هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌺🌼🌸✨﷽✨🌺🌼🌸
#داستان٢٩١
بالاخره «کعبه» به کرمان رسید!
میگفت:
«ما یک آیتالله "حقیقی" در کرمان داشتیم.
چند سال قبل که ایشان از دنیا رفتند، دوستانشان آمدند و اصرار داشتند هماهنگیهای لازم صورت بگیرد تا بتوانند پیکر آیتالله را در جوار قبور مطهر شهدا در گلزار شهدای کرمان دفن کنند.
از ممنوعیت قانونی این موضوع گفتیم و تاکید کردیم فضای گلزار اختصاص به پیکر شهدا دارد و در نهایت، فقط امکان دفن پدر و مادر آنها در این محدوده وجود دارد.
وقتی اصرار عجیب آنها را دیدیم، علتش را پرسیدیم.
برایمان گفتند:
"آیتالله حقیقی قبل از پیروزی انقلاب خواب دیدهبود کعبه را به گلزار شهدای کرمان آوردهاند و مردم میآیند برای زیارت آن!
ایشان میگفت:
"سالها دنبال این بودم که بدانم تعبیر خوابم چیست.
گذشت، بعد از پیروزی انقلاب، وقتی اولین شهید را در این نقطه از شهر دفن کردند، فهمیدم خوابم دارد تعبیر میشود.
" به همین دلیل، آیتالله حقیقی بسیار دوست داشت در نزدیکی مزار شهدای کرمان دفن شود."»
سردار حسنی سکوت میکند.
انگار دنبال کلماتی میگردد که یاریاش کنند برای ادای حق این ماجرا.
عاقبت میگوید:
«امروز اگر به گلزار شهدای کرمان بیایید، صف طولانی انبوه زائرانی را میبینید که از دور و نزدیک میآیند، ساعتها به انتظار میایستند تا خودشان را به مزار شهید حاج قاسم سلیمانی برسانند و دقایقی آن را زیارت کنند.
به اعتقاد من،
حالوهوای امروز گلزار شهدای کرمان، بعد از بیش از 40 سال، #تعبیر_کامل_خواب
#آیتالله_حقیقی_است.»
اما بشنوید از سرانجام ماجرای تدفین آیتالله حقیقی:
«همان موقع که دوستان آیتالله حقیقی پیگیر موضوع بودند،
حاج قاسم با من تماس گرفت و گفت:
"همه شهدایی که در کرمان داریم، شاگردان آیتالله حقیقی بودند.
شما موضوع را بررسی و طوری عمل کنید که هم قانون را رعایت کردهباشید و هم احترام این عالم بزرگ را حفظ کنید.
" خلاصه، با تاکید سردار سلیمانی، پیکر آیتالله حقیقی در جوار گلزار شهدا به خاک سپردهشد.»
❤️ یادمون نره...
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#نثار_
#بهترین_خوبان_همروزگارمون
#یعنی_باباهاومامانامون_و
علما شهدای انقلاب، دفاع مقدس
مدافع حرم و امنیت وترور و.....
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ در
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
📚 #داستان٢٩٢
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید:
شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت:
اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است،
ما دعاهای مستجاب شده و الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید:
شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد:
اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید:
مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟!!!
فرشته پاسخ داد:
بسیار ساده،
فقط کافیست بگویند:
خدایا شکرت .
✅برای هر نعمتی خدا رو شکر کنید
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#داستان٢٩٢
💠ابن عباس از #امیرالمؤمنین (علیه السلام) حدیثی را درباره عبور #حضرت_عیسی (علیه السلام) از #سرزمین_کربلا نقل میکند که:
حضرت (در بخشی از این حدیث) میفرماید:
« #عیسی [هنگام عبور از کربلا] نشست و شروع به گریه کرد و حواریون نیز با وی نشستند و گریه کردند؛
اما علت گریه #حضرت_عیسی (علیه السلام) را نمیدانستند.
از این رو به حضرت گفتند:
#ای_روح_و_کلمه_خدا،
سبب گریه شما چیست؟
حضرت فرمود:
آیا میدانید اینجا چه سرزمینی است؟
گفتند: نه
فرمود اینجا زمینی است که در آن #فرزند_رسول_خدا_احمد و
#فرزند_آزادزن_پاک_و_مبرا
#از_هر_گونه_پلیدی_و_آلودگی،
که #شبیه_مادرم [ #مریم] است، کشته شده و در آن دفن میشود».
ازکتاب
📚 #امالی_شیخ_صدوق،
ص۶۹۵، ح۵
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👆👆👆
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
👇👆👇👆👇👆👇👆👇👆
👇
#داستان٢٩٣
📚 #خدا_رو_چه_دیدی_شاید_شد...
دوم راهنمایی،
یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود :
«خدا رو چه دیدی شاید شد».
یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد.
فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود.
همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود.
گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم.
آخه عشق سینما بود.
سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود.
سی دی ۹ تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود.
معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت...
« خدا رو چه دیدی شاید شد ».
وقتی این رو گفت:
همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.
امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته...
مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت.
👈فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!
« #خدا_رو_چه_دیدی_شاید_شد»
❤️ *یادمون نره...؛
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا_فقط_خودت_کاری_بکن
#که همیشه_بشه
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
#داستان٢٩۴
#خیلی_خیلی_زیباست👌👇
✨🌸شخصی به پسرش وصیت کرد که:
پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،
مےخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند،
پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد، ولی عالِم ممانعت کرد و گفت:
طبق اساس دین ما ،
هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
✨🌸ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به مناقشه انجامید....
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
✨🌸« #پسرم!
مےبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد،
#هوشیار_باش،
به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد.
#پس_کوشش_کن_از_دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و
#در_راه_نیک_و_خیر
#به_مصرف_برسانی و
#دست_افتادگان_را_بگیری،
زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد←
《 #همان_اعمالت_است.》
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما توفیق بده که...
#که_همیشه_بشه_کاری_کنیم
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌼🌼💕💕💕💕💕🌼🌼
#داستان٢٩۵
✍ وارد میوهفروشی شدم.
خلوت بود.
قیمت موز و سیب را پرسیدم. فروشنده گفت:
موز شانزده تومان و سیب ده تومان.
گفتم از هر کدام دو کیلو به من بده.
پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمد آقا سیب چند؟
میوه فروش پاسخ داد:
مادر کیلویی سه تومان!
نگاه تعجبزدهام را به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود،
چشمکی زد و با نگاهش مرا به آرامش دعوت کرد.
صبر کردم.
پیرزن گفت:
محمد آقا خدا خیرت بده!
چند تا مغازه رفتم، همشون سیب را ده-دوازده تومن میدن!
مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
محمد آقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و او را راهی کرد و رو به من کرد و گفت:
این پیرزن به تازگی پسرش و عروسش را تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوهی یتیم!
من چند بار خواستم به او کمک کنم و به او میوهی مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد.
به همین خاطر هیچ وقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
راستش را بخواهی من به هر کسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و #همیشه_با_امام_زمانم معامله میکنم.
دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
دلم میخواست روی میوهفروش را ببوسم، میوهها را خریدم، سوار ماشین شدم و هقی زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و
#از_امام_زمان_عجل_الله خجل بودم و با خودم میگفتم:
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم را با امام زمانم معامله میکردم.
#زندگی_بی_مهدی_زندگی_با_غمهاست
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما هم توفیق بده که...
#که_امام_زمانی_بشیم
به برکت
#صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج آنحضرت
#داستان٢٩۶
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
می گویند سال ها پیش در جزیره ای
آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری
باعث شد که تحرک آهوها کم و به
تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو
به نابودی گذارد.
برای حل این مساله تعدادی گرگ در
جزیره رها شد.
وجود گرگ ها باعث
تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی
به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختی ها هم
گرگهای زندگی ما هستند که ما را قوی تر
می کنند و باعث می شوند پخته تر شویم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🚍┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما توفیق بده که...
به برکت صلوات بر محمدوآل محمد ص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
#داستان٢٩٧
✅ #جریمه_تأخیر_نماز_اول_وقت
✍يكى از دوستان #شهيد_رجائى چنين مى گويد:
روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى اذان شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد
و گفت:
غذا آماده است سرد مى شود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم.
شهيد رجائى فرمود:
"خير #بعد_از_نماز"
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،
ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود:
"عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم،
#يك_روز_روزه_مىگيرم."
ازکتاب
📚 #روشهاى_پرورش_احساس #مذهبى_نماز،
ص۲۹
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما توفیق خوان نماز اول وقت عطا کن
#خداوند_شهید_رجایی_و_باهنر_را
#غریق_رحمت_فرماید
به برکت
#صلوات_بر_پیامبر_اعظم_ص
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💚💚💚💚💚💚💚☀️
#داستان٢٩٨
✅ #نه_آن_عبا_را_میخواهم_و
#نه_آن_آبرو_را...
✍پسر آیتالله فاطمینیا تعریف میکند:
روزی با پدر میخواستیم برویم به یک مجلس مهم.
وقتی آمدند بیرون خانه، دیدم بدون عبا هستند.
گفتم عبایتان کجاست؟
گفتند مادرتان خوابیده و عبا را رویشان کشیدهام.
به ایشان گفتم:
بدونِ عبا رفتن، آبروریزی است!
ایشان گفتند:.
اگر آبروی من در گروی این عباست و این عبا هم به بهای از خواب پریدنِ مادرتان است، نه آن عبا را میخواهم، نه آن آبرو را...
#من_از_این_آبرو_صرفنظر_میکنم!
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما هم توفیق بده که...
#که_امام_زمانی_بشیم
#خدایاآیت_الله_فاطمی_نیارا
با اهل بیت ع محشور بفرما
به برکت
#صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج آنحضرت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌼🌼🌼🌸🌼🌼🌼🌸🌼🌼🌼
#داستان٢٩٩
#حکایت_بهلول_عاقل
✍روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟
بهلول جواب داد:
آهن و پنبه.
آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.
باز روزی به بهلول بر خورد.
این دفعه گفت:
بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این دفعه گفت:
پیازبخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز وهندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت:
در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده.
ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت:
روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم .
مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#نثار_
#بهترین_خوبان_همروزگارمون
#یعنی_باباهاومامانامون_و
علما شهدای انقلاب، دفاع مقدس
ترور و.....
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمدص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ در
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#صلوات_بر پیامبر اعظم ص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔶🍄🔷🔷🍄🔶🍄🔷🔷🍄🔶
#داستان٣٠٠
🦋 #مهمان_خدا_شدن
🍃🍂در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شبگیر شدند، و راه به جایی نبردند،
نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی.
🌸 بالاخره یکی از آنها گفت:
من اینجا یک آشنای دوری دارم میروم شاید بتوانم امشب سربار او شوم.
🌸دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت: میروم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم.
🌸 سومی هر چه فکر کرد چیزی بهیادش نیامد.
گفت:
ما هم میرویم مسجد و مهمان خدا میشویم.
💫فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبیهای طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیراییها صحبت کردند ولی سومی گفت:
✨حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم.
👈به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم.
#حکایت
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#خدایا
مرا ومارا هم خودت میزبانی کن
به برکت صلوات بر پیامبر اعظم ص وآل او
هدایت شده از شهیدانه(موج رسانه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحیم پور ازغدی: سوال و اشکال به حجاب جرم نیست اما مخالفت عملی با حجاب جرم است.
قبول ندارید احکام اسلام را ایرادی ندارد. ما برای این حکومت ۳۰۰ هزار شهید دادیم شما هم بسمالله اگر می خواهید با اسلام دربیافتید اینجوری باید بیاید جلو
وگرنه اعتراض با براندازی فرق دارد و همه مسئولین در جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشند.
@shaheadaneh
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍀💦🍀💦🍀🍀💦🍀
#داستان٣٠١
#رضایت_امام_رضا_علیه_السلام
▫️از بصره آمده بودند
دیدن #امام_رضا_علیه_السلام؛
عریضه دلشان پر بود
از شکایت؛
شکایت از #یونس_بن_عبدالرحمن.
گلایه پشت گلایه؛
اتهام پشت اتهام.
یونس که در خانه امام حاضر بود
حرف ها را میشنید؛
خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود.
بصری ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛
میخواست از خودش دفاع کند.
اما شنید که:
یونس! ...
فرض کن #در_دست_تو_مرواریدی_باشد،
#مردم_امّا_بگویند_سرگین_شتر_است!
حرف مردم آیا ضرری دارد؟!...
گفت: نه!
#امام_رضا_علیه_السلام
فرمود:
وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟!
حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود،
#آرامشی_از_جنس_رضایت_امام_زمانش.
📚بحارالأنوار جلد۲، صفحه ۶۵.
ــــــــــــــــ
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇👇
┅═✼🍃💕🌷💕🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
📚 #خدایا_امام_زمان_ما_را
#از_ما_راضی_کن
به برکت
#صلوات_برپیامبر_اعظم_ص
#و_آل_او
🌺🍃🌺🍃🌸🍂🌸🍂🌸🍃🌺🍃🌺
#داستان٣٠٢
#لالایی_آرامش_بخش
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت
تا اینکه یک روز ...
پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد،
غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن،
#لالایی_آرام_بخش_شبهای_تنهایی او بود !
ــــــــــــــــ
#شما_هم_به_کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#دعوتید👇👇
📚
@dastanayekhobanerozegar
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_برای_آرامش_مسلمانان
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍄💐🍄💐🍄💐🍄💐🍄
#داستان٣٠٣
#تلنگر
🏷جهانگردی به دهکده ای رفت
تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند.
اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید:
لوازم منزلتان کجاست؟...
زاهد گفت:
مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:
من اینجا مسافرم.
زاهد گفت:
من هم!
🌹🌹 #حضرت_امام_علی_علیه_السّلام:
«دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود،
و کوچ کردن از وطن حتمی است.
دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود،
و بیننده را می فریبد،
سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و
بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
#به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 👇 👇
#نثار_حضرت_علی_ابن_ابیطالب_ع وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
✍ #امام_حسن_عسكرى_عليه_السلام :
مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود
لا تُمارِ فَيَذهبُ بَهاءُكَ
📚تحف العقول صفحه 486
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#نثار_حضرت_امام_حسن_عسگری_ع
وپیروان ومحبینشان
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
1_2283210742.mp3
35.81M
شب اول ایام فاطمیه (اول) سال 1383 هجری شمسی
سخنرانی
#حضرت_آیتالله_مرتضی_تهرانی رضواناللهتعالیعلیه
┅═✼🍃🌹🌷🌹🍃✼═┅
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار👇👇
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_و_فاتحه_نثارمراجع_و
#علمای_اسلام_خصوصا_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مرتضی_تهرانی
#واخوی_بزرگوارش_مرحوم
#آیت_الله_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
وپدرمرحومش
#حاج_آقا_عبدالعلی_تهرانی
ومادر ارجمندشان
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#پندانه
✍ #همنشینی_اثر_دارد
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود.
چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم.
اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند،
مثل آنها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
#غرور_هديه_شيطان است و #دوست_داشتن_هديه_خداست.
چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم میكشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان میكنيم.
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
6
💐💐💐💐💐💐💐💐🌺
#داستان٣٠۴
#داستانای_خوبان_روزگار
📚 #پیرمرد_روستایی
پیرمردی در یک روستا زندگی می کرد.
او یکی از بدشانس ترین آدم های دنیا بود.
کل روستا از دست او خشمگین و عصبانی بودند.
او همیشه افسرده بود و درباره هر چیزی اعتراض می کرد و در یک کلام همیشه حالش بد بود!
هرچه سنش بالاتر می رفت بداخلاق تر و بد دهن تر میشد. مردم از او دوری میکردند،
چرا که بدشانسی او مسری بود.
او حال بدش را به بقیه نیز منتقل میکرد.
اما یک روز،
وقتی به هشتاد سالگی رسیده بود،
یک اتفاق عجیب افتاد.
شایعه ای فورا در میان مردم پخش شد:
پیرمرد امروز خوشحال است؛ او درباره هیچ چیز شکایت نمیکند، لبخند میزند و حتی چهره اش باز شده است.
اهالی روستا دور هم جمع شدند.
از پیرمرد پرسیده شد:
چه اتفاقی برای تو افتاده است؟
گفت:
اتفاق خاصی نیفتاده. هشتاد سال من به دنبال شادی بودم و این کار بی فایده بود.
حالا تصمیم گرفتم بدون شادی زندگی کنم و فقط از زندگی لذت ببرم.
به همین دلیل الان شادم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
#داستان٣٠۵
✅ #پشیمانی_از_گذشت
#بهتر_از_پشیمانی_از_قصاص
✍پسری به دست جوان شروری کشته شد.
زمان قصاص رسید.
جوان ملتمسانه پای چوبۀ دار درخواست عفو جان خویش میکرد.
پدر مقتول آنگاه از خون فرزندش گذشت.
به او گفتند:
روزی پشیمان میشوی،
روزی خواهی دید این جوان قابل عفو نبود و فرد دیگری را کشته است.
مرد گفت:
اگر روزی ببینم او فرد دیگری را کشته است،
قطعا پشیمان میشوم که چرا امروز او را بخشیدهام.
اما این پشیمانی بر من آسانتر است از پشیمانی از اینکه او را قصاص کرده باشم و روزی بگویم اگر او را قصاص نمیکردم،
بهعنوان انسان درستکاری در جامعه زندگی میکرد.
گاهی بین دو پشیمانی، یکی برای انتخاب، بهتر از دیگری است.
در اصول کافی از
#امام_باقر_علیهالسلام آمده است:
«پشیمانیای که از گذشتی بر انسان آید بهتر از آن پشیمانیای است که از یک کیفر و عذاب بر انسان وارد شود.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#نثار_حضرت_علی_ابن_ابیطالب_ع وپیروان ومحبینشان
که با گذشت هستند
#دهانتان_را_معطر_کنید_با #صلوات_بر_محمد_وآل_محمد_ص
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٣٠۶
#درود_و
#صلوات_بر_امام_خمینی_ره
که رهبر باز گرداندن عزت ایران برای امت اسلامی شد
🎥 #عزت_ایرانی
#در_دوره_پهلوی_از_زبان_هویدا
⭕️ هویدا از دوران صدارت قبل از خودش سخن میگوید:
در باشگاه انگلیسی ها در اهواز نوشته بودند:
#ورود_ایرانی_و_سگ_ممنوع‼️
⭕️ در قطار، حق نداشتیم کنار خارجیها بشینیم.
برای رفتن به کرج و شمال باید پاسپورت میداشتیم‼️
🌏 #کانال👇
#داستانای_خوبان_روزگار
🆔┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برزو_ارجمند
دلایل اقدامات ضد حکومتی خود را لو داد ...
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#داستان٣٠٧
#مکتب_سلیمانی
🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر،
توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام در تاریخ (۹ آذر ۱۴۰۱)
🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
➖دختر خیلی سرد گفت:
میدونم😑
➕گفتم:
خب نمیخوای درستش کنی؟
➖فورا گفت: نه❗️
➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔
✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم‼️
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️😟
دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا،
اما یهو زد زیر گریه😭
سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت:
آخه شما چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تا شب دوشیفت مثل سگ کار میکنم،
نمیتونم زندگی کنم،
پدرو مادرم هر دو تا مریضن،
پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت!
نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...😭
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
➕به دختر گفتم:
عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن،
برو پیش #امام_رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواستهی منو برآورده کن.
➖دختر گفت:
به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت:
همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم،
ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره،
واقعاً خسته شدم.
گفتم با #امام_رضا(ع) معامله میکنی یانه؟
با چشمای پر از اشک گفت:
آره، همینجا جلوی شما به
#امام_رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم،
ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم🙂 که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت:
اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😚
شالو که بستم، گفت:
میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت:
دختر گلم اسمت چیه؟
دختر گفت عاطفه
گفت:
عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت:
ولی من که بلد نیستم
خانم گفت:
اشکال نداره یاد میگیری،
حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت:
قبول😃
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت :
#خدایا_شکرت
#امام_رضا (ع) #دمت_گرم🤲🏻🤲🏻
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال...
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش،
گفت:
این چیه؟
گفتم این #غذای_امام_رضاست، من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد..
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت:
میشه یک سلفی با هم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
💥الحمدلله شکر💥
#خدایا_ما_را_جزء
#آمـرین_به_معـروف_قرار_بده🤲🏻
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروح_شهید_سلیمانی
و دیگر شهدای انقلاب اسلامی
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🇪🇸🇲🇦 #حذف_اسپانیای_جنایتکار #توسط_مستعمره_ی_سابق_خود
#عکس_سرهای_بریده
#مردم_مراکش در دست سربازان اسپانیا
برد امروز مراکش فراتر از یک پیروزی بود زیرا شمال مراکش سالها زیر چکمه های جنایتکار استعمار اسپانیا بوده است.
این برد نماد پایان سلطه پذیری کشور های آفریقایی است.
از استفاده شدید از گاز های شیمیایی تا شکنجه و قطع عضو کارنامه عملکرد اسپانیا در مراکش است.
میگل آلونسو، آلن کرامر و خاویر رودریگو در کتاب جنگ فاشیست، ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵: تجاوز، اشغال، نابودی نوشتند :
«اگرچه جنگ ریف، جنگ «فاشیستی» نبود،
روشهای متعددی برای «آرامش» جمعیت به کار گرفته شد. :
جمع آوری اطلاعات از طریق شکنجه، اعدام های خلاصه، کار اجباری ، و کشتار سادیستی نظامیان. زندانیان."
‼️قطع عضو مراکشیهای اسیر شده نیز گزارش شده است، از جمله اخته کردن و بریدن سر، بینی و گوشها که توسط لژیونرهای اسپانیایی به عنوان غنائم جنگی جمعآوری شده و بهعنوان گردنبند یا سرنیزه میزنند.
🔹 پینوشت
اهتزاز پرچم فلسطین توسط مراکش پس از برد امروز هم خیلی پر معنا و مفهوم بود👌👌
ــــــــــــــــ
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروح
#شهدای_کشورهای_اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر | شکست اسپانیا در ضربات پنالتی / مراکش به مرحله بعد صعود کرد
⚽️ اسپانیا ۰ (۰) - (۳) ۰ مراکش
@DasTanaK_ir | داناب 👈