eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
42.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
284 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خطاب به ازین اتاق نرو، یار زینب من باش قمر، میان شب تار زینب من باش بیا جلو پسر نازنینم ای عباس بیا قرار دل زار زینب من باش میان این همه محرم، دلش به تو قرص است فقط کفیل و علمدار زینب من باش بیا و قول بده هر چه هم که پیش آمد تمام عمر، هوادار زینب من باش بمان کنار حسینم، فدای راهش شو امیر لشگرِ سردار زینب من باش رشید اُم بنین، در شریعه چون رفتی به یاد تشنگی یار زینب من باش قسم به این تب زهری که آتشم زده است به دور قافله، تبدار زینب من باش پس از تو وای به حالش میان کوفه و شام در آن مسیر، عزادار زینب من باش اگر به نیزه سرت شد بلند، در آن حال بیا و سایه به بازار زینب من باش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مُردم امشب کنار بستر تو باز کن چشم بسته را بابا پدرانه بگیر در آغوش زینب دل‌شکسته را بابا فرق تو باز و چشم تو بسته است می‌کشد غصۀ تو زینب را باز لب وا کن و بخوان قرآن بشکن آخر سکوت امشب را آن شبی که سر تو ضربت خورد نام تو بود ذکر افطارم جای مادر اگرچه خالی بود شکر کردم که من تو را دارم شکر کردم که گرمی دستت گرمی دست مادرم زهراست شکر کردم که گرچه مادر نیست به سرم باز سایۀ باباست شکر کردم که زینبم، یعنی همه‌جا زینت توام بابا بعد مادر که رازدارت بود مرهم غربت توام بابا شکر کردم که تو بهار منی باغ خانه پر است از بویت شکر کردم که آسمان دلم همه‌شب روشن است از رویت شده شقّ‌القمر ولی، ای وای! مثل فرقت شکسته‌ام بابا چشم بگشا کمی نگاهم کن ماه درخون‌نشسته‌ام! بابا کاش آن ضربتی که قاتل زد جای فرقت به فرق من می‌خورد من بمیرم برای زخم سرت کاش زینب به‌جای تو می‌مرد ضربتی که شکافت فرق تو را کینۀ بدر و خیبر است و حنین کینه‌ای که پس از تو می‌گیرد جان شیرین مجتبی و حسین استخوانی که در گلوی تو بود نفست را گرفته بود انگار بود سی سال خار در چشمت شاید از غصۀ در و مسمار روی تو زرد و فرق تو خونی رنگ دیگر گرفته‌ای بابا بیشتر از تمام این سی سال بوی مادر گرفته‌ای بابا... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بستر برای زینب کبری یادآور غم‌های بسیاری‌ست ِزخمِ سرِ بابای مظلومش یک زخم سی ساله‌ست که کاری‌ست زینب فراوان لاله برمی‌داشت، سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله‌ست از خونِ جاری از سر مولا خون دل‌ست این‌ها، نه خونِ زخم سر باز کرده زخمِ دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می‌آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانیِ مولا اگر باز ست شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه‌ای که فاطمه افتاد سخت است، ناموس علی آن روز، در پیشِ چشمانِ همه افتاد * جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه، حورا را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد، سَد کردند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند از عمد، پهلو را لگد کردند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جانِ کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خونِ شهادت بر رویِ زهرا خون می‌چکید از چشم‌های من خون می‌چکید از بازویِ زهرا حالا در آغوش پُر از دَردَم محسن پس از سی سال می‌آید بارِ سَفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نمی دانم چرا از روشنی، از نور می‌ترسم به من نزدیکی و من از تو دورا دور می‌ترسم چنان با تیرگی خو کرده‌ام یک عمر که حتی ببینم خانه‌ام را می‌کنی پُر نور می‌ترسم بمیرانم ولی اول بخوان این اعترافم را خدایا هرچه باشم باز هم از گور می‌ترسم الهی "وَحشَتی مِنْ ضیقِ لَحدی"، رحم کن بر من من از تاریکی این قبر سرد و کور می‌ترسم الهی "لا تؤَدِّبْنی"، عقوبت کار رحمان نیست من از اخم‌‌ و سؤال آن دوتا مأمور می‌ترسم اگر نیش زبانم خانه و همسایه را آزرد به فریادم برس، از نیش مار و مور می‌ترسم ** خدایا هرچه کردم، بر حسینت گریه هم کردم من از بی آبرویی پیش او، بدجور می‌ترسم به اشکی بر حسینت می‌کنی خاموش آتش را مرا بر آتش خشمت نکن مجبور، می‌ترسم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ ؛ وقتی بساط غفران، چاره‌گشای کار است توبه بر اهل خسران، چاره‌گشای کار است بر عبد روسیاهی که چاره‌ای ندارد تنها دو چشم گریان، چاره‌گشای کار است کوه گناه بخشند اینجا به سوز آهی آه از وجود سوزان، چاره‌گشای کار است بزمی که میزبانش ستار و پرده‌پوش است شرمندگی مهمان، چاره‌گشای کار است وقتی رسیده کارم تنها به تار مویی ذکر قدیم الاحسان، چاره‌گشای کار است بر من که زیر دینم، دیوانه‌ی حسینم... یک کربلا به قرآن، چاره‌گشای کار است یک عمر، نور رویش داد از خطا نجاتم مصباح او کماکان چاره‌گشای کار است حبی که از علی بر لوح دلم نشسته روز حساب و میزان، چاره‌گشای کار است در اوج بی‌پناهی، وقتی نمانده راهی تکیه به شاه ایمان، چاره‌گشای کار است هجر نجف حسابی اشک مرا در آورد سجده به زیر ایوان، چاره‌گشای کار است ** بر مصحفی که وا شد با تیغ ابن ملجم کِی مرهم طبیبان، چاره‌گشای کار است؟! تا زینبش نبیند فرق شکسته‌اش را رفتن به پای لرزان، چاره‌گشای کار است دلتنگ روی زهراست سی سال و این جراحت_ بر ختم درد هجران، چاره‌گشای کار است ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفتیم یا علی و، تا عرش پَر گرفتیم امسال هم به لطفت، قرآن به سر گرفتیم رحمت به روحشان باد، ما حب مرتضی را از شیر مادر و از، نان پدر گرفتیم از ما خطا و عصیان، از تو عطا و غفران از آنچه حق‌مان بود، ما بیشتر گرفتیم ای یار بگذر از ما، ما عاشق حسینیم قول شفاعتش را ما از قمر گرفتیم عمری‌ست چشم خود را وقف عزا نمودیم روضه به یادِ داغِ دیوار و در گرفتیم از ما هر آنچه داریم جز اشک را بگیرید ما هرچه که گرفتیم از چشمِ تَر گرفتیم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جنس بی قیمت و افتاده ته بازارم تو بیا باز ضرر کن، بخرم، بردارم جز ضرر گرچه برای تو ندارم اما چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم تو چنان بوده‌ای ای عشق، که من از این‌که به کسی جز تو بدهکار شوم بیزارم ما که گفتیم غلامیم، شما هم مولا لطف کن بین غلامان خودت بشمارم پسرم از پدرم نوکری‌ات بُرده به ارث پدرم، من، پسرم، عاشق این تکرارم آن‌چنانم که بدون تو بهشتم نروم فکر بی تو شدنم سخت دهد آزارم چندمین مرتبه‌اش نیست به یادم که چه خوب‌، دست پُر مِهر تو برداشت گره از کارم از ضریحت دو سه تا بوسه طلبکارم من تا ضریحت طلبم را ندهد، بیمارم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی ای به قربان علی و ای به قربان علی سال‌ها رفتیم مشهد تا که دربانی کنیم تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی من که شب‌ها می‌رسم تا صبح بارانی شوم چشم خود را می‌سپارم دستِ باران علی عرش هم حتی ندارد بی نیازیِ مرا مادرم زهرا بزرگم کرده با نان علی خوش بحال بچه‌های بی کسِ آن روزها حسرتِ ما هست و خوابی روی دامان علی مثلِ زینب ، مثلِ عباس است، مثلِ اکبر است هرکه امشب می‌شود پاره گریبان علی یک طرف ام‌البنین و یک طرف سوزِ رباب گریه‌ی ما را درآورده شبستان علی گوشه‌ای پیراهن بابای خود را باز شُست ام‌الکثوم‌ست و این شامِ غریبان علی مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن آه می‌سوزد جگرهای پریشان علی وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی خضر اُفتاده زمین، جبریل اُفتاده زمین اصلاً امشب می‌شود این خانه ویران علی این‌طرف دست حسن، آن‌سو حسینِ بی کفن یک کفن را می‌کشند آرام بر جان علی سر به تابوتِ پدر می‌زد حسن می‌زد حسین وای از عباس و از تشییع پنهان علی * بعد از این باید برای کربلا آماده شد آخرین روز است زینب بود مهمان علی آخرین حرفی که می‌زد با یتیم کوفه بود گفت روزی می‌رسند اینجا یتیمان علی کوفه  بعد از من مدارا کن تو با سرنیزه‌هات کوفه! جانِ زینب و جانِ تو و جانِ علی مجلس نامحرم و طشت زر و جانم حسین کاش جایش بشکند آن‌روز دندان علی * "ای دل غم‌دیده حالت بِه شود، دل بَد مکن"* نام ما ثبت‌ست از اول به دیوان علی هر زمانی که نجف می‌خواهم اما جور نیست با قطاری می‌روم سمت خراسانِ علی با علی ما آمدیم و با علی جان می‌دهیم خاک ما را فاطمه خوانده‌ست ایرانِ علی *جناب حافظ ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دگر ز مسجد کوفه نوا نمی‌آید نوای ناله‌ی شیرخدا نمی‌آید برای عزت و ترویج راه بسم الله صدای نقطه‌ی پایین با نمی‌آید چه کرده زهر که رنگ علی چنین شده‌ست؟! چه کرده که نَفَسِ رفته، جا نمی‌آید؟! هر آن چه شیر، به او می‌دهد طبیب اصلاً به هوش، حیدر آل عبا نمی‌آید؟! چه کرده است مگر تیغ، خونِ فرق علی_ چگونه بند به طب و دوا نمی‌آید؟! هر آن چه زینب کبری پدر پدر گوید دگر ز جانب بابا صدا نمی‌آید آهای طفل یتیم نجف، گرسنه بخواب ازین به بعد دگر مرتضی نمی‌آید ازین به بعد اگر پیرمرد نابینا غریب و خسته بگوید بیا، نمی‌آید دگر میان هوای گرفته‌ی این شهر شمیم هم‌نفس مصطفی نمی‌آید چه خوب! پیر لعینی به سوی جسم امام برای ضربه‌زدن با عصا نمی‌آید هزار شکر کفن هست بین کوفه هنوز تن امام روی بوریا نمی‌آید پس از پدر به تسلی و تعزیت، احدی_ به تازیانه سوی بچه‌ها نمی‌آید اسیر چیست؟! عزادار بعد دفن پدر به احترام دوباره به خانه می‌آید ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علی مشغول بازی با یتیمان بود وقتی‌که کسی چون إبن ملجم در نمازش "إهدنا" می‌خوانْد شاعر: @dobeity_robaey
همین ساعت که ما در حسرت یک بوسه میسوزیم کسانی در نجف پیش ضریحش عالمی دارند @dobeity_robaey
برو ضریح علی باش تا ببوسندت چه صرفه می‌بری ای نقره از رکاب شدن @dobeity_robaey
به وقت کار نخلستان، اگر دنیا حواسش بود نگه می‌داشت در شیشه، عرق‌های جبینت را © اشعار آیینی حسینیه ↙️ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخرین مجلس من قبل مماتم روضه‌ست اولین محفل من بعد وفاتم روضه‌ست پدرم گفت گرفتار شدی روضه بخوان خواندم آگاه شدم باب نجاتم روضه‌ست مال و فرزند و عیالم همگی وقف حسین کارِ من در همه‌ی طولِ حیاتم روضه‌ست چه نیازی‌ست که نوکر به همه رو بزند رزقِ افزون شده دارم، برکاتم روضه‌ست چاره‌ای نیست اگر کرببلا روزی نیست وقت ایامِ جدایی، عتباتم روضه‌ست وقت جان‌کندن من مرثیه‌خوان را گویید سخن از غیر نگوید، سکراتم روضه‌ست گر بپرسند چه داری به شب اول قبر؟ باز با گریه بگویم حسناتم روضه‌ست ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دنیا مجال بوسه به خاک دَرِ علی‌ست باغ بهشت منظره دیگر علی‌ست کعبه بنا شد از جهت اولین دمش مسجد مبارک از نفس آخر علی‌ست پرواز او فراتر از این آسمان ماست قدر آن شبی که درخور بال و پر علی‌ست شاهنشهی که پینه به نعلین خویش زد ای چرخ غافلی که کجا کشور علی‌ست خط‌های عهدنامۀ مالک چه گفته‌اند؟ کو مهتری که خاک پی اشتر علی‌ست تا هست عدل از نمک‌خنده‌های او آبادی بهشت هم از کوثر علی‌ست آنجا که علم آدم و خاتم به هم رسید قلب سلیم و خاطر روشنگر علی‌ست صفین را ببین و دلش را به نیزه‌ها تا بنگری که غربت و غم لشگر علی‌ست بر نیزه رفت اصغر و اکبر، شگفت نیست پیداست تا همیشه که دعوا سر علی‌ست زینب، بزرگ بت‌شکن کوفه و دمشق پیغمبر خداست نه پیغمبر علی‌ست من هم فتاده شور سلیمانی‌ام به سر چشم گدا به خاتم انگشتر علی‌ست ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دیدی از غُصه و غم خسته و مالامالم آمدی باز خودت زود به استقبالم از وفایت چه بگویم که شبیه مادر هر کجا رفته‌ام و آمده‌ای دنبالم مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد بس که با حرص و طمع، در طلب آمالم از سیه‌رویی و احوال بدم هیچ مپرس شرمسارم، چه بگویم؟! به همان منوالم چه گرفتاری و بیماری سختی دارم شب به شب، وقت مناجات و دعا بی‌حالم نظری کن که فقط جَلد نجف باشم و بس نکند گم بِشَوم، مُهر بزن بر بالَم بی علی هر دم و هر بازدمی معصیت‌ست با علی حکم عبادات گرفت اعمالم سفر کرب‌و‌بلا تذکره‌اش با زهراست آه مادر چه شده تذکره‌ی هر سالم؟! ** من همان سینه‌زنِ داغ حسینت هستم که پریشان شده از تشنگی‌اش، احوالم کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورد سال‌ها گریه‌کنِ آن بدنِ پامالم کاش بودم که به او، این همه نیزه نزنند یاد آن جسم مُقطع شده در گودالم کاش بودم که شوم غارت و غارت نشود داغدارِ تن غارت‌شده در جنجالم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این‌قَدَر این دستِ خالی را پُر از گوهر مکن خاک این در کیمیای ماست، آن را زر مکن برکتت را از زمینِ اهل آبادی مگیر نهر دنیا را پُر از آبی بجز کوثر مکن تا سحر در وا مکن، من هم به در، سر می‌زنم حال این دیوانه‌ی آشفته را بهتر مکن در‌به‌در بودم که دیدم بی‌خبر دعوت شدم پس دگر من را اسیر این در و آن در مکن آبرودار! آبروریزیِ عبدت را بخر صحبت پرونده‌ام را پیشِ پیغمبر مکن من به زهرا قول دادم زود آدم می‌شوم طفل بازیگوش را شرمنده‌ی مادر مکن با همین آلودگی بیتوته کردم در حرم عبد بازار نجف را دور، از حیدر مکن سهم انگور مرا هم از ضریح او بده سیرمانی مرا بشنو ولی باور مکن چشمِ خیسم را برای تو فقط رو می‌کنم چشم من را نزد شخصی جز حسینت، تَر مکن ای نسیمی که سحرگاهان در عالم می‌وزی! جز نسیم کربلا را قسمت نوکر مکن من فقط زانو زدم پائینِ پاهای حسین پس مرا محتاج، جز شهزاده‌اش اکبر مکن ** با سر زانو حسین آمد در آغوش علی گفت ناله هرچه کردی پیش من، دیگر مکن در عبا می‌چینمت، می‌ریزی از اطراف آن این‌قَدَر من را اسیر قوم غارت‌گر مکن عمه‌ات گیسو پریشان می‌کند پاشو علی فکر او کن، فکر من را بین این لشکر مکن ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دل من غرقِ گناه است، الهی به حسین در دلم حسرت و آه است، الهی به حسین هی گنه کردم و هی توبه شکستم افسوس رُخم از شرم سیاه است، الهی به حسین شده و ابر خطاپوش رسید بنده محتاج نگاه‌ است، الهی به حسین است و دل سرکش و عُصیان‌گر من در پی پشت و پناه است، الهی به حسین من پشیمان شده‌ام، دست مرا باز بگیر اشک این دیده گواه است، الهی به حسین آن حسینی که ز تن پیرهنش را بُردند بر سرِ نیزه سرِ بی بدنش را بُردند ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روی زمین نگذاشتی شب‌ها سر راحت وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت در جمع مردم با تبسم می‌نشستی آه اما نگفتی با کسی جز چاه از آهت در بین نخلستان عرق می‌ریختی هر روز تا شب کمی خرما و نان باشد به همراهت رؤیای زیبایی برای هر یتیمی بود بین خرابه نیمه‌شب‌ها چهرۀ ماهت محراب کوفه شاهد راز و نیازت بود "مولایَ یا مولای" نجوای سحرگاهت هر چند طوفانی میان سینه‌ات جاری‌ست آرامشی دارد تَوَکَّلتُ عَلَی اللّهَت شهری کمیلت می‌شود با هر فرازی از_ یا نور و یا قدوس‌هایِ گاه و بی‌گاهت امروز هم دنیا به مَردی چون تو محتاج است... ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کن نگاهم به راه برگردم از مسیر گناه برگردم ای امید دلم، درستم کن کز رهِ اشتباه برگردم بنده‌ات را خودت صدا کردی تا بر این بارگاه برگردم نگذاری محول‌الاحوال که به حال تباه برگردم روسفیدم کن و مخواه از شرم سوی تو رو سیاه برگردم من که با کوه معصیت رفتم چه کنم مثل کاه برگردم؟ سائلی بی پناهم و خواهم تا بر این سَرپناه برگردم نا اُمیدم نمی‌کنی، تامن_ به اُمیدِ نگاه برگردم سفرم را ببخش توشه، مخواه_ با دلی غرق آه برگردم کمکم کن که وقتِ برگشتن سوی تو سربه‌راه برگردم چون «وفایی» به اشک و زمزمه‌ی دلخوشِ یا اِله برگردم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای سفره دارِ مهربان، ای با محبت در لیلة القدر آمدم بی برگِ دعوت دَر باز بود و آمدم اینجا نشستم نازم خریدی ای کریمِ با لطافت از کودکی یک بار اَخمَت را ندیدم دادی مرا بر مهربانی خود عادت دنیا که یک لحظه نبُردی آبرویم محتاج ستاری‌ت هستم در قیامت گفتی که اشکِ نیمه‌شب را دوست داری با گریه‌هایم هر سحر کردم عبادت دیگر رفاقت‌ها همه رنگ نفاق است ما با دوروئی یادمان رفته صداقت رفتارمان در ظاهر و باطن یکی نیست عابد میانِ جمع و آلوده به خلوت تهمت، مَنیّت، ناسزا، غیبت، تکبّر تقوا ندارد این زبان‌ها وقت صحبت با این بدی‌ها بازهم داریم اُمّید امسال رنگِ دیگری دارد ضیافت پایین دعوت‌نامه‌ام امضای آقاست دارد برای صاحب‌اش هر بنده، زحمت بالای سفره مهدی زهرا نشسته بر ریزه‌خوارانِ حرم کرده کرامت با اسم، تک تک، سائلانش می‌شناسد سلطان نظر دارد به احوال رعیّت مثل امیرالمؤمنین سائل نواز است بر خاک زیر پای خود دارد عنایت ما با دعای فاطمه عبدالحُسینم نام و نشان داریم هنگامِ شفاعت ای کاش امسال اربعین پایِ پیاده قسمت شود همراهِ با آقا زیارت ** او روضه‌ها را با دو چشم خویش دیده در ناحیه گودال را کرده روایت دیده چگونه گرگ‌ها با چنگ و دندان پیراهنِ ارباب را کردند غارت دربین سنگ و نیزه و شمشیر دیده یک پیرمردی زد عصا باقصدِ قربت آقای ما را نیزه‌داران غسل دادند باآب نه، والله با خونِ جراحت در پیش چشم خواهرش سَر را بُریدند کُندیِ خنجر ذبح را کرده اذیّت پرده نشینِ کبریا را دوره کردند با شمر و خولی می‌رود زینب اسارت آن محملی که پرده‌دارش بود عباس در کوچه و بازار شد بر او جسارت © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب قدر آمده یارب نگاهی به درگاه تو آمد روسیاهی الهی یا الهی یا الهی یگانه جان پناهم ربی العفو ببخشا اشتباهم ربی العفو تو مقصود دعاهای مجیری تو منظور من از جوشن کبیری تو امشب آمدی دستم بگیری بگو بخشیده‌ای این خون‌جگر را گنه‌کارِ شب قرآن به سر را خدا! عبد تو مهمانِ کریم است سرش در زیر قرآنِ کریم است گدای لطف و احسانِ کریم است خودت بشنو فغان و ناله‌اش را عطا کن روزیِ یکساله‌اش را خدا! من امشبی بر تو گدایم به حق فاطمه بشنو دعایم عزادار علی شیر خدایم الها، ربنا استغرالله به حق مرتضی استغفرالله © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا وا می‌شه لب به مناجاتت دیگه غمی با من نمی‌مونه من فکرِ جبـرانِ گناهـامم کی بهتر از تو اینو می‌دونه از بس وسیعه رحمتت یاربّ می‌دونم از من می‌گذری حتّی آغوشِ تو بازه واسه برگشت با تـو نمی مـونه کسی تنهـا خیلی خراب کردم، ولی بازم با روسیـاهی رو به تـو کردم دستی بکش روی سرم از لطف شاید که درمون شه کمی دردم کاشکی صدامو میشنیدی تاکه مشمول لطفت از کـرم باشم کاری نداره واسه تو یاربّ من یه حرم باشم تنها یه حاجت توو دلم دارم اذنی بده تا نینوایی شم من آرزو دارم یه بار دیگه پای پیـاده کربلایی شم امشب چشام بارونی و خیسه میگم " الهـی" با دل و جونم می‌ترسم و می‌پُرسم از تو که من تا مُحرّم زنده می‌مونم..؟ چن تا قسم می‌دم که کارسازه جون رباب و طفلِ شیرخوارِش یاربّ قسم به دستای سـاقی به روضه‌ی مشک و دلِ زارِش امشب مقدّر کن برام یاربّ جون دادنم توو روضه‌ها باشه این نوکر آلوده‌دامن هم امسـال نصیبش کـربلا باشه ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا نگاهت بشود سهم گدایت شبِ قدر می‌شوم زائر ایوانِ طلایت شبِ قدر در خیالاتِ خودم آمده‌ام سمتِ حرم تا بخوانم دو سه خط گریه برایت شبِ قدر چشم را بستم و دادم «به تو از دور سلام» آمدم در نجف و صحن و سَرایت شبِ قدر بینوا آمده‌ام تا به نوایی برسم دردمندم! برسد کاش دوایت شب قدر غرقِ عصیانم و گفتی که بگو: یازهرا فرق دارد به خدا ذکرِ شفایت شبِ قدر عاشقت هست خدا؛ پس بعلیٍ(ع) العفو... رو زدم بر کرمت، شاه ولایت! شبِ قدر نام تو هست امان نامه‌ی از دوزخ؛ پس_ شبِ قدرم به فدایت! به فدایت شبِ قدر چشم در چشم تو گفتم صد و ده بار «ألغوث» تا که بخشیده شوم بعدِ دعایت شبِ قدر ** غمت افتاده به دل! رفتی و با گریه شده_ مسجد کوفه چه دلتنگِ صدایت شبِ قدر بیتُ الاحزان شده این خانه! ببین جمع شدند... بچّه‌هایت همگی دورِ عبایت شب قدر! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم دیروزِ من را حسرت یک عمر پُر کرد در کوله‌ام جز ناله‌ی فردا ندارم با آتش عصیان، همه سرمایه‌ام سوخت چیزی برای محشر کبرا ندارم من را بزن تا حال نَفْسم جا بیاید اما نگو دیگر برایت جا ندارم خشم تو هم هرچند از روی علاقه‌ست من طاقت ناراحتی‌ات را ندارم این آخر عمری "شتر دیدی ندیدی" سنگین شده پرونده‌ام، امضا ندارم با این‌همه آلودگی اصلاً نگفتی کاری به کار نوکر زهرا ندارم بین نجف جان مرا باید بگیری چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم دنیای بی کرببلا یعنی جهنم بی کربلا امیّد به دنیا ندارم مهمانی تو آمد و کاری نکردم دیگر سلاحی غیر گریه‌ها ندارم ** وا کن گره‌های مرا جان رقیه آن دختری که گفت من بابا ندارم با لکنت روی زبانش گفت عزیزم حالا که با سر آمدی، من پا ندارم حالا که دیدم سوخته‌تر بودی از من دیگر گلایه از سرِ سقا ندارم این شهر را روی سر خود می‌گذارم هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e