eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.8هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ قسمت هایی از نامه به خواهرش: خواهر عزیز ....... ما تمام تلاشمان و ناراحتی هامان و رنج ها و حتی نوع احساس هامان در اینست كه بهتر زندگی كنیم به جای اندیشیدن به اینكه چگونه باید زندگی كنیم و چرا؟ زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلا چرا زندگی كنیم؟....... خواهش می كنم این جمله را با دقت بخوان و فكر كن تا عظمت آن را درك كنی : الناس نیام اذا ماتوا انتهبوا مردم خوابند وقتی كه مردن متنبه می شوند، بیدار می شوند كه حدس می زنم این جمله زیبا از (س)آن الگوی نمونه شاهد اسوه در همه زمان ها برای همه نسل ها و همه دختران و مادران تاریخ، آن چهره زنده كه جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمی دانیم و او كه باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها در انتخاب ها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم كه چگونه زندگی كنیم و چگونه بمیریم نتایجی كه من از این جمله گرفته ام به شما ارائه می دهم چه بسا كه شما فكر كنید و به نتایج عمیق تری دست یابید.... 1- خواب معمولا در شب است و از خصوصیات شب تاریكی و سیاهی و ظلمات است. 2- كسی كه خواب است از وقایعی كه در اطرافش اتفاق می افتد بی خبر است. 3- كسی كه خواب است از خود نیز بی خبر ست. 4- اگر دشمن داشته باشد بسادگی می تواند او را از بین ببرد یا در دام بیندازد. 5- هنگامیكه خورشید كه مظهر نور است و روشنایی طلوع كرد انسان از خواب بیدار می شود. 6- كلمه ناس بكار رفته به معنای توده مردم. 7- چه كسی متنبه می شود، بیزار می شود، پشیمان می شود بعد از آن كه بیدار شد؟ كسی كه می فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته، سرمایه های عظیمی خدا به او عطا كرده و آنها را راكد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده، همانند آب راكدی كه می گندد و بوی بد می دهد و در ثانی كار از كار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست. هدف او(الله) از آفرینش انسان تكامل بسوی اوست و سرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بكار بریم، اما… چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن می كنیم و در گورستان فراموشی رها می كنیم و به قول قرآن زندگی مان كافرانه می شود. زین للذین كفروا الحیوه الدنیا و یسخرون من الذین آمنوا و الذین اتقوا فوقهم یوم القیامه كسانی كه كفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شده و ایمان آورندگان را مسخره می كنند ولی كسانیكه تقوی پیشه كردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است. در آیه 14 سوره آل عمران مراجعه كنید و دریابید كه در این آیه نقش زن در تعیین جهت فكری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شده الدنیا مزرعه الاخره آیه 12 یونس، هر چه كه نداشتیم از خدا می خواهیم و هنگامیكه خدا آنرا به ما داد او را فراموش می كنیم پس جزو مسرفین هستیم. زیرا آنچه را از نعمت ها كه خدا بما داده تا در راه رسیدن به او بكار بریم و اگر به كار نگرفتیم مسرفیم. كذلك زین للمسرفین ما كانوا یعملون- ان الله لایحب القوم المسرفین آیه 31 اعراف این آیه بسیار عمیق و زیبا و رسا است خطاب به بنی اسرائیل(همان قومی كه پیامبر ما را به آنها تشبیه می كند) متاع و زینت دنیا را نكردیم بر مردم بلكه اینها وسیله است برای مردم با و اینها فقط در دنیاست و البته در آخرت بهتر از این ها را به مردم با خواهیم داد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در عقب نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند..... میگفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمیبرد، نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی میمانیم..... چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند. هیچ كس زنده نماند! عراقیها با تانك از روی اجساد مطهر گذشتند، طوری كه هیچ اثری از نماند. بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند...... را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای..... منبع: کتاب لحظه های آشنا @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ .... اتاق كوچكى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یكى از شبها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمه هاى شب بود كه میخواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره اش برافروخته شده و دارد اشك میریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت.... من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبه اى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله میكند و می فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست... منبع: کتاب سفر سرخ @khademinekoolebar
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ من در هستم. عمق غربت واوج عزت؛ در این تتهایی. در این خانه‌ی جدید با خود، با خدا و با شهدا سخن می‌گویم.سوز دل و آرامش قلب. خوف و رجاء. سنگر من در کنار رودخانه‌ی کرخه است. وقتی به آب می‌نگرم به یاد سنگرهای کنار کارون می‌افتم و با خود می‌گویم «خدایا، آن برادرانم که در می‌جنگند در چه حال‌اند؟» و نگرن آنانم. «خدا آن برادرانم که در «فارسیات» و «دارخوین» درسنگرند. در چه حال‌اند؟» این جا «دشت آزادگان» است. من در هستم. درکنار کرخه. دشمن در آن طرف رودخانه شهر را می‌کوبد. وحشیانه جنایت می‌کند. هزار متر جلوتر کانالی هست که دوست عزیزم «منصور» در آن به رسید. شاید هنوز خون پاکش و جای آر ـ پی ـ جی او که بر زمین در کنار جسدش افتاده بود، باشد. سمت چپ، تقریباً در فاصله سی صد متری آن طرف درخت‌ها ، برادر عزیزم «رضا» شده، و باز در همان سمت، کمی پائین‌تر برادر عزیزم «اصغر» شده. آن طرف رودخانه «محمدرضا» شده. در «دهلاویه» سی تن از پاسداران که هیچ کدام را نمی‌شناخته‌ام به رسیده‌اند. در قسمت شرق شهر‌ (سوسنگرد) در این کانال بیست و دو تن از برادرانی که چند بار با آن‌ها به شبیخون رفته‌ام شده‌اند. در گردش زمین به دور خورشید،‌ دو لحظه بیش ازلحظات دیگر داغ این خاطره را زنده می‌کند :‌ سرخی شفق و سرخی غروب درپشت نخلستان‌ها خورشید عظمت قطره را می‌یابد و پاکی و عصمت قطره قطره خون آن عزیزان را فریاد می‌کند. خدایا . این خانه‌ی کوچک، در کنار رودخانه، که دراطرافش گل‌ها پرپر شده‌اند. کدام خانه است؟ ساختمان در این خانه چیست؟ کمی در دل زمین شکافته، چند گونی شن و ... در کنار رودخانه، رو بسوی دشمن. وسط مکان بهترین دوستانم. این خانه‌ی محقر برای من یک قلب تپنده شده. یک دل پر از سوز، سوز فراق یاران و عزیزان از دست رفته؛ منصور، اصغر، رضا... خاطره‌ها مانند ورق خوردن صفحات یک دفتر، یک کتاب، در ذهنم پشت هم، صف‌گونه می‌گذرند؛ منصور و روزه‌های مسیحا و ارش و دعای کمیل و مناجاتش... که با او بودم . اصغر و تلاش شبانه‌روزیش و نوشته جاتش درباره‌ی جهاد و تقوی ... که با او بودم. رضا و زیبایی‌های روحش و پاکی درونش و فکر بلند‌پروازش... که با او بودم. این خانه‌ی کوچک، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه شده، پر از حرف است، پر از فریادست، غوغاست. صدای پرمحبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور... دلنوشته @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : أنَا قَتیلُ الْعَبَرَةِ، لایَذْكُرُنى مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من كشته گریه ها و اشک ها هستم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشک هایش جارى خواهد شد. أمالى شیخ صدوق: ص 118 بحارالأنوار: ج 44، ص 284، ح 19 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ مبادا کسانی تصور کنند که دوره‌ سخن گفتن از و سربازان فداکار و زحمت‌ کشان میدان نبرد، سپری شده است..... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در نهمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان استان خوزستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش از خاندان جلیله سادات هستند. مصطفی ۱۱ ساله بود که از اهواز به همراه خانواده به استان مازندران و پس از دو سال به شهرستان شهریار استان تهران نقل مکان و در آنجا ساکن گردید. ایشان دوران نوجوانی خود را با شرکت در مساجد و هیئت‌های مذهبی، انجام کارهای فرهنگی و عضویت در بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کردند. در دوران جوانی در به فراگیری علوم دینی پرداخت، سپس در دانشگاه دانشجوی رشته ادیان و عرفان شدند، هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان مناطق اطراف شهریار و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و نظامی و جلسات سخنرانی و... برای آنان بودند. نتیجه ازدواج ایشان در سال ۸۶، دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است. مصطفی صدر زاده در سال ۹۲ برای دفاع از دین و حرم بی‌بی زینب (س) با نام جهادی ، داوطلبانه به سوریه عزیمت و به علت رشادت در جنگ با دشمنان دین، فرماندهی گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی در راه خدا رسید و به دیدار معبود شتافت و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 خانه مان امام حسین (ع) بود... آن زمان 4 سال داشت. آواخر نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد..... بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد! از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم درست روبه روی کتیبه بودم همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر شما ، سرباز و فدایی شما... بعد هم به آقا شدم که بلایی سرش نیامده باشد..... و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت. از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم. این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود. @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 گفت که می‌خواهد برود در آشپزخانه کار کند و هیچ خطری نیست. گفت فقط در حد پخت و پز برای رزمنده‌ها است و خطری نیست. تا همین حد را رضایت دادم. تا فرودگاه هم رفت؛ اما نتوانست برود و برگشت. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه می‌کرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت می‌خواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش می‌رفت و لفظش در مقابل دوستانش « » بود. تعجب کردم. مصطفی ای که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود می‌خواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش می‌آیم، طبق روال همیشه زندگی. آن زمان ماشین نداشتیم. با آژانس به در فاز 3 اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله می‌خورد و آن بالا 5 دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید. هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید». دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه می‌کردم.گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با دعوا می‌کرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت..... سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد..... @khademinekoolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ 🎥 پیشنهاد دانلود.... 🍂🍁🍂 ما برای نمی جنگیم داداش.... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه ى آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 وصیت نامه را در ادامه می خوانیم: بسم رب الشهدای و الصدیقین خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست‌. سپاس خدایی را که بر سر ما منت نهاد و از میان این همه مخلوق ما را خلق کرد. شکر خدایی را که از میان این‌همه انسان ما را خاکی مقدس به نام ایران قرار داد. و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد. و شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی‌خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آن‌ها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوست‌شناس و دشمن‌شناس است. از پدر و خانواده عزیزم تقاضا دارم برای بنده بی‌تابی و ناراحتی بیش‌ از حد نکنند و اشک‌ها و گریه‌های خود را نثار اباعبدالله و فرزندان آن بزرگوار کنند. پدر و مادر و همسرم و دخترم از شما تقاضا می‌کنم بنده‌رو ببخشید و از خدا بخواهید بنده رو ببخشد چقدر در حق پدر و مادر کوتاهی کردم چقدر شما را به دردسر انداختم فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ باید سختی و مشقت از من نگه‌داری کردید و بعد از جنگ هم برای درس‌خواندن من چقدر سختی کشیدید. فقط خدا می‌داند که چقدر نگران کرده‌ام اذیت کرده‌ام و شما تحمل کردید زیرا تلاش‌ می‌کردید تا فرزندتان عاقبت‌به‌خیر شود از شما ممنونم که همیشه انتخاب را به عهده خودم گذاشتید. حتی وقتی در نوجوانی می‌خواستم به برای تحصیل بروم مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید ممنونم حالا هم از شما خواهش می‌کنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچ‌کس و از هیچ نهادی دلخور نباشید مبارزه با دشمنان خود آرزوی بنده بود و فقط خدا می‌داند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم ممکن است بعضی‌ها به شما طعنه بزنند اما اهمیت ندهید بنده به راهی که رفتم یقین داشتم. از عزیزم می‌خواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم می‌گویم می‌دانم که بعد از بنده دخترم یتیم می‌شود و شما اذیت می‌شوید اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست. آرزو دارم که دخترم فاطمه،‌ تربیت شود یعنی مدافع سرسخت ولایت. از دوستان،‌ آشنایان و فامیل و هرکس که حقی گردن ما دارد تقاضا می‌کنم بنده حقیر با ببخشد زیرا می‌دانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق داشته باشم و این شما حتی که نصیب ما شد لطف و کرم و هدیه خدا بوده و مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین چقدر دادیم چقدر بچه‌های ما یتیم شدند،‌ زن‌ها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان دل ما شکست،‌ دل بیشتر و بیشتر که در حرمت ماه خدا توسط بعضی‌ها نگه‌داشته نشد و برادران و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. ... آن‌کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند بی‌بی زینب (س) آن زمانی که شما در شام‌ غریب بودید گذشت دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله حسین (ع) بی‌احترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بی‌بی‌جان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بی‌بی عزیزم ؛ ؛ روی خون ناقابل من هم حساب کن و من‌الله توفیق ۴ مرداد۱۳۹۲ @khademinekoolebar
بهش گفتم وایسا یه #عکس #حجله_ایی ازت بگیرم.. گفت بیا اینطوری کلا عاشق #ابراهیم_همت بود روح الله رفیعی @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 .... بسم الرب الشهدا و الصدیقین درود خدا بر محمد و خاندان پاکش دوستان با معرفت، می‌دونم وقتی این نامه رو براتون می‌خونن از بنده دلخور می‌شید و به بنده تک‌خور و یا ... می‌گید چون می دونم شماها همتون عاشق جنگ با دشمنان خدا هستید، می دونم ... داداشای عزیزم ببخشید که فرمانده خوبی براتون نبودم اونجوری که لیاقت داشتید نوکری نکردم... به شما قول میدم اگر دستم به دامان حسین بن علی (علیه‌السلام) برسد نام شما را پیش او ببرم... چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: ۱- وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. ۲- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که شیطان می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... 3-تا جای که می‌توانید از تفرقه فرار کنید. عامل تفرقه غیبت و خبرچینی [ناخوانا] است. ۳- اگر می‌خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید .. ۴- سخنان را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می دهد. ۵- و را محکم بچسبید. ۶- خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. @khademinekoolebar
قالَ الإمامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ علیه السلام : من بات عند قبر الحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه و كاءنما قتل معه فى عرصة كربلا. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هر كسى كه در شب عاشورا در مزار امام حسین علیه السلام بسر ببرد، و این شب را در آن جا بیتوته كند (و به زیارت ، سوگوارى و عبادت بپردازد) در قیامت خدا را در حالى ملاقات مى كند كه به خون علیه السلام آغشته است و گویا در ركاب آن حضرت در دشت كربلا به رسیده است . وسائل الشیعة، ج 14، ص 340، باب 8، روایت 2 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ این فرزندان شما در واقع جان خودشان را سپر قرار دادند برای اینکه دست این بدخواهان و این خبیثها به نرسد. لذا شأن اینها شأن بسیار بالایی است...... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در دهمین روز ؛ روز عاشورای حسینی همراه و همنوا با @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ ✨✨# 6ماه_انتظار به شوخی چندباری حرف از زده بود اما بار آخر می گفت دعا کنید اینبار شوم..... بعد از هم همه میگفتند که مصطفی خودش میخواست و دعا کرده بود که برود..... می گفتند چرا حرف را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری. گفته بود به خاطر دل کندن از نیست، عشق_دیگری_است...... می گوید: با من از حرف نمیزد می دانست ناراحت میشوم. اگر عشق و ارادهاش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمیرفت اما خودش میخواست که برود. خودش میخواست که وارد رزم شود.... فکرش را نمیکردم که شود؛ خیلی طول می کشید و دو هفته بود که با من تماس نمی گرفت..... معمولا هر هفته یا ده روز یک بار زنگ میزد و خبری از خودش به من میداد. دو هفته اول را که زنگ نزد گفتم حتما نتوانسته تماس بگیرد..... 20 روز منتظر شدم اما خبری از زنگ مصطفی نبود...... درگیریها در شدت گرفته بود و میگفتم شاید نتوانسته است؛ تا ماه اول به خودم دلداری میدادم..... یادم می آمد آخرین بار که تماس گرفت میخواست که برایش کنم مدام این جمله را تکرار میکرد و من هم خوشحال بودم که بالاخره مصطفی از من چیزی خواسته، خوشحال بودم که گفته بود برایم دعا کن..... بعد از یک ماه هر روز را می شمردم تا خبری شود. میگفتم پس چرا زنگ نمیزند؛ تا اینکه به ماه دوم رسید...... از ماه سوم دلم آشوب بود. برادرانش خبر داشتند حتی یکی از پسرها که از سوریه برگشته بود لباس های مصطفی را هم آورد..... پرسیدم چرا لباسش را آوردی گفت: خواسته اینها را بیاورم تا برای خودش لباس نو بخرد..... فکرش را نکردم اتفاقی افتاده. با خودم میگفتم اگر زنگ نزده دلیلش درگیری زیاد است و نمیتواند.... بعد از سه ماه کارم گریه و زاری بود. فکر میکردم که اسیر شده و دست داعش است اما بقیه برای اینکه دلداری دهند می گفتند فرمانده شده و سرش شلوغ است، یا میگفتن در محاصره است و پنهان شده..... توی دلم تلقین میکردم که زنده است. گریه که میکردم دختر کوچکم میگفت با گریه هایت راه مصطفی را سخت میکنی. اما کدام مادر است که بتواند دوری فرزندش را تحمل کند؟ چقدر دوست و رفیق داشت. سال پیش که اربعین کربلا رفتیم خودش را به ما رساند. وقتی آمد برادرش یک بنر زده بود و اسم مصطفی را درشت نوشته بود. چقدر ناراحت شد و گفت مادر چرا اینکار را کردی. خوشش نمیآمد، به خاطر همان یک بنر کلی ناراحت شد. خیلی قانع بود....... کم لباس میخرید با اینکه میگفتم برو لباس نو بخر اما خودش دوست نداشت. پول دستش بود اما ولخرجی نمیکرد. همه می گویند با همین لباس های کهنه ام زیبا بود..... بعد از وقتی خواستیم لباسهایش را بیرون بدهیم دیدیم لباس نو ندارد. گاهی میشد یک لباس را چند سال به تن میکرد.... بعد از 6 ماه بلاخره روز موعود فرا رسید. روزی که مصطفی از سفر دور و درازش برگشت..... مادر از صبح دوشنبه پریشان بود. استرس داشت و نگران بود. انگار که دنیا برایش تنگ شده باشد بی تابی می کرد. حالش را نمیفهمید. احساس میکرد که تپش قلب گرفته بهانه گیری میکرد و با اینکه مهمان داشت حالش خوش نبود. غروب دیگر طاقت نیاورد رفته بود کمی استراحت کند تا شاید حالش بهتر شود...... برادرش را دید که با چهرهای ناراحت و گریان به خانه آمد، فکر میکرد برای پدرش اتفاقی افتاده. حالش بدتر شده بود تا اینکه برادر گفت: انتظارت تمام شد، برگشته. فهمیده بودم که این تپش قلب و ناراحتی برای چه بوده. برای اینکه وجودم و قلبم در راه بود. آرام شده بودم. استرس نداشتم، سینه ام که از شدت ناراحتی درد گرفته بود خوب شد، قسمتی از وجودم در راه بود...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🌺🍃🍂✨ 🌺🍃🍂✨ 🍃🍂✨ 🍂✨ ✨ در13 فروردین ماه سال 1394 در 40 کیلومتری دمشق منطقه می‌شود؛ اما از آنجایی که معاون یگان موشکی بود، فرمانده‌اش یک قبضه موشک که ارزش مالی زیادی داشت به ایشان تحویل می‌دهد...... در آن موقعیت محاصره فرمانده‌اش از پشت بیسیم صدایش می‌کند که مصطفی خودت را عقب بکش...... در جواب می‌گوید، نمی‌توانم این وسیله است نمی‌خواهم خدشه‌ای به بیت‌المال وارد شود...... می‌گوید: آن را رها کن و خودت را نجات بده اما اصرار دارد که مراقب موشک باشد و بعد آخرین حرفش تنها این می‌شود: ..... و اینگونه می‌شود . همچون پرستویی عاشق با اصابت تیر به کمرش ندای را لبیک می‌گوید..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar