سلام و ممنونم از این که در شادی ما شریک شدین.
پ.ن: نه نگران نباشید کاری به خانم صدرزاده ندارم🙄
#پاسخگویی_فرات
سلام
انقدر از دست مسعود حرص نخورید چون فعلا باید تحملش کنیم😒
درباره سوالی که پرسیدید، مسعود از اول ورود به این حرفه سیگار نمیکشیده. و سیگار کشیدن، در زمان انجام ماموریت ممنوع هست. بستگی به خود فرد و جایگاهش و مسائل دیگه هم داره.
#پاسخگویی_فرات
سلام
اولا، فقط خواندن نماز به عربی واجب هست و دعا رو لازم نیست به عربی بخونید. هرچند مفاهیم دعاهای عربی خیلی عمیق و بلند هستند. قرآن هم همینطور؛ ترجمه قرآن هیچوقت نمیتونه به اندازه متن عربی قرآن عمیق باشه. اگر با زبان عربی آشنا باشید به این میرسید.
خب قطعا بارها شنیدید که زبان عربی، کاملترین زبان دنیاست. یکی از علتهای این کامل بودن، اینه که میتونه معانی عمیق رو در کلمات کوتاه بیان کنه. برای همین، اگر شما بخواید همین معانی و مفاهیم نماز رو به زبانهای دیگه بخونید، خیلی طولانی میشه!
دوم این که، اگر خدا اجازه میداد هرکس به زبان خودش نماز بخونه، چون در ترجمه همه مفهوم منتقل نمیشه، کمکم در طول سالها اذکار نماز تحریف میشد و طوری تغییر میکرد که دیگه اصلا شبیه نمازی نبود که پیامبر اسلام میخوندن. درباره قرآن هم همینطوره. این اتفاق برای متون دینی مسیحیت و یهودیت افتاد(هیچکدوم به زبان اصلی نیستند و همه ترجمهن) و همین باعث تحریفش شد.
وقتی همه مسلمانان جهان، به یک زبان نماز بخونند، حول یک محور جمع شدند و این براشون یک زبان وحدته. و چه بهتر که این زبان، کاملترین زبانه.
اما در آخر، مهمترین دلیل اینه که خدا از ما خواسته اینطور عبادتش کنیم. و عبادت واقعی، انجام کاری هست که خدا به ما امر کرده نه کاری که خودمون دوست داریم.
#پاسخگویی_فرات
🔻 «...باید از حسینبنعلی درس آموخت؛ درس حسینبنعلی علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامی این است که برای حقّ، برای عدل، برای اقامهی عدل، برای مقابلهی با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودی خود را به میدان آورد.»
(گزیدهای از بیانات امام خامنهای، سوم شعبان ۱۳۹۲)
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام و روز پاسدار مبارک!
#امام_حسین
#ماه_شعبان
http://eitaa.com/istadegi
Hamed Zamani - Delaram.mp3
15.53M
🌿💚🌿
گر مرا هیچ نباشد،
نه به دنیا،
نه به عُقبیٰ،
چون تو دارم
همه دارم
دگرم هیچ نباید...
🎤 #حامد_زمانی
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام
#ماه_شعبان
https://eitaa.com/istadegi
[🇮🇷🌹🇮🇷]
ما دلمونو گره زدیم به
بند پوتینای شما...
#روز_پاسدار 🌿
#میلاد_امام_حسین
https://eitaa.com/istadegi
🌿 بسم الله قاصم الجبارین 🌿
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام و روز پاسدار مبارک باد.
💚السلام علی الحسین، و علی علی بن الحسین، و علی اولاد الحسین، و علی اصحاب الحسین؛ الذین بذلوا مهجهم دون الحسین.
🔰سلام خاص خداوند و ملائکهاش بر حسین؛ پاسدار صدیق اسلام. او که آفریده شد تا رحمت واسعه خداوند متجلی شود. او که خون سرخش، چراغ روشن رهروان راه حقیقت است.
🔰و سلام خداوند و ملائکهاش بر روحالله؛ فرزندِ مسیحادمِ حسین؛ که با انقلابش، در جهان روح تازه دمید و عالمی را با نام حسین زنده کرد.
سلام خداوند و ملائکهاش بر خمینی کبیر؛ پایهگذار شجره طیبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
🔰و سلام بر پاسداران انقلاب اسلامی، مجاهدان بیادعای راه حسین(علیهالسلام)...
🔰سلام بر پاسداران؛ آنگاه که خون سرخشان با خاک جنوب و غرب کشورم درهم آمیخت، مبادا بیگانهای به ایران اسلامی چشم طمع بدوزد.
🔰سلام بر پاسداران؛ آنگاه که قایقهای تندروشان هیبت پوشالیِ ناوهای امریکایی را درهم شکست و شکوه رزمایششان، نام خلیج همیشه فارس را بر زبان جهانیان جاری میسازد.
سلام بر پاسدار شهید نادر مهدوی؛ او که ایمان داشت خدایش از همه ناوهای آمریکایی قدرتمندتر است.
🔰سلام بر پاسداران؛ آنها که مطیع محض ولایتاند و شبانهروز آماج حمله دشمنان ولایت؛ سلام بر آنان که مدافع حرمی به بزرگی جمهوری اسلامیاند.
🔰سلام بر پاسداران امنیت؛ آن دیدهبانان نادیدنی و گمنام که در کمین کفتارها و خفاشها نشستهاند. و با تکیه بر قدرت لایزال الهی، سازمانهای جاسوسی امریکایی و صهیونیستی را به زانو درآوردهاند.
🔰سلام بر پاسداران امنیت؛ از کردستان و آذربایجان، تا سیستان و بلوچستان و خوزستان؛ و تا قلب خیابانهای پایتخت.
🔰سلام بر رهروان خط حسن تهرانیمقدم؛ که در خط مقدم نبرد با اسرائیلند و آمادهاند برای با خاک یکسان کردن تلآویو و حیفا. آنها که نمیگذارند ترقهبازیها و شیطنتهای دشمن بیپاسخ بماند و هربار صدای سیلی موشکیشان، تن اربابان صهیونیست داعش و وهابیت را میلرزاند.
🔰سلام بر پاسداران حرم بانوی دمش؛ وارثان غیرت حسینی. سلام بر مدافعان حرم، بر حججیها و همدانیها که نامشان گره خورده به نام عباس بن علی(علیهالسلام) است.
🔰سلام بر پاسدارانی که جهاد فی سبیل الله را در خدمت به خلق میشناسند و در تمام سختیها و بلاها، در کنار مردماند؛ چه در سیل، چه هنگام زلزله و چه در بحران همهگیری بیماری.
🔰سلام بر سپاه قدس، مجاهدان بدون مرز که مظهر دست حمایت پروردگارند برای مظلومان عالم. "و مگر نه این است که زمان در کف صاحبالزمان است و اینان، یاوران او؟"
🔰و سلام بر حاج قاسم سلیمانی و مکتب همیشه جاودانش. "سرداری که سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانهاش، او را به مقام والای شهادت رساند و به راستی که شهادت، پاداش تلاش بیوقفه او در همه این سالیان بود..."
🔰سلام بر شجره طیبه سپاه پاسداران؛ آنگاه که در بهار انقلاب رویید، و با نفس روحالله و هدایت سیدعلی بالنده شد و آنگاه که تا عمق جان ملتهای مظلوم ریشه دواند.
🔰و سلام بر پاسداران راه حسین، آن هنگام که جهاد میکنند، و آن هنگام که به شهادت میرسند، و آنگاه که در صبح ظهور، به شوق یاری فرزند فاطمه از خاک برمیخیزند...
✍️ #فاطمه_شکیبا (فرات)
#روز_پاسدار
https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲ببینید / تکلیف ما را حضرت سیدالشهدا(ع) معلوم کرده است...
💠پاسداری در کلام امامین انقلاب💠
🌿به مناسبت #میلاد_امام_حسین علیهالسلام و #روز_پاسدار 🌿
پ.ن: الا اهل عالم! پیامم بگیر! / امیری حسین و نعم الامیر...💚
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 وجود حسینبنعلی (ع) کانون عشق ملّت ایران و مسلمانها
🔺حضرت آیتالله خامنهای: عید سعید ولادت حضرت اباعبداللّهالحسین (علیه الصّلاة و السّلام) را به همهی ملّت ایران و همهی کسانی که این سخن ما را میشنوند تبریک عرض میکنم. وجود شریف حسینبنعلی (سلام اللّه علیه و صلوات اللّه علیه) کانون عشق ملّت ایران و همهی ملّتهای مسلمان، اعمّ از شیعه و غیر شیعه است و امیدواریم این روز برای ملّت ایران روز مبارکی باشد و انشاءاللّه نبیّ مکرّم اسلام و امیرالمؤمنین و صدّیقهی طاهره (سلام اللّه علیهم) به ملّت ایران و همهی ملّتهای مسلمان، امروز عیدی بدهند. ۱۴۰۰/۱۲/۱۵
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام و روز پاسدار مبارک!
#امام_حسین
#ماه_شعبان
http://eitaa.com/istadegi
narimani-milad emam hosein-128.mp3
20.78M
خودمونیمعجبڪرببلایی...😍❤️
عجبصحنوسراییدارے..!😍👏
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام و روز پاسدار مبارک!🎊🎉
#امام_حسین
#ماه_شعبان
http://eitaa.com/istadegi
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۱۸
به اداره بر میگردم، با فکری مشغول شب را صبح میکنم. به آبدارخانه میروم و یک لیوان چای میریزم.
لیوان را به لب هایم نزدیک میکنم که صدای مجید میآید:
- الان وقت چایی خوردنه؟ میفهمی چی شده؟
صدایش میلرزد و داد میزند. استرس در همه حرکاتش پیدا است.
چایی را روی میز میگذارم. با همان خونسردی میگویم:
-آروم باش. بگو چی شده؟
به در آبدارخانه تکیه میدهد و این بار آرام حرفش را میزند:
-حیدر بدبخت شدیم، من کلی با ذوق اومدم توی این کار اما حالا چی؟ ببین استعفانامه هم نوشتم.
برگهای را بالامی آورد. با چشمانی که پر از تعجب شده است، برگه را از دستانش میگیرم.
واقعا دارد استعفا میدهد. اما چرا؟
-خوب، دلیل کارت؟
درمانده نگاهم میکند.
-دیروز که رفتم خونه خانمم گفت باید بری از سرکارت استعفا بدی. تنها کسی که خبر داشت کارم چیه اون بود. حتی میدونست من عاشق این کارم. میگه اگه یه روز یکی بفهمه تو چیکار میکنی بهت میگن قاتل.
باور چنین حرفهایی برایم کمی سخت است.
-باید قانعش میکردی. مگه خودت شک داری که نتونستی خانمت را قانع کنی؟
نگاهم میکند. صدایش میلرزد:
-آره شک دارم، میخواستم همچین کاری کنم اما خبری که الان شنیدم وحشتناک بود. من دیگه نمیمونم اینجا.
میخواهد برود که بازویش را میگیرم.
-چه خبری شنیدی؟
-۱۴ نفر دیگه کشته شدن، میفهمی یعنی چی؟
دستانم شل میشود. چنین چیزی امکان ندارد. نمیدانم چه قدر ایستاده ام اما دیگر خبری از مجید نیست.
میخواهم بروم از حاجی سوالی بپرسم که چشمم به لیوان چاییام میافتد. یخ کرده است و دیگر خبری از بخار هایش نیست.
دیگر هیچ چیز از گلویم پایین نمیرود. به سمت اتاق حاج کاظم میروم. تقهای به در میزنم، اما صدایی نمیآید.
-بامن کار داری؟
بر میگردم، خودش است.
-سلام حاجی.
-سلام.
می خواهم لب باز کنم و بگویم ماجرا چیست؛ اما حاجی زودتر به حرف میآید:
-میدونم چی میخوای بگی. همین الان میری به سه تا بیمارستانی که میگم سر میزنی. باید بفهمی علت فوت این افراد چیه؟
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi
ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد✨
سقای حسین سید و سالار خوش آمد✨
علمدار خوش آمد
علمدار خوش آمد...🌙
#میلاد_حضرت_عباس علیهالسلام و روز جانباز مبارک!✨🌿
#ماه_شعبان
#شعبان
http://eitaa.com/istadegi
Mohsen Chavoshi _ Amire Bi Gazand (UpMusic).mp3
9.61M
✨🌙
عجب ماه بلندی تو،
که گردون را بگردانی...
🎤محسن چاوشی
#میلاد_حضرت_عباس مبارک باد!🎉
#ماه_شعبان
http://eitaa.com/istadegi
چهار قسمت عیدی امشب هم در راهه؛ تا بیام توی ایتا کپی کنم لطفا همگی نفری 14 تا صلوات به بانو امالبنین هدیه کنید برای حاجتروا شدن اعضای مهشکن...
#ماه_شعبان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 363
از گوشه چشم، میبینمش که سیگارِ نیمهسوختهاش را میاندازد توی تراس و با پا له میکند.
باید بسپارم برایش یک زیرسیگاری بیاورند که تراس را کثیف نکند! با همان نیشخند عجیبش، نگاهم میکند و میگوید:
- شماها زیادی بچه مثبتین! یکم منفی بودن هم ایرادی نداره.
دوست دارم خیره بشوم به چشمان سبزش و بگویم مشکل تو دقیقاً چیست؟
اما نمیگویم. شاید غرورم اجازه نمیدهد.
حرفش را نشنیده میگیرم و بحث را عوض میکنم:
- با توجه به گرایشهای فکری صالح و رفتار این مدتش، احتمالا فقط یه تامینکننده مالیه نه بیشتر. وضع مالیش خوبه، توی قشر روحانیهای مخالف نظام هم آشنا زیاد داره.
مسعود سرش را تکان میدهد و پنجره را میبندد:
- از اون طرف هم پولش رو میگیره. گردش حسابش رو بررسی کردم. نذوراتی که از مردم میگیره خیلی کمه. بیشتر پولی که میگیره از یکی دوتا حساب خارجی براش واریز میشه. از کویت و امارات.
- خب پس. چیزی که تا اینجا مشخص شد، اینه که مهره اصلی صالح نیست. احسان هم...
در اتاق استراحت با شتاب باز میشود و محسن میدود بیرون. مسعود میغرد:
- چه خبرته؟
در دل میگویم همین یک ربع پیش خودت هم همینطوری در را باز کردی و پابرهنه دویدی وسط افکار من!
محسن که دهان باز کرده بود تا حرفی بزند، دهانش را آرام میبندد و شوقی که در چهرهاش بود هم رنگ میبازد.
دو روز است که تبعیدش کردهام به اتاق استراحت تا دور از سر و صدا، پیامهای احسان و مینا را رمزگشایی کند.
میگویم:
- چی شده محسن جان؟
دوباره شوقی در صدا و چشمان محسن پیدا میشود و میگوید:
- آقا فهمیدم. شکستم.
- رمز اون فایلها رو یا پیامها رو؟
- هردوش.
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
https://eitaa.com/istadegi
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 364
ذوق محسن به من هم منتقل میشود و تلخیِ رفتار مسعود را از یادم میبرد:
- بریم ببینم چیه!
و پشت سرش میروم به اتاق استراحت. اتاق استراحتشان از اتاق دانشآموزهای کنکوری هم بهم ریختهتر است.
روی تخت هردو پر است از کاغذ و یک لپتاپ. جواد روی تخت، پشت انبوه کاغذها و لپتاپ گم شده است اما صدایش درنمیآید.
از بیسر و صدا بودنش تعجب میکنم. محسن هم این را میفهمد و صورتش سرخ میشود.
بالای سر جواد میایستد و با یک متکا میزند توی سرش:
- بیدار شو! خاک تو سرت!
وقتی چهره خوابآلود جواد را میبینم که از روی کاغذها بلند میشود، به این نتیجه میرسم که آقا خواب تشریف داشتند.
جواد خمیازه میکشد و کنار دهانش را با پشت دست پاک میکند:
- هان چیه؟
قبل از توضیح محسن، چشمش میافتد به من و نیمخیز میشود:
- عه! سلام آقا... ببخشید من خواب نبودم فقط دراز کشیده بودم... یعنی باور کنین همین الان...
آهی از سر نومیدی میکشم:
- اشکال نداره. به کارت برس.
یادم باشد بروم یقه ربیعی را بگیرم و بگویم این چه تیمی ست که برای من چیدهای؟
یک نفرشان که معلوم نیست مشکلش با من چیست با این رفتارهای عجیبش، یک نفر دیگرشان هم اصلا بهش نمیخورد مامور باشد و انگار آمده خانه خاله.
دلم برای بچههای خودمان بیشتر تنگ میشود. برای شوخیهای امید، زرنگی کمیل و جدیت مرصاد.
مسعود پنجره را باز میکند تا هوای گرفته و سنگین اتاق عوض شود و دست دیگرش را در هوا تکان میدهد:
- اه! اینجا بوی باغ وحش گرفته. شما مگه حمام نرفتین این دو روز؟
محسن دوباره سرخ میشود و سرش را پایین میاندازد:
- عباس آقا گفته بودن تا رمزش رو نشکستم حق ندارم از اتاق بیرون بیام، بجز برای دستشویی.
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
https://eitaa.com/istadegi
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
یا علی مددی...💚
📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️
✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 365
گوشه لب باریک مسعود کمی کج میشود و شاید بتوان اسمش را خنده گذاشت.
بیتوجه به مسعود، از محسن که با موهای ژولیده و چشمان سرخ مقابلم ایستاده میپرسم:
- خب چی شد؟
تن تپل و سنگینش را رها میکند روی تخت و لپتاپش را میگذارد روی زانوهایش. کنارش مینشینم.
میگوید:
- آقا، حدستون درست بود. این دختره همونیه که بهش خط میده. بهش میگه از چیا حرف بزنن روی منبر، کیا رو دعوت کنن، چه روضهای بخونن و چقدر پول لازمه که بریزه به حسابش. احسان هم از مراسمها فیلم میگیره و برای دختره میفرسته. اون فایلها درواقع فیلم بوده. ولی یه طوری رمزگذاری کرده بود که ما اولش فرمتش رو نشناسیم و نفهمیم چیه.
نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت. از یک طرف، یک قدم جلو رفتهایم و از سویی، فهمیدم مهره اصلی در مرزهای ایران نیست.
شاید این دختر هم مهره اصلی نباشد؛ اما وقتی خارج از ایران نشسته و دارد به احسان دستور میدهد، یعنی مافوقش هم در ایران نیست.
با این وجود، برای این که خستگی از تن محسن برود، شانهاش را فشار میدهم:
- آفرین عالی بود. گزارشش رو بنویس و بهم بده.
محسن دفتر سررسیدی از کنارش برمیدارد و میگوید:
- آقا، الگوی رمزگذاری پیامهاشونو توی این دفتر نوشتم. میخواید خودتون بخونید.
جواد سرش را از روی لپتاپش بلند میکند:
- البته اگه بتونید خط خرچنگ قورباغه اوباما رو بخونید!
و میزند زیر خنده. صورت تپل و سفید محسن گل میاندازد و میگوید:
- راست میگه آقا... خطم خیلی بده.
دفتر را باز میکنم و نگاهی به نوشتههای درهمش میاندازم.
به این فکر میکنم که باید یک دور دیگر خودم نوشتههای محسن را رمزگشایی کنم تا الگوی رمزگذاری احسان را بفهمم!
با این وجود، لبخند میزنم و میگویم:
- اشکال نداره. میخونمش بالاخره. بازم ممنون. بعد از این که گزارشت رو نوشتی، یه ساعت خواب جایزه داری.
🔗لینک قسمت اول رمان 👇
🌐https://eitaa.com/istadegi/1733
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
https://eitaa.com/istadegi