eitaa logo
حدیث (کلامکم نور)
63 دنبال‌کننده
61 عکس
2 ویدیو
9 فایل
کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر.... نشر معارف ودرر کلام اهل بیت سلام الله علیهم
مشاهده در ایتا
دانلود
📍 جواب سؤال سهل بن حسن خراسانی امام از صادق (ع) که چرا قیام نمی کنید. ❗️ 📌سهل بن حسن خراسانی خدمت امام صادق(ع) آمد، نشست و مقداری اظهار ارادت کرد. بعد هم با یک لحن اعتراض آمیز به حضرت عرض کرد: آقا! شما این همه علاقه مند و ارادتمند دارید؛ امامت و خلافت هم حقّ مسلم شما است؛ اگر قیام کنید، در خراسان، صد هزار نفر هستند که حاضرند با شمشیرها بیایند. چرا قیام نمی کنید؟ خلاصۀ حرفش این بود. حضرت برای اینکه مطلب را برای او خوب جا بیندازد، به خدمتکارش دستور داد که تنور را آتش کند. شعله ها بالا آمد. حضرت به او رو کردند و فرمودند: برو در تنور! آن شخص تا این حرف را شنید، یک مرتبه دست پاچه شد و گفت: آقا! قربانت بروم؛ می خواهی مرا بسوزانی؟ شروع کرد به عذرخواهی کردن که یابن رسول الله! چرا می خواهی مرا به آتش بسوزانی؟ مرا ببخشید. حضرت فرمودند: بخشیدم. در همین زمان، هارون مکی با پای برهنه در حالی که نعلین هایش هم در دستش بود، وارد شد. حضرت به او فرمودند: نعلین هایت را بر زمین بگذار و به داخل تنور برو! هارون هم نعلین هایش را کنار تنور گذاشت و سریع به درون تنور رفت. بعد حضرت شروع کرد خیلی عادی با سهل بن حسن صحبت کردن که وضع خراسان چگونه است؟ او هم جواب می داد. حضرت بعد از دقایقی به سهل گفت: برو ببین وضع هارون داخل تنور چگونه است؟ بلند شد و نگاه کرد. آتش بالا می زند ولی او نشسته و اتّفاقی هم برایش نیفتاده است. حضرت به هارون فرمودند: بیا بیرون! هارون بیرون آمد. بعد امام به سهل فرمودند: بگو ببینم در خراسانی چند نفرشان مثل هارون هستند؟ سهل گفت: آقا! به خدا قسم! یک نفر هم این طوری نیست! حضرت سؤالشان را تکرار کردند که یک نفر هم نیست؟ جواب داد:حتّی یک نفر هم نیست. این معروف است که حضرت به او فرمودند: اگر پنج نفر، تنها پنج نفر مثل این مرد داشتم، قیام می کردم.این قضیه را همه در تاریخ نوشته اند و معروف است. این روحیۀ تعبّد و تنسّک است. متعبّد «بی چون و چرا» می پذیرد. بحث ها کاملاً عملی است. من که اعتقاد دارم او امام است، هر چه بگوید، می گویم: چشم! اگر او بگوید: داخل تنور شو! بی معطّلی درون تنور می روم. بحث ما اینجا است. پایداری در دین، پایه اش تعبّد و تنسّک است. به هر مقدار متعبّد باشی به همان مقدار در دین پایداری خواهی کرد و به همان مقدار «دین داری» می کنی. وقتی می گویم: «تعبّد» منظورم نماز و روزه نیست. این یک چیز دیگر است. غرضم از تعبّد، خم و راست شدن نیست. من به خم و راست شدن و روزه گرفتن کاری ندارم. روحیه ای که بنده را به اطاعت محض و بی چون و چرای از مولایش وا می دارد، مدّ نظر است. این روحیه منشأ پایداری در دین است. 〰〰〰〰〰 📚 منزل پنجم 📕 🏷 جلسه دهم
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ اَلثَّانِیَةُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ وَ اِخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَی أَهْلِ اَلثَّرْوَةِ وَ اَلْعُدَدِ وَ اَلثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ
أفلَحُ مَولَى الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام : خَرَجتُ مَعَ مَولايَ حاجًّا ، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَى البَيتِ فَبَكى حَتّى عَلا صَوتُهُ، فَقُلتُ : بِأَبي واُمّي ، إنَّ النّاسَ يَنظُرونَ إلَيكَ فَلَو رَفَعتَ [رَفَعتَ] بِصَوتِكَ قَليلاً ، فَبَكى وقالَ : وَيحَكَ ! لِمَ لا أبكي؟! لَعَلَّ اللّه َ أن يَنظُرَ إلَيَّ بِرَحمَةٍ مِنهُ ، فَأَفوزَ بِها عِندَهُ . ثُمَّ طافَ بِالبَيتِ ورَكَعَ عِندَ المَقامِ ورَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ ، فَإِذا مَوضِعُهُ مُبتَلٌّ مِن دُموعِهِ [ تذكرة الخواصّ : 339 ، صفة الصفوة : 2 / 64 ، الفصول المهمّة : 209 ، مطالب السؤول : 80 ، كشف الغمّة : 2 / 360 ، نور الأبصار : 158 . ] . افلح، غلام امام باقر عليه السلام: با سرورم به سوى حج رفتيم. چون امام عليه السلام به مسجد در آمد و به خانه خدا نگريست، گريست تا صدايش بالا گرفت. عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد، اگر ممكن است صداى خود را پايين بياور كه مردم به تو مى نگرند. حضرت گريست و فرمود: عجب! چرا گريه نكنم، شايد كه خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگارى يابم. سپس خانه خدا را طواف كرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامى كه سر از سجده برداشت، جايگاهش از اشك خيس شده بود
(ق/ ۳۷) الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أُهْدِیَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) نَاقَتَانِ عَظِیمَتَانِ، فَنَظَرَ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ قَالَ: هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ لَا یَهْتَمُّ فِیهِمَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا بِشَیْءٍ وَ لَا یُحَدِّثُ قَلْبَهُ بِذِکْرِ الدُّنْیَا أَعْطَیْتُهُ إِحْدَی النَّاقَتَیْنِ. فَقَامَ عَلِیٌّ وَ دَخَلَ فِی الصَّلَاهًِْ، فَلَمَّا سَلَّمَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: أَعْطِهِ إِحْدَاهُمَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): إِنَّهُ جَلَسَ فِی التَّشَهُّدِ فَتَفَکَّرَ أَیَّهُمَا یَأْخُذُ. فَقَالَ جَبْرَئِیلُ: تَفَکَّرَ {أَنْ} یَأْخُذَ أَسْمَنَهُمَا فَیَنْحَرَهَا وَ یَتَصَدَّقَ بِهَا لِوَجْهِ اللَّهِ، فَکَانَ تَفَکُّرُهُ لِلَّهِ لَا لِنَفْسِهِ وَ لَا لِلدُّنْیَا. فَأَعْطَاهُ {رَسُولُ اللَّهِ} کِلْتَیْهِمَا وَ أَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ أَیْ فِی صَلَاهًِْ عَلِیٍّ لَعِظَهًًْ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ {أَیْ} عَقْلٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ یَعْنِی اسْتَمَعَ بِأُذُنَیْهِ إِلَی مَا تَلَاهُ بِلِسَانِهِ، وَ هُوَ شَهِیدٌ یَعْنِی حَاضِرَ الْقَلْبِ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): مَا مِنْ عَبْدٍ صَلَّی لِلَّهِ رَکْعَتَیْنِ لَا یَتَفَکَّرُ فِیهِمَا مِنْ أُمُورِ الدُّنْیَا بِشَیْءٍ إِلَّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ غَفَرَ لَهُ ذُنُوبَه. پیامبر (صلی الله علیه و آله)- ابن‌عبّاس گوید: به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) دو شتر بزرگ هدیه داده شد، پس به اصحاب خود نظر کرد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که دو رکعت نماز بخواند و در آن به کار دنیا توجّه نکند و قلب او جز به یاد خدا نباشد؟ اگر چنین باشد یکی از این دو شتر را به او می‌دهم. علی (علیه السلام) برخاست و نماز خواند، وقتی سلام نماز را داد، جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت: «یکی از این دو شتر را به او بده». پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «او در تشهّد نماز به این فکر افتاد که کدام‌یک از این دو شتر را بگیرد». جبرئیل (علیه السلام) گفت: «او به این فکر بود که کدام‌یک از آن‌ها چاق‌تر است آن را بگیرد تا آن را بکشد و در راه خدا صدقه بدهد، بنابراین، فکر او برای خدا بود نه برای خودش یا برای دنیا. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هر دو شتر را به او داد و خدا این آیه را نازل کرد: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ یعنی در نماز علی (علیه السلام) موعظه برای هرکسی است که عقل داشته باشد، أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ یعنی با دو گوش خود به آنچه با زبان تلاوت می‌کند گوش بدهد؛ وَ هُوَ شَهِیدٌ یعنی قلب او برای خدا حضور داشته باشد». پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «بنده‌ای نیست که دو رکعت نماز می‌خواند و در آن راجع به چیزی از امور دنیا فکر نمی‌کند مگر اینکه خداوند از او راضی می‌شود و گناهان او را می‌بخشد». تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۸۴  شواهدالتنزیل، ج۲، ص۲۶۶/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۹۳/ المناقب، ج۲، ص۲۰/ البرهان
✨﷽✨ ✅مرده‌ها حرف می‌زنند مرده‌ها با شما حرف می‌زنند، ولی شما صدای آنها را نمیشنوید اگه میخواید بدونید چی میگن، روایت زیر رو بخونید: قطب راوندی در لب اللباب نقل میکند: مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان می‌آیند و و با صدای اندوهناک و گریه، فریاد می‌زنند: ای اهل خانه من، ای فرزندان من! ای خویشان! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید. بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک مانده‌ایم. به ما رحم کنید و دعا و صدقه را از ما دریغ نکنید. شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید، خدا به شما رحم فرماید، ای بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید. این ثروتی که در دست شما است روزی در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم، پس آنها برای ما وبال شد و منفعتش برای دیگران ماند؛ به ما مهربانی کنید ولو به یک درهم یا قرص نانی یا پاره‌ای از چیزی. پس فریاد می‌کنند: چقدر نزدیک است که بر نفس‌های خود گریه کنید و به شما نفعی ندهد. چنانکه ما گریه می‌کنیم و سودی برای ما ندارد؛‌ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید. 📕سفینة البحار، ج 8، ص 132 / مستدرك الوسائل، ج‏2، ص: 163
✅چرا از مرگ بدمان می‌آید؟ ✍آیت الله حق شناس: این حدیثی که می‌خوانم شنیده‌اید اما باز یک بار دیگر بشنوید و توجهاتی تازه بکنید رفقا: جاء رجلٌ إلی أبی ذَرٍّ فَقالَ: یا أبا ذَرٍّ ما لَنا نَکرَهُ المَوت؟ چرا ما از بدمان می‌آید؟ یا اباذر! چرا حالت نوع مردم این است که از مردن بدشان می‌آید؟ فقال: لِأنّکُم عَمَّرتُم الدُّنیا و أخرَبتُم الآخرة فَتَکرَهونَ أن تُنقَلوا مِن عُمرانٍ إلی خَرابٍ. فرمود: چون دنیا را آبادان و معمور کردید! هی ساختمان، هی ساختمان! دنیا را از هر جهت تعمیر کردید؛ اما آخرت خراب است، برای ساختمان آخرت کاری نکردید؛ به‌خاطر همین کراهت دارید، بدتان می‌آید از این‌که از جای آباد به جای خراب بروید.
🔻موسی میدانست خدا دیده نمیشود ولی قومش اصرار کردند ▫️امام رضا علیه السلام: إِنَّ كَلِيمَ اللَّهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَنْ أَنْ يُرَى بِالْأَبْصَارِ وَ لَكِنَّهُ لَمَّا كَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَرَّبَهُ نَجِيّاً رَجَعَ إِلَى قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَلَّمَهُ وَ قَرَّبَهُ وَ نَاجَاهُ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَسْمَعَ كَلَامَهُ كَمَا سَمِعْتَ وَ كَانَ الْقَوْمُ سَبْعَمِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِينَ أَلْفاً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَةَ آلَافٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَمِائَةٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِ رَبِّهِ فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَى طُورِ سَيْنَاء ... وَ سَمِعُوا كَلَامَه‏...ِ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ بِأَنَّ هَذَا الَّذِي سَمِعْنَاهُ كَلَامُ اللَّهِ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَلَمَّا قَالُوا هَذَا الْقَوْلَ الْعَظِيمَ وَ اسْتَكْبَرُوا وَ عَتَوْا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ صَاعِقَةً فَأَخَذَتْهُمْ بِظُلْمِهِمْ فَمَاتُوا فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ مَا أَقُولُ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِذَا رَجَعْتُ إِلَيْهِمْ وَ قَالُوا إِنَّكَ ذَهَبْتَ بِهِمْ فَقَتَلْتَهُمْ لِأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ صَادِقاً فِيمَا ادَّعَيْتَ مِنْ مُنَاجَاةِ اللَّهِ إِيَّاكَ فَأَحْيَاهُمُ اللَّه‏ ... فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَسْأَلَه‏ [ان نراه] ... فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى اسْأَلْنِي مَا سَأَلُوكَ فَلَنْ أُؤَاخِذَكَ بِجَهْلِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ مُوسَى ع: «قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنين‏») امام رضا (ع) فرمودند: «کلیم‌الله، موسی بن عمران (ع) می‌دانست که خداوند متعال منزه است از آنکه با چشم دیده شود. اما هنگامی که خداوند عز وجل با او سخن گفت و او را به خود نزدیک کرد به قوم خود بازگشت و به آنها خبر داد که خداوند عز وجل با او سخن گفته و او را نزدیک کرده است. آنها گفتند: "ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا سخن خدا را همان‌طور که تو شنیده‌ای، بشنویم." و قوم او هفتصد هزار نفر بودند. او از میان آنها هفتاد هزار نفر را انتخاب کرد، سپس از آنها هفت هزار نفر، سپس از آنها هفتصد نفر و در نهایت از میان آنها هفتاد مرد را برای میقات خداوند انتخاب کرد و با آنها به کوه سینا رفت... آنها سخن خدا را شنیدند ... و گفتند: "ما به تو ایمان نخواهیم آورد که این سخنی که شنیدیم، سخن خداست تا خدا را به‌وضوح ببینیم." وقتی آنها این سخن بزرگ را گفتند و تکبر ورزیدند، خداوند عز وجل بر آنها صاعقه‌ای فرستاد که به خاطر ظلمشان آنها را گرفت و مردند. موسی (ع) گفت: "پروردگارا، چه بگویم به بنی‌اسرائیل وقتی به آنها برگردم و بگویند: تو آنها را بردی و کشتی، زیرا تو در آنچه درباره مناجات خدا با خود ادعا کردی، صادق نبودی." خداوند آنها را زنده کرد و آنها [دوباره] گفتند: "ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا از خدا بخواهی که او را ببینیم." خداوند جلاله به موسی وحی کرد: "ای موسی، از من بخواه آنچه از تو خواسته‌اند، زیرا من تو را به خاطر جهل آنها مؤاخذه نخواهم کرد." در آن زمان موسی (ع) گفت: "پروردگارا، مرا نشان بده که تو را ببینم." خداوند فرمود: "تو مرا نخواهی دید، اما به کوه نگاه کن. اگر در مکان خود ثابت بماند، تو مرا خواهی دید." وقتی پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را متلاشی کرد و موسی به زمین افتاد. وقتی به هوش آمد، گفت: "سبحانک، به سوی تو توبه می‌کنم و من اولین مؤمنان هستم."») /ص47
داستانی آموزنده در زمان امام صادق علیه السلام شخصی خوابى ديده بود او را سخت به وحشت انداخته بود. هر لحظه تعبيرهاى وحشتناكى به نظرش مى رسيد.تا بالاخره هراسان آمد به حضور امام صادق علیه السلام و گفت : خوابى ديده ام خواب ديدم مثل اينكه يك شبح چوبين يا يك آدم چوبين ، بر يك اسب چوبين سوار است و شمشيرى در دست دارد و آن شمشير را در فضا حركت مى دهد. من از مشاهده آن بى نهايت به وحشت افتادم و اكنون مى خواهم شما تعبير اين خواب مرا بگوييد. امام علیه‌السلام فرمودند: حتما يك شخص معينى است كه تو خبر داری که مالى دارد و تو در اين فكرى كه به هر وسيله شده مال او را از چنگش بربايى . از خدايى كه تو را آفريده و تو را مى ميراند، بترس و از تصميم خويش منصرف شو . آن مرد بلافاصله اعتراف کرد و عرض کرد که حقا كه عالم حقيقى تو هستى و علم را از معدن آن به دست آورده اى . من بدینوسیله اعتراف مى كنم كه همچو فكرى در سر من بود؛ يكى از همسايگانم مزرعه اى دارد و چون احتياج به پول پيدا كرده مى خواهد بفروشد و فعلاً غير از من مشترى ديگرى ندارد. من اين روزها همه اش در اين فكرم كه از احتياج او استفاده كنم و با پول اندكى ، آن مزرعه را از چنگش بيرون بياورم . 📚وسائل ج 2، ص 582.
♦️گاهی کور بهتر از بقیه می بیند ... 🔸ابوبصير مي گويد : در خدمت امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ وارد مسجد شدم جمعيت بسياري در رفت و آمد بودند امام ـ عليه السلام ـ به من فرمود: از مردم بپرس آيا امام باقر را مي بينند؟ از هر كس كه پرسيدم اباجعفر را دیدی مي گفت: نه! با اينكه آن حضرت در كنار من ايستاده بود . 🔹️تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) آمده، حضرت باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: از او بپرس گفتم امام محمد باقر را ديدي؟ گفت: آري ايشان هم اينجا ايستاده اند گفتم از كجا فهميدی؟ 🍃گفت: (وَكَيْفَ لا اَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ ساطِعٌ) چگونه ندانم در صورتي كه آنجناب نوري است درخشان و آفتابي است تابان. ديده اي خواهم كه باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس  📚اثباه الهداه ج ۴ ص ۱۱۱
🍃 🍃🔷شرافت مردم 💐از حضرت عیسی (ع) پرسیدند: کدام یک از مردم شریف ترند؟ حضرت، دو مشت خاک از زمین برداشت و گفت کدام یک شریف تر است؟ آنگاه خاک ها را بر زمین ریخت و فرمود مردم همه از خاک اند و امتیاز و برتری آنها، تنها تقوا و پرهیزکاری است. 📙منبع: ریاض الحکایات،
🔵 علی بن یقطین و نارضایتی امام کاظم علیه السلام روزی یکی از مومنین به نام ابراهیم جمال خواست نزد وزیر هارون الرشید – یعنی؛ علی بن یقطین – برود؛ و لیکن علی بن یقطین از پذیرش و ملاقات با ابراهیم امتناع ورزید. پس از آن، ایام ذی الحجه فرا رسید و علی بن یقطین جهت انجام مناسک حج، عازم مدینه منوره و مکه معظمه گردید. هنگامی که به مدینه رسید، خواست به زیارت و ملاقات حضرت ابوالحسن، امام موسی کاظم (ع) شرفیاب شود، همین که جلوی منزل حضرت رسید و اجازه ورود خواست، امام (ع) از پذیرش و ملاقات با او امتناع ورزید. روز دوم نیز علی بن یقطین آمد و اجازه ورود خواست؛ ولی حضرت باز هم نپذیرفت. پس به غلام حضرت گفت: به مولایم بگو که من از علاقه مندان مخلص شما هستم و این همه راه را برای زیارت شما آمده ام، گناه و خلاف من چیست، که مرا نمیپذیری؟ هنگامی که غلام، گفته علی بن یقطین را برای امام کاظم (ع) بازگو کرد، آن حضرت برایش چنین پیغام فرستاد: چون ملاقات با ابراهیم جمال – شتر چران – را نپذیرفتی، و تو دل او را شکستی و ناامیدش کردی و او از تو آزرده خاطر بازگشت. و باید بدانی که خداوند هم اعمال تو را مقبول درگاهش قرار نخواهد داد؛ مگر آن که ابراهیم جمال از تو راضی و خوشنود گردد. علی بن یقطین به غلام گفت: به مولایم بگو: در این موقعیت چگونه ابراهیم را پیدا کنم؟ من در شهر مدینه هستم و او در شهر کوفه میباشد. و حضرت فرمود: هنگامی که شب فرا رسید، بدون آن که کسی مطلع شود، تنها به قبرستان بقیع برو، آن جا شتری آماده است، سوار آن شو و به کوفه برو. علی بن یقطین طبق فرمان حضرت، شبانه وارد قبرستان بقیع شد و سوار بر شتر گردید و عازم کوفه شد؛ و در یک لحظه با طی الارض به شهر کوفه رسید و خود را جلوی درب منزل ابراهیم جمال دید، پس درب منزل را کوبید و گفت، من علی بن یقطین هستم. ابراهیم جمال از درون خانه گفت: علی بن یقطین را با من چه کار است؟ و برای چه این جا آمده است؟! علی بن یقطین پاسخ داد: موضوع بسیار مهم است، و آن قدر اصرار ورزید تا آن که ابراهیم آمد و درب منزل را گشود و علی وارد منزل شد. همین که علی بن یقطین وارد منزل ابراهیم گشت، اظهار داشت: امام و مولایم، حضرت موسی بن جعفر (ع) از ملاقات با من خودداری نمود؛ مگر آن که تو از من راضی شوی و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بدهی. ابراهیم ساربان گفت: خداوند از تو راضی باشد، علی پاسخ داد: رضایت خداوند نیز در خوشنودی تو است، و سپس افزود: اگر تو از من ناراحت نیستی و میخواهی خوشحال برگردم، باید پای خود را بر صورت من بگذاری. و با اصرار فراوان ابراهیم تقاضای او را پذیرفت؛ و آن گاه علی روی زمین خوابید و ابراهیم پای خود را روی صورت او گذاشت؛ سپس جانب دیگر صورتش بر خاک نهاد و گفت: طرف دیگر صورتم را نیز پایمال کن. و چون ابراهیم پای خود را بر صورت علی بن یقطین نهاد، علی به طور مکرر میگفت: خدایا، تو شاهد و گواه باش. پس از آن، از حضور ابراهیم خداحافظی نمود و چون به مدینه رسید و جلوی منزل امام موسی کاظم (ع) آمد، حضرت او را پذیرفت و به درون منزل راه یافت [۱] . —————————————————— منابع: [۱] الثاقب فی المناقب: ص ۴۵۸، ح ۳۸۶، عیون المعجزات: ص ۱۰۳،س ۲۰، بحار الانوار: ج ۴۸، ص ۸۵، ح105