﷽
#دنیا
#خاص
رُوِيَ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلامُ قَالَ:
«الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»
ترجمه: دنیا سرای و خانه گذرگاه و عبور است و خانه اقامتگاه نیست. مردم در دنیا دو دسته هستند: یک دسته در دنیا خودفروشانی هستند که نفس خود را به دنیا می فروشند و خود را بدبخت و ذلیل و هلاک و نابود می کنند. و عدّه ای دیگر کسانی هستند که خودشان را می خرند و آزاد ساخته و نجات می دهند.
شرح: روایت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: دنیا خانه گذرگاه است نه اقامتگاه. آدم این جوری است، یک وقتی، مثلا فرض کنید که شما به مسافرت می روید به یک مسافرخانه ای، موقتاً هستید، می گویید آقا چند روزی که ما بیشتر نیستیم، می گذاریم می رویم. یک وقت نه، تشبیه می کنم. یک خانه ای هستش که نه، می خواهید بخرید؛ می گویید: هستم دیگر، تا آخر عمرم این جا هستم. این تقریباً تشبیه این جوری حضرت کرده است.
«اَلدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ»؛ دنیا خانه گذرگاه است. منظور مسافرخانه است. «لَا دَارُ مَقَرٍّ»؛ خانه اقامت گاه نیست. حالا من یک روایت دیگر یادم آمد. این روایت که می خوانم در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است، اگر یادتان نرود، این برای آنجاست، این روایت علی(ع)؛ امّا این نه، این در مجموعه ورّام که دارد، که این «دار» این جا دارد علی (ع): «الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ»؛ یک روایتی است، دارد: «رُوِيَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ (ع) قَالَ لِنُوحٍ (ع)»؛ جبرائیل یک حرفی به حضرت نوح زد، این را گفت، گفت: «يَا أَطْوَلَ الْأَنْبِيَاءِ عُمُراً كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا»؛ ای کسی که در بین پیامبران، طولانی ترین عمر را تو در دنیا کردی! دنیا را چه جوری یافتی؟«كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا»؛ سئوال کرد ازش، در جواب حضرت نوح(ع) «قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ»؛ عین این جمله که علی(ع) دارد «دار» می گوید: «كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ»؛ دنیا را من، مثل یک خانه ای دیدم که دو تا در داشت تویش، «كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا»؛ چه جوری یافتم؟ این جوری یافتم: و او این که دنیا مثل یک خانه دو درِ بود برای من، «كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ»؛ از یک در وارد شدم، از یک در رفتم بیرون. می دانید که حضرت نوح(ع) چند سال عمر کرده؟ هان!؟ بیش از هزار سال، می گوید: یک خانه، این جور دیدمش دو تا در داشت؛ از این در وارد شدم، و از آن در رفتم بیرون. این است دنیای من و تو؛ وای به حال من و تو.
«الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ»؛ علی (ع) می گوید: دنیا خانه گذرگاه است نه اقامت گاه. شد؟! حالا مردم توی این خانه، می فهمی؟ دو دسته هستند: «النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ»؛ دو تا می شوند، سوّمی ندارد؛ علی (ع) می گوید، دو دسته هستند. «رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا»؛ یک عدّه خودفروشانی هستند که خود را به اسارت می دهند، «فَأَوْبَقَهَا»؛ یعنی به اسارت گرفتن. هلاکت هم معنا شده؛ ولی این جا معنایش این است. «وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ»؛ دسته دوّم کسانی هستند که خودشان را می خرند، خودفروش نیستند این ها. خودش را می خرد، شد! «فَأَعْتَقَهَا»؛ خودش را آزاد می کند؛ یعنی یک عدّه هستند دل به دنیا می بندند و به اسارت دنیا می روند. و یک عدّه دل می کَنند و آزاد می شوند. توجّه می کنید؟! دو دسته بیشتر نیستند این هایی که در دنیا هستند. حواست را جمع کن، همه رفتنی هستند؛ امّا مواظب باش، خودت را نفروشی به دنیا، به تعلّقات دنیا، خودت را از تعلّقات دنیا آزاد کن.
نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين (ع): الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. نهج البلاغه، حکمت 133
رُوِيَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ (ع) قَالَ لِنُوحٍ (ع) يَا أَطْوَلَ الْأَنْبِيَاءِ عُمُراً كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا قَالَ كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ. مجموعه ورّام، ج1، ص131
〰〰〰〰〰
شرح حدیث
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
﷽
#حدیث_داستانی
📍 نگرانی حضرت موسی(ع) نسبت به بعد از مرگ خود برای بچّۀ کوچکش ❗️
📌در کتب تاریخ می نویسند: حضرت موسی(ع) هم که از انبیای مرسل(ع) است، موقع وفاتش که شد، عزرائیل(ع) نزد او آمد. حضرت به او گفت: برای چه آمده ای؟ برای ملاقات آمدی یا برای قبض روح؟ گفت: برای قبض روح شما آمده ام. گفت: بسیار خوب؛ اجازه بده از خانواده ام خداحافظی کنم. عزرائیل(ع) گفت: من اجازه ندارم. حضرت گفت: اجازه بده سجده کنم. ملک الموت گفت: باشد، این مقدار را وقت دارید. حضرت سجده کرد و در سجده گفت: خدایا! به او امر کن که به من اجازه دهد تا با خانواده ام خداحافظی کنم. خدا هم دعای او را مستجاب کرد و به عزرائیل(ع) امر فرمود که به حضرت موسی(ع) مهلت دهد. بعد حضرت موسی(ع) رفت و اوّل با مادرش خداحافظی کرد. به مادرش گفت: می خواهم به سفر بروم. مادر پرسید: کجا؟ گفت: سفر آخرت! مادرش گریه کرد و با او خداحافظی کرد و با هم وداع کردند. آن حضرت نزد همسر و بچّه هایش آمد و با آن ها هم خداحافظی کرد. من در تاریخ این گونه دیدم که حضرت بچّۀ کوچکی داشت که شروع کرد به گریه کردن و حضرت موسی(ع) هم خودش به گریه افتاد. از ناحیۀ خداوند خطاب رسید: یا موسی! تو می خواهی اکنون به ملاقات ما بیایی، چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد: من برای این ها، وضعشان و این بچّه که مورد علاقۀ من است گریه می کنم. به او خطاب شد: یا موسی! عصایت را به دریا بزن. حضرت عصایش را به دریا زد و دریا شکافته شد. این کار سابقه هم داشت و حضرت موسی(ع) این کارها را می کرد. بعد حضرت عصایش را به سنگی زد و دید که کِرمی در دل سنگ است و دارد برگ سبزی را می خورد. خدا گفت: موسی!ربوبیّت مرا می خواهی ببینی؟ نگاه کن؛ ته دریا، در دل سنگ، کرم کوچکی هست، من دارم روزی اش را می دهم و حواسم به او هست؛ آن وقت بچّه تو را یادم برود؟ اینجا حضرت موسی(ع) به عزرائیل(ع) گفت: جانم را بگیر و مسئله تمام شد.
〰〰〰〰〰
📚 #سلوک_عاشورایی
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#توحیدی
#خاص
﷽
#اهل_بیت
#شیعه
#حدیث_داستانی
#خاص
#عبودیت
📍 جواب سؤال سهل بن حسن خراسانی امام از صادق (ع) که چرا قیام نمی کنید. ❗️
📌سهل بن حسن خراسانی خدمت امام صادق(ع) آمد، نشست و مقداری اظهار ارادت کرد. بعد هم با یک لحن اعتراض آمیز به حضرت عرض کرد: آقا! شما این همه علاقه مند و ارادتمند دارید؛ امامت و خلافت هم حقّ مسلم شما است؛ اگر قیام کنید، در خراسان، صد هزار نفر هستند که حاضرند با شمشیرها بیایند. چرا قیام نمی کنید؟ خلاصۀ حرفش این بود. حضرت برای اینکه مطلب را برای او خوب جا بیندازد، به خدمتکارش دستور داد که تنور را آتش کند. شعله ها بالا آمد. حضرت به او رو کردند و فرمودند: برو در تنور! آن شخص تا این حرف را شنید، یک مرتبه دست پاچه شد و گفت: آقا! قربانت بروم؛ می خواهی مرا بسوزانی؟ شروع کرد به عذرخواهی کردن که یابن رسول الله! چرا می خواهی مرا به آتش بسوزانی؟ مرا ببخشید. حضرت فرمودند: بخشیدم.
در همین زمان، هارون مکی با پای برهنه در حالی که نعلین هایش هم در دستش بود، وارد شد. حضرت به او فرمودند: نعلین هایت را بر زمین بگذار و به داخل تنور برو! هارون هم نعلین هایش را کنار تنور گذاشت و سریع به درون تنور رفت. بعد حضرت شروع کرد خیلی عادی با سهل بن حسن صحبت کردن که وضع خراسان چگونه است؟ او هم جواب می داد. حضرت بعد از دقایقی به سهل گفت: برو ببین وضع هارون داخل تنور چگونه است؟ بلند شد و نگاه کرد. آتش بالا می زند ولی او نشسته و اتّفاقی هم برایش نیفتاده است.
حضرت به هارون فرمودند: بیا بیرون! هارون بیرون آمد. بعد امام به سهل فرمودند: بگو ببینم در خراسانی چند نفرشان مثل هارون هستند؟ سهل گفت: آقا! به خدا قسم! یک نفر هم این طوری نیست! حضرت سؤالشان را تکرار کردند که یک نفر هم نیست؟ جواب داد:حتّی یک نفر هم نیست. این معروف است که حضرت به او فرمودند: اگر پنج نفر، تنها پنج نفر مثل این مرد داشتم، قیام می کردم.این قضیه را همه در تاریخ نوشته اند و معروف است. این روحیۀ تعبّد و تنسّک است. متعبّد «بی چون و چرا» می پذیرد. بحث ها کاملاً عملی است. من که اعتقاد دارم او امام است، هر چه بگوید، می گویم: چشم! اگر او بگوید: داخل تنور شو! بی معطّلی درون تنور می روم. بحث ما اینجا است. پایداری در دین، پایه اش تعبّد و تنسّک است. به هر مقدار متعبّد باشی به همان مقدار در دین پایداری خواهی کرد و به همان مقدار «دین داری» می کنی. وقتی می گویم: «تعبّد» منظورم نماز و روزه نیست. این یک چیز دیگر است. غرضم از تعبّد، خم و راست شدن نیست. من به خم و راست شدن و روزه گرفتن کاری ندارم. روحیه ای که بنده را به اطاعت محض و بی چون و چرای از مولایش وا می دارد، مدّ نظر است. این روحیه منشأ پایداری در دین است.
〰〰〰〰〰
📚 #سلوک_عاشورایی منزل پنجم
📕 #استقامت_و_پایداری
🏷 جلسه دهم
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
﷽
#توحیدی
#قلب
#معرفت
📍 خداوند می فرماید: زمین و آسمان گنجایش مراندارد ولی قلب مؤمن جایگاه من است❗️
📌روایت از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که حضرت می فرمایند: «أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَی فِی الأَرضِ أَوَانِیّ أَلَا وَ هِیَ القُلُوب»1️⃣؛برای خداوند متعال در زمین ظرف هایی وجود دارد که عبارت از دل ها است. دلیل این مطلب نیز در روایت دیگری بیان شده است. خداوند در ضمن یک حدیث قدسی می فرماید: «لَا يَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی»؛ زمین و آسمان، گنجایش من را ندارد، «وَ لَكِنْ يَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن»2️⃣؛امّا تنها چیزی که گنجایش من را دارد، قلب بندۀ مؤمن من است. جایگاه خداوند، باید متناسب با او باشد و در این عالم، تنها قلب مؤمن چنین ظرفیّتی را دارد. حال ببینید که قلب انسان چه قدر ارزش مند است! در تعبیر دیگری که در روایات ما بیان شده و بین اهل معرفت نیز مصطلح است، می فرمایند: «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»3️⃣؛قلب مؤمن عرش الهی است. ما بالاتر از عرش الهی که نداریم!
1️⃣میزان الحکمه، ج5، ص217
2️⃣عوالیاللئالی، ج4، ص 7
3️⃣بحارالأنوار، ج55، ص39
〰️〰️〰️〰️〰️
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#مال
#حلال
#حرام
در وصیت ها و سفارشات علی ؟ع؟، به کمیل ابن زیاد می فرماید: «يَا كُمَيْلُ اللِّسَانُ يَنْزَحُ الْقَلْبَ وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ (تعالی) تَسْبِيحَكَ وَ لَا شُكْرَكَ»2؛حضرت فرمود به اش: ای کمیل! این زبان را که می بینی این، آن چه که توی دل است، می کشد می آورد بیرون. «نَزْحُ»؛ کشیدن بیرون، از چاه آب می کشد می آورد بیرون، «اللِّسَانُ يَنْزَحُ الْقَلْبَ»؛ آن که ته دل است می کشد بیرون، این را می آورد، «وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ»؛ آن دلت؛ یعنی روحت، پیکره ات، همه چیزت که سراپاست مال چیه؟ غذاهایی که می خوری، از این راه است دیگر، نخوری می میری. درست است یا نه؟ به تعبیر من، غذا، آن که تغذیه می کنی تو. بسیار خب، این هم تا اینجایش درست، حالا بعدیش: «فَانْظُرْ فِيمَا»؛ چی؟«تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ»؛ دقّت کن با چه چیزی این دل و پیکر را، این روح و جسمت را نگه اش می داری. زنده نگه اش داشتی؟ «فَانْظُرْ فِيمَا»؛ چی؟«تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ»؛ روحت را تغذیه می کند، جسمت را تغذیه می کند که سرپا بمونی، این را نگاه کن تویش. «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ حَلَالًا »؛ این را بدان! اگر از راه حلال نباشد، حرام باشد، گوش کن! «لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَی» «تَسْبِيحَكَ وَ لَا شُكْرَكَ»؛ برو تا آخر، هی داد بزن خدا! اصلاً جوابت را نمی دهد. نمی پذیرد خدا، آن ذکر و دعا و تسبیح و هرچی که بگویی از این زبانت. ما با زبانمان با خدا حرف می زنیم دیگر، مگر نیست؟! دعا با چی می کنیم، به حسب ظاهر. حالا لازم نیست به زبان بیاید، از دلمان که بیاید بیرون، لال بازی هم در بیاوری، هر کاری بکنی، درست است یا نه؟ اما بگو ببینم با چی سرپا این روح نگه اش داشتی، این جسم را نگه اش داشتی؟ و الان می خواهی چه کار کنی؟ خواسته هایت را از او تقاضا کنی،اگر از راه حرام باشد،خدا قبول، نمی کند. من این را گفتم چون مکرر دیده ام، شاید هفته ای ده تا با این برخورد می کنیم که چی شده، فلان. آقا! چی شده چیه! نگاه کن ببین چه کار کردی؟! اثر اینکه می گفتم، وضعی دارد مال حرام، شبهناک، همین است دیگر اثر وضعیش دیگر. نه اینکه نمازت باطل است، من این را گفتم، بطلان غیر قبولی است؛ قبول نمی کند خدا. قبول نمی کند حالا جیغ بکش، این قدر جیغ بکش تا خسته بشوی. تو خیال کردی حالا داد بزنی مثلاً خدا کر است؟! خدا کر نیستش که،«اسمع سامعین» است، او «ابصر الناظرین» است. این حرف ها چیه که می زنی. برو تو کار خودت، ببین چیه؟ با چه زبانی است؟ می دانید زبان از کجا دارد چی می کند، آن ها از چی تغذیه کردند؟ برو دنبال این، فکر این را بکن. حالا غرضم این است: بله، مقدّرات الهیّه چنان نشان می دهد به انسان، آن چیزی را که فکرش را نکرده باشد. درست؟! و این ها هم تغییر پذیرند. با چی تغییر پذیرند؟ با دعا تغییر پذیرند؛ امّا کدام دعا؟ این دعایی که از این دهان و از این زبان و از این قلب بیرون بیاید.
________________________________
ترجمه: ای کمیل! همانا زبان آدم آن چه را در دل می گذرد اظهار می کند و پایداری دل و روح انسان به تغذیه است؛ پس بسیار دقّت کن در آن چه با آن، قلب و جسم خود را تغذیه می کنی. چنان چه تغذیۀ تو از طریق حلال نباشد خداوند متعال هرگز تسبیح و شکر تو را نمی پذیرد.
** هر دو این روایات قبلا به طور مجزا در شماره مسلسل های ذکر شده، به طور مستقل بیان شده است که با توضیحات کامل و تا حدودی متفاوت.
الْمَقَادِيرُ تُرِيكَ مَا لَمْ يَخْطُرْ بِبَالِكَ. بحارالأنوار، جلد 75 ، صفحه 369
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ؟ع؟: يَا كُمَيْلُ اللِّسَانُ يَنْزَحُ الْقَلْبَ وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَسْبِيحَكَ وَ لَا شُكْرَكَ. بحارالأنوار، جلد، صفحه 416
يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى كند و اصل كتاب نزد اوست. سورۀ مبارکۀ رعد، آیۀ 39
〰️〰️〰️〰️〰️
شرح حدیث
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی