eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 🟢حفظ از خطر توسط حضرت رضا (ع) 📖 که در قداست و نمونه و حجت بر دیگران است، فرمود: به قصد زیارت حضرت رضا(ع) به مشهد می رفتم. حدود سی فرسخ به یکی از شهرهای بین راه مانده بود که برادرم را در آنجا دیدم ازطرف مقابل می‌آمد، رو به من کرد و گفت: برادر! به نرو که موردتجاوز دزدان قرار می‌گیری، دزدها به مال ما تجاوز کردند. برادر! مبادا به مشهد بروی که در معرض قرار خواهی گرفت. من از شنیدن این جریان دلم شکست و متوسل به علی بن موسی الرضا(ع) شدم. بعد دیدم ماشین صدایی کرد و از زمین بالا رفت و حدود ده دقیقه نگذشت که وارد گاراژ شهر شدم و آنچه تعجب من را زیادتر می‌کرد، این بود که ماشین بنزین هم نداشت، اما پس از آن دیدم پر از بنزین شده است. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢روزی که شیطان از (ره) عصبانی شد! ✅مکالمه و یکی از شاگردان مرحوم (ره) در عالم خواب: 📖- برای همۀ هم‌درس‌هایت که در درس شیخ می‌نشینید، ریسمان‌هایی دارم. از کسانی چون شما چشم نخواهم پوشید، درحالی‌که ممکن است چند روز دیگر چون شیخ مایه من شوید! - مگر شیخ با تو چه کرده؟ شیطان ضخیم شکافته‌شده‌ای را روی زمین انداخت. - دیروز با این زنجیر گردن شیخ را گرفتم و تا میان بازار کشیدم؛ ناگهان تکانی خورد و حلقه‌های زنجیر را شکافت. جوان چشم‌هایش را بست. شیخ را دید که تحت‌الحنک را باز کرده و پیش از درس می‌گوید. - اعوذ بالله من الشیطان الرجیم... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/72161 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢مرحوم حجت‌الإسلام استاد فنّ بیان و خطابه 📖 و فنِ بیان بود. به‌جرئت باید عرض کنم که در عصر خود در بین نظیر و نمونه‎ای نداشت یا کم‌نظیر بود. با تحمل زحماتی که در تحقیق مطالب برای ارائه آن در منبر برای شنوندگان بیان می‌‎کرد، انتظار داشت که شنوندگان هم گفتار او را درک و فهم نمایند. در راستای انتظار خود از مستمعان، مطلبی را فرمودند بدین مضمون: من در همه خود بی‎قید هستم؛ بدین معنا که هیچ‎گاه در منزل دستور نمی‎‌دهم چه غذایی برایم تهیه کنید. هرگونه غذایی را تناول می‎‌‎نمایم. هرگونه لباسی را می‌‎پوشم. در هر مکانی می‌‎خوابم و در هر جا استراحت می‌‎نمایم، اما در یک مورد روحم بسیار لطیف و حساس است و آن اینکه اگر مطلبی را که با همه زحمت در تحقیق آن و با بیانی رسا و شیوا در مطرح ‎نمایم، متوجه شوم که شنونده آن را درک و فهم نکرده است می‌شوم و در روحم اثر نامطلوب می‎‌گذارد. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢پاسخ جالب به کسانی که از او خواسته بودند کتابی بنویسد! 📖 سید علی قاضی طباطبایی(ره): برخی از احباب بارها خواستند تا کتابی بنگاریم، اما بر این باوریم که پیشینیان چیزی که ذکر نشده باشد، باقی نگذاشتند. هرچه بوده در همین (ع) بوده است. برخی آثار را هم مکتوب کردیم، اما جهد خود را بر تربیت نهادیم و رسالت نگارش را به دیگران وانهادیم. چونان پدر، بر این باوریم که چون خود را پاکیزه داری، دگران را هم می‌توانی که رحمت افزایی. نیازی به امر و نهی دیگران نیست. اگر پاکی در تو رسوخ کند، اگر سپیدی بر تو غالب آید، دگران را هم می‌توانی مددرسانی و دست‌گیری. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/120435 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢 آیت الله و ذکر (س) 📖 می‌رسد به چند نفر که پشت درب بسته مانده بودند و کلید نداشتند در را باز کنند. شخصی می‌گوید: نام مادر (ع) را بیاورید، قفل باز می شود. آقای کشمیری می‌فرماید: اسم مادرم (ع) را می‌آورم. اسم را می‌آورد و درب باز می شود. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢کرامتی شگفت‌انگیز و عجیب از (ره) 📖در یکی از سال‌ها آقا شیخ مرتضی زاهد در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بر بالای منبر بود. آن روز آقایان در داخل اتاق‌ها حضور داشتند و جمعی از خانم‌ها در گوشه‌ای از حیاط نشسته بودند. در وسط‌های جلسه ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد. خانم‌هایی که در حیاط نشسته بودند، می‌خواستند خودشان را جمع‌وجور کنند، همهمه و سروصدایشان بلند شد. در همین لحظه آقا شیخ مرتضی سرش را کمی به‌سوی آسمان بالا گرفت و به‌آرامی گفت:« مگر نمی‌بینی؛ نبار!» آقا شیخ مرتضی دوباره به ادامه صحبت‌هایش مشغول شد. کم‌کم سر و صدای خانم‌ها فرو نشست و ما هم که داخل اتاق بودیم متوجه شدیم دیگر خبری از باران نیست. جلسه به پایان رسید و مردم در حال رفتن بودند. در موقع بیرون رفتن از خانه، همه خیال می‌کردند باران دوباره شروع به باریدن کرده است. ولی من ناگهان به‌صورت تصادفی به پدیده‌ای بسیار شگفت و اعجاب‌آوری واقف شدم. ابتدا شک کردم، ولی دوباره برگشتم و بادقت، داخل و خارج از خانه را نظاره کردم. باورکردنی نبود، ولی آنچه را می‌دیدم بسیار واضح و آشکار بود! در بیرون از خانه در همه‌جا باران می‌بارید و فقط در فضای آن خانه باران نمی‌بارید. و من تازه متوجه شدم بعد از آن دعای آقا شیخ مرتضی زاهد، در همه این مدت باران در حال باریدن بوده است و فقط در فضای آنجا باران نمی‌باریده است! 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4365 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢تلاش پدر در پرورش مرحوم (ره) 📖- پسرم! مدت‌هاست به فکر پیدا کردن استاد خوبی برای تو هستم. وقت آن است پیش استادی بروی که علوم شرعی را به تو بیاموزد. مرتضی از اینکه پدرش تا این اندازه جدی با او حرف میزد، احساس مردانگی کرد و حرارتی زیر پوستش دوید. ملّامحمدامین حرف‌هایش را ادامه داد. - شیخ حسین اکنون عالم خاندان انصاری و بزرگ علمای شهر ماست. به‌زودی مدرسی برپا خواهد کرد. من امشب از او اجازه گرفتم که تو را هم به آن مدرس بفرستم. مرتضی مردانه روبه‌روی پدر نشسته بود و به چهرۀ او نگاه می‌کرد. - چشم پدر! شاگرد خوبی خواهم بود. - شک ندارم که چنین است. باسرعتی که تو قرآن را از بر کردی و فارسی و عربی آموختی، بی‌تردید فقه را هم خواهی آموخت. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/72161 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢عالمی که در حرم حضرت معصومه(س) جلوی رضاخان ایستاد! 📖پس‌ازآنکه به سلطنت رسید و بی‎‌حجابی زنان را اجباری کرد، خانواده او بی‌حجاب به قصد تفریح و سیاحت به مسافرت کردند و به (س) وارد شدند. در این هنگام، با اعتراض شدید مرحوم حاج شیخ روبه‌رو شدند. آن‌ها از خارج شدند و بلافاصله ماوقع را به رضاخان گزارش کردند. رضاخان خود را به‌سرعت به قم رسانید و حاج شیخ را پس از ضرب‌وشتم به فرستاد و زندانی کرد. سپس به (ع) تبعید کرد و زیر نظر گرفت. مرحوم که یکی از اولیای خدا بود در مدت در خدمت معظم له بود. می‎گفت در این مدت، از معظم له مشاهده کرده بود. چون ارادت و موقعیت ایشان به (عج) می‎دانست، مکرر از ایشان عاجزانه تقاضا می‎کرد راهی برای آن حضرت به حقیر ارائه نمایند . روزی شیخ محمدتقی فرمودند: عباس! امسال به مشرّف می‌شوی و موفق به زیارت حضرت خواهی شد. و جزئیات آن را کامل بیان فرمود. طبق فرمایش معظم‌له همان سال مشهدی عباس به طریقی معجزه‌آسا وسایل تشرفش به عتبات عالیات فراهم گردید. با تمام جزئیاتی که شیخ محمدتقی گفته بود به محضر امام زمان(عج) رسید. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4289 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢ماجرای کمک به یک نیازمند! 📖مرحوم سید علی قاضی طباطبایی(ره): روزی در دکانی بودیم که میوه و سبزی می‌فروخت، او ما را دیده بود که خم شده و مشغول سوا کردن کاهوهای پلاسیده‌ایم، هر آنچه را که به کار دیگران نمی‌آمد را جدا می کرد‌یم. آن‌ها را به صاحب مغازه دادیم و حسابش را پرداختیم. کاهوهای پلاسیده را زیر عبا گرفتیم و روانه شدیم. آن فاضل و طلبه جوان، ما را رها نکرد و به دنبالمان آمد. از سرّ این کار پرسید. به او گفتیم که ما این مرد فروشنده را می‌شناسیم. فرد بی‌بضاعت و فقیری است. گهگاه به او مساعدت می‌کنیم. نمی‌خواهیم چیزی بلاعوض به او بدهیم. باید کرامتش محفوظ بماند. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/120435 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢شفای با توسل به حضرت (ع) 📖حجت‌الإسلام سید اسماعیل سجاد (از روحانیان و بسیار موثوق): من در حدود دوازده‌سالگی بودم که جوشی در سفیدی چشمم ظاهر شد، نزدیک بود به سیاهی چشمم برسد. اگر به سیاهی چشمم می رسید، بینایی‌ام به‌کلی از بین می رفت. دوستان به من گفتند: باید پیش حسین‌خان طبیب بروید. نزد او رفتم و او پس از معاینه نظر داد که باید چشمم جراحی شود. وقتی نتیجه طبابت این شد، تصمیم گرفتم نزد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع) بروم تا از ایشان شفا بگیرم. یقین هم داشتم که آن حضرت مرا شفا خواهند داد. با حالت توجه و توسل و با چشمانی گریان، وارد حرم مطهر شدم و از آن حضرت شفا خواستم. چیزی نگذشت که یقین پیدا کردم حضرت مرا شفا داده‌اند. از حرم مطهر بیرون آمدم و در آینه‌ای نگاه کردم. دیدم اثری از آن جوش در چشمم نیست و به عنایت حضرت به‌کلی محو شده است. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🟢 (ره) و حکومت نظامی 📖حکومت نظامی اعلام شده بود و مردم بعد از ساعتى معیّن از شب، حق بیرون آمدن از خانه‌هایشان را نداشتند. در آن دوران یکی از جلسه‌های آقا شیخ مرتضی زاهد بى اندازه به طول می‌کشد و تا بعد از ساعت حکومت نظامی ادامه می‌یابد. آن شب آقا شیخ مرتضی با چند نفر از دوستان و رفقایش در حال بازگشت از جلسه بودند که در راه با تعدادی پاسبان روبه رو می شوند. دوستانش با ترس و دلهره به آقا شیخ مرتضی می‌گویند: «آقاچند پاسبان دارند به این سو می‌آیند؛ چه باید بکنیم؟» و آقا شیخ مرتضی زاهد جواب می‌دهد: «نگران نباشید و همگی بیایید در کنار من بایستید.» او به کنار دیوار می‌رود و همه همراهانش نیز در کنارش می‌ایستند. آقا شیخ مرتضی شروع به گفتن کلماتی می‌کند. پس از لحظاتی پاسبان‌ها به آن ها نزدیک می‌شوند و بدون اینکه آن ها را ببینند، درست از جلوى آن‌ها رد می‌شوند و می‌روند... 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/4365 📘📘📘📘📘 ♦️ ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran