eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
40.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
280 ویدیو
26 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد تجدید شد وضوی نماز امام عشق بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما نکرد» دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی دندان او هم آن گره‌ی بسته وا نکرد معراج او به روی زمین شد ز پشت زین همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد ✍ استاد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا سایه‌ی تو از سر این کاروان رفت از ترس، رنگ از صورت نیلوفران رفت اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند حسرت به دل، از پیش تو این قد کمان رفت تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت دست تو که افتاد، دستِ کوفه سمتِ پوشیه‌ی حوریه ی این خاندان رفت تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم با خنجری سمت حسینم ساربان رفت من را به جبرِ کعبِ نی بردند آخر بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟! فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت ای محرم زینب خبر داری که زینب وقتی نبودی، مجلس نامحرمان رفت؟! ام البنین باور نکرد اما پس از تو زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی ** به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک‌گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می‌رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده‌ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده‌ای؟ چنین نور واضح کجا دیده‌ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده‌ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه‌ای غمش بوده داغ امان نامه‌ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می‌زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟! 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نه دستى از تن سقا مى‌افتاد نه اشك و آه و ناله كار ما بود على اصغر ديگه گريه نمى‌كرد اگه نهرى ميون خيمه‌ها بود كسى به اشك‌مون خنده نمى‌كرد سرت سر به سر نيزه نمى‌ذاشت اگه بودى، ديگه بابا حسينم عمود خيمه‌مون و برنمى‌داشت به عمه زينب انقد سخت نمى‌گْذَشت دلش رو غصه و ماتم نمى‌برد آره من خوب مى‌دونم عموجون اگه بودى كسى سيلى نمى‌خورد روى نى‌ها نمى‌رفتى عزيزم الان اين قدر دور از ما نبودى كسى توو علقمه چشمت نمى‌زد اگه تو اين همه زيبا نبودى ولى افسوس داغ دورى تو بايد روى دل تنگم بمونه بابام مي‌گفت: حتما حكمتيه خدا هر چى اراده كرده، اونه سراغت رو كه از عمه مي‌گيرم اونم ميگه تورو جايى نديده تموم خاك و دنبال تو گشته و هيچى غير زيبايى نديده! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان كه وقت عطش جرعه‌اي گوارا را طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را هنوز جاي علامت به شانه‌ی پدر است سپرده زير علم دست صاحبش ما را دوباره خانه‌ی ما سفره‌ی ابالفضل است گمان كنم گره‌اي هست كار بابا را به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد اگر دهند به دستم تمام دنيا را به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا ميان دسته ميانداري مسيحا را غروب مي‌كند از فرط خجلتش خورشيد نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش خدا به ماه رسانده‌ست دست دريا را خدا كند برساند به خيمه مشكش را خدا كند نبرند آبروي سقا را خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد خدا كند برسانند زود زهرا را ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم افتاده‌ام تنها به چنگ دشمن و آن بازوی لشگرشکن ندارم زین حال من، عدو گرفته نیرو چون قدرتی دیگر به تن ندارم شد پاره مشگ و آب‌ها فرو ریخت به خیمه، روی آمدن ندارم شرمنده‌ام اخا، چو پیشم آیی من قدرت بر پا شدن ندارم زینب مگر چشم مرا ببندد در کربلا، مادر که من ندارم پوشیده‌ام لباس فخر و عزت چه غم اگر که من کفن ندارم به مادرم ام‌البنین بگوئید: دیگر غمی ازین محن ندارم جز وصف حال عاشقان حسانا در مَطلبی میل سخن ندارم ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
طاق ابرویت مرا سمت مصلی می‌کشد اشک، چشمان تو را مانند دریا می‌کشد از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری عکس مشکی را به روی خاک صحرا می‌کشد ماه جایش آسمان است علتش این است اگر آسمان دارد تو را بالا و بالا می‌کشد یک عمود آهنین آمد... سرت پاشیده شد ناله‌ات امّ‌البنین را دارد این جا می‌کشد راهزن‌هایی که دور پیکرت حلقه زدند کارشان در علقمه دارد به دعوا می‌کشد تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود یک به یک از پیکر تو تیرها را می‌کشد سینه و پهلوی تو بوی مدینه می‌دهد می‌کشی درد عجیبی را که زهرا می‌کشد رفتی و چشمان هرزه روی زینب باز شد نانجیبی بی‌حیایی را به معنا می‌کشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تابید بر آب، ماهتابی در آب، قدم زد، آفتابی گفتند: گرفته آب در دست راوی سخنی به جا نگفته‌ست از ذهن بلند این علمدار حتی نگذشت، فکر این کار این دست در آب؟ نه! خیال است نزدیک دهان؟ مگو، محال است لب تشنه حسین و تر لبانش؟ حتی نگذشت از گمانش هیهات! اگر عموی اصغر حتی به خیال، لب کُند تر حتی نگذشت از ضمیرش سیراب ببیندش، امیرش ای بی‌خبر از مرام عباس! این ننگ کجا و نام عباس کی بگذرد از خیال دریا نوشیدن آب، قبل مولا؟ سقای حرم! دوباره برخیز منگر تو به مشک پاره، برخیز این مشک، عمود اگر گذارد اندازه‌ی اصغر آب دارد برخاست عمو و مشک برداشت افسوس! که آن عمود نگذاشت ای بارگه ادب، اباالفضل! ای ساقی تشنه‌لب، اباالفضل! از چهره، بکش نقاب امشب ماهی تو، بیا بتاب امشب بنگر قمرا ! که بی‌قراریم داریم تو را و غم نداریم ای کارگشای ارمنی‌ها سوگند دعای ارمنی‌ها حق است که دارد این همه مست دستی که دل از حسین برده ست زنجیر فراق، بسته ما را بی دست، بگیر دست ما را حیدر نسبی، علی تباری تو وارث برق ذوالفقاری سقا و برادر حسینی دلداده و دلبر حسینی احوال زمانه بس عجیب است ای میر حرم! حرم غریب است ماییم و غم و دعای عهدی ای ماه عمو! بگو به مهدی: عالم، همه بی‌قرار اویند عمری‌ست در انتظار اویند او که حسنی است در کرامت تکرار حسین، در شجاعت مانند علی‌ست، هیبت او مثل قمر است، غیرت او ای دست گره گشا، اباالفضل! یا عشق! دخیل یا اباالفضل! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
طفلان حرم بعد تو ماتم‌زده بودند خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند با حال پریشان و دل شعله‌ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورت‌شان سیلی محکم زده بودند آن روز غم‌انگیزترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم‌زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود، نه انگار تو بودی سقای حرم میر و علمدار تو بودی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به پیکرش نه فقط تیر، بال و پر شده بود حسین از غم او دست بر کمر شده بود همین‌‌که گفت اخا خیمه را عزا برداشت نگاه‌ها نه فقط مات، بلکه تر شده بود لب ترک ترکش متن روضه‌ی باز است که مشک‌پاره از این داغ، نوحه‌گر شده بود رشید بودن او کار دست زینب داد نگاه نافذش از چشم‌ها نظر شده بود هر آن‌که بود کشید و بُرید و زخمی کرد قد بلند اباالفضل...، مختصر شده بود دوباره فاصله‌ی لشکر و حرم کم شد شکاف بین دو ابروش بیشتر شده بود گرفت بین دو زانو که تیر را بکشد اگرچه زخم ِ سه شعبه عمیق‌تر شده بود کمی ز ساقه‌ی تیر سه شعبه بیرون بود کشیدنش چقدر سخت و دردسر شده بود زمین که خورد، صدا کرد استخوان سرش پس از عمود و کمان نوبت تبر شده بود چه طعنه‌ها به من این‌ مردمان پست زدند کنار دست بریده، چقدر دست زدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تیرها با تنت چه ها کردند؟ قامتت را چگونه تا کردند؟ از تنت تیغ‌های پر کینه دست‌های تو را سوا کردند دست‌های تو را نه انگاری دست‌های مرا جدا کردند حرمله‌های مست کشتن تو پیش من بزم‌ها به پا کردند همه‌ی نیزه‌ها جدا جدا بر تنت یک شکاف وا کردند با چه مکری شکاف فرق تو را بد‌تر از فرق مرتضی کردند برق چشمان تو هدف بود و تیرهایی که کم خطا کردند تن چون کوه استوار تو را پخش در خاک کربلا کردند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کشید چشمِ تو خورشید کاملِ ما را گرفته وسعتی از نور، محفل ما را به سمت جَذْبه‌ی داغ تو جذب خواهد شد هر آنکه خوب ببیند دلائلِ ما را همه، بنی اَسَدِ بوریا‌به‌دستِ توائیم به گُودِ عشق کشاندی قبائل ما را همیشه پرچم تو روی دوشِ این خانه‌ست غمت حسینیه کرده‌ست منزل ما را هزار روزَنِ اُمّید را در آن وا کن لباس کهنه‌ی خود فرض کن دل ما را چِقَدر تیغِ فراقِ تو کُشته‌مُرده گرفت... خودت قصاص کن این‌بار قاتل ما را قسم به دامن آتش گرفته‌ی طفلت شرارِ هجر تو سوزانده حاصلِ ما را "منِ" نشسته دمِ در..، غذا نمی‌خواهد به کربلا برسان دست سائل ما را فنونِ اهل جنون درس می‌دهد یک عُمْر... بیا ببین هنرِ پیرِ عاقلِ ما را اواخرِ همه‌ی ما کنارِ جز تو مباد! تویی که خاطره کردی اوائل ما را فرات، مِلکِ سند خورده‌ی اباالفضل‌ست سپرده‌اند به عبّاس ساحل ما را همین که خورد زمین..، دستگیر عالم شد هزار مرتبه حل کرده مشکل ما را ** نوشته‌اند سرش روی نیزه بند نشد همین به ضَجّه رسانده مقاتل ما را عقیله بعد علمدار رو به علقمه گفت: خدا بخیر کند وضع محمل ما را سنان یکی دو قدم مانده تا به‌من برسد تو نیستی بِکِشی حدِّ فاصل ما را ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به شام تیره‌ی ما صبحِ روشنا عباس سفینه، عشقِ حسین است و ناخدا عباس تو آن طریقِ نجاتی که می‌رود تا عرش مسیرِ روشنِ توحید تا خدا عباس شروع منقبت توست، انتهای کلام ورای مرتبه‌ی عشق تا فنا عباس خوشا به آنکه کناره گرفت از دنیا غریبه با همه شد، با تو آشنا عباس به زخمِ خویش نمک گرچه می‌زنم شادم که دردِ خسته دلان را کند دوا عباس برو به خاکِ حریمش به سجده طوفی کن که بهرِ چشم دلِ ماست توتیا عباس بشوی لوح دل و رو به قبله‌ی جان کن ز سوز سینه بخوان و بزن صدا عباس بگو تو یکصد و سی و سه مرتبه باعشق به نامِ نامی سلطانِ اولیا عباس مخواه از کرمش کم که لطفِ بسیارش کند به سائلِ خود کیمیا عطا عباس تویی که طعم خجالت چشیده‌ای آقا اراده کن به نجاتِ من از بلا عباس ** گرفت تا به کف آب از شریعه، بر هم ریخت که مستِ عشقِ حسین است هر کجا عباس اگرچه دست ندارد کسی حریفش نیست به تیرِ غمزه بگیرد شکار را عباس میانِ علقمه از هجمه‌ی کمانداران رسید از همه سو بر سرش بلا عباس دمی که خواست در آرد به زانوانَش تیر عمود از طرفی خورد بی هوا عباس "بلند مرتبه ماهی ز صدر زین افتاد" نمود حقِّ وفا را چنین ادا عباس همین که گفت به مولا: أَخا مرا دریاب حسین هم به لبش دم گرفت أَخا عباس عمودِ خیمه‌ی او را کشید ثارالله به خیمه ناله بلندست: عمو، بیا، عباس ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر می‌شد دمی با رزم‌جامه روی زین پیدا هم‌آوردی نمی‌شد در تمام سرزمین پیدا "سقاهم ربهم" را تا نمی‌خواندند در گوشش برای امر سقایی نمی‌شد جانشین پیدا به قصد رزم تا می‌تاخت در هر معرکه، می‌شد سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا زمین از زخم‌های تازه پر می‌شد اگر هربار نمی‌شد زیر تیغش شهپر روح‌الامین پیدا به‌غیر از لحظه‌ای که اخم او را دیده در صفین ندیده مالک اشتر هراسی در جبین پیدا "اشِداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال نمی‌شد در دلش از دوستان یک‌ذره کین پیدا خجالت می‌کشید از زینب کبری از آن وقتی که با ننگ شده شمر لعین پیدا زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟" از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا امان از لحظه‌ای که شیرمردی خسته و زخمی زمین افتاده بود و گرگ‌ها شد از کمین پیدا عمود خیمه را بابا کشید آن‌جا که دیگر شد حَکیم بن طُفیلی با عمود آهنین پیدا تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد به هرسو قطعه‌ای از "عین‌‌ و با و آ و سین" پیدا حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمی‌داشت که گویی در زمین گردیده قرآنِ مبین پیدا تمام پیکرش بر خاک می‌لرزید آن دم که شد از گودی صدای ناله‌ی "هل من معین؟" پیدا کنار حضرت صاحب‌زمان در روضه‌اش هستند پیمبرها - سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین - پیدا دوایش گفتن یک جمله‌ی "یا کاشف الکرب" است اگر هرجای عالم شد دلِ اندوهگین پیدا برای حضرت عباس طوری گریه کردم که شده لبخند در روی کرام‌الکاتبین پیدا گرفتم در دوعالم دست‌هایش را، یقین دارم که در محشر برایم می‌شود حصن‌حصین پیدا دلم تنگ عمود آخر است، آن‌دم که خواهد شد به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل تبرک می‌کند هر سفره را نان ابوفاضل کسی که اربعین تا کربلا رفته است می‌داند تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل چه جای غصه‌خوردن هست تا وقتی که در عالَم گره‌ها باز خواهد شد به دستان ابوفاضل کمیت زندگی‌َش لنگ می‌ماند هر آن کس که نمی‌بندد دخیل‌َش را به دامان ابوفاضل پس از حیدر نوشتم لا فتی الا اباالفضل و سپس لا سیف الا تیغ بُران ابوفاضل گدا از صحن او مانند سلطان می‌زند بیرون که می‌بارد کرم از طاق ایوان ابوفاضل امام ارمنی‌ها اباالفضل است که باید گفت آن‌ها را مسلمان ابوفاضل برای وصف ایثار و وفای او همین بس که شکست ابرو ولی نشکست پیمان ابوفاضل گره در کار مشک افتاد تا بر خاک دست افتاد گره وا می‌شود تنها به دندان ابوفاضل فقط داغ برادر را برادر‌مُرده می‌داند که زینب را در آخر کشت فقدان ابوفاضل ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قیام می‌کنم و می‌دهم سلام به دستت که مثل واجبِ عینی‌ست احترام به دستت به ما نمی‌رسد افسوس غیرِ حسرتِ پابوس مقامِ توست پُر از بوسه‌ی امام به دستت ببخش اگر دَمِ پابوس، باز بی‌ادبی شد دخیلِ حاجتِ ما می‌رسد مدام به دستت شفای اهلِ قبور از تو نیست کارِ بعیدی که داده است خدا اختیارِ تام به دستت به ریزریزِ امان‌نامه نیز دست ندادی نمی‌رسد به سری فکرِ اتهام به دستت میان نیزه و شمشیر و مشک بود رقابت که ظهر روز دَهُم می‌رسد کدام به دستت حسین، لب تر کرد و به مشکِ تشنه نظر کرد سپرده شد غمِ یک کارِ ناتمام به دستت در آن طواف که بودند جمع آب و ملائک رسید قرعه به تیری در استلام به دستت قیامِ رایتِ حق را نوشته‌اند به پایت حسین داده عَلم را عَلیَ‌الدوام به دستت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرکس که دل بر کربلا و بارالهش بست بار قیامت را به یک بار نگاهش بست دیشب منادی گفت "کل الخیر فی بابه" باید که بنشینیم ما در بارگاهش، بست هر کس کمر بر خدمت او بسته مثل جُون گیسوی او را نیز بر زلف سیاهش بست چکمه به دوش آمد غبار کفش او باشد حُر بست راهش را و دل بر گرد راهش بست آغوش گرمش را برای دشمنش وا کرد هرچند دشمن آب را هم بر سپاهش بست ** خون شد دلی که مرکب مهر حسینی شد وقتی حنا از خون پاکش ذوالجناحش بست آتش مگر بس نیست آنقدری که در دل‌هاست؟ خودرا چرا بر خیمه‌های بی پناهش بست؟ ✍حجت‌الاسلام 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در حرم چشم انتظارانِ فراوان داشت حیف علقمه بی تاب بود، آن‌روز مهمان داشت حیف سهم آبش را سه روزی سهمِ طفلان کرده بود روی لب‌ها از تَرَک زخمی نمایان داشت حیف رفت سمت خیمه‌ها؛ اما هوا تاریک شد علقمه از تیر و تیغ و نیزه، باران داشت حیف خَم شده بر مَشک اما دست‌ها را جا گذاشت این پناه خیمه‌ها ردی شتابان داشت حیف یک سه‌شعبه آمد و درجا سه جایش را شکست حیف شد ماه حرم انبوهِ مژگان داشت حیف مَشک را وقتی به دندان داشت چشمش را زدند مَشک را وقتی به دندان داشت، دندان داشت حیف کم‌کم از قد رشیدش در مسیرش ریخت، ریخت کاشکی این ضربه‌های سخت، پایان داشت حیف با سه‌شعبه ناگهان اُفتاد با صورت زمین بین صدها درد، این دردی سه چندان داشت حیف خورد با صورت زمین، پهلویش اما درد کرد خورد پیش مادری که دست لرزان داشت حیف می‌زدند و دور می‌گشتند و هِی می‌آمدند لشگری که چند‌صد قاری‌ِقرآن داشت حیف خواهری از خیمه دارد روسری می‌آورد مادری بی شیر هم طفلی به دامان داشت حیف دخترک کنج خرابه دست بر مویش کشید با خودش می‌گفت: روزی هم عمو  جان داشت حیف ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بنویسید ابالفضل، بخوانید حیا بنویسید علمدار، بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات، بخوانید روا بنویسد که سقاست، بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهواره‌ی طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نسیم آمده با سوز آه سرد به خیمه نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت: کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه همینکه تیر به مشکش نشست، شد متحیر نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه همینکه تیر به چشمش نشست هلهله برخاست حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه... نگاه کوه به سوی خیام مانده مبادا نگاه چپ بکند باد هرزه‌گرد به خیمه عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش نمی‌گذاشت جسارت کند نبَرد به خیمه..‌. ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است آنچه بعد از تو نبیند دل من، امید است من چگونه خبرت را برسانم به حرم مانده‌ی بال و پرت را برسانم به حرم همچنان دخترم از خیمه تو را می‌خواند خواهرت منتظر آمدنت می‌ماند هلهله‌ها خبر از دست بریده داده خبرم را به حرم، قدِ خمیده داده قامتم از غم بی دستی تو "تا" مانده کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده بدنت پر شده از تیر، تماشا سخت است حرِکت دادن این جسم از اینجا، سخت است بروم پیکر بی دست تو را پس چه‌کنم؟ کینه‌ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم؟ تن بی دست تو با نیزه لگدکوب شده حرمله با غم تو، حال دلش خوب شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ميان غُربت و غم بي برادرم كردند كنارت ای گل پرپر، چه پرپرم كردند به جای آن كه رسد مرهمی به زخم دلم چقـدر هلهله بر ديده‌ی ترم كردند كجاست دست علم‌گير تو علمدارم چه با امير و سپه‌دار لشکرم كردند پس از شهادت اكبر، كنار پيكر تو اسير پنجه‌ی درد مكررّم كردند ز بار داغ گرانت شكسته شد كمرم به جسم پرپر تو چون برابرم كردند نديده بود كسي اين چنين شكسته مرا كنون نظر به دل درد پرورم كردند همين كه چشم به چشم تو دوختم، ديدم ميان موجه‌ی غم‌ها شناورم كردند حضور فاطمه در علقمه گواهی داد كه خون به جان و دل پاک مادرم كردند نوشت كلک «وفایی» كه با شهادت تو شبيـه آينه‌های مكدّرم كـردند ‏ ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لحظه‌ای آمدی که افتادم پیشِ پایت نشد که برخیزم تو برایِ من اشک می‌ریزی من برایِ تو اشک می‌ریزم دست‌هایم قلم شد و بی دست از بلندایِ مرکب افتادم بگذر از من اگر به محضرِ تو اینچنین نامرتب افتادم روزِگاری عجیب دارم من از حرم شرم می‌کند سقا من که امیدِ یک جهان هستم غصه‌ی مَشک می‌خورم حالا تیرها چون به سَمتِ من آمد سنگری دورِ مَشکِ خود بودم آبرویم که ریخت رویِ زمین شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم بدتر از این نمی‌شود حالا قحطِ آب است و من زمین‌گیرم به سکینه بگو که شرمندم با همین شرم و غصه می‌میرم جانِ من فکرِ دیگری بهرِ آن لبِ خشکِ خردسال کنید رفتی از من به اهلِ خیمه بگو این دَمِ آخری حلال کنید مادرت آمده به بالینم السلام علیک ای بانو کمرت را گرفته‌ای، او هم دستِ خود را گرفته بر پهلو برو از پیشِ من نمان اینجا ساعتی بعد، بینِ گودالی هیچکس پیشِ تو نمی‌ماند آن زمان که خودِ تو پامالی من و تو می‌رویم اما من به فدایِ غمِ دلِ زینب وَ قرارِ من و شما باشد رویِ نیزه مقابلِ زینب ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e