eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.1هزار عکس
10.5هزار ویدیو
173 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۸۶ ✍ تا حالا رفیقی داشتی که حاضر باشه اینجوری برات جون بده؟ مونده بودیم وسط میدان مین. همه مجروح بودند و خسته. یه رزمنده زخمی چند متر آنطرف‌تر از من افتاده بود که انگار درد شدیدی داشت. دیدم با آرنج خودش رو کشید جلوتر و داشت از من دور میشد. فکر‌کردم می‌خواد از میدانِ مین خارج بشه. بهش‌گفتم: با اینهمه درد چرا اینقدر به خودت فشار میاری؟ گفت: چند تا مجروحِ دیگه آن طرف هستند، من چند دقیقه بیشتر زنده نیستم، می خوام قمقمه‌ی آبم رو برسونم به اونا ... 📚منبع: کتاب خدمت از ماست82 ، صفحه 179
ازش پرسیدم وقتایی که تعادلشو از دست میده کتک هم میزنه؟ لبخندے زد وگفت: چہ جــــورم پرسیدم: دردتون نمیاد…؟ ناراحت نمیشید…؟ بازم با لبخند گفت: هر چه از رسد نکوست… خب چرا اون لحظه از اتاق خارج نمیشید؟ اون که شما رو نمیشناسه، چرا می مونید تا کتک بخورید؟ گفت: سر خم می سلامت شکند اگر سبویی آررره درسته که اون توے اون موقعیتــ نمیدونہ که من همسرشم ولے من کہ میدونم اون شوهـــــرمہ نمیتونم تنهاش بذارم... گفتم: بعد اینکہ حالش خوب شد… یادش که میاد چیکار کرده؟!.... لبخند زد و گفت: فدای سرش... پ.ن: جانبازان اعصاب و روان مظلومترین و گمنامترین قهرمانان جنگ هستند...
⚫️ جان باخت 🔹، جوان طلبه مشهدی که چندی پیش مورد سوء قصد قرار گرفته بود، صبح‌امروز در بیمارستان قائم‌مشهد به رحمت ایزدی پیوست. . . . #آخوند#جوانان#حجاب#دختر#مسیح_علینژاد#غیرت#آزادی#دختر#فوتبال#سردار#دوست#دابسمش#سلبریتی
کاش می شد حال خوب را ، لبخند زیبا را، بعضی داشتن ها را ، خشک کرد.. لای کتاب گذاشت و نگهشان داشت... حسینعلی پور ابراهیمی🌷 برشهداوسلام بررفقای شهدا✋
جز کوی تو دل را نبود منزل دیگر .... . . .شهیدم😌 ❤️
من و مامان و همه ایرانیا خیلی منتظرت بودیم نگران نباش هیچکس نکرده نیستیم از خبری نیست اینجا همه منو دارن ولی بازم خیلی برات شده دردانه بر سر تابوت 🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹 🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
.شهید 🌷شهید جعفرعلی گروسی🌷 عصر سرش را گذاشته بود روی ‌شانه‌ من و به نوحه خوانی گوش می‌داد و بدجوری گریه میکرد؛ در همان حال که داشت های‌های گریه می‌کرد، گفتم: جعفر یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟ گفت: تا حالا دروغ هم گفتم؟! گفتم: نه ولی خواهشاً این رو درست جواب بده، تو که اینقدر عاشق نمازی چرا وقتی موقع سلام نماز میشه، بدنت شروع به لرزیدن میکنه؟ جاخورد نگاهی متعجب بهم انداخت و گفت: ولش کن چیز مهمی نیست، سعی کرد از جواب ‌دادن طفره بره که بعد از التماس زیاد گفت: ببین، همان‌قدر که من عاشق شروع‌نماز هستم وقتی به سلام‌ نماز که میرسم دست ‌خودم نیست ناخودآگاه بدنم شروع به لرزیدن میکنه، نمیدونم چرا ولی فقط این رو می‌فهمم که انگار میگه: وای بدبخت شدی، نماز تمام شد، انقدر که عاشق نماز هستم، میرم نماز شب می‌خونم، زیارت عاشورا می‌خونم تا کمی آروم شم. .دارم.مثل.توباشم👌
🌺💐🌼🍀🌼💐🌺 تویی که را به سخره می گیری ، همه چیزت را مدیون تنها "بخشی'' از دِین تو را می کند . آن پاک خدایی را برای ما دادند... فکر نمی کنم تو جبران کوچڪترین هایشان را بکند... خون بیش از این ها ارزش دارد که تو با و و نامناسبت کنی… آنها تو را دارند اما با و با ... فقط کافی است با آنها شوی و را به دست آوری جوری را می گیرند که هم . ؟ برایت است که به همین یک عمل کنی ؟ 🌺💐🌼🍀🌼💐🌺 🌺💐🌼🍀🌼💐🌺
۸۷ 🌺 توصیه‌ی اخلاقی شهید بابایی برای روابط دوستانه . 🇮🇷
✨به نام خدا 🍃در تکاپوی لحظه های اخر الزمان، کسی رستگار شد که به دلبست و با هر نفس قلب خویش را به عشق صاحبش پیوند داد♥️ 🍃کسی که در میانه آتش و خون، دست در دست نهاد و با شمشیر برنده حق به پیکار رفت. کسی مانند او، همانند عبدالحمید حسینی؛ که به رسم فرزندی و به احترام مادر عالم، شبانه و به دست امام زمانش در آغوش خاک آرمید. 🍃اینبار این داستان، روایتگر شوقیست که در وصف خورشید پشت ابر میتپید. روایتگر او، که امواج شاهد بیتابی های پرستو های دلش بودند. 🍃داستانی که همچنان جاریست و همچون نهری، حیات بخش جوانه ها و است؛ تا روزی که به یاد عشق، همانند او گلگون گلبرگ‌هایشان را به خاک سپرده و ریشه در فشانند🕊 🍃«الهم الجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ آذر ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : شیراز_دالرحمه
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 میخواستم بشم درس بخونم بشم خاکمو کنم زن بگیرم مادر پدرمو ببرم دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک تو راه باهم حرف بزنیم خیلی کارا داشتم انجام بدم خب نشد... باید میرفتم تا از دفاع کنم که نباشه کم نشه همدیگرو کنیم از بین بره دیگه نباشه کسی نباشیم .... الان اوضاع ....؟ 🇮🇷
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ در مدرسه داشتیم به نام انشاء ، نمی دانم چرا ولی هر بار از می خواستم که کاش انشایی که معلم مان به ما می دهد درباره دفاع مقدس و آن باشد. از همان بچگی به درونم موج می زد چونکه از همان بچگی من را خواندم که هم من بودند اما برای از خود گذشتند، داستان جوان و را خواندم که برای پا به میدان می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، بی نظیر درونم شکل می گرفت که این تماماً برای بود و برای همین داشتم همیشه داستان را برای همه بگویم، داشتم در مورد و از حرف بزنم و آنها را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که شده ام، باز هم این درونم می زند و از آن کم نشده . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹
شهید نوید🌱🕊 (روایتی از زندگی شهید مدافع حرم نوید صفری) 📔روایتی است از یک زندگی که روز های گرم تیرماه سال هزار و سیصد و شصت و پنج آغاز می شود و آنگاه با مرورخاطرات فراموش نشدنی زندگی سراسر خیر و برکت او از زبان ، و شهید نوید صفری، اشک روی کلمات قلم مرضیه اعتمادی سر می خورد...✨🌿 از قامت آرزو های آسمانی جوان هم نسل و هم روزگارخودمان فرو می ریزد و در دل صحرای بوکمال به فرجامی متفاوت خواهد رسید...🍃 درست همانطور که او خواسته بود بی سر و بی سامان.... ✍🏻نویسنده:مرضیه اعتمادی ▫️ناشر:شهید کاظمی ▫️قالب کتاب:زندگینامه 📖تعداد صفحات:۲۰۸ صفحه 💳قیمت ۶۰ هزارتومان