eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 🌴 🌴 🌴 ...وقتی رسیدیم، بچه‌هایی که درگیر بودند باور نمی‌کردند آن موقع شب برایشان مهمات فرستاده باشد. مهمات را برداشتند و درگیر شدند و چند روستای بعدی‌اش را هم پاکسازی کردند و ضربه‌ی سنگینی به زدند و آنها تلفات زیادی دادند. وقتی با آن بچه‌ها صحبت می‌شد می‌دیدیم خیلی از آنها تازه به اعزام شده‌اند؛ یکی دوماه بود که آنجا بودند. می‌گفتند با این حرکت‌هایی که می‌کرد برایمان مهم نبود که چه دستوری می‌دهد. ولی هر دستوری می‌داد ولو به قیمت جانمان هم تمام می‌شد دستورش را اجرا می‌کردیم. رزمنده‌ها می‌دانستند که فرمانده‌شان تحت هیچ شرایطی آنها را تنها نمی‌گذارد. من بارها در جمع بچه‌هایی که با بودند، گفته‌ام که ما هیچ وقت نمی‌توانیم را آن طور که بوده معرفی کنیم. یکی بود. هرطور که بخواهیم را معرفی کنیم، حقش را ضایع کرده ایم. این برداشت من بود، من شک نداشتم که او آینده را می‌دید. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
💠 💠 🥀 حسين در کردستان فرمانده‌ي محور دزلي بود، هميشه کومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌هاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يک روز سر راه حسين کمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه کمين کومله‌ها شد، سريع روي زمين دراز کشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت کمين کشيد و فردي را که در کمينش بود به اسارت درمي‌آورد. و به او گفت : حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جواب گفت : نمي‌دانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌با من چه مي‌کردي؟ کومله گفت: تو را تحويل دوستانم ميدادم و بيست هزار تومان جايزه مي‌گرفتم. حسين گفت: اما من تو را آزاد مي‌کنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد. آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از کومله‌ها را پيش حسين آورد و تسليم کرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌴 🌴 🌴 🌴 _اصلا تربیت نیروی برای آینده‌ی سپاه هم موثر شد. اگر مسئولیت ۱۰ لشکر را به من می‌دادند و می‌گفتند فلان عملیات را انجام بده، عدم حضور برای من یعنی اینکه تعداد لشکرها صفر است. حضور پیروزی به دنبال داشت. اگر فرمانده لشکر می‌شد خودش به تنهایی لشکر بود. خودش تنها به اندازه‌ی یک لشکر کار ‌می‌کرد. همه اینها بخاطر تقوا، ایمان و اقتدارش بود. من در طول عمرم ندیدم اگر کسی برسر کسی داد بزند، آن فرد بجای اینکه کینه بگیرد، شیفته‌ی آن شخص بشود، عاشقش بشود. اما درمورد اینگونه بود. بعضی از افراد می‌خواهند را خشن جلوه دهند. خب بحث کار جدا بود. در حوزه‌ی کاری کسی جرات نمی‌کرد کار را جدی نگیرد. اگر یک فرمانده این ویژگی‌ها را نداشته باشد نباید او را پذیرفت. اتفاقا این ویژگی نشان می‌دهد که ایشان چقدر به کار اشراف دارد و مسلط است. چقدر قشنگ می‌تواند نیروهایش را مدیریت و هدایت کند و عملیات انجام دهد. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
💠 💠 🥀 در ايامي كه حسين فرماندهي سپاه زرين شهر را بر عهده داشت، برنامه خاصي براي خود تنظيم كرده بود. بعد از ساعت ۱۲ شب كه مي ايستاد به نماز شب ما مي رفتيم براي گشت در شهر وقتي بر مي گشتيم مي ديديم هنوز در حال نماز است. معمولا قبل از شروع نماز يكي دو ساعت ورزش مي كرد، آن هم ورزش هاي سنگين. هفته اي يكي دوبار فاصله پادگان غدير اصفهان تا زرين شهر را از ميان كوهها پياده طي مي كرد. طي اين مسير ۲۴ ساعت طول مي كشيد. گاهي هم به كوه مي رفت و در آنجا به مناجات مي پرداخت. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🔹حاج احمد متوسلیان:"من از خدای خودم خواسته ام نه در جنگ ایران و عراق شهید شوم نه به دست منافقین بلکه با خدای خود عهد کردم شهادتم به دست شقی ترین اشقیای روی زمین یعنی صهیونیست ها باشد‌.این را هم می دانم که خدا این تقاضای مرا قبول می کند و من به دست آنها شهید می شوم." 🌺 روزت مبارک مردِ بی ادعا،شیعه نابِ فاتح خیبر 🌺 🆔 @javid_neshan
🌴 🌴 🌴 🌴 ... من در عملیات نبودم اما دوستان که بودند می‌گویند: نیروها را بر می‌دارد و به نقطه‌ی مرزی می‌برد. تدبیر را ببینید! نزدیک ترین افراد به مثل ، هیچکدام نمی‌دانند آنها را کجا می‌برد. در زمان جنگ اگر فراندهان توجیه نمی‌شدند و نمی‌دانستند کجا دارند می‌روند اصلا عملیات نمی‌آمدند و قبول نمی‌کردند، اما آن موقع کاری نداشتند که آنها را کجا می‌برد. آنها به اطمینان داشتند و شیفته‌ی او بودند. می‌گفتند هرجا برود ما با او می‌رویم. وقتی به سمت مرز می‌رود همه فکرمی‌کنند به عملیات برون مرزی و داخل خاک عراق می‌روند. بعد حاجی می‌آید و دور می‌زند و بالای سر می‌رسد. _گرفتن توپخانه دشمن در عملیات کار کمی نبود؟ در اولین جلسه‌ای که با یکسری از فرماندهان و داشت این موضوع توپخانه را مطرح کرد، تازه آن هم با این امکانات کم و محدود. متاسفانه تعدادی از حضار جلسه به این طرح خندیدند. _شما در جلسه حضور داشتید؟ بله. تنها کسی که بلافاصله دست را گرفت و از طرح او حمایت کرد بود. این طرح را جا انداخت. بعد جلساتی با رده‌های بالاتر بود مثل خود آقا محسن که من در آن جلسات نبودم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🚩حضرت زينب کبری (س) : شیعیان و پیروان ما و همچنین دوستداران اولیای ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند و نیز آن هایی که با قلب و زبان ، تسلیم ما هستند، بهترین افراد بهشتیان خواهند بود. وفات حضرت زینب (س) تسلیت باد🏴 🆔 @javid_neshan
💌 🔰حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب (س) شب آخری که حرم حضرت زینب (س) بودیم ، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود . مثل یک تعزیه خوان دور حرم می چرخید و بلند بلند گریه می کرد با جمله های کوتاه و ساده می خواند . این جا رأس حسین (ع) را به نیزده زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند . شامی ها با اهل بیت حسین (ع) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد . بعد از روضه یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد . نزدیک اذان صبح آمد و سراغ یک پایدار با لباس سبز سپاه را گرفت . ما که ندیده بودیمش . اصرار کردم که قضیه چیست؟ گفت : یاد شهید  کرده بودم . خیلی دلم گرفت . به حضرت زینب (س) متوسل شدم . پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد». فردا حاج احمد عازم لبنان شد و دیگر بازگشتی نداشت. 📚 کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان 🖊 انویسنده : زهرا رجبی متین 🆔 @javid_neshan
🌴 🌴 🌴 🌴 _من شنیدم آقای هم با این طرح مخالف بوده؟ مخالف نبوده باورش نمی‌شد، ۲۴کیلومتر نفوذ در عمق مواضع دشمن شوخی نیست. در جاهایی باید از فاصله‌ی ۲۰-۳۰ متری تانک دشمن عبور می‌کردیم. در شناسایی‌ها خیلی چیزها دستگیرمان شد. من خودم از کسانی بودم که در شناسایی‌ها بودم. شهیدان ، ، ، و... حضور داشتند. به‌عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ نیرویی برای شناسایی نداشت. نیروهایی که با او همکاری می‌کردند همه فرمانده گروهان‌ها و فرمانده گردان‌ها بودند. ما برای شناسایی آن ۲۴کیلومتر چند شب رفتیم و برگشتیم تا به تپه‌های علی‌گره‌زد رسیدیم. شب‌های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم مسیری را تا جایی می‌رفتیم که برای برگشت به روز نخوریم. اما شب آخر نزدیک توپ‌خانه دشمن ماندیم نیم‌ساعت از اذان صبح گذشته بود که به توپخانه‌ی دشمن رسیدیم. اگر می‌خواستیم برگردیم به‌روز می‌خوردیم. آن روز را آن‌جا ماندیم، شبش برگشتیم و به عقب آمدیم. در این شناسایی‌ها با خیلی چیزها برخورد کردیم رودخانه‌های فصلی که آب نداشت و ممکن بود بر اثر اصابت کف پای بچه‌ها با آن شن‌ها دشمن را متوجه کند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
💠 💠 🥀 احمد بابایی در سال۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی، در بخش رامند بوئین زهرا چشم به جهان گشود، در اویل دهه۴۰ هجری وارد مدرسه نوبنیاد قزوین شد و تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان رشید الشال به پایان رساند. اوایل دهه۵۰ بود که به تهران مهاجرت کرد و وارد مدرسه نظام و سپس نیروی هوایی شد. اما به دلیل جو غیر مذهبی نیروی هوایی آن زمان، استعفا داد و به کار بر روی کامیون اشتغال ورزید. بعد از انقلاب با اشتیاق فراوان وارد کمیته های انقلاب شد و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دآمد. در مهر۱۳۵۹ و بعد از آغاز جنگ تحمیلی، به سرعت به جبهه‌ی عزیمت کرد و به جمع و یارانش پیوست. وی در سال۶۰ به همراه به جبهه آمد و به عنوان فرمانده انتخاب شد. این شهید بزرگوار پس از رشادت های فراوان و درست زمانی که در برای آزدسازی محور همراه با گردان خود به قلب دشمن زده بودند، در تاریخ۲۰ اردیبهشت۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌴 🌴 🌴 🌴 _برای حل این مشکل چه کردید؟ اولین رودخانه را نرفتیم و برگشتیم گفت: باید با خودمان موکت ببریم. مقداری موکت تهیه کردیم. به اولین رودخانه که رسیدیم آن را پهن کردیم. از روی موکت عبور کردیم تا پاهایمان با شن‌های کف رودخانه برخورد نکند. شب عملیات هم گردان را با پهن کردن موکت از کف رودخانه عبور دادند. من با بچه‌ها نبودم، چند شبِ عملیات مرا به‌عنوان جانشین قرارداد (با حفظ سمت هایی که داشتم؛ مسئول تخریب، مسئول مهندسی و در کار شناسایی بودم) آقای جانشین فرمانده بود. ایشان در دقایق اولیه عملیات به شهادت می‌رسد. در آن‌جا نیروهای و ادغامی بودند، عملیات مشترک بود. در سطح قرارگاه‌های و بحث این بود که شب عملیات چه کسی فرماندهی نیروها را برعهده بگیرد؟! نمی‌شد نیرویی که در قالب یک گردان و یک گردان است دو فرمانده داشته باشد. هم باید یک مسیر را می‌رفتند، در یک نقطه عملیات می‌کردند، و یک جا به دشمن می‌زدند. لذا نیاز به فرماندهی واحد داشت، با دو فرمانده نمی‌شد. مشکل را حل کرد. دوستان ارتش می‌گفتند ما باید فرمانده باشیم و سپاهی‌ها می‌گفتند ما باید باشیم. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 🌴 🌴 🌴 ... گفت: هر فرمانده گردانی که در عملیات حضور پیدا کرد فرماندهی‌کل نیروها را دارد. هرچند در بچه‌هایی بودند که بسیجی‌وار عمل می‌کردند. امروز فرق کرده و ما قدرتمندی داریم اما آن موقع مشکلات این‌چنینی وجود داشت. سازمان برای خودش تعریفی داشت، شب عملیات فرمانده گردان و فرمانده تیپ از کجا باید نیروهایش را هدایت کند. قوانین جنگ کلاسیک بود. ساختار سازمانی با شکل جنگیدن ما فرق می‌کرد. جنگ کلاسیک معمولاً در روز و صبح زود انجام می‌شود. تانک‌ها جلو می‌روند، نیروها پشت تانک رفته و هلی‌کوپتر از بالا مواضع دشمن را می‌زند. هواپیماها هم عقبه دشمن را می‌زنند. حالا می‌خواست خودش را با شکل جنگیدنی وفق دهد که تابه‌حال تجربه نکرده. کسی که چهار سال در دانشکده علوم و فنون درس‌خوانده که این چیزها را نمی‌فهمد. چنین جنگی برای آن‌ها معنا نداشت برای آن‌ها فرمانده لشکر و جایگاه، تعریف‌شده است. مشخص است که از کجا باید نیروی خودی را به سمت نیروی دشمن هدایت کند. در مورد فرمانده تیپ و فرمانده گردان هم همین‌طور. آخر سر برحسب چارت سازمانی فرماندهانشان نیامدند و فرمانده‌ی همان گردان‌های ، فرماندهی نیروها را عهده‌دار شدند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿