوانده‌ام تا حسابم کنی  مبادا که روزی جوابم کنی علی چهره‌ای بس که حیدر شدی  که آئینه‌دارِ پیمبر شدی دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی است  که با زلفِ خود سایه گستر شدی حسینی و دل می بَری از همه  حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی تو زیباترین عشقِ پروردگار  تو گیراترین جامِ کوثر شدی بده گیسوان را به دستانِ باد  که عالم ببیند چه محشر شدی در این فصلِ پاییزیِ بی کسی  تو خورشیدِ گُلهای پَرپر شدی شبِ ما زمستانی و سردِ سرد  بهشتم ! به گُلخانه‌ات باز گرد بزن آتشم شعله‌ات پا گرفت  که کارِ من و عشق بالا گرفت بزن آتشم نازِ چشمت که چشم  به دنبالِ تو راهِ دریا گرفت چه گُلهای یاسی که مجنون عشق  فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت به نامت سلیمانِ دل سکه زد  شفا را زِ دستت مسیحا گرفت برای تماشای اعجازِ تو  پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت نداریم ظرفیتت را که حق  تو را بینِ قاب معما گرفت منم بغضِ سر در گُمیِ شما  مرا کُشتی از قبل ، کجایی بیا  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دلها بهاران میشود آتش گلستان می شود وقتی بیایی رحمت چو باران می شود وقتی بیایی دنیا برای جشن موعود تو ای ماه خورشید باران می شود وقتی بیایی با اذن حق افلاک در امر تو چون هست هرذره طوفان می شود وقتی بیایی ای نسخه پایانیِ دست خداوند هر درد درمان می شود وقتی بیایی دلها شده بازار سردی از عواطف دلها بهاران میشود وقتی بیایی ای دستگیرِ ضعفا با قدرت تو موری سلیمان می شود وقتی بیایی هرشیعه را که چاه غربت کرده محبوس سلطان کنعان می شود وقتی بیایی ادیانِ دیگر هم همه یار تو هستند کافر مسلمان می شود وقتی بیایی تو توبهٔ ما را پذیرفتی و آخر شرمنده شیطان می شود وقتی بیایی در دولتت ثابت قدم ها پای کارند پاینده ایمان می شود وقتی بیایی از نام تو هم ، ضربه ها خورده عدویت حتما هراسان می شود وقتی بیایی ازغربت زهرا تو قلبت درد دارد قبرش نمایان می شود وقتی بیایی درکعبه چون پا مینهی ذکر طوافت نام علی جان می شود وقتی بیایی آن دم که بر جد غریبت روضه خوانی هر دیده گریان می شود وقتی بیایی حامدآقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هوای جمکران دارم در سینه ام امشب آسمان دارم یک دشت، ستاره بر زبان دارم از کوفه و سهله می روم تا قم زیرا که هوای جمکران دارم آماده ی دار چشم های توست در پیکر خود اگر که جان دارم عمری ست گدای خانه ات هستم عمری ست از این تنور، نان دارم می خواهم که تمام هستم را می خواهم هر چه در توان دارم بر پای نگاه دوست بگذارم دریاب مرا که دوستت دارم مجنونم و راه خانه می گیرم از لیلی خود نشانه می گیرم صیدم؛ که ز دست های صیادم آزادم و آب و دانه می گیرم چون اشک، روان گاه و بیگاهم بارانم و بی بهانه می گیرم هر بار که یاد یار می افتم با آتش دل زبانه می گیرم یک روز چنان غبار می آیم بر دامنت آشیانه می گیرم من گرد و غبار راه دلدارم دریاب مرا که دوستت دارم در عید رسیدن تو حیرانم هم شادم و هم کمی پریشانم از اینکه تو هستی و ... نمی بینم از اینکه کجایی و ... نمی دانم دلگرم به ریسه و چراغانی سرگرم به کوچه و خیابانم مشتاق، شبیه طاق نصرت ها بی تاب، در انتظار مهمانم این چند خطِ ارادت من هم عرضی ست برای نیمه شعبانم ای مقصد حرف های بسیارم دریاب مرا که دوستت دارم سرمست تو کِی شراب می خواهد؟ کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟ ناخالصی وجود صد رنگم یک نیم نگاه ناب می خواهد در باغ، تمام میوه ها کالند باغ دلم آفتاب می خواهد تا آمدن تو زنده می مانم؟ این پرسش من جواب می خواهد هرچند که دولت تو چون عیسی رزمنده ی پارکاب می خواهد با این همه من فدایی یارم دریاب مرا که دوستت دارم برگرد غریب سامرا برگرد ای وعده آخر خدا برگرد چیزی دگر از خدا نمی خواهیم ای صاحب ما فقط بیا... برگرد ما این مذل الاعدا خواندیم آقای معز الاولیا برگرد ما جمعیت قلیل دنیاییم دنیا شده بر علیه ما برگرد ای منتقم حسین و عاشورا با پرچم سرخ کربلا برگرد از دوری کربلاست می بارم دریاب مرا که دوستت دارم محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اشکِ شوق در صحن طبعم واژه‌ها هم بیقرارند انگار حسّ و حال شعری تازه دارند وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند گفتند یک عمر است که چشم انتظارند بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار تا ابرهای کاغذی قدری ببارند دیدم کمال همنشینی هم اثر کرد کاغذ ؛ قلم ؛ واژه ؛ به حال من دچارند تسبیحی از جنس هِجاها ساختم چون دیدم تمام حرف‌ها لحظه شمارند پس بی درنگ از دلبرِ دلخواه گفتم یک یا علی هم بعدِ بسم الله گفتم سُستم ولی از عشق ، محکم می‌نویسم از عرش می‌گویند و من هم می‌نویسم در آینه‌بندان صیقل خورده‌ی شعر با چشمِ طبعم هر چه دیدم می‌نویسم قنداقه‌ای در دستِ نوری می‌درخشید پس دارم از خورشید عالم می‌نویسم از قطره‌اشکِ شوقِ بابایی خدایی از خنده‌های آب زمزم می‌نویسم آنقدر محوم که قلم از دستم افتاد پس بیشتر می‌بینم و کم می‌نویسم از روی دستِ شاعرِ مطلق نوشتم گفتند جاءالعشق ، جاء‌الحق نوشتم آمد کسی که با همه توفیر دارد او که نگاهش لطفِ عالم‌گیر دارد آمد طبیب حاذق دردِ جدایی هر چند که دردِ غمش واگیر دارد گفتند «اَشِدّاءُ‌عَلیَ‌الْکُفّار» ؛ هر چند در دست او شمشیر هم تدبیر دارد مانند جدش چشم او حُر آفرین است از بس نگاه نافذش تاثیر دارد با اینکه او در مهربانی بی‌نظیر است اما برای دشمنش شمشیر دارد آمد کسی که در زمستان هم بهار است او وارث اصلی تیغ ذوالفقار است باید که ما هم در سپاهش یار باشیم اما نه اینکه روی دوشش بار باشیم باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت صفین اگر تکرار شد عمّار باشیم باید که پای عشق ، تا آخر بمانیم یا پای دارش میثم تمّار باشیم وقتی که آمد گفت وقت انتقام است باید خروشِ غیرت مختار باشیم باید برای یا لَثارات الحسینش از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم باید فدک را از سقیفه پس بگیریم حق علی را از خلیفه پس بگیریم رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹