یکی از خوبیهای این دفتر برنامهریزی تقویمدار بودنش بود،
قبلا هم دفتر برنامهریزی داشتم ولی تقویم نداشتن،
و این خیلی خوب بود.
قسمتای اضافهی به درد نخور هم نداشت و برای نوشتن جای کافی داشت.
نگاه کردن و ورق زدنش بهم حس خوبی بهم میده. انگار دارم یک سالی که گذشت رو میبینم.
از این که لحظاتم اینطوری ثبت بشه خوشم میاد.
مخصوصاً اگه بدونم اون لحظات رو با نظم و برنامهریزی گذروندم و یه کار مفید کردم.
روزهای خوب و بدم رو میبینم.
میبینم چطور روزهای خوبم تموم شدن و روزهای بد هم با همه سختیشون گذشتن و منو قویتر کردن...
دفترهای برنامهریزی سالهای گذشتهم...🌿
البته هیچکدوم رو خودم نخریدم، از خانواده هدیه گرفتم، چون میدیدن من اهل نوشتن کارهام توی دفتر هستم و پلنر به دردم میخوره.
قبل از اینا همیشه کارهای روزانهم رو صبح توی دفتر یادداشتهای معمولی مینوشتم و هرکدوم انجام میشد رو خط میزدم.
این به آدم حس مفید بودن و هدفمند بودن میده.
اگه احساس میکنید زندگیتون داره کسالتبار و بیهدف میگذره، این خیلی راه خوبیه. لازم نیست حتماً پلنر باشه، دفتر یادداشت معمولی هم خوبه.
ممکنه روزهای اول همه کارهاتون خط نخوره؛ ولی بعد عادت میکنید کارها رو انجام بدید.
من قاعدهم اینه که صبحها کارها رو بنویسم. اگه ننویسم احساس میکنم اون روزم الکی گذشته.
البته فقط کارهای روزانه نیست، بقیه چیزهای مهم(مثلا ایدهها، مراحلی که برای یه کار باید طی کنم، چیزهایی که لازم دارم، کتابهایی که میخونم و...) هم هست.
امسال اولین سالیه که برای سال بعدم پلنر خریدم، بعد توی راهیان نور هم بهمون پلنر دادن😕😅
البته پلنر راهیان نور خیلی جای کمی داره برای کارهای من🙄
✨برنامهریزی میتونه یه تصمیم جدید و رشددهنده برای سال آینده باشه که بهتون پیشنهادش میکنم...🌱
🌙ماه خدا با فرشتگان✨
سال ۶۳، وقتی از خانم دباغ شنید کردستان به جهاد فرهنگی نیاز دارد، به عنوان معلم تربیتی راهی کردستان شد. شبها داخل خوابگاه یک پادگان میخوابیدند. هرشب، وقتی مطمئن میشد همه خوابیدهاند، برای این که مزاحم استراحت کسی نشود، جانمازش را برمیداشت و به انبار میرفت. جایی میان کیسههای سیبزمینی و پیاز سجادهاش را پهن میکرد و در آن سرما که خبری از گرمای شوفاژ نبود، مشغول نماز شب میشد...
🥀شهید رقیه رضایی
(برگرفته از کتاب زیباتر از نسرین)
#لشگر_فرشتگان #ماه_رمضان #معرفی_کتاب
http://eitaa.com/istadegi
🌙ماه خدا با فرشتگان✨
نجمه یک دفترچه داشت که داخل آن پر از درد دل با خدا بود. علاوه بر این، دفتر حساب و کتاب اعمالش نیز بود. همیشه این دفتر را در کیفش داشت. یک بار به من گفت: یک دفتر درست کن و بعضی چیزها را داخل آن بنویس، تا بعد از مدتی بفهمی اشتباهت چیست و آن را ترک کنی.
این دفترچه تا شب ۲۴ فروردین و لحظه انفجار با نجمه بود. اما بعد از انفجار، هیچ ردی از این دفترچه باقی نماند!
نوروز ۸۷ با کانون رفته بود مشهد. یکی از دوستانش میگفت: سال تحویل از نجمه پرسیدم چه آرزویی داری؟ نجمه گفت:«از خدا میخواهم شهادت را نصیب من کند.»
🥀شهید نجمه قاسمپور
#لشگر_فرشتگان #ماه_رمضان #حجاب
http://eitaa.com/istadegi
۹ دقیقه دیگه خورشید سال ۰۲ برای آخرین بار غروب میکنه،
لطفاً هرچیزی که ازم دیدید و ندیدید رو حلال کنید؛
کی میدونه؟
بخاطر این بیماری مادرزادی، شاید طلوع ۰۳ رو نبینم...
ممنونم از سال ۰۲؛ که به اندازهی ۲۰ سال بزرگم کرد.
امیدوارم خدا از سر تقصیراتم بگذره.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.»
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 153
-یعنی... چرا کشته شد؟
-چه میدونم... فقط میدونم کشتنش.
ترس در چشمان ایلیا موج میخورد و بیرون میریزد، در تمام فضای ماشین چرخ میخورد و به من که میرسد متوقف میشود. میپرسد: چطوری کشتنش؟
نقشهی مسیریاب، خیابانها را نارنجی و قرمز نشان میدهند. ترافیک در این منطقه بیشتر وقتها سنگین و نیمهسنگین است، از بس که تنگ و قدیمیاند. میگویم: چه میدونم... رفته بود سفر، تو اتاق هتلش یکی خفتش کرد و کشتش.
ابروهای ایلیا درهم میروند و لبانش موقع گفتن «اوووه» غنچه میشوند. میخندم و میگویم: فکر کنم از همکاری با من پشیمون شدی نه؟
تندتند سرش را به چپ و راست تکان میدهد.
-نه نه... آخه خودت گفتی ربطی به تو نداشت.
-ولی سر این قضیه ممکنه بکشنت.
دهانش در همان حالت که مانده بود باز میماند و آرام میبنددش. گلویش را صاف میکند و میگوید: به هرحال باید حقیقت روشن بشه، مگه نه؟
-این حرف برای یه کارمند موساد زیادی خندهداره.
وارد خیابان راکِوت که میشویم، کمی از ترافیک کم میشود. ایلیا لبهایش را برهم فشار میدهد؛ در ذهنش دارد دنبال جواب میگردد. ادامه میدهم: تو فقط میخوای انتقام بگیری، گور بابای حقیقت. این که مسیر انتقام ما دوتا از برملا شدن حقیقت میگذره هم از شانس خوب حقیقته.
نمیخندد. فقط صدایی از ته حلقش خارج میشود که میتوان اسمش را خنده گذاشت. میدانم این فکر دارد دیوانهاش میکند که هدف من چیست و میخواهم از کی انتقام بگیرم، ولی چون میترسد دوباره ضایعش کنم جواب نمیدهد. دارد کمکم رام میشود.
تبلتم را از کیف درمیآورم و پوشهای که ایلیا داد را باز میکنم.
-خب، اینی که داریم میریم سراغش کیه؟
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
🌙 حول حالنا الی احسن الحال
چهقدر مناسب و بجاست که با تحول سال و با ورود در آستانهی ماه مبارک رمضان - که ماه رحمت و مغفرت الهی است - ما هم از کاستیها و کجیها و زشتیها و بدیها در درون و وجود خودمان روبرگردانیم؛ یعنی استغفار کنیم.
استغفار و توبه، یعنی برگشتن به خدا، یعنی پشت کردن به بدیها، یعنی همین ایجاد تحول.
«و ان استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه یمتّعکم متاعا حسنا الی اجل مسمّی و یؤت کلّ ذی فضل فضله».
استغفار و برگشتن به خدا و اصلاح درونی در وجود خود ما، موجب خواهد شد که خدای متعال فضل و رحمت و برکت و قوّت و عزت خود را بیش از پیش بر ما نازل کند.
رهبر معظم انقلاب ۱۳۶۹/۱/۱
#نوروز۱۴۰۳
┈┈••✾••┈┈
💠راه سوم
⏩@rahesevvom
🌙ماه خدا با فرشتگان✨
سنش کم بود،
نحیف و لاغر بود؛
اما همه روزههایش را گرفت...
🥀شهید زینب کمایی
زینب یکم فروردین ۶۱، برای نماز مغرب به مسجد رفت و دیگر باز نگشت؛
او در ۱۴ سالگی هدف ترور منافقین قرار گرفته بود...
🌱صلوات و فاتحهای به زینب و مادر مرحومش هدیه کنیم...
#لشگر_فرشتگان #ماه_رمضان #معرفی_کتاب
http://eitaa.com/istadegi
علمدار کمیل.mp3
5.53M
🌱🥀
همه دیدن، درست مثل خلیلالله،
تبر بر دوش داره حاج ابراهیم...
🎤 حامد زمانی
پ.ن: یادش بخیر، وقتی داشتیم وارد کانال کمیل میشدیم این شعر رو با اروند میخوندیم.
امروز دلم شدیداً کانال کمیل میخواد، یه طور عجیبی دلم کانال کمیل میخواد... هیچوقت با شهید ابراهیم هادی مانوس نبودم، نمیدونم چمه!
فقط میدونم دلم میخواد برم کنار دیواره کانال کمیل، رو به کربلا وایسم، مثل دختربچهها دستمو بذارم روی صورتم و بلند بلند گریه کنم.
اصلا انقدر بلند گریه کنم که همهی کانال رو بذارم رو سرم.
الان به شدت دلم گریهی بلند توی کانال کمیل میخواد...
#سرزمین_نور #ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 هماکنون؛ رهبر انقلاب در سخنرانی نوروزی ۱۴۰۳:
🎥 من به جوانها توصیه میکنم که جلوتر از نقشه دشمن حرکت کنید
✏️ اول فروردین ۱۴۰۳؛ حسینیه امام خمینی(ره) تهران
📲 پخش مستقیم👇
Farsi.Khamenei.ir/live
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت خدیجه و الگوی اقتصاد مقاومتی
⁉️ همسر پیامبر، چگونه جهاد کبیر میکردند؟
🔹 برشی از گفتگوی حجتالاسلام راجی، به مناسبت سالروز وفات #حضرت_خدیجه سلامالله علیها
#ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر شما عزیزان🌿 #وفات_حضرت_خدیجه رو محضر امام زمان ارواحنا فداه و همه شم
بازگشت به داستانهای برگزیده جشنواره یاس؛
داستانهایی با محوریت زندگی #حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها...
نسخه صوتی داستانهای «خاتون» و «استحقاق»:
https://eitaa.com/istadegi/8359
https://eitaa.com/istadegi/8356
پ.ن: امشب هم به احترام مادر گرامیِ حضرت مادر رمان نداریم.🥀
مهشکن🇵🇸
بازگشت به داستانهای برگزیده جشنواره یاس؛ داستانهایی با محوریت زندگی #حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها...
یادمه برای جشنواره که تحقیق میکردیم و درباره زندگی حضرت مطالعه میکردیم،
فهمیدیم برخلاف چیزی که توی ذهن مردم جا افتاده اختلاف سن حضرت خدیجه با پیامبر اکرم(ص) زیاد نبوده؛
طبق چیزی که ما فهمیدیم یا همسن بودند یا حضرت خدیجه ۲، ۳ سال بزرگتر بودند. و البته قبل از ازدواج با حضرت محمد(صلوات الله علیه و آله) هرگز ازدواج نکرده بودند.
(روایات معتبرتر نوشتن که حضرت خدیجه هنگام ازدواج ۲۵ یا ۲۸ سال سن داشتند).
یک بانوی بسیار باهوش و باسواد و آگاه به زمانه؛ که منابع اهل کتاب مثل تورات و انجیل رو خونده بودن(بعضی روایات میگن ایشون پیش از اسلام مسیحی بودن) و نسبت به بشارت پیامبر آخرالزمان آگاهی داشتند و منتظر ظهور آخرین پیامبر بودند.
ایشون بر خلاف عامه مردم مکه، به بتها ایمان نداشتند و اونها رو نمیپرستیدند.
با این که از نظر نسب در میان قبایل عرب، طبقه متوسط حساب میشدند، ولی انقدر شریف، بزرگوار و ثروتمند بودند که لقب «امیرة قریش» یا «شاهدخت قریش» رو به ایشون داده بودند.
غیر از تجارت، با سران قبایل دیگه و تاجران سایر کشورها گفتوگو میکردن و توی عصری که زن صرفا یک موجود حقیر و خانهنشین بود، ایشون خیلی نسبت به جامعه خودشون و سایر جوامع اطلاعات داشتند.
جالبه بدونید حتی همین الان هم ثروتمندترین زن جهان ثروتش رو از راه ارث به دست آورده(فرانسوا بتانکور مییر)، ولی حضرت خدیجه ثروتشون رو از راه تجارت و با هوش و تدبیر خودشون به دست آوردن.
ایشون در دورانی که عرب جاهلی در اوج فساد و بیبندوباری بود، انقدر پاکدامن بودند که به «طاهره» معروف بودند.
غیر از این بخاطر فعالیتهای خیریهشون و حمایت از یتیمان، به نام «امالیتامی» هم شناخته شده بودند.
بالاخره هرکسی نمیتونه مادرِ حضرت زهرا(علیهاالسلام) باشه...
پ.ن: کتاب «یوما» به قلم مریم راهی رو به شدت پیشنهاد میکنم؛ یک رمان زیبا درباره حضرت خدیجه...
#حضرت_خدیجه
#ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
roshanbin_154755.mp3
3.5M
🥀✨
در روزهای غربت و سختی،
مردانه پای عشق خود ماندی...
🎤حسین حقیقی
#وفات_حضرت_خدیجه علیهاالسلام تسلیت باد...💔
#ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
omo-l-momenin.mp3
2.24M
🥀🌿
من الدنیا،
الی العقبی،
اغیثینی یا خدیجه الکبری...
🎤 عبدالرضا هلالی
#وفات_حضرت_خدیجه علیهاالسلام تسلیت باد...💔
#ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 کتاب #یوما 📘 ✍️نویسنده: #مریم_راهی #نشر_نیستان حیف است یکشبه بخوانیاش. باید کلمهکل
وداع با مادر...💔
📖بریدهای از کتاب «یوما» به قلم مریم راهی🌱
#معرفی_کتاب
#وفات_حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#ماه_رمضان
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 154
-خب، اینی که داریم میریم سراغش کیه؟
این را میپرسم تا بحث عوض شود و دوباره یادم بیفتد چه غلطی میخواهم بکنم. ایلیا میگوید: پسر یکی از بازماندههاست.
و از گوشه چشم به پوشهای که روی تبلت من باز است نگاه میکند.
-اسمش یوواله. زمان جنگ هفتم اکتبر توی کفارغزه زندگی میکردن و اون نُه سالش بوده. همون موقع فیلم مصاحبه مامانش معروف شد. یکی از نیروهای حماس بهشون گفته بود میشه یه موز بردارم؟
طوری میخندد که انگار یک جوک بامزه شنیده؛ خندهاش مثل یک صهیونیست عصبانی و عوضی نیست. من آنچه از مطالعه پرونده فهمیدهام را بلند میگویم: مامانش، روتیم، توی سن چهل و سه سالگی، یعنی سه سال بعد هفتم اکتبر میمیره؛ بخاطر گازگرفتگی.
ایلیا سرش را تکان میدهد.
-و البته تا قبلش درباره تجربهش از جنگ توی صفحه مجازیش مینوشته. درباره این که برخورد نیروهای حماس باهاشون خوب بوده؛ درباره این که دولت اسرائیل حاضر نیست خسارات رو تمام و کمال بپردازه...
-محتواهایی که منتشر میکرد خیلی بیشتر از انتقاد بود. به عنوان یه شاهد زنده داشت حیثیت ارتش اسرائیل رو زیر سوال میبرد.
ایلیا آه میکشد و میگوید: بعدم هر محتوایی که نوشته بود از تمام رسانهها مخصوصا رسانههای اسرائیلی حذف شد؛ ولی نشد کامل از همه دنیا محو بشه. کشورهایی که اینترنت ملی داشتن کارو سخت میکردن.
شانههایش را تکان داد.
-که البته به نظر من مهم هم نیست. دنیا دیگه فهمیده ما چکارهایم. فهمیدن دنیا هم نمیتونه جلوی دولت ما رو بگیره.
صهیونیست جماعت وقیحتر از این حرفهاست که از رسانههای بینالمللی بترسد. میپرسم: تو با دولت مخالفی؟
یک نفس عمیق میکشد و به روبهرو خیره میشود. چندبار با انگشت روی فرمان ضربه میزند و میگوید: نمیدونم.
-تو کارمند دولتی، اونوقت نمیدونی؟
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 155
صدایش را کمی بلندتر میکند.
-واقعا نمیدونم.
-پس چرا رفتی توی موساد؟ شغل بهتر برات نبود؟
دست میاندازد به یقه پیراهنش و دکمه بالایی آن را باز میکند. یقه را طوری میکشد که گویا میخواهد راه نفسش باز شود. میگوید: به هرحال بعد سربازی سریع جذبم کردن. خیلی گزینهای برای انتخاب نداشتم. دولت هم مشکل کمبود نیرو داره، خیلیها دارن مهاجرت میکنن.
میدانم که جواب اصلی این نیست؛ یا حداقل همهی جواب این نیست. او میخواسته انتقام بگیرد. خیلی وقت است که این انگیزه را داشته، وگرنه نمیتواند انقدر سریع برای همکاری با من به نتیجه برسد. عجیبتر آن که، هاجر میدانست او میخواهد انتقام بگیرد و من را فرستاد سراغش؛ و دانستن انگیزههای بسیار پنهان و شخصی افراد، حتی برای قویترین سرویسهای اطلاعاتی دنیا کار راحتی نیست.
ایلیا خیلی پیچیدهتر از آن است که نشان میدهد؛ و برخلاف آنچه به نمایش میگذارد، اصلا خنگ و زودباور نیست. حتی شاید عاشق هم نیست. او فقط ادای احمقها را درمیآورد و این من را میترساند.
-تلما، من تو رو قبلا جایی دیدم؟
این سوالش قلبم را از تپش میاندازد. یک لحظه سر جایم منجمد میشوم. عضلات فک و حنجرهام سفت شدهاند و دستوری برای حرکت دادنشان ندارم. مغزم سریع دور خودش میچرخد و دنبال احتمالات مختلف میگردد. بجز یک احتمال، چیزی به ذهنم نمیرسد: چشمش به پروندهام در موساد خورده؟
صورتم را میچرخانم به سمت پنجره تا چهره گلگونم را نبیند و سعی میکنم لرزش صدایم را کنترل کنم.
-نه، چطور؟
***
-نه، چطور؟
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
50.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📈 از دفاع مقدس تا جهش تولید
❓سوال اصلی این است که چگونه میتوان از تجربیات دفاع مقدس، مشارکت مردم پایه برای جهش تولید ایجاد کرد؟
حسن باقری پاسخ میدهد که چگونه مردم منبع اطمینانبخش این حرکت هستند...
💠آری مردم همان مردم هستند. یک روز به آنها اعتماد شد و منبع اطمینانبخش شدند و زمینه نقشآفرینیهای آنها مشخص شد؛ پس امروز هم اگر در جنگ اقتصادی جایگاهی برایشان مشخص شود، تحقق جهش تولید امکانپذیر خواهد بود چراکه کلید این تحقق مشارکت مردم است...
🇮🇷مطرا برای تحقق راهیان نور گام دوم انقلاب اسلامی به میدان آمده است.|🇮🇷
#مطرا
#جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
#ماه_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/3617652979C868956f3a1
🌙ماه خدا با فرشتگان✨
...قرآن بدون معنی فایده ندارد؛ باید بدانی خداوند چه میگوید...
🥀شهید زهره بنیانیان
بریدهای از کتاب «ستارهی غروب»
#ماه_رمضان #لشگر_فرشتگان #ماه_مبارک_رمضان
http://eitaa.com/istadegi