eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم‌ به به خانه می‌رسی و خسته هستی از سرکار به خانه می‌رسی و می‌وزد نسیم بهار به خانه می‌رسی و دخترت چه خوشحال است دو بوسه می‌بَرَد از گونه‌ات شبیه انار تو کوه می‌شوی و از تو می‌رود بالا تو اسب می‌شوی و روی پشت توست سوار تو ریسه می‌روی از لحن کودکانه‌ی او دوباره وعده بگیرد عروسک از بازار سکوت می‌کند و روی سینه‌‌ی تو سرش به خواب می‌رود آغوش توست مثل حصار ** دوباره می‌پَرد از خواب و نیستی اینجا دلش دوباره گرفته برای یک دیدار تو قهرمان قشنگِ جهان او هستی شهیدِ عشق، شهیدِ اراده و ایثار ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به دوباره زلف تو افتاد دست شانه‌ی من طنین نام تو شد شعر عاشقانه‌ی من پس از تو جمع نکردیم جانماز تو را اتاق تو شده حالا نمازخانه‌ی من هنوز مثل همیشه دلم که می‌گیرد تویی مخاطب غم‌های دخترانه‌ی من بغل گرفته‌ام عکس تو را و می‌اُفتد به روی صورت تو اشک دانه دانه‌ی من دلم برای تو تنگ است بهترین بابا کجاست آغوشت؟ ها؟ کجاست خانه‌ی من؟ چقدر کار بزرگی‌ست دخترت بودن چقدر بار بزرگی‌ست روی شانه‌ی من © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ریختن واژه‌های انقلابی در شعر، اسمش مداحی انقلابی نیست... ✔️حاج مهدی رسولی در گردهمایی نوحه سرایان کشور گفت: مداحی انقلابی این نیست که واژه‌های انقلابی را با بیل در شعر بریزیم. یک مرتبه به رهبری عرض کردم دعا کنید ما مداحان از گزاره‌های انقلاب به مبانی انقلاب برسیم. آقا فرمودند: این حرف بسیار جدی است، آن را محقق کنید. © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز فاتح بَدر و خَندق و خِیبر اَسدالله! مُرتضی! حِیدر! ✍استاد @dobeity_robaey
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز ؛ ؛ «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ سال‌روز ؛ دستِ اسلام را چرا بستيد!؟ فاتح بدر و خندق است اين مرد يادتان رفته درب خيبر را با همين دست‌ها شكست اين مرد يادتان رفته در حنين و احد ذوالفقار گره‌گشايی داشت يادتان رفته تا همين ديروز در مدينه برو بيايی داشت شرم‌تان باد! ناجوانمردان نكشيدش چنين غريبانه اسدالغالب است، می‌جنگد پنجه در پنجه، مرد و مردانه يادتان رفته از لبِ تيغش جايِ خون، رأفت و كرم می‌ريخت يادتان رفته بی‌زره، تنها لشگری را علی به هم می‌ريخت يادتان رفته ذوالفقارش را ماجراهای فنِ دستش را مَرحبُ و عَبدوَد دو نيم شدند يادتان رفته ضربِ شستش را يادتان رفته آن رشادت‌ها مرد ميدان غزوه‌ها می‌شد تا شماها فرار می‌كرديد سپر جان مصطفی می‌شد نبريدش چنين، يدالله است كفر از او سيلی عيان خورده ای عرب‌های بی‌حياء؛ اصلاّ اسم حيدر به گوش‌تان خورده؟ نور توحيد را نمی‌بينيد!؟ كور دل‌های باطن‌آلوده وا كنيد اين طناب‌ها را زود او برای خودش كسی بوده تيره‌بختان ز فيض محروميد در صف دشمن ولی هستيد رفته از يادتان كه مديونِ دست پُر پينه‌ی علی هستيد حرمتش را نگه نمی‌داريد!؟ روي دوشش عبا بيندازيد او غرورش شكسته نامردان از سرش تيغ را بيندازيد پا برهنه به مسجدش نبريد او خودش خاكیِ خدايی هست نيمی از كينه را نگه داريد چون كه گودال كربلايی هست كربلا باز فرصت خوبی است عقده‌هاتان به كار می‌آيند سرِ بر نيزه رفتن پسرش همه با هم كنار می‌آيند ✍️ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز با شورِ عشق، تاب و توانم درست شد تاب و توان و روح و روانم درست شد خِلقت بدون لطف تو ممکن نبود نه... از مانده‌ی گِل تو، جهانم درست شد بی شک دلیل زندگی من شدید و بعد... جانم، جوانی‌ام، هیجانم درست شد نبضم اگر نبودی از اول، صدا نداشت با ذکر یا علی، ضربانم درست شد کارم گرفته بود و گره خورده بود و تا... دیدید لحظه‌ای نگرانم، درست شد با گـندمـی که فاطمه در آسـیاب کرد با دستِ مهربانِ تو نانم درست شد مهر و ولای فاطمه توحید اقامه کرد نام تو را که گفتم، اذانم درست شد از بـُهت ضربه‌ی تو به خندق، دهانشان... شد باز و بسته، واژه‌ی "جانم" درست شد ممنونم از خدا که به عشق تو جای خون رودِ شـرابْ در شـریـانم درست شد توصیفِ شأنِ تو، بخدا کار من نبود گفتـم علـی و فـنِ بیـانم درست شد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز اشک می‌بارید از چشمان سلمان مثل ابر گفت من یک قطره‌ام پیش تو ای دریای صبر! ای خوشا «اللهُ نور»ی که توئی پروانه‌اش خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه‌اش همچنان از طرح آن روزم پشیمانم هنوز آن همه خندق چرا کندیم؟ حیرانم هنوز در سپاه ما مگر آن روز شیر حق نبود حاجتی دیگر به حفر آن همه خندق نبود خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد» هی رجز می‌خوانَد و هی بی قراری می‌کنی وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می‌کنی «لا فتی»! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو گفت احمد: نه، ولی نه از هراسِ جانِ تو گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود گفت نه، تا دست آن پر ادّعاها رو شود دیدمت شیر جوان! تا ‌آمدی غرّان ز رَه گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه عمرو! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت خوب می‌بینم که می‌چرخد اَجَل دورِ سرت گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود اسم آن‌ها که علی ابن ابی طالب نبود در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان! دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان قلب حق در سینه‌ی من در پس این جوشن‌ست جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن ست آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم روز خندق را همان روز الستم می‌کنی خون فرقم را تو می‌ریزی و مستم می‌کنی فرق من باز و سپر باز و دهانِ تیغ باز با سه لب، لبیک می‌گویم در این راز و نیاز باده مست و باده نوشان مست و ساقی مستِ مست مست می‌چرخد به دورش عالمی ساغر به دست پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم تیغ را برگیر، بسم الله رحمن الرحیم برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد تا به راه انداختی آن گِردباد حیدری عمروْ جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغِ دودَم هم چپ و هم راست بودی، پلک تا می‌زد به هم در زمین با لرزه‌ی گامت قیامت می‌کنی «یا قسیم النار و الجنة»! چه قسمت می‌کنی؟ می‌زنی شمشیر هم چون آذرخشی مرگ‌بار نه، نمی‌فهمد زبانی عمروْ، الا ذوالفقار تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پَرَست پر درآورده‌ست، حق دارد، به دست حیدرست یک نفس بر عمروْ می‌تازی و او درمانده‌ است تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می‌کند پیش تو شیر قدیمی کار آهو می‌کند باورش می‌شد اگر رزم تو در بدر و اُحُد پیش تیغت وا نمی‌ماند این چنین در کار خود گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست او نمی‌دانست سیف الله، بعد از این علی‌‌ست باورش شد پنجه‌ها وقتی اسیر شیر بود باورش شد قدرت بازویت امّا دیر بود تیغ برّان بود، امّا تیغِ ایمان را زدی پای او نه پایه‌های کفر و عصیان را زدی نقشه‌ی اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب شَر به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی دیو مردم خوار را چنگال و دندان بشکنی پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم چیست پا، وقتی نیاید در صراط المستقیم؟ مثل بُت آن کوهِ آهن بر زمین افتاده بود کفر بر پای امیر المومنین افتاده بود عمروْ!، عُمرت غرورت از کفت بیرون کشید عبدِ «وَد» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟ عمروْ! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟ عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی! عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی! در دلم توفان اسرار تو دامن می‌کشد وای اگر گویم، ابوذر تیغ بر من می‌کشد آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی‌ست کیست؟ آن که می‌داند در این عالم که حیدر کیست، کیست؟ من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من باز هم با چاه رازت را بگو مولای من ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز دست خدا و نفْسِ پیمبر فقط علی‌ست شمشیر و شیرِ خالقِ اکبر فقط علی‌ست بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال ما را امام و هادی و رهبر فقط علی‌ست دست خدا که با سر انگشت خویشتن خورشید را نمود مسخر فقط علی‌ست بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند اعلان کنید فاتح خیبر فقط علی‌ست این نام را مباد به دیگر کسان دهند این حق حیدر است که حیدر فقط علی‌ست مردی که جان به دست، شب جای رسول خفت به بستر فقط علی‌ست ای تشنگان حشر به حق خدا قسم باور کنید ساقی کوثر فقط علی‌ست مردی که در مهاجر و انصار از نخست گردید با رسول برادر فقط علی‌ست دیوار کعبه سینه گشود از برای او مولود بیت حضرت داور فقط علی‌ست نوزاد بیت و صاحب بیت و امیر بیت مهمان بیت همره مادر فقط علی‌ست آن شیر کبریا که در ایام کودکی از هم درید پیکر اژدر فقط علی‌ست روز احد به رغم تمام فراریان یاری که گشت دور پیمبر فقط علی‌ست از منبر رسول خدا آید این ندا بعد از رسول، صاحب منبر فقط علی‌ست کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علی‌ست ممدوح «انّما» که خدا گفته در کتاب گفتیم و گفته‌اند مکرر فقط علی‌ست در روز حشر پیشروِ ختم انبیا صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علی‌ست شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو_ با دست خویش داد به قنبر فقط علی‌ست دست خدا که یک تنه در عرصۀ نبرد بگرفت سر ز عمر دلاور فقط علی‌ست در فتح بدر و خیبر و در خندق و احد بالله قسم امیر مظفّر فقط علی‌ست آن بت‌شکن که در حرم خاص کبریا بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علی‌ست «اِلّا علی» ندای خدا بود در اُحد ممدوح این ندای منور فقط علی‌ست فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس این شهر علم را که منم، "در" فقط علی‌ست آن کو به کودکی به رسول خدا مدام بوده انیس و مونس و یاور فقط علی‌ست گو صد خلیفه بعد پیمبر فقط علی‌ست آن را که حق نموده مقرر فقط علی‌ست «میثم» امیر خلق و رفیقِ فقیرِ شهر_ در عالم وجود سراسر فقط علی‌ست ✍ استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود، روی حیدر فقط حساب کند آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند با دَم یا علی به هر دو دَمش، با هجوم سریع و پشت همش ذوالفقار برهنه کاری کرد، ملک الموت اعتصاب کند می‌پری آن طرف سواره ولی، عمرو! آن سوی خندق است علی جنگجویی ندیده‌ام چون تو، سوی مرگش چنین شتاب کند دلت از او شنید و نرم نشد؟ پیش خورشید بود و گرم نشد؟ پس لب ذوالفقار او تنها می‌تواند تو را مجاب کند فرق او را شکافتی، بشکاف!، مُحرِم است او و خواست قبل طواف در وضویش به رسم عاشق‌ها، روی خود را به خون خضاب کند تیغ بر عمرو پهلوان حیدر، آنچنان زد که حضرت داور ضربه‌ی روز خندقِ او را، بهترین ضربه انتخاب کند در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید خاک خود را به باد خواهد داد، رزم اگر با ابوتراب کند همه دیدند امیر می‌آید، زودتر از غدیر می‌آید کی شود یک امینیِ دیگر، شرح آن ضربه را کتاب کند؟ بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک است ولی رقص خرمافروش بر سرِ دار، دل ما را همیشه آب کند بعد یک عمر ذکر یا حیدر، مطمئنیم ساقی کوثر به دل کوزه‌گر می‌اندازد، خاک ما ساغر شراب کند قلب ما در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند بنده‌ی حیدرند بگذارید، او بیاید خودش حساب کند شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند1 شعر شمعی برای تو که نشد، قد گلدسته‌های تو که نشد 2 شادم اما، مگر شنیده کسی، شاعرش را علی جواب کند؟ 1- به ذره گر نظر لطف بوتراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند 2-اشاره به زمزمه ساده و خالصانه شمع‌ سازی که مورد عنایت مولا قرار گرفت: شمع می‌سازم برایت یا علی / قد این گلدسته‌هایت یا علی ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌مناسبت ١٧ شوال، سال‌روز دلم غير ايوان پناهي نداشت دلم زائري بود و راهي نداشت دلم در بساطش جز آهي نداشت علي داشت آن را كه شاهي نداشت به دور امير كرم گشته‌ام صد و ده قدم در حرم گشته‌ام به او گفتم اي شاه راهم بده امان نامه‌اي بر گناهم بده لياقت به يك دم نگاهم بده پناهي ندارم، پناهم بده صدا زد پريشاني‌ات با علي اگر خسته جاني بگو يا علي همين لحظه‌ها بود پيدا شدم علي گفتم و از زمين پا شدم شب و روز حيران مولا شدم گدا بودم او خواست آقا شدم دلِ من بدون علي بي كس است بميرم ببينم علي را بس است تحمل به اين نور لابد نبود ترك خوردن كعبه بي خود نبود و كعبه كه جاي تَرَدُد نبود پس اين ها همه يك تولد نبود خدا خواست ثابت كند بر جهان علي هست يكتاترين در جهان فقيري كه انگشتر از او گرفت سليمان شد و ذكر ياهو گرفت زمين تخت او آسمان تاج او به دوش نبي بود معراج او اگر مدح او بر لبم جا گرفت يدالله دستان من را گرفت به من گفت از مرد خندق بگو بيا از عليٌ مع الحق بگو سه بار از نبي اذن ميدان گرفت علي هست پس مصطفي جان گرفت نبي گفت جانم به قربان او علي جان من هست و من جان او علي با خدا و خدا با علي علي يا خدا گفت، حق ياعلي اميري نداريم الّا علي اگر ناتواني بگو يا علي © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گر دَم ز ولایش نزنم، می‌میرم گر پَر به هوایش نزنم، می‌میرم در هَر نفسی علی‌علی می‌گویم یک‌لحظه صدایش نزنم، می‌میرم @dobeity_robaey
روضه‌ی مادرِ سادات به‌مناسبت سال‌روزِ گر «علی» پیکر یک عَبْدُوَد انداخت به خاک پُشتِ دَر «فاطمه» درگیرِ چهل عَبْدُوَد است @hosenih
🌱 به‌امید ِ ظهور🌱 ای کاش، نشانی از هلالم بدهند روزی وصالم بدهند از رؤیتِ روی ماهِ مهدی چه خبر؟ ای کاش جوابی به سؤالم بدهند @hosenih
🔸ز گمنامان درخشد بام ایران🔸 🔹يادواره شهید حجت‌الاسلام مهدی مطلبی (مؤسس پایگاه حسینیه) میهمانان: 👤 دکتر سعید جلیلی 👤 مهندس حسین آبنیکی 👤 حجت‌الاسلام حسین ایزدی 👤 آقای محمدصادق شهبازی 🕙 چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت | ساعت ۱۵ 📍 دانشگاه تهران، سالن شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی
عادتاً دم ز عشقِ یار نزن بی عمل حرفِ انتظار نزن سَر تو گرم بازیِ دنیاست لافِ مجنونِ بی قرار نزن زار زد از گناهِ تو آقا توبه کن از‌ گناه، زار نزن از غریبی درش بیار! انقدر... از غریبی او هوار نزن تا ز هر دامنی نشُستی دست دست بر دامن‌ِ نگار نزن قول دادی! بمان سَرِ قولت زیرِ این قول و این قرار نزن هرچه را از دلت کنار زدی عشق او را ز دل کنار نزن پدر ماست گرچه بد شده‌ایم به دلِ خسته‌اش شرار نزن... کربلا منتهای خوشبختی‌ست پَر سوی غیر این دیار نزن تا نرفتی میانِ صحنِ حسین حرفی از خیر روزگار نزن... © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جهان اگرچه که در ظاهر امن‌وآرام است ولی بدون تو در هاله‌ای از ابهام است تمام آن‌چه که درباره‌ی تو می‌دانیم اگر درست تأمُّل کنیم، اوهام است قسم به‌دوستی گرگ‌ومیش صبح‌وغروب که غیر بام تو هر بام دیگری دام است در این زمانه‌ی‌شهرت، خوشا‌به‌حالِ دلی، که آشنای تو و بین خلق گمنام است تفاوتی نکند پیر یا جوان بودن کسی که از غم هجران نمرده ناکام است در این تلاطم امواج تند سردرگُم خیال هر اقیانوس با تو آرام است برای سوختن آماده‌اند عُشّاقت چرا که پخته‌شدن آرزوی هر خام است سپیده‌وار سر از شب برآر ای خورشید که آفتاب جهان بی‌تو بر لب بام است © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از دستِ دوتا پای فلج خسته شديم از راهِ دراز و بار کج خسته شديم در عشق، هزار دسته‌گي افتاده‌‌ست عَجِّل لِوَلیَّکَ الفَرَج! خسته شديم! ✍ @dobeity_robaey
؛ ؛ تا که دور از هجمه‌ی ویرانگرِ طوفان شود دُرّ ارزشمند باید در صدف پنهان شود آسمان خورشید را دورِ سرت چرخانده تا_ غرقِ زیباییِ محجوبانه‌ات باران شود گوهرِ نابِ وجودِ تو به غیر از نور نیست پس سزاوار است دور از ظلمتِ عصیان شود چادرت شد پیله‌ی پرواز تا اقلیمِ عشق باید از پروانگی‌هایِ تو دل حیران شود پادشاهی کن! که داری بر سرت، تاجِ حجاب کاخِ شاهان با وقارت اینچنین ویران شود چشم‌های هرزه را یک لحظه خرج خود نکن حیفِ آن زیباییِ بی نقص که ارزان شود با حیا پیغمبری کن در خیابان! سر به زیر چشم‌های هرزه را بگذار با ایمان شود باید از نَفْسی که زینت داده زن را، بگذری تا که سر تا پای تو تفسیری از قرآن شود* زینتِ زن چیست؟! غیر از جلوه‌ی مستورگی زینتِ زن باید احساس ِ پُر از عرفان شود زندگی با بندگی زیباترین آزادی است زندگی این‌گونه دور از ورطه‌ی بحران شود زن شدی تا پاک باشی و وجودِ پاک تو بهترین مأمن برای خلقتِ انسان شود لذتِ مادر شدن گنجی‌ست در دستان تو باید انسان‌پروری این‌گونه جاویدان شود می‌شود آغوشِ پُر مهرت برایش مرهمی تا پس از این مادرانه دردها درمان شود باید از دستانِ تو نسلِ سلیمانی گرفت تا که پای دشمنان با دیدنش لرزان شود! * آیه ۵٩سورهٔ مبارکهٔ احزاب يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرى‌هاى بلند(چادر) بر خود بيفكنند، اين(عمل) مناسب‌تر است، تا (به عفّت و پاكدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند و خداوند آمرزنده مهربان است. ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌شود آیا نظر، بر روی ماهت کنم؟ کاش که اذنم دهی، خوب نگاهت کنم می‌شود آیا شبی، راه بیابم به تو؟ تا که مگر خویش را، یک شبه راحت کنم کاش اگر صبح و شام، رخصتِ دیدار نیست حداقل رؤیتِ گاه به گاهت کنم با نگهی اشک‌بار، آمده‌ام سویِ تو هیچ ندارم جز این، هدیه‌ی راهت کنم آه محال است که، خونِ تو جبران شود گر همه‌ی خَلق را، جمله سپاهت کنم سوختم از غم ولی، عمر مجالم نداد گریه بر این پیکرِ غرقِ جراحت کنم ** وعده‌ی دیدارِ ما، بارِ دگر، کِی؟ کجا؟... اشک امانم نداد؛ خوب نگاهت کنم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای عشقِ تو سلوک الی الله یاحسین روشن ز نورِ شمسِ رُخَت ماه یاحسین با فیضِ طوفِ کعبه برابر بُوَد فقط یک "یاحسین" وقت سحرگاه یاحسین شاهان عالمند گدایانِ کویِ تو برتر غلام توست ز هر شاه یاحسین رویم سیاه و راه ندانم، شها مرا_ تا کشتی نجات ببر راه یاحسین کوهِ گناهِ بنده‌ی آلوده می‌شود با یک اشاره‌ی تو پَرِ کاه یاحسین هم رهنما و هم ره و هم مقصدم تویی همراه تو کجا شده گمراه یاحسین گفتم همیشه موقع برخواستن علی خوردم زمین و گفتم ناگاه یاحسین هجران توست سنگ و چو شیشه‌ست قلب من گشته فراقِ رویِ تو جانکاه یاحسین روزم، شبم، تمامی عمرم چنین گذشت هر دم حسین و بازدمم آه یاحسین ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نگفته‌ام به کسی آنچه در دلم دارم ولی بدان که هزاران هزار غم دارم فروختم به غمت عیش روزگارم را ز برکت غَمِ تو خیر دَم‌به‌دَم دارم خوشم‌ به مرگ، اگر نیست زندگی با تو نفس برای چه وقتی که یار کم دارم؟! من آن‌ گدایِ بدِ بدحسابِ این شهرم... که شب‌به‌شب ز درت خواهش کَرَم دارم به نامه‌ی عملم طعنه زد کسی! گفتم... اگرچه اهل گناهم، امید هم دارم حساب کار من افتاده است دستِ کریم ز برکتش روی هر غفلتم قلم دارم ** کسی مرا برساند به کربلایِ حسین هوای سینه‌زنی بینِ آن حرم دارم © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی شبیه فاطمه لبخند می‌زنی بر چینی شکسته‌ی دل، بند می‌زنی من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش هر صبح جمعه، رو به خداوند می‌زنی کی پرچم مقدس دارالخلافه را بر قُله‌ی رفیع دماوند می‌زنی!؟ در دولت کریم شما حرف فقر نیست آقا تو حرف‌های خوشایند می‌زنی بعد از زیارت نجف و طوس و کربلا حتماً سری به فکه و اروند می‌زنی با اشکِ دیده، آب به قبر مطهّرِ آنان که کُشتگانِ فراقند می‌زنی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e