eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
547 عکس
152 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌تقدم جامعه بر سیاست و اقتصاد (چرا و چگونه جامعه‌شناسی متولد شد) ✍ سید مهدی موسوی 🔹هنگامی جامعه‌شناسی شکل گرفت که اندیشمندان غربی از حل بحرانهای اجتماعی توسط دانش سیاست و دانش اقتصاد ناامید شدند و نیاز به صورتی جدید از آگاهی و معرفت را احساس کردند که بحران‌ها را نه در ساختارها و روبنا‌ها بلکه در سطوح زیرین فرهنگ و اگاهی‌های اجتماعی به نحو اندامواره تحلیل و تبیین کند. در چنین شرایطی جامعه‌شناسی متولد شد. 🔸 بحرانهای عصر جدید نه نتیجه دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی بلکه معلول تغییر جهان اجتماعی انسان معاصر و "از جا کندگی" اوست. تغییری که در لایه‌های بنیادین فکر و فرهنگ به وجود آمد و به تبع سیاست و اقتصاد را نیز دگرگون کرد. لذا جهان دیگری با سازوکارهای متفاوتی به وجود آمد که دانش سیاست و دانش اقتصاد به تنهایی قادر به تبیین و تحلیل آن نبودند با ظهور جامعه‌شناسی، صورتی جدید از آگاهی آشکار شد و درکی متفاوت از عالم و آدم نظم یافت و تعریف نوین از جامعه و زندگی سامان پیدا کرد که توانست قفل‌های سیاست و اقتصاد را باز کند و زبان جدیدی به این دو دانش کهنسال ببخشد. پس از این بود که "سیاست مدرن" و "اقتصاد کلان" برای محافظت و نظام بخشی بهتر به این جهان جدید در قالب "علوم اجتماعی" و سپس "علوم انسانی" شکل گرفت. 🔹پس از انقلاب علمی - صنعتی انگلستان، بیانیه حقوقی _ قانونی استقلال آمریکا و انقلاب سیاسی - الهیاتی فرانسه، ساختار جامعه سنتی غرب به یکباره دگرگون شد و نظم اجتماعی سابق کنار رفت و جوامع غربی دچار بی‌ثباتی و تضاد درونی شدند و نیاز به نظم اجتماعي جدیدی بود که بتواند فهمی دقیق و هماهنگ از عناصر دخیل در تحولات جدید یعنی علم، صنعت، حقوق، سیاست و الهیات مدرن داشته باشد. چرا که دانش سیاست و دانش اقتصاد هر کدام فقط به وجهی از تحولات جدید می‌توانست توجه داشته باشد و ساير وجوه و عناصر از دایره‌ی مباحث آن خارج تلقی می‌شد. البته این پردازش، نمی‌توانست جزیره‌ای و پراکنده باشد بلکه لازم بود لایه‌ای کشف شود که آن لایه زیرساخت سیاست، اقتصاد، الهیات، مدیریت، حقوق و قانون و هنجارهای اجتماعی باشد که تغییر و دگرگونی آن موجب سایر دگرگونی‌ها شده است. این لایه همان چیزی است که از آن به "جامعه" تعبیر می‌شود. از این رو، خود جامعه - و نه صرفا ظهورات آن- متعلق شناسایی شد. البته پیش از آن سیر تاریخی حیات اجتماعی در دستور کار عالمان بود اما در این مرحله جدید جامعه به عنوان امر ایستا، ثابت، مستقل و اندام‌واره و پیچیده موضوع دانش تجربی قرار گرفت. 🔸اوگوست کنت با الهام گبری از پیشرفت‌های دانش‌های تجربی همچون فیزیک و زیست در کشف واقعیت‌های طبیعی و قوانین عام حاکم بر جهان طبیعی، "فیزیک اجتماعی" را تاسیس کرد و سپس آن را "جامعه‌شناسی" خواند. هدف جامعه‌شناسی شناخت اندام‌‌وارگی و پیچیدگی‌های جامعه و تبیین چرایی تغییر و چگونگی ثبات جامعه به مثابه زیرساخت سایر ظهورات و تجلیات انسانی همچون سیاسی، اقتصاد و الهیات است. 🔹 جامعه‌شناسی صورت جدیدی از آگاهی انسان مدرن است که مجموع گزاره‌ها و معارف پیشین انسانی را در صورت و نظم جدیدی بازخوانی و باز تعریف کرده است. این "صورت از اگاهی" محصول دستگاه فکري و فلسفی جدیدی بود که جرقه‌های اولیه آن از رنسانس زده شد اما توسط امانوئل کانت فیلسوف شهیر آلمانی به یک دستگاه متافیزیکی منسجم تبدیل شد. همچنان که کانت در "تمهیدات" متذکر شد که هر علمی در جهان مدرن در چارچوب متافیزیک او ممکن است. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
چرا جامعه شناسی شکل گرفت.m4a
34.06M
📌چرا جامعه‌شناسی متولد شد؟ بررسی چرایی تقدم جامعه بر سیاست و اقتصاد سید مهدی موسوی قم: دی ماه ۱۴۰۱ مخاطبین : طلاب مدرسه الهادی قم ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 بی‌ مطهری - یا - با مطهری (در باب ضرورت نظام اندیشه اسلامی) آیت الله العظمی خامنه‌ای: 🔹محیط‌های جوان از جمله دانشگاه از قدیم آماج آسیب‌هایی بوده، از جمله دو آسیب بزرگ متوجّه محیط‌های جوان بوده که این دو آسیب یکی است، یکی است. 🔸 انفعال یعنی احساس دست‌بسته بودن، بی‌فایده بودن، ناامیدی در مقابل حوادث سخت، که این با آن توصیه‌ی قبلی برطرف میشود؛ یعنی معنویّت که تقویت شد، انفعال مطلقاً به وجود نخواهد آمد. 🔹 انحراف -انحراف فکری، انحراف در مبانی معرفتی- با این توصیه برطرف میشود. 🔸ببینید ما در اوایل انقلاب جوانهایی را داشتیم که اینها مردمان مسلمانی بودند و برای اسلام وارد میدان شده بودند امّا چون مبانی معرفتی‌شان ضعیف بود، پایه‌های معرفتی‌شان محکم نبود -حالا به هر دلیلی محکم نبود- اینها جذب گروه‌های التقاطی شدند و از یک جوان مؤمن سالمِ اسلام‌طلب و مؤمن تبدیل شدند به کسانی که بر روی هم‌میهن خودشان اسلحه کشیدند، جوان را، پیر را، کاسب بازاری را هدف قرار دادند و آماج حمله‌ی خودشان قرار دادند و آن فجایع را، آن جنایات را به وجود آوردند؛ به خاطر ضعف مبانی معرفتی جذب آن گروه‌های ناسالم شدند و به این راه‌ها کشانده شدند؛ آخر هم سر از زیر پرچم صدّام درآوردند؛ یعنی آخرش هم کارشان به اینجا رسید؛ منشأ همه‌ی اینها همان عدم استقرار فکری بود. 🔹 کسان دیگری در همان زمان بودند -ما می‌شناختیم افراد را، بنده قبل از انقلاب با خیلی از این افراد آشنا بودم در همین مجموعه‌های گروهی و مانند اینها- که قرص و محکم ایستادند؛ چون مبانی فکری‌شان درست بود، با کتابهای شهید مطهّری مرتبط بودند، با تفکّرات علّامه طباطبائی آشنا بودند، با حرفهای مرحوم شهید صدر آشنا بودند، مبانی فکری و معرفتی‌شان محکم بود، [لذا] قرص و محکم ایستادند؛ بعضی هم مبانی معرفتی‌شان ضعیف بود و متأسّفانه رفتند. یا بعدها در اوایل انقلاب کسانی کارهای انقلابی کردند و بعد از مدّتها جزو پشیمانها شدند -جمع پشیمانها- که یکی از مسائل انقلاب ما عبارت از همین مسائل حضرات پشیمان است که یک روز انقلابی بودند و بعد، از انقلابی‌ بودن پشیمان شدند. 🔸 این به خاطر این است که مبانیِ معرفتی ضعیف است دیگر؛ یعنی وقتی مبانیِ معرفتی ضعیف بود، طبعاً نمیتواند آنها را در مقابل حوادث، در مقابل سؤالها، در مقابل ابهامها حفظ کند و در صراط مستقیم نگه دارد. لذاست که به نظر من به مسائل ایمانی و مسائل اعتقادی و معرفتی بپردازید. ببینید، این دعا که عرض کردم -دعای بیستم صحیفه‌ی سجّادیّه، دعای معروف مکارم‌الاخلاق- این جوری است: اَللَهُمَّ بَلِّغ بِایمانی اَکمَلَ‌ الایمانِ وَ اجعَل یَقینی اَفضَلَ الیَقین؛ میگوید یقین را دارم امّا بهترین یقین قرار بده یقین من را. وَ انتَهِ بِنیَّتی اِلى اَحسَنِ النِّیّات وَ بِعَمَلی اِلى اَحسَنِ الاَعمال‌، تا آخر این دعا. بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان تشکل‌های دانشجویی 28/2/1399 https://eitaa.com/hekmat121
📌 مسئله ما چیست؟ آیت الله العظمی امام خامنه‌ای: ما در حال پیشرفت و سازندگی و در حال بنای یک تمدّن هستیم. من این را می‌خواهم به شما بگویم: مسأله ما این نیست که زندگی خودمان را نجات دهیم و گلیم خودمان را از آب بکشیم. مسأله این است که ملت ایران - همچنان که شأن اوست - در حال پدید آوردن یک تمدّن است. پایه اصلی تمدّن، نه بر صنعت و فنآوری و علم، که بر فرهنگ و بینش و معرفت و کمالِ فکری انسانی است. این است که همه چیز را برای یک ملت فراهم می‌کند و علم را هم برای او به ارمغان می‌آورد. ما در این صراط و در این جهت هستیم. نه این‌که ما تصمیم بگیریم این کار را بکنیم؛ بلکه حرکت تاریخی ملت ایران در حالِ به وجود آوردن آن است. پیام به مناسبت حلول سال 1373 شمسی‏ https://eitaa.com/hekmat121
📌 نهضت فکری و فلسفی انقلاب اسلامی (فیلسوفان و متفکران سه نسل انقلاب اسلامی) ✍ سید مهدی موسوی 🔹انقلاب اسلامی محصول و انقلاب درونی ملت ایران بود که ریشه در ارتقای فکر و تعالی اگاهی ملت نسبت به اسلام، جهان، انسان بر محوریت داشت. این ارتقا و تعالی بسبب تلاش گسترده‌ی فکری _ فلسفی و اجتماعی_اجتهادی متفکران انقلاب اسلامی بود. 🔸از ابتدای قرن ۱۴ هجری شمسی با تاسیس حوزه علمیه قم، با همت حاج شیخ عبدالکریم حائری علاوه بر نهضت فقهی و اصولی، یک نهضت فکری و فلسفی قدرتمندی با دعوت از فلاسفه تهران همچون حکیم متاله میرزا علی اکبر یزدی، آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت الله العظمی شاه‌آبادی آغاز شد که بزرگترین دانش‌آموخته این مدرسه بود که به سرعت ریاست فلسفه و عرفان حوزه علمیه را عهده‌دار شد. 🔹یکی از بزرگترین اقدامات امام خمینی (ره) در رهبری و مدیریت نهضت اسلامی و انقلاب بزرگ ملت ایران، تربیت و بسیج حکیمان و فقیهان متفکری بود که راهبری جریان فکری و فلسفی انقلاب اسلامی را در مقابل جریانهای چپ و راست برعهده گرفتند تا جامعه را از انحراف و التقاط به مکاتب لیبرالیستی و سوسیالیستی حفاظت کنند و را در جامعه بگسترانند. عقلانیت توحیدی، صورتی از آگاهی و معرفت اجتماعی را به جامعه عرضه کرد که بواسطه‌ی آن عموم جامعه به ابعاد زندگی‌ساز دین و رستاخیزبخشی توحید ونظام آفرینی شریعت اسلامی پی بردند. بنابراین و فلسفی امام خمینی مقدم بر نهضت اجتماعی و سیاسی ایشان بود. 🔹 البته نقش علامه‌ی طباطبایی هم در همراهی با نهضت فکری و فرهنگی امام خمینی در حوزه‌های علمیه بسیار موثر بود و توانست حرکت امام خمینی را تقویت و عموم شاگردان ایشان را به دارایی‌های بیشتر فلسفی و قرآنی مجهز کند و مکتب اجتماعی و سیاسی اسلام را صورتبندی معرفتی نماید و از آن در برابر نسخه های وارداتی دفاع کند. 🔸با راهبری کلان امام خمینی و تلاش‌های قرانی و فلسفی علامه طباطبایی، یک نهضت فکری و فلسفی بزرگ و با نشاط در جامعه اسلامی شکل گرفت. پیش‌قراول این نهضت فلسفی استاد شهید آیت‌الله مطهری (ره) بود که به تعبیر مقام معظم رهبری ایدئولوگ نظام اجتماعی و سیاسی اسلام در عصر ماست. 🔹 شخصیت‌های ارزشمند و فیلسوفان فقیه همچون حضرات آیات شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر، علامه جعفری، علامه حسن زاده آملی، علامه جوادی‌آملی، علامه مصباح یزدی، آیت الله العظمی سبحانی و جمع دیگر از استادان حکمت و فقاهت نقش بسیار مهمی در نهضت فکری و فلسفی انقلاب اسلامی داشتند و علاوه بر تبیین بنیان‌های فلسفی و الهیاتی اسلام و جامعه اسلامی، در برابر تلقی‌های اراده‌گرا، دیالکتیکی و سوسیالیستی از اسلام و انقلاب اسلامی ایستادند. 🔸 پس از وفات رهبر حکیم و فقیه بی‌نظیر حضرت ایت‌الله العظمی امام خمینی، زعامت انقلاب اسلامی به حکیم و فقیه نظام‌پرداز حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای رسید که از شاگردان مبرز حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی بودند و از همرزمان سایر حکیمان و متفکران در نهضت فکری و فلسفی انقلاب اسلامی بودند. آیت الله خامنه ای همچون امام خمینی این نهضت فکری و فلسفی را ارج نهاده و بر گسترش آن و امتداد حکمت متعالیه در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی تاکید داشتند و علی‌رغم دشمنی‌ها و مخالفت‌های چهره‌های معروف با فلسفه و عرفان اسلامی، به حمایت تمام قامت از آن پرداختند. از یک سو به تبیین ابعاد فکری و فلسفی مکتب امام خمینی و انقلاب اسلامی می‌پردازند و از عقلانیت توحیدی آن دفاع می‌کنند و برای آشنایی با مکتب فکری و فلسفی انقلاب اسلامی. همه ساله همه آحاد جامعه اسلامی و بخصوص نسل جوان را به مطالعه‌ی همه‌ی آثار فیلسوف انقلاب اسلامی استاد شهید آیت‌الله مطهری سفارش می‌کنند. 🔹 آیت الله العظمی خامنه‌ای با پیشنهاد و پیگیری تاسیس مجمع عالی حکمت در حوزه علمیه قم سنگ بنای بقا و پویایی فلسفه و حکمت را گذاشتند و با معرفی آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی به عنوان استوانه‌های فلسفی انقلاب اسلامی در دوران جدید، ادامه مسیر نهضت فکری وفلسفی انقلاب اسلامی راتثبیت کردند. 🔸 به همت متفکران وفیلسوفان انقلاب اسلامی نسل جدیدی ازفلاسفه ومتفکران انقلابی تربیت شده‌اند که علاوه برتضلع در حکمت اسلامی درصدد گسترش فکر وفرهنگ انقلاب اسلامی هستند ودر خلأ فلاسفه‌ی نسل قبل، اماده‌ی راهبری نهضت فکری وفلسفی انقلاب اسلامی هستند. برخی از معروفترین متفکران وفیلسوفان والاهیدانان نسل جدیدانقلاب اسلامی عبارتنداز: حضرات آیات: استاد غلامرضا فیاضی استاد حمید پارسانیا استاد سید یدالله یزدانپناه استاد علی ربانی‌گلپایگانی استاد محمدرضا عابدینی استاد حسن رمضانی استاد علیرضا اعرافی استاد علی‌اکبر صادقی رشاد 🔹 ان شاءالله در سلسله یاداشت‌هایی معرفی خواهند شد. https://eitaa.com/hekmat121
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌 نهضت فکری و فلسفی انقلاب اسلامی (فیلسوفان و متفکران سه نسل انقلاب اسلامی) ✍ سید مهدی موسوی 🔹انقل
📌 جوهره‌ی اتصال جریانی حکمت و اجتهاد ♦️پرسش: عرض سلام و تشکر از استاد عزیز از یادداشت و فلسفی انقلاب اسلامی. نمایش اتصال و پیوستگی جریان حکمت و اجتهاد نقطه‌ی قوت نظریه ی نظام جامع اندیشه اسلامی است که از قضا مخالفین جدی هم در برابر خود دارد. از اینرو علی‌رغم توضیحات ارزشمندتان تاکنون، این نگاه هنوز نیازمند تقویت و مستند سازی است. در وهله‌ی اول سوال از محضرتان این است که جوهرهی اصلی جریان حکمت و اجتهاد که همه‌ی علمای سابق و لاحق را در یک خط قرارداده چیست؟ ممنون می شوم اگر توضیح بفرمایید. ♦️ پاسخ: سلام علیکم از لطف و توجه شما بسیار سپاسگزارم. در پاسخ به پرسش بسیار دقیق‌تان، از مکتب فکری متفکران انقلاب اسلامی این‌گونه استفاده می‌شود: آنچه جوهره‌ی اصلی جریان حکمت و اجتهاد است که همه‌ی علمای سابق و لاحق را در یک خط قرارداده است، است. 🔹توضیح اینکه هر آگاهی و اندیشه‌ای از دو بخش تشکیل شده است: ۱. مصالح ۲. ساختار. ✔️مصالح: اجزا و عناصر محتوایی و معرفتی است که یا اطلاعات جدیدی از واقعیت را به انسان می‌دهد و یا انشاء‌هایی را برای ایجاد فعل و واقعیتی بیان می‌کند. ✔️ساختار: صورت آگاهی و اندیشه را تشکیل می‌دهد که به مصالح و اجزا متفرق و مجزای اندیشه نظم و شکل می‌دهد. 🔸 مصالح اندیشه و آگاهی انسان بسیار متعدد و متکثر است. انسان از راه‌های مختلف (احساسی، عقلي و شهودی) با منابع مختلف معرفت‌زا (مانند طبیعت، وحی، دل، عقل و تاریخ) مواجه می‌شود و اگاهی‌های بسیار زیادی را به دست می‌آورد. همه‌ی این اگاهی‌های از یک اعتبار و اهمیت برخوردار نیست بلکه از جهات منطقی و کارکردی تفاوت زیادی میان آنها برقرار است و انسان فطرتا میل دارد بهترین و کاملترین معرفت را به دست بیاورد چون هم فرصت و امکانات او محدود است و نمی‌تواند همه را به دست آورد و هم فطرتا از کثرت ابا دارد زیرا کثرت، زمینه‌ی تفرقه و تحیر و تردید است و انسان میل به وحدت دارد. بر این اساس، بنیان و مبنای آگاهی انسان است و توحید یعنی یکی کردن بینش‌ها، گرایشات و کنش‌ها و این جز در پرتو اعتقاد به توحید حضرت حق(جل و علا) ممکن نیست. بنابراین مهمترین و بنیادی‌ترین مصالح آگاهی انسان توحید است و همه‌ی اگاهی‌ها و معرفت‌ها در نسبت با توحید معنا و ارزش پیدا می‌کنند. 🔹 براساس مکتب اهلبیت (ع)، ساختار و صورت آگاهی و معارف انسان کاملا هماهنگ با است و انسان بواسطه نیازها و پرسش‌های خود می‌تواند به منابع مختلف معرفت(طبیعت، وحی، دل، عقل و تاریخ) بنگرد و از طریق تامل و تفکر در آنها حقایق جدیدی را کشف و درون نظام معرفت و ساختار اگاهی‌های خود اضافه کند به نحوی که هماهنگ با اگاهی‌های پیشین باشد. 🔸حال دو ارتباط بین توحید و عقل متصور است: ۱. اگر عقل انسان با اندیشه‌ی توحیدی گره بخورد توحید نه صرفا جزئی از مصالح معرفت بلکه سازنده‌ی صورتی از آگاهی است که همه‌ی معرفت‌ها و دانش‌های انسان را سامان و نظامی متفاوت می‌ببخشد و هر حقیقت و معرفتی در پرتو توحید معنا و هویت می‌یابد. از این رو جزئی از یک منظومه‌ی توحیدی است. ۲. همچنین اگر توحید با عقل فهم و تفسیر شود اثبات می‌شود که توحید یک اندیشه‌ی مجرد و بی‌ارتباط با زندگی و عینیت نیست. بلکه طرحی برای زندگی و بنیادی برای همه‌ی کنش‌های شخصی و ساختاری است. محصول این دو طرف نگاه می‌شود . 🔹بر این مبنا، عامل اتصال و پیوستگی دو جریان حکمت و اجتهاد در مکتب اهلبیت(ع) و نزد عالمان ربانی، اعتقاد به است که هم در حکمت و علوم عقلی تشیع حضور فعال دارد و هم در فقاهت و اجتهاد اصولی مبنا و اساس است. عالمانی که به جمع سالم از این دو جشمه‌ی جوشان سیراب شده‌باشند در ادامه یکدیگرند، چرا که حقیقت انسان به جان آدمی است و اگر جان‌های آدمیان از یک چشمه‌ی معرفت سیراب شد اتحاد جوهری می‌یابند و جان آنها بهم پیوسته و متحد می‌شود. جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهای شیران خداست. 🔸هرکجا به معنایی که ذکر شد - فهم عقلانی از توحید بنحوی که سازنده‌ی صورتی منسجم و زندگی‌ساز از آگاهی باشد - داخل در این جریان به هم پیوسته است. حال ممکن است برخی بر فلسفه و کلام متمرکز باشند، بعضی در سلوک و شهود مستغرق شوند، برخی در حدیث و اخبار غور کنند و برخی در فقه و اصول جهد و کوشش داشته باشند. اما همه‌ی اینها در یک افق مشترک و خط واحد حرکت می‌کنند و یک جبهه واحد رنگارنگ را تشکیل می‌دهند. البته متفکران و اندیشمندان این جبهه‌ی فکری دارای سلسله مراتب هستند و هر کدام به اعتبار میزان بهره‌گیری از حکمت و فقاهت در مرتبه‌ای به هم پیوسته قرار می‌گیرند. مقصود ادعای عقلانیت توحیدی نیست بلکه وحدت محصول درک واقعیت و باور به یک مدعا است و صرف یک ادعا موجب وحدت نمی‌شود. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 اوجب واجبات طلبه و استاد 📌فیلسوف انقلاب، استاد شهید مطهری: بخش اول: 🔸دو سه جلسه بود که آقایان از من مى‌‌خواستند کتابهایى را که به درد مطالعه جامعه و تاریخ بخورد به آنها معرفى کنم. بحثهاى مربوط به جامعه و تاریخ در عصر و زمان ما از واجباتى است که آقایان طلاب و محصلین و فضلا و روحانیین باید روى آن مطالعه دقیق داشته باشند. 🔹من به ترتیبِ تاریخى مى‌‌گویم کتابهایى را مطالعه کنید. گو اینکه کتابهاى زیادى خواهم گفت ولى هر مقدار که مى‌‌رسید مطالعه بفرمایید. 1. در میان کتابهاى دوره یونانى، ارسطو کتابى دارد به نام سیاست؛ هم عربى‌‌اش موجود است و هم ترجمه فارسى‌‌اش. آقاى حمید عنایت ترجمه کرده. سیاست ارسطو ترجمه حمید عنایت. تقریبآ مى‌‌شود گفت شامل ریشه قدیمى مسائل جامعه است و از تاریخ چیزى در آن نیست. 2. کتابى هست به نام جمهوریت افلاطون که در آن افلاطون راجع به مدینه فاضله بحث مى‌‌کند. این کتاب، هم براى این مسائل مفید است و هم فى حدّ ذاته از کتابهاى بزرگ دنیا شمرده شده. حتى یکى از فلاسفه عصر حاضر ـ شاید هایدگر ـ گفته هرچه فیلسوف که در دنیا آمده‌‌اند حاشیه‌‌نویسى بر افلاطون هستند. البته این حرف هم مبالغه‌‌آمیز است. بعضى از فیلسوفان ما از قبیل بوعلى برعکس، براى افلاطون ارزشى قائل نیستند. بوعلى مى‌‌گوید اگر افلاطون همین مقدارى است که به ما معرفى شده و به ما شناسانده‌‌اند خیلى دستش خالى بوده. ولى البته همه افلاطون هم آن مقدار نبوده که در زمان بوعلى شناخته شده بوده. 3. در دوره اسلامى کتاب مقدمه ابن خلدون را حتمآ مطالعه کنید. به فارسى هم در دو جلد ترجمه شده، ترجمه پروین گنابادى. 4. کتابى دارد مونتسکیو به نام روح القوانین. مونتسکیو را هم جزء پایه‌‌گذاران جامعه‌‌شناسى و از یک نظر فلسفه تاریخ در عصر ما مى‌‌دانند. کتاب روح القوانین کتاب خیلى بزرگى است. باید از فهرستش [مباحث جامعه و تاریخ را] پیدا کنید. بعضى مسائلى که آنجا هست خیلى به اینجا مربوط نمى‌‌شود ولى بسیارى از ابوابش، به نظرم ده بیست باب اولش، براى جامعه و تاریخ مفید است. حتمآ آنها را مطالعه کنید. 5. کتاب کوچکى که من خودم هم اخیرآ این کتاب را مطالعه کردم و کتاب بسیار خوبى است به نام مراحل اساسى اندیشه در جامعه‌‌شناسى از یک دانشمند معاصر به نام ریمون آرون، ترجمه باقر پرهام. این کتاب دو جلد است و من یک جلدش را به دست آوردم. نمى‌‌دانم جلد دومش چاپ شده و به دست من نرسیده یا نه. نویسنده عصاره فکرى هفت نفر جامعه‌‌شناس معروف دنیا را که افکارشان در دنیا رایج است، بسیار عالمانه در این کتاب ذکر کرده. البته شامل جامعه‌‌شناسان عصر جدید است: مونتسکیو، آگوست کنت، کارل مارکس، دورکهیم، ماکس وبر و دو نفر دیگر هم در آن جلد دوم است که من آن را ندیده‌‌ام. 6. کتاب معروفى ویل دورانت دارد به نام لذات فلسفه. یک باب این کتاب اختصاص دارد به فلسفه تاریخ. آنجا به یک نحو شاعرانه‌‌اى، به معناى افسانه‌‌مانند، مجمع و محفلى را فرض کرده که صاحب‌‌نظران در فلسفه تاریخ (عده زیادى را اسم مى‌‌برد) در آن گرد هم آمده و نشسته‌‌اند و دارند مباحثه مى‌‌کنند، هرکس نظر خودش را مى‌‌گوید. آن باب «فلسفه تاریخ» لذات فلسفه ویل دورانت هم خوب است. 7. کتاب دیگرى همین ویل دورانت دارد به نام درسهاى تاریخ. کتاب خیلى خوبى است. من تمامش را خوانده‌‌ام، بعضى جاهایش را مکرر خوانده‌‌ام. در این کتاب به یک سبک بدیعى مسائل مهم اجتماعى را از دیدگاه تاریخ و نقش‌‌شان در تاریخ بحث کرده، مثلا سیاست در تاریخ، اخلاق در تاریخ، مذهب در تاریخ، فلسفه در تاریخ. هرکدام را در یک فصل معین بحث کرده ولى بسیارى از مسائل اساسى فلسفه تاریخ را لابه‌‌لاى حرفهاى خودش آورده. کتاب کوچکى است. 🔴 ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌اوجب واجبات طلبه و استاد ✍ فیلسوف انقلاب، استاد شهید مطهری بخش دوم: ۸. کتاب دیگرى هست به نام تاریخ چیست؟ از شخصى به نام «اى.اچ. کار» (اى.اچ دو حرف اول اسمش است)، ترجمه شخصى به نام حسن کامشاد. از انتشارات خوارزمى است. این هم کتاب خوبى است. مشکل‌‌نویسى کرده، شاید دو یا سه بار این کتاب را باید خواند. بزرگ هم نیست. در مجموع کتاب خوبى است؛ یعنى مسائل مهم فلسفه تاریخ را در این کتاب آورده. 9. کتاب دیگرى هست به نام نقش شخصیت در تاریخ (بحث شخصیت را ان‌‌شاءالله در آینده مطرح مى‌‌کنیم) از پلخانف که از رهبران کمونیسم در دوره لنین بوده. این کتاب را خلیل ملکى معروف ـ که در زمان دکتر مصدق بود و ابتدا کمونیست بود و بعد، از کمونیسم برگشت ـ ترجمه کرده. 10. کتاب دیگرى هست به نام انقلاب یا اصلاح؟ از یک فیلسوف انگلیسى معاصر به نام پوپر که الآن هم زنده است . او نظریات خاصى دارد که غالبآ بر ضد نظریات مارکسیسم است و الآن خیلى در دنیا اهمیت دارد، لااقل انگلستان را قبضه کرده و خیلى جاهاى دیگر. مسئله‌‌اى در فلسفه تاریخ است و آن اینکه انقلاب یا اصلاح؟ آیا جامعه منحصرآ از طریق انقلاب به تکامل مى‌‌رسد یا از طریق اصلاح هم به تکامل مى‌‌رسد؟ مارکسیسم منکر اصلاح و طرفدار انقلاب است و راه منحصر را انقلاب مى‌‌داند. دانشمندى هست که تمایلات مارکسیستى دارد و شاید اصلا مارکسیست باشد به نام هربارت مارکوزه. اینها با یکدیگر یک مباحثه و گفتگو دارند. این گفتگو (نظریات این دو در مقابل یکدیگر) به صورت یک کتاب منتشر شده به نام انقلاب یا اصلاح؟ 11. کتاب دیگرى هست به نام تاریخ (بررسى نظریه‌‌هایى درباره تاریخ) تألیف مردى به نام گوردن چایلد، ترجمه محمدتقى فرامرزى. این کتاب از یک نظر مهم است که در بحثى که ما در آینده راجع به تکامل تاریخ خواهیم داشت، نظریات درباره تکامل تاریخ را که علت اصلى تکامل تاریخ چیست، جمع کرده است. 12. کتاب فقر تاریخى نگرى از پوپر، ترجمه آقاى احمد آرام. 🔴 منبع: جامعه و تاریخ در قرآن ص ۲۲۱. https://eitaa.com/hekmat121
توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بر پایه نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی ارائه‌ی حجّت‌الاسلام سیّدمهدی موسوی در نشست علمی به تبیین «الهیات اجتماعیِ امامَین انقلاب» پرداخت و سعی کرد مبانی الهیاتیِ نظریه‌ی اجتماعیِ حضرت امام خمینی (ره) و آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) پرداخت. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121/1067
📌توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بر پایه نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی بخش اول ✍️حجّت‌الاسلام سیّدمهدی موسوی در نشست، «الهیات اجتماعیِ امامَین انقلاب» به تبیین مبانی الهیاتیِ نظریه‌ی اجتماعیِ حضرت امام خمینی (ره) و آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) پرداخت. ❇️چیستی الهیات اجتماعی «الهیات اجتماعی» طرحی ناظر به زندگی جمعی انسان‌ها در همه‌ی عرصه‌های حیات اجتماعی است؛ طرحی نظری که با تمرکز بر یک نقطه‌ی ثقل کانونی، به دنبال ترسیم هماهنگِ ابعاد مختلف حیات فردی و اجتماعی انسان است؛ یک نگاه کلان، سیستمی و نظام‌واره به حیات انسانی برای برای پیشرفت و تعالی همین دنیا، آنچنان که هم دنیای بشر را آباد کند و هم آخرتش را. الهیات اجتماعی به دنبال پیشنهاد یک نظم اجتماعی و سیاسیِ مطلوب بر پایه‌ی معارف دین است. به دنبال یافتن راه برون‌رفت از معضلات و بحران‌های اجتماعی و در تلاش برای گسترش فرهنگ و حاکمیت دینی است. درباره‌ی الهیات اجتماعی دو رویکرد وجود دارد: یک رویکرد این است که دین یک سلسله آموزه‌هایی درباره جامعه دارد و با آن آموزه‌ها می‌توان راهبردهایی برای مدیریت جامعه تدوین کرد. اما رویکرد دوّم و برتر این است که کلّ دین را با رویکرد اجتماعی فهم می‌کنیم. این رویکرد است که می‌تواند هسته‌ی یک تمدّن نوین را پایه‌ریزی کند. ❇️مسیر حرکت انبیا به‌مثابه الگوی الهیات اجتماعی الگوی طرح الهیات اجتماعی، مسیر حرکت انبیا است که طی قرون متمادی دچار تحریف شده است. ما با الهیات اجتماعی امکان بازگشت به همان مسیر جبهه‌ی حق که انسان را جزئی از حرکت کاروان پویای نظام عالم می‌بیند، را پیدا می‌کنیم. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) در دو کتاب ارزشمند «روح توحید، نفی عبودیّت غیر خدا» و «طرح کلی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن» طرح جالب و جذّاب و روشنی از حرکت و مسیر انبیا برای ما تبیین کرده است. البته قبل از ایشان همین طرح در آثار ارزشمند امام راحل (رضوان‌الله‌علیه) مشاهده می‌شود. در کتاب‌هایی همچون: «کشف الاسرار»، «ولایت فقیه»، «مصباح الهدایه» و «شرح جنود عقل و جهل». ❇️نقطه‌ی ثقل الهیات اجتماعی انبیا چه مسیری را آغاز کردند و انسان را چگونه از سنگلاخ‌ها نجات دادند و راه را از چاه نشانِ آدمیان دادند؟ آغاز دعوت انبیا یک امر تصادفی نبوده است. بلکه آنها براساس یک طرح جامع و یک نگاه متعالی به انسان و جهان وارد عرصه شدند. طرحی که بر پایه‌ی اعلام یگانگی خدا و ربوبیّت و الوهیّت انحصاری خداوند طراحی شده است. هدف اصلی بعثت انبیا «دعوت به توحید» است و نقطه‌ی ثقل و پایه‌ی اساسیِ الهیات اجتماعی همین اصل «توحید» است. البته «توحید صرفاً یک نظریه‌ی فلسفی و فکری خشک نیست، بلکه یک روش زندگی انسان‌هاست؛ خدا را در زندگی خود حاکم‌کردن و دست قدرت‌های گوناگون را از زندگی بشر کوتاه‌نمودن. «لااله‌الاالله» که پیام اصلی پیغمبر ما و همه‌ی پیغمبران است، به‌معنای این است که در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روش‌های زندگی، قدرت‌های طاغوتی و شیطان‌ها نباید دخالت کنند.» پس توحید یک الهیات رهایی‌بخش است که می‌خواهد غل و زنجیر را باز کند و همۀ بت‌ها را کنار بزند. تحول توحیدی در جامعه‌ی جاهلی، رمز تحول جامعه‌ی جاهلی به جامعه‌ی اسلامی است. توحیدِ اسلام، به‌عنوان طرز تفکری که متعهد سامان ویژه‌ای برای زندگی و طراح شکل و قواره دیگری برای جامعه است، به میدان آمد و از نخستین گام، ماهیت خود را به‌عنوان یک دعوت انقلابی برای همه‌ی مخاطبانش آشکار ساخت. همه دانستند که این پیام یک نظم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نوین است که با آنچه هم‌اکنون بر جهان می‌گذرد، به‌هیچ‌رو سر آشتی و سازگاری ندارد. نفی وضع موجود است و اثبات وضعی دیگر. توحید اسلام در گام اول همان حرف آخر میزند. نفی وضع موجود، نفی محافظه‌کاری و وضعت پَستی که داریم؛ اثبات وضعی جدید و متعالی بر پایه‌ی مفاهیم و آرمان‌های الهی. موافقان و پذیرندگان به‌دلیل همین صراحت بود که آنچنان مشتاقانه و سر از پا نشناخته، بدان روی آوردند و سرسپردند. و معارضان و منکران نیز درست به همین جهت بود که آنگونه سراسیمه و وحشیانه چنگ و دندان نشان دادند و هر روز بر سخت‌گیری خود افزودند. این واقعیت تاریخی می‌تواند معیاری باشد برای سنجش و ارزیابی درستی یا نادرستی ادعای توحید در همه‌ی فاصله‌های تاریخ؛ هر جا این ادعا از سوی کسانی مطرح گردیده که وضعی مشابه موحدان مکه پیش از ظهور اسلام داشته اند، به‌دشواری می‌توان وجود توحید را در آنان باور کرد. 🔴 ادامه دارد.... ✅ https://eitaa.com/hekmat121/1068
📌توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بر پایه نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی بخش دوم: ✅ابعاد زندگی‌سازِ توحید یکی از ویژگی‌های مهمّ الهیات اجتماعی امامَین انقلاب، این است که به بیان کلّیات اکتفا نکردند و امتدادهای آن در حیات اجتماعی را نیز تشریح نمودند. ۱. توحید به‌مثابه یک جهان‌بینی توحید از سویی یک «جهان‌بینی» است؛ یعنی از دیدگاه نظری، بینشی است که پایه و زیر بنای فلسفی آن نظام محسوب گشته و آنرا توجیه و تعلیل می‌کند. تلقی بخصوص است از ۱. جهان ۲. و انسان ۳. و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیده‌های هستی ۴. و موضع وی در تاریخ و امکانات و استعدادها برای حرکت اجتماعی و تاریخی ۵. و نیز نیازها و خواست‌هایی که در او و با او همواره هست ۶. و بالاخره جهت و نقطه‌ی اوج و تعالی او... ۲. توحید به‌مثابه یک دکترین اجتماعی توحید از سوی دیگر یک «دکترین اجتماعی» است که در ساحت‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی امتداد دارد. در میان واژه‌های مذهبی و غیر مذهبی، کمتر واژه‌ای را می‌توان یافت که تا این حد «پر بار از مفاهیم انقلابی و سازنده» و ناظر به ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی و تاریخی انسان باشد. طرح و ترسیمی است از شکل محیط متناسب انسان؛ محیطی که وی می‌تواند در آن به‌سهولت و سرعت رشد کند و به تعالی و کمال ویژه خود نائل آید. قواره و قالبی مخصوص برای جامعه پیشنهاد می‌کند و خطوط اصلی و اصول بنیانی آن را نیز تعیین می‌نماید. پس توحید را باید عنوانی گویا دانست برای نظام و سیستمی که اسلام برای زندگی انسان متناسب دانسته و رشد و بالندگی این موجود را در سایه آن ممکن تلقی کرده است. و به همین دلیل طرح آن در جوامع طاغوتی و جاهلی (که بر مبنای ناآگاهی از حال انسان یا تعدّی بر ارزش‌های راستین وی بنیاد گردیده) مطرح گردد، یک دگرگون‌ساز است؛ بعثتی است در دل‌های فرو خفته و جان‌های بیمار، و طوفانی است در مرداب راکد اجتماع، و سامان و هنجاری است برای آن اجتماع ناساز و بی‌قواره، و تبدیل و تغییری است در نهادهای روانی و بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی و در ارزشهای اخلاقی و انسانی، و خلاصه اینکه طغیانی است بر وضع موجود و بر سلطه‌ها و قدرت‌های نگاهبانِ آن و بر جوّ و فضایی که بدان مجالِ ادامه و رشد و تغذیه می‌دهد. با چنین برداشتی است که معتقدیم: توحید ریشه و مایه‏ی اصلی دین و سنگ زاویه‌ای است که همه‌ی پایه‌های دین بر آن قرار گرفته است. زیرا نظریه‌ای که فقط قضاوتی درباره ماوراءالطبیعه و حداکثر نظریه‌ای اخلاقی و عرفانی به‌شمار آید، هیچگاه نمی‌تواند پیکره‌ی عظیم ایدئولوژیِ زندگی‌ساز اسلام را به‌عنوان یک مسلک اجتماعی بر دوش گیرد. البته همیشه بوده اند کسانی که با وجود اعتقاد به خدا و به توحید از بدنه‌های عینی و عملی و مخصوصاً اجتماعی این عقیده غفلت ورزیده یا به عمد آن را نادیده گرفته اند. این خوش‌باوران در هر زمانی و با هر شرایطی، چنان زیسته‌اند که یک غیر معتقد به توحید. بدین معنی که این اعتقاد هیچگاه در آنان احساس ناسازگاری با وضع و جوّ غیرتوحیدی را برنینگیخته و هوای عَفِن و سنگین شرک را برای آنان تحمل‌ناپذیر نساخته است. ✅ https://eitaa.com/hekmat121/1069
📌توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بخش سوم ❇️فهرستی از جوانب محتواییِ توحید وقتی وارد محتوای توحید می‌شویم، می‌توان فهرستی از مختصّات آن ارائه داد. مهم‌ترینِ این مختصّات را مروری کوتاه می‌کنیم: ♦️الف) توحید به‌مثابه جهان‌بینی ۱. همه‌ی جهان وحدت و یکپارچگی دارد و تمام اجزای و عناصر آن با هم خویشاوندی دارند. همه در این سیر تکامل‌پوی، کمک‌کار و تکمیل‌کننده‌ی یکدیگرند و بدین‌گونه، پیوندی معنوی و عمیق، همه‌ی این ذرّات را به یکدیگر متصل می‌سازد. ۲. آفرینش به سمت هدف و غایتی مشخّص و متعالی حرکت می‌کند و در این سِیر، نظم و انسجام و انضباط دقیق و محاسبه‌شده‏ای دارد. با این دید، دیگر جهان یک سرگردانِ هرزه‌پوی نیست؛ می‌توان از چیستیِ آن هدف پرسید؛ اما در اصل آن نمی‌توان تردید روا داشت. ۳. تمام جهان با همه‌ی اشیا عناصرش، قانون‌مند و سربه‌فرمان در برابر خداوند است. هیچ چیز و هیچ قانون در این مجموعه خود سر و خود رأی نیست. پس وجود قوانین تکوینی و طبیعی در سراسر این پهنه، مستلزم و به معنای نفی حضور خدا و نفی ربوبیت و سررشته‏داری او نیست. ♦️ب) توحید به‌مثابه زندگی‌ساز انسان ۱. برابری در رابطه با خدا: توحید یعنی همه‌ی انسان‌ها در رابطه با خدا یکسان‌اند. او ربّ همه‌ی انسان‌ها است و هیچکس از جهتِ طبیعت انسانی‌اش، با او ارتباط ویژه و اختصاصی ندارد. هیچکس با او خویشاوندی ندارد. خدای ملّت یا قوم و قبیله‌ی خاصی نیست که دیگران را به طفیل آنها و برای آنها و همچون وسیله‌ای برای سروَری آنها آفریده باشد و روزی دهد. بلکه همگان در برابر او یکسانند و اگر تمایزی در پیشگاه خدا هست، از سوی کوششی است که هر کسی می‌تواند در راه و در جهت خیر و صلاح انسان‌ها و عمل به برنامه‌ی خدایی که تنها ضمانت اطمینان‌بخش برای تعالی انسان است مبذول کند و مجاهدت و تلاش بیشتری بکار بندد. در این نگرش ۲. مایه‌ی انسانیِ واحد و یکسان: همه‌ای انسان‌ها در آفرینش و مایه‌های انسانی وحدت و برابری دارند. انسانیّت عنصر واحدی است که در همه‌ی افراد و مصادیقِ این نوع، بطور برابر ساری و جاری است. انسان‌های وابسته به طبقات مختلف اجتماعی بنده و آفریده‌ی خدایانِ گوناگون نیستند تا مایه‌های آفرینش آنان نیز متفاوت باشد و در نتیجه میان آنان مرزی غیر قابل عبور وجود داشته باشد و یا خدای طبقات بالا خدایی نیرومندتر و والاتر از خدای طبقات فرودست باشند. همه آفریده‌ی یک خدایند و همه در گوهر اصلی در یک طرازند. ۳. امکان یکسان برای تعالی: همه‌ی انسان‌ها در امکان تعالی و تکامل نیز یکسان و برابرند. چرا که گوهر و سرشت انسانی در همه یکسان است؛ پس هیچکس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالی و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا دعوتی عام است؛ ویژه‌ی ملّتی یا طبقه‌ای خاص نیست. ۴. حرّیت ذاتی انسان: توحید به معنای آزادگی همه‌ی انسان‌ها از قید اسارت و عبودیّت غیرخدا نیز هست و این تعبیری دیگر از لزوم عبودیت خداست. انسان‌هایی که بگونه‌ای مقهور و اسیرِ سرپنجه‌ی غیر خدایند، با توحید می‌توانند از این غل‌وزنجیرها آزاد شوند. توحید در مقابل هرگونه اسارتی، اعمّ از اسارت فکری و فرهنگی، اسارت اقتصادی، اسارت سیاسی و… را طغیان می‌کند. انسان فقط بنده خدا است و باید از بندگی و اسارت هر شخص یا فرهنگ یا هر نظام سیاسی و بطور کلی هر عامل مسلّط دیگری که در برابر خدا و رقیب او باشد رها شوند. از هر رنگ و هر نوع و در هر لباس. ۵. تکریم انسان: توحید مستلزم تکریم و ارزش‌دادن به انسان و انسانیّت نیز هست. عنصر فاخر و ارجمند انسان بسی ارزنده‌تر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسی بجز خدا باشد. انسان برای آنکه رتبه‌ی والای خود را بازیابد، می‌بایست دامن خود را از همه‌ی بت‌های جامد و جانداری که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنه‌ی زندگی انسان غاصبانه به تصرّف در آورده‌اند، بزداید. هیچ بینش انسان‏گرای مادی نتوانسته است برتری و گزیدگی و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد. ۶. یکپارچگی قلمرو زندگی و هستی انسان: زندگی انسان ترکیبی است از ذهن و واقعیت، از اندیشه و عمل. اگر یکی از این دو، یا بخشی از هر یک، محکوم قطب‌ها و قدرت‌های ضدّخدایی شود، در قلمرو زندگی انسان دوگانگی رخ داده و در عبودیّت خدا، شرک پدید آمده است. ۷. هماهنگی انسان با جهان پیرامونش: پهنه‌ی تا بیکران گسترده‌ی گیتی، میدان فعل و انفعال قوانین بیشمار آفرینش است و کوچک‌ترین پدیده‌ی گیتی، از شعاع عمل این قوانین بیرون نیست. انسان نیز جزئی از این مجموعه است و محکوم قوانین عام آن و نیز قوانینی ویژه و با این حال متناسب و همساز با قوانین پدیده‌های دیگر. راه فطری و طبیعی را باید به انتخاب بپیماید، که همین، رازتعالی وترقی اوست. این بدان معنی است که می‌تواند نیز، ازاین روندطبیعی تخلف ورزد. https://eitaa.com/hekmat121/1071
📌توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بر پایه نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی بخش چهارم ♦️ج) توحید به‌مثابه یک خطّ‌مشی و دکترین اجتماعی ۱. سلب کارگردانی مستقل در امور جهان و انسان: توحید صلاحیت هر گونه طراحی و کارگردانی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسی جز خدا سلب می‌کند. زیرا فقط خداوند است که ذخایر و استعدادها و انرژی‌های نهفته در جسم و جان آدمی را و نیز گنجینه‌ها و قابلیت‌های بی‏شمار پهنه‌ی گیتی را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگی التقاء این همه را می‌داند.پس هر گونه دخالت مستقلّ از سوی دیگران در تعیین مسیر و خط‌مشی عملی انسان‌ها دست اندازی به قلمرو خدایی و ادعای الوهیت و موجب شرک است. ۲. سلب حقّ ولایت و سرپرستی جامعه از غیر خدا اگر سامان زندگی انسان مستلزم آن است که همه سازمان‌های زندگی به نقطه‌ی واحدی منتهی شود و سر رشته‌ی کارها در دست قدرت مسلّطی باشد -که هست- این دست جز دست قدرتمند خداوند نخواهد بود. پس حکومت و زمامداری انسان حق ویژه‌ی خداست که به‌وسیله‌ی منصوبان خدا (آنانکه با معیارها و الگوهای تعیین‌شده در ایدئولوژی الهی از همه‌کس منطبق‏ترند) به مرحله‌ی حقّق درمی‏آید و به‌وسیله‌ی آنان نظام الهی پاسداری و مقررات الهی اجرا می‌گردد. چه که تنها در صورتی امکان پیراستگی آن از کژی‌ها و سرکشی‌ها و زیاده‌روی‌ها هست که زمامداری امور جامعه از سوی قدرتی فراتر به فرد یا هیئت حاکم سپرده شده باشد و با مسئولیت‌های متناسب توأم باشد. این قدرت فراتر در ایدئولوژی توحیدی، «الله» است. ۳. اختصاص مالکیت مطلق و اصیل همه‌ی نعم و ذخایر و موجودی‌های جهان به خدا: هیچکس هیچ چیز را رأساً و مستقلاً مالک و صاحب اختیار نیست. همه‌چیز امانتی است در دست انسان، برای بهره‌مندی و یاری‌گرفتن از آن در راه تکامل و تعالی. چنان نیست که انسانِ دارا، بتواند نعمت‌های این جهان را که دستاورد تلاش هزاران پدیده و عنصر این جهان است، تباه و نابود سازد یا بی‌استفاده و مهمل بگذارد یا در راهی به‌جز تعالی انسان بکار بندد. بلکه باید در راه طبیعی و اصلی‌اش -که برای آن آفریده شده- صرف شود و بهره‌جویی از آن در هر جهت دیگر، منحرف‌کردن آن از جهت طبیعی‌اش (فساد) است. ۴. حق برابر انسان‌ها را در رابطه با نعیم جهان امکانات و فرصت‌ها بطور مساوی در اختیار و از آن همگان است تا از این بساط گسترده، هر کس به قدر نیاز و در شعاع سعی و عمل خود بهره گیرد. در این پهنه‌ی بیکرانه هیچ منطقه اختصاصی و محصور وجود ندارد. همگان می‌توانند همّت و اراده‌ی خود را در دستیابی به بهره‌های گونه‌گون این جهان بیازمایند. این فرصت، ویژه‌ی هیچ تیره و نژادی و جغرافیا و تاریخ و حتی ایدئولوژی‌ای نیست. 🔴ادامه دارد... ✅ https://eitaa.com/hekmat121/1072
📌توحید به‌مثابهِ یک دکترین اجتماعی بر پایه نظام فکریِ اندیشمندان انقلاب اسلامی بخش پنجم ❇️ثمرات الهیات توحیدی رهبران انقلاب اسلامی در حیات اجتماعی مهمترین ویژگی مکتب امام خمینی و گفتمان انقلاب اسلامی، تکیه بر مکتب فکریِ مبتنی بر توحید است. توحید به عنوان مفهومی انتقادی، رهایی‌بخش، سازنده و شورانگیز، به عنوان عنصری بنیانی و فعال در متن مکتب و الاهیات انقلاب اسلامی حضور دارد. توحید مرکز اندیشه اسلامی است که به همه‌ی مفاهیم و آرمانهای انسانی روح می‌بخشد، حرکت و نشاط می‌دهد. توحید می‌تواند انسان وجامعه را از خمودگی و ناامیدی و ترس رهایی ببخشد؛ امید، شور، نشاط و حرکت را متبلور کند. انسان خموده و تابع و منفعت‌طلب را به انسانِ فعّال بانشاط و با اراده مبدّل کند. درون انسان را شعله‌ور کند، آتش بزند و از او را انسانی دیگر بسازد. توحید بیداری عقل‌ها و شکوفاییِ اراده‌هاست و محصول آن تربیت انسانی آگاه، با اراده، با امید، مسئول و متعهّد نسبت به خود و جامعه است. توحید می‌تواند به جامعه و حیات اجتماعی انسان معنایی متعالی بدهد و نظم و ساختار متفاوتی را پیشنهاد دهد و مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی را به گونه‌ای تنظیم، مدیریت و کنترل کند که نتیجه‌ی آن پیشرفت، تکامل، تعالی و سعادت باشد. یعنی هم پیشرفت و تکامل و عزّت دنیای را و هم تعالی و سعادت ابدی را تضمین می‌کند. شرط اصلی پیشرفت یک جامعه و امّت، شکل‌گیری اراده‌ی جمعی افراد و مسئولیت‌پذیری همگانی و تعهد همگانی است. توحید اگر محور نظام معناییِ آحاد یک جامعه قرار گیرد، هم‌فکری، هم‌دلی و هم‌شکلی را ایجاد می‌کند و نتیجه‌ی آن شکوفایی اراده‌ی جمعی و یکپارچگی و هماهنگی و انسجام مطالبات یک ملت خواهد بود. انسان انقلاب اسلامی، انسانی بود که در پرتو روح توحید به انسان آگاه، با اراده، متعهّد و مسئول تبدیل شد و کنشگری فعال و بانشاط شد و توانست رستاخیز اجتماعی توحیدی را به وجود بیاورد. هم خود را از بت‌های ذهنی و غل‌وزنجیرهای شهوانی و نظامات غلط غیرعادلانه اجتماعی رهایی بخشد، و هم به ساختن دنیای جدیدی بیاندیشد و اقدام کند. رسالت امروز ما در برابر نسل جدید انقلاب اسلامی همان رسالت رهبرمان است؛ از آنجا که انقلاب اسلامی یک انقلاب توحیدی و مردمی و محصول اراده جمعی است، و جایگاه و نقش مردم و اراده‌ی ملی اساس و پایگاه اصلی آن است، اگر مردم همچنان با پیام و شعار توحید ارتباط ذهنی و قلبی برقرار کنند و با آن همراه شود و اراده خود را معطوف به آن قرار دهند، همچون اصل وقوع انقلاب اسلامی، معجزه‌ی بزرگی رخ خواهد داد. در واقع همه‌ی فرهنگ و ساختار اجتماعی فرد همراهی و اراده مردم است. همچنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی و فُرَادَی» (سباء / آیه ۴۶) «بگو من فقط به شما یک اندرز می‏‌دهم که دوتا دوتا و به تنهایی برای خدا به پا خیزید». ❇️وظیفه‌ی مؤمنِ انقلابی انسان مؤمنِ موحّدِ کنشگرِ فعّالِ باهمّت و خستگی‌ناپذیر، انسان گام دوم انقلاب اسلامی خواهد بود. اولین و مهمترین اقدام در گام دوم عبارت است از «تبیین» و «گفتمان‌سازی». تبیین یعنی مدیریت ذهن و تعالی فکر بر اساس توحید و تعیین حقیقت توحیدی به مثابه متعلق فکر مردم، با هدف تعالی و بلوغ فکری آنها و نزدیک کردن فکرها و ایجاد وحدت فکری و رسیدن به همفکری. گفتمان‌سازی یعنی ساخت و مدیریت ذائقه عمومی و مطالبات و خواسته‌های انسان بر اساس توحید و تعیین متعلق اراده مردم درجهت تحریک و هم افزایی اراده جمعی و تبدیل پیام توحید به مطالبه و خواست عمومی. شرط اصلی و اوّلین گام در راستای تبیین و گفتمان‌سازی، ارائه‌ی «نظام فکری توحیدی» است. 🔴 پایان ✅ https://eitaa.com/hekmat121/1073
📌نماز جمعه و عدم افشاگری اسرار ✍️امام خمینی: و آن چيزى كه من از آقايان تقاضا مى‏كنم اين است كه آقايان ارشاد كنند مردم را، دعوت كنند مردم را. اگر- فرض كنيد- كه اين جوانها، اينها هم نه اينكه سوء قصد دارند، اينها هم يك اشتباهاتى دارند، يك خطاهايى دارند، البته ممكن است كه از گروههاى مختلفى كه همه منحرف هستند نفوذ كرده باشند در بين اينها، لكن شما نصيحتشان كنيد، با برادرى با آنها رفتار كنيد. وقتى نصيحت كرديد و آنها فهميدند راه چيست، اكثراً اين طور هستند كه تابع مى‏شوند و بايد با اينها با برادرى رفتار كرد و موعظه كرد و نصيحت كرد. و اگر فرض كنيد يك خطايى از اين گونه افراد مى‏شود، در نماز جمعه طرح نشود، چون اين اسرار را كه گفتند، بعضى وقتها در يك جاهايى- از مازندران نشنيده‏ام من، اما در بعضى جاها هست كه- يك مطلبى كه واقع مى‏شود آقاى امام جمعه مى‏روند و اظهار مى‏كنند كه كِيَكْ يك همچه كارى كرده است، فلانى اين كار را كرده؛ اين شأن امام جمعه نيست كه در محضر همه مردمى كه هستند- فرض كنيد- حيثيت يك آدمى را كه خطا كرده، اشتباه كرده، يا- فرضاً- تعمّد كرده، اين را از بين ببرند. بايد آقايان ارشاد كنند، دعوت كنند. همان طورى كه مأموريم به دعوت، ما دعوت كنيم و ان شاء اللَّه، امور اصلاح بشود و شما مطمئن باشيد كه هيچ انقلابى به اين آسانى نشده است. صحيفه امام، ج‏16، ص99. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 چرا دیر شده است این راهبرد ...؟ مهمترین رکن تحول حوزه در این بیان آیت الله العظمی خامنه‌ای است اما عمل به آن خیلی دیر شده است: من اعتقادم بر این است که این درس خواندن، باید یک تحول عمیق و وسیع و همه‌جانبه‌ای در کیفیت تدریس و تدرّس ما در سطح حوزه‌های کشور به وجود آورد، که حالا جای آن حرف اینجا نیست. ما نقصها و کمبودهای زیادی داریم که باید نظام درسی ما، آن کمبودها را جبران کند؛ نباید هم بگذاریم دیر بشود؛ اما به هر حال درس خواندن، با سواد شدن، با کتاب و سنت آشنا شدن، با مبانی معرفت دینی آشنا شدن؛ چه فقه، چه فلسفه، را باید یاد گرفت. باید انسان بتواند در میدان چالشهای فکری امروزِ دنیا سینه سپر کند. امروز دنیا، دنیای تعارض فلسفه‌ها و فکرهاست. یکی از دلایلی که انقلاب اسلامی توانسته است در مقابل کارشکنیهای غرب ایستادگی کند - که امروز هم پیش از ظهر اشاره‌ی مختصری کردم - همین است؛ ما فکر به میدان آوردیم؛ ما مثل یک کودتا عمل نکردیم. امروز تفکرات اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی، تفکرات سیاسی و اجتماعی غرب را به طور جد به چالش کشیده است؛ همین مسئله‌ی مردمسالاری دینی و مسئله‌ی پیگیری عدالت. اینها پرچم صلح را بالا میبرند و میگویند: صلح! صلح! خیال میکنند که صلح به طور مطلق یک ارزش است؛ نه، صلح به طور مطلق یک ارزش نیست. صلحِ عادلانه یک ارزش است. والّا ظالمی که آمد خانه‌ی یک مظلومی را غصب کرد، با همدیگر اختلاف پیدا میکنند؛ آن مظلوم اعتراض میکند، دعوا میکند؛ یکی بیاید بگوید صلح کنید؛ حالا پهلوی هم زندگی کنید! پس غصب خانه‌ی او چه میشود!؟ بنابراین، صلحِ عادلانه مهم است. این مسئله‌ی عدالت و تعمیم آن به همه‌ی میدانهای قضاوتهای سیاسی و اجتماعی، جزو افکار و نوآوریهای جمهوری اسلامی در عرصه‌ی سیاسىِ دنیای امروز است که اینها را به چالش میکشد. پس پایه‌ی فکری را باید قوی کرد تا انسان در پیکار اندیشه‌ها و افکار گوناگون در امروزِ دنیا بتواند بایستد و جبهه‌ی خودش را حفظ کند. ۱۳۸۵/۰۸/۱۷ بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان ✅ https://eitaa.com/hekmat121
حرف نو، عالم نو.pdf
227.4K
📌حرف نو ، عالم نو تحلیلی از حرف نوی جمهوری اسلامی برپایه نظریه‌ی آیت الله العظمی خامنه‌ای ✍سید مهدی موسوی تهیه و تنظیم: پژوهشکده مطالعات راهبردی حوزه و روحانیت بهمن 1401 ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌دور نگه داشتن فهم مردم از درک فسق و کفر، رفتاری طاغوتی امام صادق(ع): إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ. بنى‌امیّه آموختن ایمان را براى مردم آزاد گذاشتند، اما شرک‏‌شناسى را آزاد نگذاشتند، تا اگر آنان را به شرک بکشانند، مردم متوجّه نشوند. منبع: الکافی، ج۲، ص ۴۱۵ 🔸آیت الله العظمی خامنه‌ای: در روایتی از امام صادق و علیه‌الصّلاةوالسّلام نقل شده است که فرمود: «انّ بنی‌امیّة اطلقوا تعلیم الایمان، و لم یطلقوا تعلیم الکفر، لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوه» یعنی بنی‌امیّه اجازه دادند که مردم ایمان را یاد بگیرند و بفهمند ایمان چیست؛ اما اجازه ندادند که مردم بفهمند کفر و فسق چیست! چرا نگذاشتند مردم این را درست بفهمند؟ برای این‌که اگر خودشان رفتاری کردند که مردم را به سمت کفر و فسق سوق دادند، مردم نفهمند اینها چه کار می‌کنند، و مشتشان جلوِ مردم باز نشود. این، رفتار بنی‌امیّه است؛ رفتار طاغوتهاست. ۱۳۷۴/۰۱/۰۳ بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌هدف فلسفه در اولین دیدار و گفتگوی میرداماد و ملاصدرا ملاصدرا، که جوانی بیش نبود، هنگام عصر که موقع تدریس میرداماد بود در مدرسه حاضر شد سپس نزدیک استاد شد. سلام گفت و خود را معرفی کرد و از استادخواست که وی را در محضر درس خویش بپذیرد و از علوم برخوردار کند. میرداماد در آن موقع مردی جوان بود و هر کس او را می دید، حیرت می کرد چگونه مردی به آن جوانی درمدرسه خواجه، مدرس حکمت شده است. میرداماد بعد از این که از جوان شیرازی شنید که قصد دارد نزد او حکمت تحصیل کند.پرسید: «ای محمد آیا تو برای تحصیل حکمت آماده هستی؟» ملاصدرا گفت: «بلی ». میرداماد گفت: «آیا می دانی که برای چه می خواهی حکمت را تحصیل کنی؟» جوان شیرازی گفت: «برای این که اهل معرفت شوم.» میرداماد پرسید» «چرا می خواهی اهل معرفت شوی؟» محمد از سؤال مزبور حیرت نمود و گفت: «برای این که انسان اگر معرفت نداشته باشدارزش ندارد.» میرداماد گفت: «امروز من راجع به فایده حکمت صحبت خواهم کرد. در جلسه درس حاضر شو و آنچه می گویم بشنو و آن گاه فکر کن که آیا می توانی حکمت بیاموزی یا نه؟» ملاصدرا گفت: «اطاعت می کنم و در جلسه درس حاضر خواهم شد.» بعد از این که درس شروع شد استاد جوان گفت: «من در گذشته گفتم که منظور طالب علم از تحصیل حکمت چه باید باشد و امروز به مناسبت این که دوستی جدید پیدا کرده ایم که ازشیراز آمده و می خواهد تحصیل کند آن موضوع را به طور دیگری می گویم. منظور ازتحصیل حکمت باید عمل کردن به آن باشد و عمل کردن به حکمت مستلزم این است که دردرجه اول خود را پاک کنیم تا بتوانیم به مقامات بالا برسیم - حکمت عملی -». پس از ادای مقدمه ای مستوفا در این باره میرداماد بحث آن روز را که راجع به نظرافلاطون در باب علم بود مطرح کرد. بعد از آن که درس خاتمه یافت و طلاب مدرسه خواجه مباحثه را آغاز کردند.  میرداماد جوان شیرازی را فراخواند و از طلاب کناره گرفت. او رابا خود به سوی حوض مدرسه برد و در کنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت بنشیند. پس از این که محمدبن ابراهیم نشست میرداماد گفت: «ای محمد! من امروز گفتم کسی که می خواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملی را تعقیب نماید و اینک به تو می گویم که حکمت عملی در درجه اول دو چیز است: یکی به انجام رسانیدن تمام واجبات اسلام و دوم پرهیز از هر چیزی که نفس بوالهوس برای خوشی خود می طلبد. به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتی واجبات را به انجام می رساند از هر یک نتیجه ای می گیرد که به سود اوست. هر دستوری که جزء واجبات دین اسلام می باشد دارای فایده ای است جسمی یا روحی، و عمل کردن به آنهاسبب می شود که طلبه از نظر جسم و روح برای ادراک حقایق حکمت آماده گردد. روش دوم که باید از طرف کسی که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوی از صراط مستقیم ایمان منحرف خواهد گردید و گرفتار بدبینی خواهدشد. تو هم ای جوان شیرازی اگر خواهان تحصیل حکمت هستی نباید از هوای نفس پیروی کنی و خواهشهای نفس اماره را برآوری. نفس اماره در آغاز هوسهای کوچک می کند و بعداز این که هوسهایش برآورده شد، درخواستهای بزرگتر می کند و کسی که خواهان رسیدن به مرحله کمال است باید از تامین کوچکترین هوس نفس اماره سرکشی کند و نفس سرکش وقتی دریافت که به هوسهای او اعتنا نمی کنند از بوالهوسی صرف نظر می کند و دیگر چیزی نمی خواهد و از آن به بعد بر اثر سکوت نفس اماره، وسوسه گناه از بین می رود و چون طالب عمل، مرتکب گناه نمی شود، روحش برای ادراک حقایق حکمت آمادگی پیدا می کند. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 وجه مشترک صوفی‌گری و اخباری‌گری صوفی‌گری و اخباری‌گری دو جریان به ظاهر متقابل هستند که یکی بر باطنی‌گرایی و دیگری بر ظاهرگرایی اصرار دارند. اما این دو جریان مخالف یک دشمن مشترک دارند و آن جریان معتقد به حکمت و عقلانیت اسلامی و فقاهت عقلانی و اجتهادی است. لذا هر دو جریان معتقدند که "فلسفه‌ی اسلامی «نظام‌ساز» نیست و ظرفیت ساخت «تمدّن» و جامعه را ندارد." و "فقه جواهری برای نظام سازی کافی نیست و باید روش دیگری را تأسیس کرد" جریان تمدنی حکومت صفویه از دو جبهه باطنی‌گرایی صوفیانه و ظاهری‌گری اخباریانه -که به ظاهر از "کنترل و هدایت عینیت" دم می‌زدند.- ضربه‌های سختی خورد و به انحطاط فکری رسید. و نهایتا توسط دولت متخاصم افغان شکست خورد. انقلاب اسلامی هم در معرض تصاحب این دو جریان به اسم تمدن سازی و کنترل و هدایت عینیت و راه بی‌نهایت است. از انقلاب اسلامی بواسطه حکمت و فقاهت پاسبانی کنیم و سه جریان را به حاشیه برانیم: 1. تحجر باطنی گرایی(صوفی گری)؛ 2. تحجر ظاهرگرایانه؛(اخباریگری)؛ 3. تجدد لیبرال مبنا (راست اسلامی) و 4. تجدد چپ تضاد گرا(چپ اسلامی). ✅ https://eitaa.com/hekmat121
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌 وجه مشترک صوفی‌گری و اخباری‌گری صوفی‌گری و اخباری‌گری دو جریان به ظاهر متقابل هستند که یکی بر باط
📌دو برداشت متفاوت و متضاد از یک تحلیل تاریخی: ❇️ برداشت اول: موافق احسنت! بسیار درست و دقیق فرموده اید. وجه مشترک الهیاتی هر دو جریان تصوف و اخباری، الهیات به شدت سلبی آنهاست. نتیجه چنین الهیاتی خالی بودن حیات انسان از حیات الهی و بی ارزش بودن زندگی در دنیاست. حال آن که حکمت عقلانی و فقه اجتهادی به دنبال آنند تا در همین دنیا زیستی الهی برای انسان ترسیم کنند. ❇️ برداشت دوم: مخالف یکی بیاد سه‌گانه ، و رو جمعبندی کنه 😅 آخه اینجور جواب دادنه که تا کسی انتقاد می‌کند و حرفی میزند، سریع با انتسابش به یک جریان، در یک طبقه خاص فکری و اجتماعی، حرفش رو مهار می‌زنند... مارکس هم با چنین سرعتی نمیتونست افراد رو در جا کند؛ آنوقت شعار عقلانیت انقلابی اسلامی می‌دهیم...😩 ♦️ پیشنهاد جمع بندی بین این دو برداشت با شما و تحلیل شما هم در کانال منتشر می‌شود. ❓پرسش: ۱. آیا هر تحلیل تاریخی بدون هرگونه اشاره‌ای به هر جریانی است؟ ۲. آیا "برچسب زدن خواندن" هر تحلیلی که با مذاق ما سازگار نیست نیست؟ ۳. آیا این‌گونه فهم کردن هر تحلیلی و به آن، مانع فهم، تعطیلی عقل و بستن دهن‌ها نیست؟ ❇️نکته آخر: چه خوب بود مخالفی پیدا می‌شد و تحلیل را نقد می‌کرد و برای مدعای آن دلیل می‌طلبید و ادله را به چالش می‌کشید❗️❗️❗️
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌دو برداشت متفاوت و متضاد از یک تحلیل تاریخی: ❇️ برداشت اول: موافق احسنت! بسیار درست و دقیق فرموده
📌عصبانیت از کانال امتداد حکمت و فلسفه الهی: یکی از دوستان متنی را برایم ارسال کرد که حاکی عصبانیت یکی از مروجان و سخنگویان پر و پا قرص دفتر فرهنگستان از مطالب کانال امتداد حکمت و فلسفه الهی است که از قضا نام کانالش را به امتداد ... تغییر داده است. البته چندی پیش هم یکی دیگر از افاضات وی را درباره این کانال برایم ارسال شد که حاوی مطالب مهمی است و نیاز به بررسی روانشناسانه و جامعه‌شناسانه دارد. ضمن تشکر از نویسنده و فوروارد کننده، متن این دوست نادیده را خدمت اعضای محترم بدون ذکر نام نویسنده محترم ارسال می‌کنم. ❇️ آخرین اظهار نظر: واقعا پرداختن به این ترهات آن آقا _ که خالی از هرگونه افاده علمی است و تا کم میاره سریع پشت سر فرمایشات رهبری پناه میگیره_ نیاز به فروتنی زیادی داره. اگر، ادعایی است در یک محفل علمی و مناظره مطرح کنند یا نقد مکتوب علمی داشته باشند. با یک کانال که سرود سلام فرمانده را هم از مصادیق امتداد حکمت میداند که نمیشود مدعی علمیت بود. ❇️ اظهارات پیشین: این اقدامات فرهیخته علمی را آقای ... آغاز کرد. استاد مسلم اندیشه رهبری (در مجامع مختلف) که بیشتر از بحث و گفتگو به بایکوت و سرکوب اندیشه علاقمند است. این کانال امتداد حکمت و فلسفه الهی _ که سرود سلام فرمانده رو از ثمرات حکمت صدرایی میدونست_ هم از ایشان است. ♦️ پرسش: ۱. با این ادبیات فاخر ❗️و محترمانه❗️ چگونه باید برخورد کرد❓ ۲. قریب به یک هزار مطلب و یاداشت در کانال امتداد حکمت و فلسفه الهی منتشر شده است -بغیر از ساير آثار - چرا ناشیانه فقط به مطلب چسبیده‌اند و با سوء فهم، آن را چنین ناروا (و ما لایرضی صاحبه) تفسیر می‌کنند؟ آیا این نیازمند تحلیل روان‌شناختی و بررسی چرایی غلبه عوامل غیرمعرفتی (بغض و عصبانیت) بر چنین تحلیل‌هایی نیست؟ ۳. دوستان بگویند که در چه زمینه‌هایی حق و اجازه مطالعه و بحث داریم که هیچ تقابلی با ایده‌ها و سخنان آنها نداشته باشد؟ ۴. و بفرمایند چرا انتشار بیانات رهبر معظم انقلاب و استناد علمی به اندیشه‌های رهبران و متفکران انقلاب اسلامی برایشان ناخوشایند و هراسناک است؟
📌عصبانیتی دیگر مطلب دیگری از دوستان و مدیران دفتر فرهنگستان ارسال شد که در ادامه برداشت‌های دو مخالف قبلی در یک گروه منتشر شده است و دوستی آن را باز ارسال کرد. عصبانیت ایشان هم مثل دو دوست قبلی ناشی از انتشار بیانات رهبر معظم انقلاب درباره خطر آثار فرهنگستان است. نکات این دوست دیرین را بدون کم و کاست خدمت مخاطبان گرام تقدیم می‌کنم. هر آنچه از دوست رسد نیکوست😘 ❇️ اظهارات: بیش از یک دهه پیش با راقم این سطور توفیق همکاری علمی داشتم ،اما هرگز گمان نمی‌کردم چنین احساس بیش فهمی به سراغ دوستان قدیم بیاید که گمان کنند دوستان دیگری که معتقد به قابل تامل و استفاده بودن جدی اندیشه های مرحوم استاد حسینی در پیشبرد اهداف انقلاب هستند،نکات پر مغز ایشان را متوجه نمیشوند!!!وفقط ایشان هستند که یک تنه دغدغه پیشگیری از یک انحراف بزرگ را به دوش می‌کشند وپیرو امام و رهبری وآگاه از تمام مواضع علمی ایشان واندیشه های ناب اسلامندو.... متاسفانه این گروهها جای مناسبی برای توضیح بیشتر نیست..... فقط پناه بر خدا ازبرخی احساس تکلیف های ناپخته ی ما.🤲 ❇️ پرسش: ۱. فقط نمی‌دانم چرا از یاداشت کوتاه "وجه مشترک صوفی‌گری و اخباری‌گری" فقط و فقط دوستان دفتر فرهنگستان ناراحت و عصبانی شده‌اند و به سرعت واکنش نشان داده‌اند. آیا نسبتی با این دو جریان یا یکی از آنها دارند❓ ۲. اگر کسی اظهار نظری کرد و مطلبی را گوش زد کرد خود را تنها پیرو و تنها آگاه به اسلام ناب و مواضع متفکران انقلاب می‌داند؟ ۳. دلیل ناپختگی انتشار بیانات متفکران انقلاب و اظهار نظر در اطراف آنها و احساس تکلیف‌ها برای تامل بیشتر در ایده‌های خام و یا انذیشه‌های متفاوت برخی از جریانها چیست؟
📌 نقدی محترمانه سلام ظاهراً این متن رو در جواب به پیام شما منتشر کردن توی یکی از کانال ها😅 ❇️ نقد: منتقد محترم دو نکته را فراموش کرده است: 1. توجه به بستر های تاریخی و اجتماعی در تحلیلی اجتماعی بسیار مهم و بلکه شاید تعیین کننده است. این مقایسه بین صفویه و انقلاب اسلامی عجیب است، این نوع نگاه خود گونه ای اخباری گری در تحلیلی اجتماعی است که از تفلسفه فاصله گرفته است؛ 2. این که اساسا نقد حکمت متعالیه در حوزه امتداد اجتماعی را «ظاهر گرایی» و «اخباری گری» بدانیم خود اوّل کلام است و یک مصادره به مطلوب قابل توجه است. این یک دیدگاه «انحصارگرایانه» در حوزه تفلسفه و تأمّلات عقلانی _ نظری است که متأسفانه منتقد محترم مرتکب این مغالطه انحصار گردیده اند. ✅ پاسخ: ۱. با تشکر از مستشکل محترم که نکات قابل توجهی نگاشتند و ورود به بحث علمی را دور از شئونات خود ندانستند و انواع برچسب‌ها را به نویسنده نزدند. ۲. راقم این سطور بر فقر علمی و قصور خود در باب تحلیل همه‌جانبه‌ی حقیقت معترف است و همواره خود را محتاج نقد ناصحانه و نصیحت مشفقانه‌ی دوستان و استادان محترم و حتی مخالفان و ستیزه‌گران می‌داند و از سر اشتیاق استقبال می‌کند و به آن می‌اندیشد و بهره می‌گیرد و افق‌های آینده را در آینه آن نقدها به نظاره می‌نشیند. ۳. توجه به بسترهای تاریخی در تحلیل اجتماعی امری لازم و درست است. اما مقایسه دو مقطع تاریخ را اخباری دانستن نامفهوم است. مقایسه همواره در متن تحلیل تاریخ نهفته است. ۴. به اعتقاد برخی از مورخان و اندیشمندان اجتماعی، دوران صفویه و انقلاب اسلامی از جهات مختلفی شباهت دارند و از جمله‌ی آنها گسترش باطنی‌گرایی و اخباری‌گری. هر جریان فکری از ظرفیت‌ها و استعدادهایی برخوردار است و می‌تواند آثار و نتایج مشابهی را در دو مقطع تاریخی رغم بزند. (ر.ک: صفحات پایانی کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام) اما تحلیل‌گر اجتماعی باید از تاریخ درس بگیرد و به جوهره‌ی یک تفکر و جریان فکری پی ببرد و از آثار و نتایج مفید و یا خطرناک آن تامل کند و نتایج تاملات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. ۵. البته معلوم است که تحلیل‌گر از یک سو باید آماده شنیدن نقدها و بازاندیشی در یافته‌ها باشد و به ورطه‌ی انحصارگرایی نیافتد و از سوی دیگر باید از نسبی‌گرایی و صلح‌کل بودن برحذر باشد و دچار حیرت و عسرت و اضطرار اندیشی نشود. ۶. مسئله بر سر نفی امتداد حکمت و فلسفه نیست و اشکال اخباری‌گری و ظاهرگرایی مخالفت با فلسفه و امتداد آن نیست. بلکه این فقط یکی از آثار آن است که ریشه در مبانی و بنیان‌های فکری آن دارد. ۷. وجه مغالطه‌ی انحصارگرایی برای راقم این سطور آشکار نشد که اگر چنین باشد حتما در متن بازاندیشی لازم است. اما مقصود این نیست که هرکس مخالف امتداد حکمت است اخباری است. اما اخباریان از جمله مخالفان امتداد حکمت هستند. و همچنین مقصود این نیست که فقط یک راه و شیوه برای امتداد حکمت وجود دارد بلکه راه‌های مختلفی ممکن است که رهبر معظم انقلاب و سایر بزرگان حکمت و فلسفه به آن اشاره کرده‌اند و آثار ارزشمندی را تولید کرده‌اند. ۸. تحلیل باطنی‌گرایی و ظاهرگرایی در همه‌ی زمانها برای جامعه دینی مقوله‌ای واجب و ضروری است و با درس گرفتن از گذشته و آثار و نتایج آنها، می‌توان به سطحی از شناخت موقف تاریخی خود و درک زمانه و کنشگران فعال عصر خود دست یافت. اگر چنین نباشد پس وجه تاکیدات مکرر قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) به عبرت گیری از تاریخ و تحولات گذشته و سرنوشت‌ساز انسان چیست❓ والعلم عند الله فهو اعلم بالصواب