eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24.5هزار دنبال‌کننده
596 عکس
275 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
۲۳ دی
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
۲۳ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ دی
خوش اومدید😍 شما با بنر واقعی رمان به این کانال دعوت شدید😍👇 میانبر رمان 👇 میانبر پارت 1 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/45900 میانبر پارت 50 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/48242 میانبر پارت 100 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/51355 میانبر پارت 150 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/52670 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 میانبر پارت اول رمان 👇 (میانبرای این رمان سنجاقه) https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/13996
۲۳ دی
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
۲۴ دی
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
۲۴ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ دی
خوش اومدید😍 شما با بنر واقعی رمان به این کانال دعوت شدید😍👇 میانبر رمان 👇 میانبر پارت 1 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/45900 میانبر پارت 50 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/48242 میانبر پارت 100 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/51355 میانبر پارت 150 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/52670 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 میانبر پارت اول رمان 👇 (میانبرای این رمان سنجاقه) https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/13996
۲۴ دی
روی پیوستن بزنید تا مارو‌ گم نکنید😍👇
۲۴ دی
سرگذشت عاشقانه داوار مرد کرد و غیرتی که عاشق یک دختر مدرسه‌ای شده👇👇 همین که تنها شدیم سوگل رو ب,غل کردم، دختر کوچولو تو ب,غلم گم می‌شد... بوی عطر تنش م,ستم می‌کرد... تمام دنیای من قد آغوش سوگل بود. صبح رسوندمش مدرسه و برگشتم خونه، گوشی سوگل روی میز آرایش بود برداشتم تا بذارم داخل کشو که یهو یه پیام براش اومد... پیامی حاوی حرف‌های عاشقانه و اینکه انگار دیشب یا قبلاً با هم بودند چون اشاره به سفیدی ب,,دن و خال ب,,دن سوگل کرده بود... به پیام قبلی نگاه کردم دیدم سوگل نوشته بود: (شوهرم برگشته از ماموریت دیگه نمی‌تونم) ساعت ارسال پیام رو نگاه کردم ساعت ۷:۱۰ بود، یعنی دقیقاً زمانی که من داخل ماشین منتظر سوگل بودم تا برسونمش مدرسه... دنیا روی سرم خراب شده بود، دوباره عقل و قلبم با هم مبارزه می‌کردند، چندین بار پیام رو مرور کردم... خال! یعنی بدن سوگل خال داره؟ منی که شوهرش بودم و اینو نمیدونستم! https://eitaa.com/joinchat/98697257C3c45126927 گیج بودم که دوباره پیام اومد (سوگلم من نمی‌تونم ۲۰ روز دوریتو تحمل کنم، یجوری بپیچونش و به دیدنم بیا) و بعد پیام بعدی رو فرستاد (راستی لباس‌هایی که برات خریده بودم اندازت بودن؟) و پیام بعدی (راستی یادت نره پیام‌ها رو پاک کنی) پاهام سست شده بود... فلج شده بودم... قدرت نداشتم از روی تخت بلند شم، یهو در باز شد و زن داداشم اومد داخل و گفت: -داداش چرا رنگت پریده؟ این نامه‌ها رو ببین برای سوگل اومده، چند بار بهت گفتم این دختر فتنه است، اما تو باور نکردی! چنان نگاه غضبناکی به آذر کردم که لبخند گوشه لبش ماسید و از اتاق بیرون رفت... فوری سوار ماشین شدم تا برم مدرسه دنبال سوگل... ادامه (سرگذشت قشنگ من) رو اینجا بخون👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/98697257C3c45126927
۲۴ دی