eitaa logo
کشکول تبلیغ
96 دنبال‌کننده
372 عکس
123 ویدیو
126 فایل
اینجا محتواهای مختلف تبلیغی با قابلیت جستجوی موضوعی دسته بندی شده و خیلی سریع میتونید به مطالب ناب مورد نظرتون برسید ارتباط با ادمین👇🏻 @admin_kashkol
مشاهده در ایتا
دانلود
اسپانسر فیلم محمد رسول الله یهودی بود از همه بگو فقط دشمنی پیامبر صلی الله علیه و آله با یهود نگو #
🔻تحمیل زور به مردم روزی چرچیل، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی تاریخی! برای خوردن شام با هم نشسته بودند. در کنار میز یکی از سگ های چرچیل ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد، چرچیل خطاب به همرهانش گفت: چطوری میشه از این خردل تند به این سگ داد؟ روزولت گفت: من بلدم و مقداری گوشت برید و خردل را داخل گوشت مالید و به طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد، سگ گوشت را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید، خردل دهان سگ را سوزاند و از خوردن صرف نظر کرد. بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت: هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک دستش گردن سگ را محکم گرفته و با دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان سگ چپاند، سگ با ضرب زور خودش را از دست استالین رهانید و خردل را تف کرد. در این میان که چرچیل به هر دوی آنها می خندید بلند شد و گفت: دوستان هر دوتاتون سخت در اشتباهید! شما باید کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره! روزولت گفت: چطوری؟ چرچیل گفت: نگاه کنید! و بعد بلند شد و با چهار انگشتش مقداری از خردل را به پشت سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی که به خودش می پیچید شروع به لیسیدن خردل کرد! چرچیل گفت: دیدید چطوری می توان زور را بدون زور زدن به دیگران تحمیل کرد؟! @tafakornab 👆
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل،گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است...! وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی ...! 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ✅از و کسی که از ترسی ندارد توقع و نباید داشت حتی اگر در حق آنها خوبی کنیم 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ابوذر غفاری (۸) هنگامى که خلافت به «عثمان» رسيد و او بيت المال را به دامادش «مروان» همان فرد منحرف دنياپرست سپرد، «ابوذر» زبان به اعتراض گشود و در کوچه ها آيه (وَالَّذِينَ يَکْنِزُوْنَ الَّذَهَبَ والْفِضَّةَ...) را که تعريضى به «عثمان» و اطرافيانش در زمينه غارت بيت المال مسلمين بود، با صداى بلند مى خواند و آنان را به باد انتقاد مى گرفت. اين سخن بارها به گوش عثمان رسيد و در برابر آن سکوت اختيار کرد ولى چيزى نگذشت که وجود «ابوذر» و سخنان او براى «عثمان» و دار و دسته اش غير قابل تحمل شد. «عثمان» کسى را به سراغ «ابوذر» فرستاد و به او توصيه کرد که دست از اين کار بردارد. ابوذر گفت آيا «عثمان» مرا از خواندن قرآن نهى مى کند ؟ به خدا قسم رضاى خدا را بر خشم «عثمان» مقدّم مى دارم. اين وضع همچنان ادامه داشت تا اين که روزى «عثمان» در ميان جمعيّت مردم نشسته بود و «کعب الاحبار» و «ابوذر» نيز حاضر بودند. «عثمان» رو به مردم کرده گفت : آيا پيشواى مسلمين نمى تواند چيزى از بيت المال قرض کند و به هنگام توانايى بپردازد ؟ «کعب الاحبار» گفت : چه مانعى دارد ؟ «ابوذر» برآشفت و گفت : اى يهودى زاده تو مى خواهى اسلام را به ما بياموزى ؟ ! (اين گونه کارها در بيت المال مسلمين جايز نيست). «عثمان» ناراحت شد، گفت : اى ابوذر تو زياد مرا آزار مى دهى و به يارانم بد مى گويى، بايد از «مدينه» خارج شوى و به «شام» روى و به اين ترتيب او را به «شام» تبعيد کرد. ولى ابوذر در شام نيز آرام ننشست، هنگامى که کاخ سلطنتى «خضراى» معاويه و اسراف و تبذير دستگاه «بنى اميه» را در کنار خانه هاى محقّر مردم محروم شام مشاهده کرد، بر پاخاست و فرياد زد و به «معاويه» گفت : اگر اين کاخ را از بيت المال ساخته اى خيانت است و اگر از مال شخصى تو است اسراف است. به خدا سوگند آنچه در شام مى بينم، نه در کتاب خداست نه در سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله). من مى بينم حق دارد خاموش مى شود و باطل زنده مى گردد، راست گويان تکذيب مى شوند، وحکومت از تقوا تهى مى گردد. اين سخنان و مانند آن برمعاويه گران آمد، به عثمان نوشت اگر ابوذر در شام بماند شام را فاسد خواهد کرد، عثمان دستور داد او را به وضع فجيع و ناگوارى به مدينه بازگردانند. هنگامى که ابوذر وارد بر عثمان شد، عثمان سعى کرد او را به سخنان خلافى متهم سازد به او گفت : تو گمان مى برى که ما مى گوييم «إنَّ اللهَ فَقْيرٌ وَنَحْنُ أغْنِياءٌ» ؟ ابوذر گفت : اگر شما اين سخن را نمى گوييد پس چرا بيت المال را بر بندگان نيازمند خدا تقسيم نمى کنيد ؟ ! ومن گواهى مى دهم که از پيامبر شنيدم، فرمود : هنگامى که فرزندان «ابى العاص» (بنى اميه) به سى نفر برسند اموال بيت المال را در ميان خود تقسيم مى کنند وبندگان خدا را برده خود مى سازند. عثمان نگاهى به اطرافيان خود کرد گفت هيچ يک از شما چنين سخنى را از پيامبر شنيده ايد ؟ گفتند : نه، عثمان خشمگين شد و گفت : واى بر تو اى ابوذر، آيا بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) دروغ مى بندى ؟ ! سپس گفت : على (عليه السلام) را به اين مجلس دعوت کنيد، هنگامى که حضرت نزد عثمان آمد، عثمان به ابوذر گفت : حديث «ابو العاص» را تکرار کن. آن گاه رو به على (عليه السلام) کرد وگفت : آيا تو چنين سخنى را از پيامبر شنيده اى ؟ على (عليه السلام) گفت : من نشنيده ام ولى «ابوذر» راست مى گويد عثمان گفت : از کجا مى دانى او راست مى گويد ؟ على (ع ) گفت : زيرا من از پيامبر شنيدم که فرمود : آسمان سايه نيفکنده و زمين تيره بر دوش خود حمل نکرده مردى را که راستگوتر از ابوذر باشد. حاضران همگى گفتند : آرى اين سخن را پيامبر گفته است و عثمان از کار خود خجل و پشيمان شد. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 1️⃣جناب اباذر نمونه ای از و ستیزی و مبارزه با است و مدیران و حاکمان جامعه بود و البته می دانیم همه اینها هزینه دارد المال 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 کشکول تبلیغ https://eitaa.com/kashkole_tabligh
مثلث شوم!! حضرت موسى درطول دوران مبارزه‌اش با سه محور اصلى فساد و طغيان، درگير بود: يكى محور قدرت و زور كه فرعون، سردمدار آن بود. ديگرى اهرم ثروت و زَر كه قارون، مظهر آن بشمار مى‌رفت، و سومى عامل فريب و تزوير كه سامرى رهبرى آن را به عهده داشت. به عبارت ديگر، حضرت موسى با مثلّث شومِ زور، زر و تزوير، دست به گريبان بود. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 واژه یاب: 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh
هنگامی که مغول‌ها به شهر بخارا یکی از شهرهای سرزمین مسلمان خراسان تاخت و تاز کردند، از وارد شدن به آن عاجز ماندند، پس چنگیز خان نامه‌ای برای اهل شهر نوشت: هر کس سلاحش را به ما تسلیم کند و در صف ما بایستد در امان خواهد بود و هر کس که تسلیم کردن را رد کند پس هیچ کسی جز نفس خویش را ملامت نکند. پس چنگیز برای کسی که تن در داده و تسلیم شدند نامه‌ای نوشت مبنی بر اینکه ما را در جنگ با کسانی از شما که پیام ما را رد کردند کمک کنید، بعد از آنها امور شهرتان را به شما خواهیم سپرد، لذا مردم از امید و بیم شدت و سختی‌شان فریب سخنانش را خوردند، و فرمان او را به اجرا گذارده و جنگ میان دو گروه شعله‌ور شد، گروهی در پابر جا بودن بر اهداف‌شان دفاع کردند تا کشته شدند و گروه گم گشته نیز خود را به تاتارها فروختند و به بنده‌ای از بندگانشان تبدیل شدند، و در پایان نیز گروه تسلیم شدگی و مزدوری پیروز شدند، اما شوک بزرگ اینجا بود که تاتارها اسلحه را از آن‌ها بازپس گرفته و فرمان دادند که همانند میش سر بریده شوند، و در اینجا بود که چنگیز آن سخن مشهورش را گفت: اگر در کنار اینها بودن امنیت می‌داشت به خاطر ما به برادران شان خیانت نمی‌کردند در حالی که ما (برایشان) بیگانه هستیم. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 https://eitaa.com/kashkole_tabligh