eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.8هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فردا روز بسيار مهمّى است، اگر لشكر خيبر از قلعه ها بيرون بيايند و به ما حمله كنند و در همان زمان، جنگجويان غَطَفان هم از پشت سر ما هجوم بياورند شرايط براى ما سخت خواهد شد. خدايا! خودت ما را كمك كن! اين دعايى است كه من با تمام وجود طلب مى كنم. اميدوار هستم كه امروز، خدا لشكر اسلام را يارى خواهد كرد. شب فرا مى رسد، و من تصميم مى گيرم به اردوگاه قبيله غَطَفان بروم تا ببينم آنجا چه خبر است! مى دانم اين كار خطرناكى است; امّا حس كنجكاوى آرامم نمى گذارد. آهسته و با احتياط به اردوگاه آنها نزديك مى شوم. آنجا چند نگهبان ايستاده اند. بايد از پشت آن خيمه بروم تا مرا نبينند. خدايا! تو خودت كمكم كن! خوب است پشت اين خيمه مخفى شوم. صدايى به گوشم مى رسد، گويا چند نفر با هم سخن مى گويند: ــ چرا ما بايد به خاطر اين يهودى ها خود را درگير جنگ با محمّد كنيم؟ ــ راست مى گويد. ما عرب هستيم و محمّد نيز عرب است. قسم به بت بزرگى كه مى پرستيم محمّد براى ما بهتر از اين يهوديان مى باشد. ــ اين يهوديان سال ها پيش به سرزمين ما آمدند و اينجا را تصرّف كردند. آنها بايد به وطن خود، شام بروند. اين سرزمين مال پدران ماست. اينجا فقط مالِ ما عرب هاست. ــ آخر چرا ما بايد با محمّد و يارانش كه هموطنان ما هستند، جنگ كنيم؟ ــ مگر فراموش كرديد كه يهوديان به ما وعده داده اند كه خرماى يك سال خيبر را به ما بدهند. اين پول بسيار زيادى است. ــ از كجا مى دانيد كه ما به اين پول خواهيم رسيد؟ تا امروز محمّد در همه جنگ ها پيروز شده است. ــ نگاه كنيد، يهوديان خودشان در قلعه هاى محكم هستند و زن و بچّه آنها در امنيّت هستند; امّا ما چه؟ زن و بچّه هاىِ ما در چادرهايى در بيابان هستند و هيچ پناهى ندارند. ــ راست مى گويد، اگر ما وارد جنگ با محمّد بشويم، لشكر او اوّل به ما حمله خواهد كرد زيرا ما هيچ پناهى نداريم. ــ به راستى وقتى محمّد به ما حمله كند آيا يهوديان به يارى ما خواهند آمد؟ آيا پناهگاه خود را ترك خواهند كرد؟ ــ هرگز، آنها هيچ گاه به خاطر ما جانشان را به خطر نخواهند انداخت. مگر نمى دانى كه يهود هيچ چيز را به اندازه جانش دوست ندارد!! اكنون سكوت بر فضاى خيمه حكم فرما مى شود. همه به فكر فرو مى روند. مثل اين كه من كنار خيمه سران قبيله غَطَفان هستم. خيلى دلم مى خواهد بدانم كه آنها چه تصميمى مى گيرند. يك نفر به اين سو مى آيد، من بايد در جايى مخفى شوم تا مرا نبيند. سريع از آن خيمه دور مى شوم. آنجا گودالى است، خوب است آنجا مخفى شوم. حيف شد كاش مى توانستم بفهمم آنها چه تصميمى خواهند گرفت، امّا فعلاً بايد از جاى خود تكان نخورم وگرنه كارم تمام است. آن قدر خسته ام كه چشمانم را خواب گرفته. خوب است ساعتى بخوابم و وقتى كه همه به خواب رفتند فكرى بكنم. صدايى مرا از خواب بيدار مى كند: "اى قوم غَطَفان! بيدار شويد! به قبيله ما حمله شده است، زنان و دختران ما را اسير كردند، اموال ما را به غارت بردند! بشتابيد خانواده خود را نجات دهيد!". چه خبر شده است؟ هنوز هوا تاريك است. چند ساعت ديگر تا صبح باقى است. جنگجويان غَطَفان سريع برمى خيزند و آماده حركت مى شوند. تا چشم به هم بزنى همه سوار اسب ها شده اند و به سوى قبيله خود حركت مى كنند. آيا لشكر اسلام به قبيله آنها حمله كرده است. خيلى بعيد است. پيامبر هيچ گاه شب به دشمن حمله نمى كند. پس چه خبر شده است؟ شايد يكى از قبيله هاى ديگر به آنها حمله كرده باشد. وقتى آنها زنان و كودكان و اموال خود را بدون هيچ نيروى دفاعى باقى گذاشتند و به اينجا آمدند بايد پيش بينى مى كردند كه دشمن به طمع مال و ناموسشان به قبيله آنها حمله كند. اكنون با خيال راحت از مخفيگاه خود خارج مى شوم. خوب است اين خبر را براى لشكر اسلام ببرم. وقتى به اردوگاه مى رسم مى فهمم كه همه خوشحال هستند، آنها از فرار كردن قبيله غَطَفان باخبرند و خدا را شكر مى كنند. اين كار خدا بود كه آنها را از اين سرزمين فرارى داد. 🌺🌺🌺🌺💖🌺🌺🌺🌺 https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
چرا خديجه اين پيشنهاد را قبول نكرد؟ خيلى ها آرزو دارند ملكه يمن بشوند. يمن، بهشت روى زمين است! آنجا ديگر از اين هواى گرم و خشك خبرى نيست. شنيده ام كه ابوسفيان، ابوجهل و خيلى ها به خواستگارى خديجه آمده اند و خديجه به هيچ كدام آنها روى خوش نشان نداده است; زيرا همه آنها به طمع مال و ثروت به خواستگارى او آمده اند. ولى ماجراى خواستگارى شاه يمن با خواستگاران قبلى فرق مى كند، او به طمع ثروت خديجه به خواستگارى نيامده است، همه ثروت يمن در دست اوست، او هرگز نيازى به ثروت خديجه ندارد. پس راز اين خواستگارى چيست؟ ما بايد فكر كنيم و اين راز را كشف كنيم... فهميدم. شاه يمن به دنبال زيبايى و جمال خديجه است! او شنيده است كه خديجه، زيباترين بانوى عرب است و براى همين شيفته او شده است! جالب است بدانى كه يمن زير نظر حكومت ايران اداره مى شود. پادشاه ساسانى يكى از ايرانيان را به عنوان شاه يمن انتخاب كرده است. اكنون شاه يمن مى خواهد ازدواج كند. مردم يمن همه عرب هستند، او مى خواهد يك زن عرب بگيرد و او را ملكه آنجا كند تا مردم به حكومت او رضايت بيشترى نشان بدهند. آرى، اگر ملكه، عرب باشد آنها ديگر حكومت را حكومتى عربى مى دانند. شاه يمن به دنبال زيباترين زن عرب است، ملكه بايد زيبا باشد. 💖💖💖💖🔻💖💖💖💖 @shohada_vamahdawiat @hedye110
زندگى ماشينى امروز با خطرات زيادى همراه شده است. هر روز، خبر از بين رفتن عدّه اى از هموطنان را در تصادف ها مى شنويم. اين يك نمونه از مرگ هاى ناگهانى است. آيا شما راهى مى شناسيد كه به وسيله آن بتوانيد مرگ هاى ناگهانى را از خود دور كنيد؟ آيا موافقيد سخن امام باقر(ع) را در اين زمينه براى شما نقل كنم؟ آن حضرت فرمودند: "نيكى به پدر و مادر و صدقه دادن (به صورت مخفيانه) فقر را از شما دور مى كند و عمر شما را طولانى نموده و هفتاد نوع مرگ بد (مرگ ناگهانى) را از شما دور مى گرداند". در سخنى ديگر از امام صادق(ع) چنين نقل شده است: "اگر دوست داريد خداوند عمر شما را طولانى نمايد، پدر و مادر را از خود خوشحال نگه داريد". به راستى، وقتى شما با رفتار پسنديده خود باعث مى شويد تا قلب پدر و مادرتان شاد شود، خداوند متعال هم به عمر شما مى افزايد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) يك روز به مسجد آمدند و به ياران خود فرمودند: ديشب خوابى ديدم و مى خواهم براى شما تعريف كنم. همه سراپا گوش شدند تا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) لب به سخن بگشايد. به هر حال، اين خواب در نزد حضرت مهمّ بوده است كه مى خواهد براى ياران خود بيان كند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: ديشب در عالم رويا ديدم كه مرگ يكى از يارانم فرا رسيده و عزرائيل هم براى قبض روح او آمده است. همين كه عزرائيل مى خواست جان او را بگيرد، ديدم نيكى به پدر و مادر به شكل جوانى زيبا، ظاهر شد و نگذاشت. آرى، چون آن مرد به پدر و مادر خود مهربانى مى كرد و در حقّ آنها نيكى مى نمود، خداوند هم به خاطر همين ويژگى، عمر او را طولانى نمود و او را از مرگِ حتمى نجات داد. جالب تر اين كه همين نيكى به پدر و مادر، مى تواند باعث برطرف شدنِ سختى هاى جان دادن، شود. امام صادق(ع) فرمودند: "اگر دوست داريد موقع مرگ، سختى هاى جان دادن از شما برداشته شود، به ديدار فاميل خود رفته، با پدر و مادر خود مهربان باشيد كه در اين صورت خدا سختى هاى لحظه مرگ را از شما دور مى كند و در زندگى خود هيچ گاه فقير نمى شويد. بياييد همه با هم پيمان ببنديم كه با پدر و مادر خود به بهترين صورت، رفتار كنيم تا خداوند نيز به عمر و زندگى و ثروت ما بركت عنايت كند. اين قانونِ نظام خلقت است كه هر كس با پدر و مادر خود مهربان باشد، خداوند عمرى طولانى و باعزّت به او مى دهد و فقر و بدبختى را از زندگى او دور مى كند. 🦋💖🌹🌷🦋💖🌹🌷 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
در كتاب استاد اندُلسى چنين مى خوانم: مردم با ابوبكر بيعت كردند، امّا على از بيعت با ابوبكر خودارى كرد و به خانه اش رفت. يك روز، عُمَر على را ديد و به او گفت: چرا از خانه بيرون نمى آيى و با ابوبكر بيعت نمى كنى؟ على گفت: من قسم خورده ام تا زمانى كه آيات قرآن را جمع آورى نكرده ام، جز براى نماز از خانه ام خارج نشوم... مدّتى گذشت، به عُمَر خبر رسيد كه يكى از ياران على به خانه على مى رود. اينجا بود كه عُمَر نزد فاطمه آمد و گفت: "اى دختر پيامبر! ما به تو و پدر تو احترام مى گذاريم. به من خبر رسيده است كه ياران على در خانه تو جمع مى شوند، به خدا قسم اگر آنان يك بار ديگر به اينجا بيايند، من چنين و چنان خواهم كرد". من با خود مى گويم كه عُمَر تصميم داشت چه كارى انجام بدهد؟ چرا استاد اندلسى، سخن عُمَر را آشكارا بيان نمى كند، چرا فقط كلمه "چنين و چنان" را آورده است؟ آيا استاد اندُلسى اين گونه مى خواهد مظلوميّت فاطمه(س) را رقم بزند؟ چرا او مثل بسيارى از نويسندگان اهل سنّت، تلاش مى كند همه حقيقت را نگويد؟ به هر حال، از سخن استاد اندُلسى مى توان فهميد كه عُمَر فاطمه(س) را تهديد كرده است. آقاى سُنّى! من سخن تو را خواندم، سعى كردم تا سريع، درباره آن قضاوت نكنم. به من ياد داده اند كه سخن هاى مختلف را بشنوم و بهترين آن را انتخاب كنم، من عهد كردم كه هرگز با تعصّب با سخن تو برخورد نكنم. راستش را بخواهى اوّل خيال مى كردم كه تو مى خواهى با دروغ گويى، مبارزه كنى، تا اينجا با تو موافق هستم و خوشحالم كه تو آرمانى چنين زيبا داشته باشى! آرى! هيچ چيز براى يك جامعه بدتر از دروغ نيست. تو گفتى كه بعد از وفات پيامبر، جامعه در صلح و صفا بوده است و براى فاطمه(س) هيچ حادثه اى روى نداده است و اصلاً كسى به خانه او هجوم نبرده است. اكنون از تو مى پرسم چرا شش نفر از دانشمندان بزرگ شما به ماجراى هجوم به خانه فاطمه(س) اشاره كرده اند؟ من نام آن ها را بار ديگر ذكر مى كنم و سال وفات آن ها را مى گويم تا بدانى به بيش از هزار سال قبل باز مى گردد: 1 ـ استاد ابن ابى شَيبه، وفات 239 هجرى. 2 ـ استاد دِينَوَرى، وفات 276 هجرى. 3 ـ استاد بَلاذُرى وفات 270 هجرى. 4 ـ استاد طَبرى، وفات 310 هجرى. 5 ـ استاد قُرطُبى (ابن عبدربّه)، وفات 328 هجرى. 6 ـ استاد اندُلسى (ابن عبدالبُر)، وفات 463 هجرى. اين شش نفر كدامشان از علماى شيعه هستند؟ تو مى دانى كه اين شش نفر از بزرگ ترين دانشمندان اهل سنّت هستند، پس چرا تو مى خواستى اين واقعيّت را پنهان كنى؟ چرا؟ اگر بگويى كه من اين كتاب ها را نخوانده ام، من به تو مى گويم: چگونه به خود جرأت دادى كه قبل از مطالعه و تحقيق، نظر بدهى؟ اگر تو اين كتاب ها را خوانده اى، پس چرا اين ماجرا را افسانه مى دانى؟ ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
﷽ من چه كنم، چگونه از دام شيطان نجات پيدا كنم؟ شيطان هر روز وسوسه ام مى كند، مى ترسم كه در گرداب گناه گرفتار شوم. آيا شما راهى را مى شناسيد كه به شما كمك كند تا بتوانيد ايمان خود را قوى كنيد و از وسوسه هاى شيطان نجات پيدا كنيد. آيا مى دانيد كه حضور در مسجد يكى از بهترين راه هاى نجات يافتن از وسوسه هاى شيطان است. پيامبر به ابوذر مى فرمايد: اى ابوذر! زياد به مسجد رفتن باعث مى شود تا ايمان تو تقويت شود و از وسوسه هاى شيطان نجات پيدا كنى. اى ابوذر! خداوند به من فرمود: "من بندگانى را كه به مسجد عشق مىورزند بيش از همه دوست دارم، كسانى كه در دل شب به عبادت مى پردازند". آرى، مسجد خانه خدا است و تو مى توانى با عشق وزريدن به اين خانه، نزد خدا عزيز شوى! خدا عشق تو به خانه اش را مى بيند و در مقابل اين عشق مقدّس، تو را بيش از همه دوست مى دارد و رحمت و مهربانى خود را به تو نازل مى كند. به راستى اگر اهل مسجد فقط و فقط، همين عشق الهى را به دست آورند و به سوى خود جذب كنند، ديگر هيچ چيز كم ندارند. 🌹🌹🌹🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌴 🌴 🌴 اكنون ابن زياد توانسته است، با نيرنگ و حيله وارد شهر كوفه شود و در فرماندارى شهر منزل كند. شب از نيمه گذشته است; امّا صداى اسب ها به گوش مى رسد! اينها به كجا مى روند؟ به خانه مختار. براى چه؟ براى دستگيرى مسلم. ابن زياد دستور داده است تا سربازانش به خانه مختار حمله كنند و مسلم را دستگير نموده و نزد او آورند. من خيلى نگران هستم. خدايا! تو نگهدار مسلم باش! سربازان وارد خانه مى شوند، ولى اثرى از مسلم پيدا نمى كنند. هيچ كس نمى داند مسلم كجاست؟ سربازان با عصبانيّت رو به مختار مى كنند و مى گويند: "مسلم كجاست؟". مختار مى گويد: "مسلم بعد از اين كه خبردار شد، ابن زياد به كوفه آمده است با من خداحافظى كرد و از منزل من بيرون رفت". سربازان به نزد ابن زياد برگشته و به او خبر مى دهند كه نتوانسته اند، مسلم را پيدا كنند. ابن زياد عصبانى مى شود و دستور مى دهد تا عدّه اى از ياران سرشناس مسلم را دستگير كنند و بعضى از آنها را به قتل برسانند. آرى، امشب گروهى از ياران مسلم به شهادت مى رسند. ابن زياد مى خواهد از مردم زهر چشم بگيرد.🔷🦋🔷🦋🔷🦋🔷🦋 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>