eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹مونا🌹 من یک سال با شهید تو مزار شهدا آشنا شدم...باخدای خودم عهدبسته بودم وقتی حقوق قبول شم میخوام برم پیش یکی از شهیدا باهاش دردل کنم دوست خودم بدونم😊 تو مزار شهدا داشتم قدم میزدم که چشمم افتاد به یه شهید همونجا ناخوداگاه وایستادم فقط محوش شده بودم همونجا زانو زدم گریه کردم. گفتم دوستم تو شدی...😭 دیگ ازاون روز همیشه هفته ای چندبار میرفتم پیش شهید ناراحت بودم خوش حال بودم هروقت دلم میگرف پیش شهید بودم باهاش حرف میزدم ولی خانوادم نمیدونستن... یه روز مامانمو اوردم گفتم میخوام توروببرم پیش یکی از دوستام...مامانم متعجب شد گفت کجاداری منومیببری؟😳 بردمش براش تعریف کردم مامانم فقط گریه میکرد میگف خدا ممنونم فقط همین میگفت🙏 برگشتم خونه شبا باهاش حرف میزدم میخندیدم میگفتم فردامیام پیشت یه بار دانشگاهم زیاد بود نتونستم برم..شهید اومد بخوابم😭اونم دوبار... رفتم گفتم ببخش ببخش منو دیگ بدقولی نمیکنم... دیگ هر وقت بهش میگفتم سرموقع میرفتم... چندماه گذشت یه روز گلاب خریدم بامامانم رفتم سر مزار از دور دیدم خانوادش هستن.. برگشتم ترسیدم الان بگم کی ام؟چی بگم اخه😔 مامانم دستمو گرف گفت برگرد ببین خانوادش اومدن میخواد تورو به خانوادش نشون بده مگ همینونمیخواستی...گریه کردم رفتم جلو... زن داداش شهید بودن..براشون وقتی خواب چیزای دیگ تعریف کردم متعجب شدن گفتن مگه داداش مارو میشناختی؟؟ لال شده بودم فقط گریه میکردم...زن داداش شهیدهم گریه کرد گفت توخواهر کوچیک محسنی توروبه ما نشون داد بیا پیش مامان محسن.. زدیم زیر گریه😭 داداش شهید شمارمو گرفت گفت بهت زنگ میزنیم بیای خونه ما باخانواده جدیدت محسن اشنا شی.. اون روز هیچی برام مهم نبود فقط گریه میکردم گریه😭 اسم شهید محسن زرینی خیلی دوسش دارممم. خیلی مثل دوست واقعی منه که خانوادش بهم نشون داد🌷 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌼حدیثه🌼 سلام حدیثه ام و 20سالمه✋ یادمه ی سالی شب 13بدر شهادت خانوم حضرت زهرا (س)بود ک بعد از اون جمع خانوادگی و تفریح,شب خانوادگی رفتیم هیئت ,خیلی هیئت و دوسداشتم و همیشه مراسما و مناسبتای مهم و میرفتم ,هیئت رفتنی ام چادر سر میکردم😇 بااینکه اصن چادری نبودم😉 ,خانوادم تقریبا مذهبی بودن اما هیچوقت اجبارم نکردن ک کاریو به اجبار انجام بدم همیشه راهنماییم میکردن ولی انتخابو میذاشتن ب عهده ی خودم,شب طبق عادت چادر سرکردم ورفتم سمت هیئت مداح خیلی قشنگ میخوند ,راجب چادر حضرت زهرا ک میخوند دلم لرزید😔 همیشه گریه میکردم ناراحت میشدم اما انگار اینسری فرق داشت😭 ,اونشب خیییییلی بیشتر از حد معمولی گریه کردم و روضه رو فهمیدم😭😔 همونجا عهد بستم✋ که چادرمو دگ براهمیشه سرکنم ,اما اینو ب هیشکی نگفتم😔 اومدیم خونه زود خوابیدم چون بخاطر گریه ها سردرد داشتم ,صبح با صدای مادرم بیدار شدم با گریه میگفت حدیثه چیکار کردی ,ترسیدم گفتم هیچی مامان چییشده؟ گفت دیشب خواب دیدم دست تو دست حضرت زهرایی ,هرچی صداتون میکنم منم ببرید هیچکدوم نگاهم نمیکنید ,اما حضرت زهرا دست تورو گرفته بود و داشت حمایتت میکرد دگ طاقت نیاوردم اومدم تو اتاق کلی گریه کردم و تشکر کردم و همونجا بین حرفام قول دادم هییییچوقت چادرمو در نیارم✋ خداروشکر 13 بدر 96 میشه سه سال ک چادرم سرم موند و باافتخار بدون توجه به حرفای اطرافیانم خیلی ام راضی ام ازاین ک این تصمیم قشنگو گرفتم😊❣ سال قبل چادری شدنم کربلا رفته بودم اما امسال یجور دگ دلم میخواست ,بعد 3 ماه گریه و التماس سال 95 توی حرم امام رضا شروع شد ,تولد امام رضا روبروی پنجره فولاد اقا بودم و یه هفته بعدش رفتم کربلا روز عرفه برای دعای عرفه کربلا بودم ❤️ اگ از ته دلتون چیزیو بخواین امکان نداره بهش نرسید اونم وقتی طرفتون خدای مهربون و ائمه باشن☺️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال،بنام👇👇 🌸ناردین🌸 سلام✋ ناردین هستم☺️ 19 سالمه متولد تبریز به قول داداشم تو یه خونواده ی اروپایی به دنیا اومدم...از بدو تولد هم😔 متاسفانه با ماهواره بزرگ شدم هرچقدرم بزرگتر میشدم بیشتر با این زندگی و آداب و رسومش خو میگرفتم یه منجلابی که شاید در ظاهر طوری باشه که فک کنی کسی که غرقش میشه نتونه دیگه نجات پیدا کنه😓 از همون بچگی عاشق کشورای خارجی بودم همیشه غر میزدم که چرا ایرانی شدم چرا خارجی نیستم و نمیتونم آزاد زندگی کنم😔 ای دل غافل مگه آزادی تو بد حجابی خلاصه میشه؟؟ هر چی بزرگتر میشدم بیشتر تو این افکار و اعتقادات پوچ و خالی فرو میرفتم بیشتر مرتکب گناه میشدم بیشتر رو طرز پوششم و رفتارم تاثیر میزاشت😣 هیچ اعتقادی به مسجد نداشتم هیچ اعتقادی به نماز خوندن و حجاب هم نداشتم همیشه با چشم بد به خانومای چادری نگاه میکردم و رفته رفته هم بدتر میشدم😔 تا تابستون سال 92 که به اتفاق فامیلامون رفتیم مشهد هنوز همون دختر شلوغ بودم حتی چادر سر کردنمم آمریکایی بود(اسلام آمریکایی) طوریکه مامانمم که با اعتقادات من بزرگ شده بود دیگه از رفتارا و لج بازیام خسته شده بود همونجا با امام رضا نذر کرده بود و خواسته بود دخترم خوب شه🙏 چند ماهی از این اتفاق گذشته بود من هنوزم همون دختر سابق بودم خودمم که خسته از اینهمه استرس و عصاب خورد کنی و دعوا با خونواده سره چیزای بیخود رسما تو منجلاب گناه به طرز فجیعی داشتم غرق میشدم😰 یه روز داشتیم با پدربزرگم حرف میزدیم راجع به شغلشون از بچگی عاشق پلیسی بودم پدربزرگم شرایطشو توضیح میداد ولی من هنوز رو کلمه ی حجاب و چادر قفل بودم چطور میتونستم از زندگیم بگذرم غیرممکن بود ولی پلیس شدن چی منتظر بودم بزرگ شدم الان که بزرگ شدم و میتونم برم دنبال آرزوهام ولی آرزویی که داشتم بها داشت بهایی به سنگینیه یه زندگی همیشه به این باور بودم یا واقعا محجبه با تمام آداب و رسوم و اعتقاداتش یا بی حجاب آخرای فروردین سال93 بود تو خونه تنها نشسته بودم به مشکلی که شب و روز ذهنمو درگیر کرده بود فکر میکردم چطور میتونستم از این زندگی که دارم دست بردارم اصلا اراده ی این کار رو داشتم؟؟؟پاشدم و چادره مامانمو که فقط تو مراسم عزاداری سر میکرد😐😔 برداشتم و انداختم رو سرم چقدر عوض شده بودم چقدر چادر بهم میومد چقدر به دلم نشسته بود اولین جرقه همون موقع زده شد💥 راجع بهش با مامانم صحبت کردم باهاشون مشورت کردم مادرم کسی بود که به اعتقادات همه احترام میزاشت هیچ وقت مسخرشون نمیکرد تو این صحبتمون خیلی چیزارو برام روشن کرد که اگه چادر سرت کنی چه حرفایی ممکنه زده بشه و چقدر میتونم اذیت شم یه چند روزی گذشت داشتیم با مامانم میرفتیم بیرون دقیق یادمه 9 اردیبهشت بود☺️☺️☺️ چادرمو سر کردم و از اتاق اومدم بیرون مامانم با تعجب نگام میکرد ولی هیچی نگفت بیرون حتی بلد نبودم چجوری چادر رو نگه دارم هی دست و پامو میگرفت و کفری میشدم ولی وقتی میدیدم مثله قبل چشم ها دنبالم نیست و خیلیا با یه نگاه تحسین آمیزی نگام میکنن بهم قوت قلب میشد❣ انگار که داشتم بیرون از دنیا به آدما نگاه میکردم متلک هایی که پسرا به دخترا میزدن و چقدر عذاب آور بود حس خیلی خوبی داشتم و من فکر میکردم زهرایی شدن به همین راحتیاس 😔😔 بعد از اونروز مهمونیایی که دعوت میشدیم جشن های مختلط و چقدر دیده من نسبت به این جور چیزا عوض شده بود چقدر در عذاب بودم.همیشه یه گوشه با لباسا و حجابی که الان کاملا متفاوت از چند مدت قبلم بود مینشستم و نظاره گر نگاهای تحقیر آمیز وتمسخر آمیز دوروبرم بودم چقدر سره چادر من شرط بندی کردن که تا یه ماهم نشده چادرمو میزارم زمین چقدد پشت سرم حرف بود این شاید چیزای خیلی جزئی از موانع راهم بود که گفتم...ولی میدونین که زهرایی شدن بها داره😊☝️ که باید پرداخت بشه هنوزم که هنوز شرایط همونه ولی من ایمان و اعتقاد و اراده ام خیلی قوی تر از این شرایطه...خداروصدبار شکر میکنم که تو هرشرایطی هوا داشته و داره وقتی میبینه تو دلم غصه دارم چقدر زود با یه خبر یا اتفاقایی حاله دلمو دگرگون میکنه...😍☺️ الان یک سال و نه ماهه که از اونروز میگذره و من هرروز بیشتر از دیروز عاشق راهی میشم که انتخاب کردم...خدایا بی نهایت ازت ممنونم🙏🌹☺️😍 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چیشد چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 💖خادم الحسین💖 سلام من در بین خانواده نیمه مذهبی بزرگ شدم (البته بجز خانواده پدریم و مادریم که کاملا مردمان عادی بودن و خیلی چیزای از مذهب و بسیجی بودن منو خانوادم رو مورد تمسخر اونا قرارمیگرفت جوری که حتی باعث به گریه انداختن خواهرام میشدن ولی صبوری مامانم ارومشون میکرد😔) کلا مثل هر ادمی عادی بودم و چادر برام زیاد اهمیتی نداشت که سرم باشه یا نه🙊 اماحجاب کامل و ایمان کاملا قوی داشتم☺ خانوادمم اصراری به زدن چادر نداشتن خود مختار و ازاد بودم😌 اما خواهر دومم و مادرم چادری بودن...🌷 تا دوسال سال پیش بنابه دلیلی مشکلی داشتم و تو جمعی قرار گرفتم که همگی دارای تمسخر و سهل انگاری بودن کم کم این چیز داشت رو من تاثیر میذاشت وباعث شد نمازمو سبک بشمارم و ترک نمازکنم😔 ولی وجود خدا تو دلم بود عقاید و ایمان و اعتقاداتم بودن ولی فقط نمازی درکار نبود...💔 دو سال پیش راهی قم شدم چادر باخودم نبرده بودم اون لحظه همه اطرافیانم چادری بودن واقعا شرمم میشد تو اون جمعیت بدون چادر باشم تا اینکه بعد زیارت حضرت معصومه که دیگه مجبور شدم چادر حرم و سرجاش بذارم دوباره بیرون حرم برم همون حس شرمندگی بهم دست داد خیلی سختم میشد ک بدون چادر قراره بیرون برم...😔 راهی مشهد الرضا ک شدم از خود امام رضا خواستم ک ایمانمو بیشتر از این که هست کنه...😔 بعد برگشت ب شهرمون کم کم شروع کردم به چادر زدن...😌تا اینکه محرم اومد و ما اربعین حسینی موکب داشتیم اینقدری به ایمان بیشتر شد ک حسینی شدنو حس میکردم همه زواری که میومدن موکبمون منو که به اسم خادم الحسین صدا میکردن یک شوری تو دلم پیدا میشد که رضایت مادرم حضرت زهرا رو حس میکردم...😍✌ البته هرچند که باتمسخر و تعجب خیلیا و خیلی چیزای دیگه اطرافیانم رو به رو شدم اما نشنیده گرفتم😊 و مورد تشویق خانوادم قرار گرفتم مخصوصا مامانم که با حرف چادر بزنی خیلی عالی میشی رو میگفت بیشتر پای بند چادرم بودم و دیگه چادر از سرم نیوفتاد و نمازم میخوندم الحمدلله بهتر از ادم قبلی که بودم شدم...😍 ..ان شاالله که همه مشکلات دوستای عزیزم حل شه.. 💖❤💖❤💖❤💖❤💖❤ با ارزوی حسینی و زهرایی شدن خواهران و برادران عزیز....یاحق🌷 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺رضا🌺 همیشه هیات های زیادی میرفتم یه روز یکی از دوستام گفت یه هیاتی میشناسم مداحش خیلی اهل دله و بچه هاشون واقعا با ادب و‌مهمان نوازن وارد مجلس شدیم البته اخر مجلس رسیدیم .دیدم کربلایی مهدی باقری مداح هییت داره صحبت میکنه صحبتاش اشکمو در اورد😥 تا قبل این صحبتا زیاد با شهدا مانوس نبودم اما بعد از این هر وقت دلم میگیره یا تو خیابون و....نامحرمی میبینم میگم شهدا برامون خون دادن و...یاده این صحبته میوفتم دلم ارووم میشه😔 سعی میکنم لحظه سال تحویلو پیش شهدا باشم نمیدونم چه سریه حس خیلی خوبی کنارشون دارم❣ اونایی که تجربه نکردن حتما سال تحویل یه بارم شده تجربه کنن👌الان چند‌وقته شبهای جمعه میرم هییت حال خوبی دارم😊 قبلنا شبای جمعه جاهای دیگه با دوستام میرفتم مثل بازار و مهمونی و...... ببخشید سرتونو درد اوردم اسم هییتو نمیبرم که فکر نکنید تبلیغه 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌼نرگس🌼 سلام نرگس ام و 24سالمه✋ من سال دوم دبیرستان بود مانتویی بودم دوستام همه چادری بودم توی خیابون راه میرفتم همه نگاه سنگین میکردن😣 به مامانم گفتم چادرمیخوام خیلی خوشحال شدو گفت چشم حتما اون موقع چادرملی مد بود برام خرید خیییلی خوشحال رفتم مدرسه😊 همه دوستام از وضعم خوشحال شدن و تبریک میگفتن وکسی دیگه بهم نگاه ان چنانی نمیکرد ولی بعضی از فامیلام برعکس حرفای ناجور میزدن که مثلا دنبال شوهره و میخواد خودشو دخترخوب نشون بده😔منم ازعمد خواستگاری پسرعموم رو رد کردم وبا شوهرم که عشقمه عباس آشنا شدم وسرلج فامیلم باهاش ازدواج کردم. درضمن از اینکه پدرشوهرم روحانیه خیلی خوشحالم چون مشکلات شرعیمو راحت برام حل میکنه 💥دقیقا دیشب اولین روز ایام فاطمیه بود خانواده ام امدن دنبالم منو دخترمو باخودشون بردن لشکرآباد اهواز شام بخوریم بابام زیاد به عقاید دینی احترام نمیذاره تو راه اهنگ گذاشت منم اون لحظه حالم خییییلی گرفته شد که چرا بابام اونکار رو کرد😔 خلاصه تارسیدیم اهواز دخترم ریحانه حالش بد شد شروع کرد به حالت تهوع اونم ازنوع شدید😰 ریحانه که بالا اورد منو کثیف کرد مجبور شدم چادرمو دربیارم ولی حس میکردم لختم بااینکه مانتوبلندشلوار گشادو روسری محجب بودم ولی راحت نبودم😞 نصف ساندویچمو بازور خوردم ازخودم خجالت میکشیدم بدون چادر بودم😔 تابرگشتیم خونه چادر ازمامانم گرفتم ومنو پدرم ریحانه رو بردیم دکتر، دخترم فکرکنم بخاطر اون شرمنده گیم ازحضرت فاطمه و حضرت زینب که دخترم زود خوب شد. الان برا پس دادن تاوان اون لحظه ی بی چادر بودنم 300صلوات میخوام بخونم وبگم حضرت زهرا شرمنده ام حضرت زینب شرمنده 😭 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 ✳️خاطره حسینی شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌷سید عباس🌷 سلام وقت بخیر💐 خانواده من مذهبی بودن پدرم مداحه اهل بیت هستن از بچگی پدرم منو به مجالس اباعبدالله میبرد خیلی دوست داشتم مجالسو هر وقتی که خواست بره مجلس من بدو بدو میرفتم پیش پدرم میگفتم منم میام پدر افتخارش این بود که فرزندانش توراه اهل بیت باشن💚 ایشونم با افتخار منو با برادرم به مجلس میبردن بعد بزرگتر شدم رفیق صالح خیلی خوبه یه رفیقی پیداکردم اهل دل و اهل بیتی بود اسمشو میگم چون دوسش دارم رضابلخی خدا حفظش کنه باهم هر هییتی و مجالسی میرفتیم بعد هییت زدیم👬 که الان خدارو شکربعداز۸سال پابرجاست و ما داریم بچه های کوچیکو به مراسم میارمشون که وقتی بزرگتر شدن مثل مابشن😇 که رفیقشون فقط و فقط امام حسین باشن جدیدا یه مداحی همین نوحه رو خوندن خیلی قشنگه درکل حسینی شدن رو اول باید خودشون بخوان رفیقایی داریم که الان توزندگیشون شکست خوردن به ما طعنه میزدن که هیئت چیه😒 واقعا متاسفم برای این افراد خدا هدایتشون کنه🙏 درکل هرکی از اهل بیت جدا شد از دنیاوآخرت جدا شد☝️ چون دنیا و آخرت بچه هیئتی ها اهل بیت هستن😊 امیدوارم خاطره خوبی باشه انشالله مشرف شوید به کربلا🌹 اجرتون با سیدالشهدا🌹 یازهرا س🌹 🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹آیدا🌹 سلام ✋ آیدا هستم 🙈 شانزده سالمه☺️ متولد تبریز😍 ساکن تبریز😍 تو یه خانواده ای تقریبا بی اهمیت به حجاب و اینجور مسائل وهمیشه هرکاری میکردن ازسر عادت بود وبی دلیل😞 الانم که الانه سر تصمیمم هردم غر میزنن و مسخره میکنن😫 از بچگی تا دوم راهنمایی نه خودم چیزی از حجاب و نماز درک کردم نه به این چیزا فکر میکردم😶 نه کسی بهم میگفت همیشه لاک میزدم💅 همیشه تیشرت تنم بود و موهامو خواهرم درست میکرد میفرستاد بیرون👧👱♀ خواهرم میگفت از الان چرا باید شال و روسری سر کنه😑 منم از سر کردن شال و روسری خوشم میومد ولی بیشتر وقتا از سر کردنش منصرفم میکردن با حرفاشون...😣 تو راهنمایی یه دوستی داشتم درسته حجابش کامل نبود ولی نماز میخوند.😍 تو مدرسه که میرفت نماز چندباری باهاش رفتم ☺️ بهش گفتم نماز یادم رفته چطوریه 😢 یادم انداخت تا یه مدتی نماز میخوندم 🙂 ولی همون پوشش رو داشتم😟 تا این که خودم خواستم دیگه برام مانتو بخرن😶 و از این شرایط خوشم نمیومد سال سوم راهنمایی شاگردای کلاسمون خیلی بد بودن😱 بیشتر از نصف کلاس دوست پسر داشتن و جو کلاس رو بدجوری با دفترهای عقاید به هم ریخته بودن...بارها کارهممون به دفترمعاونت کشید و....😣 چندتا هم بودن که ازدواج کرده بودن و واویلا بود..😰 تا اینکه اون سال با هرچی بدی و التماس برای اینکه اخراج نشیم تموم شد😪 با انضباط خیلی خوب ولی معدل19:94😃 دختر همسایمون که شرایطش شبیه من بود از نظر حجاب، بهم پیشنهاد داد که مدرسه ی شاهد خیلی خوبه از نظر معلم هاش وآزمون ورودی داره بیا بدیم شاید قبول شدیم😕 منم که از خدامه 😍 اصلا به اسمش و چادر فکرم نمیکردم فقط جذب خوب بودنش شدم. رفتیم امتحان دادیم شدم برگزیده ی نفر6 خیلی خوشحال بودم ولی دختر همسایمون قبول نشد😞 فکر نمیکردم حکمتی تو این کار باشه سال اول چادر سر کردم با کلی غر و فلان ولی بخاطر خوب بودن مدرسه چادر و فضای خیلی خاصش رو تحمل میکردم. سال دوم تو خونه یه چادر قدیمی داشتیم که نازک بود از سر راحتی برداشتم سر کردم. اسم در مدرسه رو پل صراط گذاشته بودیم با بچه ها😑 از اون در و از معاونا که رد میشدیم، چادرامونو مچاله میکردیم تو کیفامون. تا روزی که بهمون گفتن قراره دو تا شهید گمنام بیارن مدرسمون... خیلی خوشحال بودم،کنجکاو که مراسم چطوری میشه😇 وخیلی ارادت خاصی به رزمنده ها داشتم چون بابام هم رزمنده بود هم پلیسه. همیشه احساس اقتدار رو توش میدیدم. همیشه به رزمنده ها افتخار میکردم. وهمیشه تنها مشوقم به حجاب بابام بود که منم توجه نمیکردم، چندان تاثیری نداشت. خلاصه... روز مراسم سالن اجتماعات کلی مهمون کلی خانواده ی شهید،مداح هم اومده بود،همه جارو مثل جبهه کرده بودن!!😄 یکی از شاگردای مدرسمون که اسمش لیلا بود،واسه پدر شهیدش نامه نوشته بود... کلی تاثیر گذاشت روم😓 تا یه هفته حال و هوای اون روز و گریه هایی که کردم و...😪 خیلی فکر کردم فکر کردم 😣 تصمیم گرفتم شروع کنم دوباره نماز بخونم 😌 به حجاب توجه کنم... الکی مثلا!!! یه پنج ماهی شد بازم شدم همون قبلی...😞 نمیدونم چرا نمیتونستم ثابت بایستم سر حرفام و قولام بین خودم و خدام😞 فقط بیشترفک میکنم به خاطر دلخوشی هام بود که اینطوری باید کنارمیزاشتم اینکه همبازی هام پسرا بودن و کلی باهم تو محلمون بازی میکردیم...بامرام تر بودن ☺️ آخه اون موقع ها خیلی دوس داشتم مثل پسرا باشم... به ندرت تو خونه بودم همش دیروقت میومدم خونه تا امسال که سوم دبیرستانم اولای سال دیگه انگیزه ای واسه ادامه ی زندگی نداشتم 😭 از این کارا هم خسته بودم😣 نمیدونم ولی خیلی بی معنی بودن پسرای فامیل بزرگ شده بودن و دیگه ناخداگاه از هم فاصله میگرفتیم... اصلا انگار میگن دوگانگی ارزشی... اونطوری شده بودم😣 خودمم نمیدوستم چیکار میکنم، امسال از قضا اومد ما پرورشی بین درسامون داشتیم. خیلی تو زنگای پرورشی بچه ها و خودم ☺️غر میزدیم و حرفایی راجب اسلام و حجاب میزدن...منم فقط نگا میکردم از حرفایی که از معلممون میشنیدم و منو به فکر مینداخت چون اصلا تا به حال فکرم نکرده بودم به این چیزا تا اینکه ازش خواستم تا بهم کمک کنه تا دینمون رو بهتر بشناسم،چندتا کتاب بهم داد اینبار تصمیم گرفته بودم یه هدفی داشته باشم محکم دنبالشو گرفتم ✋ کلی منابع هم خودم خوندم هم درمورد حجاب و اسلام تا اینکه با دلیل ومدرک درستی راهو قبول کردم و حجاب برتر رو به عنوان یادگار حضرت فاطمه انتخاب کردم😍 تو این راه خدا خیلی نشونه ها پیش روم گذاشت 😍 چیزایی که اصلا اتفاقی نبودن من خیلی مدیون معلمم هستم ❤️ انتخابم رو خیلی دوست دارم ❤️ و خیلی هارو تو این راه تشویق میکنم تا روزی نشه که پشیمون بشن😉 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره محجبه شدن یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 💐فاطمه💐 💚الهم عجل الولیک الفرج💚 بنام خدا، سلام✋ خاطره ایی که میخوام بگم برمیگرده به سالیان خیلی دور... ۲۰سال پیش ازدواج کردم👰 وقتی سال 75دختر م به دنیا امدندخیلیها از امدنش ناراحت شدند از همسرم گرفته تا.....😔میگفتند چرا پسر نشده؟اما من خوشحال و شاکر خدا ک فرزندم سالم هستند تایک هفته همسرم اعتنایی ب دخترم نداشت و این حرکتش مرا ازار میداد😭 زندگی جالبی نداشتم چون همسرم بیمار بود. اما من همچنان از بزرگ شدن دخترم لذت میبردم او فعال و درس خوان بود☺️ در اصل با فرزندم رفیق بودم تا مادر❣❣ دخترم هم همیشه هر صحبتی داشتند با من در میان میگذاشتند .هیچگاه با دوست در مورد زندگی خانوادگی صحبت نمیکردند فقط در حد درس. باید محبت نکردن پدرشون را هم خودم جبران میکردم 😔 دخترم کلاس پنجم بود. من با اینکه چادری بودم ولی دوست داشتم با ارایش و بیرون گذاشتن مو بیرون بروم😭یک روز مفصل و دوستانه با دخترم صحبت میکردم دختر عزیزم میگفتند مامانم الهی فداتون بشم موهاتو بپوشون وارایش نکن. من دوست ندارم مادرم در اتش دوزخ بسوزه و فردای قیامت پیش صاحب نامت خجالت زده باشید ومن فقط به گفتهای فرزندم میخندیدم😅 💥تا روز تاسوعای سال88مشکلی برایم پیش امد متوسل ب اقا مهدی عج شدم واز ایشان کمک خواستم وقول دادم ک دیگه مثل قبل نباشم☺️ وبعدها ب صحبتهای دخترم فکر کردم وبه بودنش افتخار میکنم. 2تا دختردارم وخدارا شکر فرشتگانی هستند ک باعث سرافرازی وسربلندی من هستند😊 راستی ب خاطر حجاب دار شدنم خیلی ازطرف همسرم سرزنش شدم😔 ولی ایشان هم بعدها عادت کردند ودیگرسکوت....😊 سرتون را درد اوردم شرمنده. ولی ب خدا به مولا قسم فرزند صالح وسالم نعمت بزرگیست از طرف خداوند متعال. پسر یا دختر بودنشان چندان فرقی ندارد. مهم سالم بودن است که بعداز رفتن ما ازاین دنیا یک خدا بیامرزی پشت سرمان باشد 2دخترم یکی حافظ قران ویکی قاری قران. هر 2دراحکام 20هر 2با حیاوعاشق شهدا وشهادت. ومن همچنان ب هر 2 انها افتخار میکنم. دعا برای فرج اقاانشاله راس همی دعاها و برای سلامتی همی بیماران دعا کنید یاعلی 👋 درپناه حق💐 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 ✳️خاطره حسینی شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌷عباس🌷 سلام وقت بخیر💐 خانواده من مذهبی بودن پدرم روحانیِ من آدمی بودم که اصلا به دین مقید نبودم و دست به هر کثافتی میزدم😞 خانمم اهل دینِ و عاشق اهل بیت بود یادم میاد محرم94بود که من یه بار رفته بودم هیئت وخیلی سینه زدم و گریه کردم😭 همه متعجب بودن از حال و شورم برگشتم خونه باخودم فکرکردم که این راه داره منو به کجا میرسونه اون شبو اصلا یادم نمیره بااین فکر و خیال خوابم برد صبح با اذان ازخواب بیدار شدم مضطرب بودم😰 انگار چیزی گم کردم صدای اذان که به گوشم رسید یاد نماز افتادم و باخودم گفتم برم نماز بخونم و از همین لحظه تغییر کنم همه تعجب کردن و میگفتن عباس حتما یه برنامه داره تنها حامی و پشتیبانم نرگس خانمم بود خیلی ازم خوشحال بود😊 اون شب قشنگ رو اصلا یادم نمیره الانم منو همسرم نرگس خانم و دخترمون ریحانه کوچولو یه زندگی ساده و مذهبی رو داریم اونم قربون حضرت زینب🌹 🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸کربلایی فاطمه زهرا🌸 سلام✋ فاطمه هستم۲۲سالمه وقتی خاطرات کانال را خواندم،بقض کردم😔 من روز چادری شدنم برمیگرده به دوره ابتداییم. مادرم به من درمورد حجاب چیزی گفتند که الان یادم نمیاد. گذشت و تکلیف شدم و روسری از سرم نیفتاد. تا اینکه راهنمایی رفتم. یه همکلاسی داشتم که همراه چادر پوشیه میزد، خیلی دختر خوبی بود❣ من ازش تقلید کردم رفتم خونه یه پارچه مشکی داشتم و برای خودم پوشیه درست کردم😉 و از اون روز به بعد تا یه مدتی پوشیه زدم☺️ یعنی چادری شدم و همراهش پوشیه میزدم. اما خانواده ام راضی به پوشیه ام نبودند😔 میگفتند تو میتونی با چادرت حجاب برتر را داشته باشی.برادرم هم مداح بود، گفت که دوست دارم خواهرم چادری باشه.از اون روز به بعد چادرم را بدون پوشیه سر میکردم.با چادر حس خوبی دارم. تا اینکه قسمتم شد دوبار رفتم کربلا و اونجا پوشیه زدم، من الان یه دختر چادری الحمدالله کاملا محجبه هستم و از خدا و حضرت زهرا میخوام که به من کمک کنند تا اخر عمر این تاج بندگیو داشته باشم🙏 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 ✳️خاطره حسینی شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺شهاب🌺 سلام شهاب هستم۲۵سالمه من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم که یادم میاد وقتی کودک ۴_۵ساله بودم، توی مدرسه سرصف میکروفونو میگرفتم و میخوندم مادرم دیدند که استعدادشو دارم، تبلیغ یه کلاس مداحی رو دیدند و منو ثبت نام کردند💚 چند سال از اون موقع میگذره ومن هنوز کلاس مداحی ایشون رو میرم و در کارم کمی حرفه ای شدم از وقتی که دانشجو شدمو سرکار میرم یه کم رفتن به کلاس مداحیم به تاخیر افتاده اما پا منبریه بزرگان هستم و در موقع بی کاری هیچ وقت هییت رفتن یا پا منبر رفتن به تاخیر نیفتاده😊 این انتخاب را مدیون مادرم که منو توی این کلاس ثبت نام کردند هستم و از امام حسین که به من اجازه دادند نوکریشونو بکنم🙏 و به من توفیق داد سه بار بیام دست بوسش🌹 🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺طاهره🌺 سلام .... طاهره ام 17ساله من در خانواده ای نسبتا مذهبی به دنیا امدم و بزرگ شدم خیلی به حجابم اهمیتی نمیدادم😔 گاهی اوقات در مراسم های عروسی کارهای که درشان بی بی زهرا نبود انجام میدادم😔 پیش یاجلوی نامحرم حجاب و عفتمو رعایت نمیکردم تااینکه دوستم پیشنهاد بسیج رو به من داد من اول برای سرگرمی وارد بسیج شدم😉 اما تا اینکه سرگروه بسیج داستانی درمورد یک شهید کوچولو که قبل ازشهادت وصیتی کرده بود حرفهای ان شهید من را تغییر داد😢 دیگه ازاون موقع حجابمو جلوی هرکسی رعایت کردم و بعداز یک سال نشد که برایم خواستگار پیدا شد بدون هیچ مخالفتی انرا قبول کردم☺️ چون میدانستم خیلی جوان مومنی بود که در خانه ی امام حسین کار میکردند من گاهی اوقات در زمان جاهلیت در تکیه توجه زیادی به ان میکردم اما نمیدانستم که سرنوشت انرا به منزل ماسوق میدهد و من ایشان را به همسری قبول کردم گرچه درخانواده پدری با مشکلاتی مواجه شدم اما باتوکل برخداوند ایشان را پسندیدم و مراسم عقدمان در مزار شهدای گمنام که پنج شهید گمنام بود به رسمیت شناخته شدم ❣❣ من باخودم میگویم شاید خداوند همسر مهربانم راجلوی راهم قرار داد تابه راه راست هدایتم کند اما به لطف بی بی زهرا جانم . الانم به لطف همان شهدای گمنام حجابم را رعایت میکنم واگر قسمت شود ماه عسل مان به شلمچه در جنوب کشور میرویم☺️ یازهرا✋ بی بی پهلو شکسته خودت دست همه ی جوانان را بگیر🙏 ممنونم از شما به خاطر همسری مهربان ودلسوز که قسمتم کردید واقعا مچکرم .. یاعلی✋✋✋✋✋ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️ حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹زینب🌹 سلام ✋ من زینب هستم خاطره ایی که میخواهم بگویم برمیگردد به سالیان خیلی دور... حدود ۱۵ سالی بود که ازدواج کرده بودم ولی خدا بهم فرزندی نداده بود😔 خیلی ناراحت بودم همیشه نیش و کنایه اطرافیانم و میشنیدم که میگفتن فلانی بچه نداره، خلاصه خیلی دل شکسته بودم💔 امام خمینی تازه فوت کرده بود و منم خیلی دلم میخواست که در مراسم هفتم امام شرکت کنم، رفتم به منزل ایشان و یک گوشه ای از حیات کنز کردم و برای دل شکسته ام گریه میکردم و از امام میخواستم حاجت بچه دار شدنم را بدهد😭 یک خانمی که در آن نزدیکی بود به من مقداری از خاک قبر امام داد و گفت آن را بخورم، آمدم خانه آن خاک را شربتی کردم و خوردم بعد از مدتی ماه رمضان شد و من طبق معمول با دوستان همسایه ام برای نماز صبح میرفتیم مسجد... یک روز دوستانم نیامدن و من مجبور شدم به تنهایی بروم مسجد در راه برگشت به سگی بزرگ برخوردم😰 به دیوار تکیه دادم و گریه میکردم و میگفتم خدایا من برای رضای تو آمدم در خانه ات کاری کن سگ با من کاری نداشته باشد🙏 این را گفتم سگ آرام شد و رفت اومدم خانه و خوابیدم، خواب دیدم که همان دیواری که تکیه داده بودم تبدیل به درختی شد و بالای آن درخت یه ساختمان بلندی بود و یک صدای خانومی از ساختمان میامد که میگفت بزودی حاجت روا میشوی چند قدم که جلوتر رفتم یک چاه بزرگی را دیدم پریدم داخل چاه . داخل چاه بشکل باغی بزرگ بود که آدمهای ناشناس با لباسان زیبا در رفتو آمد بودند از خواب بیدار شدم و رفتم جلسه قرآن و از مربی قرآن تعبیر خوابم را خواستم تعبیرش این بود که آن درختی که تکیه دادم درخت بهشتی و آن صدای زن مادر امام زمان و آن چاه ، چاهِ امام زمان و مردم داخل چاه هم یاران امام زمان بودند... ماه رمضان تمام شد و من حس میکردم حالم بد است و به دکتر رفتم و آزمایش دادم، در عین ناباوری جواب. آزمایش ام مثبت بود و من باردار بودم❣❣❣ این هدیه ای بود که امام خمینی و مژده آن را مادر امام زمان در خواب به من داده بود💚💚💚 و یکسال بعد صاحب دختری دیگر شدم👧👧 الان ۲۶ سال از این جریان میگذرد و من هر روز خدا را بخاطر داشتن این دو فرشته شاکرم🙏 صحبت من به آن خانم هایی هست که در آرزوی داشتن کودکی هستند میخواهم بگویم هیچوقت از رحمت خدا ناامید نباشید🌹🌹🌹 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸فاطمه🌸 سلام به همه عزیزای کانال..♡ فاطمه هستم و ۲۱ سالمه خیلی چیزا باعث شد که من چادری بشم و خیلی چیزا باعث شد چادری بودنم تثبیت شه.. قبلا باحجاب نبودم اما نماز میخوندم و همیشه عاشق شهدا بودم😊 و محرم ها همیشه تو مراسما شرکت میکردم.. تا اینکه یه شب یه مداحی وسط روضه خوندنش گفت آهای جوونایی که دلتون با اهل بیت و شهداست اما راهتون فرق داره، یه پاتون رو بردارید، بیاید سمت دلتون.... اما تغییر کردن برای من خیلی سخت بود😔 وقتی معنی قرآن رو میخوندم و درباره شهدا آیه میدیدم تصمیم گرفتم وصیت نامه هاشون رو بخونم📃 جالبه اکثرا توصیه به حجاب کرده بودن.. کسایی که همیشه دلم میخواست مثل اونا به خدا نزدیک باشم، با وصیتشون بهم این پیشنهاد رو دادن دیگه خیلی برام سخت بود بی حجاب باشم از طرفی تغییر هم برام سخت بود😣 به یکی گفتم من که کامل نیستم چرا چادر سر کنم؟ گفت چادر مثل یه سنگریه که در برابر گناه ازت محافظت میکنه و کاملت میکنه.. این حرف خیلی برام با ارزش بود.. چادر تنها ارثیه حضرت زهرا (س) بود که دستم رسیده.. باید هرجور شده بود تغییر میکردم.. اون موقع مهم ترین دعای من این بود که خدا بهم قدرت بده تا بتونم چادری شم و خدا بهم این قدرت و عشق و آرامش رو هدیه داد😇 البته وقتی دیدم تو قرآن اسم جلباب(چادر) اومده و خدا مستقیم از خانوم های با ایمان میخواد که چادری باشن، عشقم بهش بیشتر شد❣ حالا دیگه چادر عضوی از وجودمه... ممنون از خدا که با این واسطه های عزیز من رو به آرامشم رسوندی🌹 مخصوصا مادرم.. مادری که چادرشون سوخت اما از سرشون برداشته نشد☝️ و ان شاءالله قیامت همه مارو شفاعت کنن🌺 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺گمنام🌺 سلام من الان ۱۹سالمه و ۴سال بود ک مانتویی بودم خانواده ما یک خانواده کاملا مذهبی هستن ینی خانواده مادر مادرم و خانواده شهید ایم، ۱۴الی۱۵ساله بودم چادر میپوشیدم و این که ما یک سال رفتیم همدان کنار خانواده ای پدریم و من تا اون موقع اصلا ارایش نمیکردم رفتم همدان عمه هام همه مانتویی بودن نامحرم محرمم براشون مهم نبود وانقد مسخره کردن که من چادرمو برداشتم😔 کم کم کیف کفش جیغ 👠👛 بعد شد مانتو کوتاه ارایش💄💅 دیگ خیلی بد بود تا اومدیم کرج من با یه دختر دوست شدم وضع ام از اینی ک بود بدتر بود دیگ خدا قبول نداشتم😞 ولی به احترام سیدالشهدا فقط دهه محرم چادر میپوشیدم ۴سال اینجوری گذشت تا محرم امسال که من یه جور دیگ بودم یه حال هوایی دیگ داشتم از ۵روز قبل محرم فقط مداحی گوش میدادم ناگفته نماند ک من کار میکردم و قبل از اینکه از کارم بیام بیرون دوتا خانوم چادری یه روز اومدن تو مغازه که چادرشون خاکی شده بود عوض کنه وقتی ک خواست بره بهم گفت خواهرم چادر بهت میاد چادر سرت کن اون خانوم اصلا منو با چادر ندیده بود دیگ من از کارم اومدم بیرون سرتون درد نیارم ک ی روز داشتم تلوزیون میدیدم اذان مغرب دادن افتاد به دلم گفتم یا امام حسین اگر خودت دوست داری چادر سرم کن ک شبش به مادرم گفتم مادرم خیلی تشویقم کرد پدرم گفت من برای ده روز چادر نمیخرم😒 اگر میخوای باید همیش بپوشی منم‌گفتم منو چادر عمرا اصلا نمیخوام گذشت و مادرم اومد بهم گفت پول چادرت جور شده میخوای بریم بخریم؟ بدون این ک فکری کنم سری گفتم اره بریم😍 من چادرمو خریدمو فهمیدم امام حسین خواسته چادر سرم کنم ولی دودل بودم ⚜که یه روز تو یه گروه زیارت عاشورا جوین شدم و منو ادمین کردن یکی از اون خانوم های که ادمین بود خواب میبینه امام رضا اومده خوابش حاجتش براورده شده و اسمایی بهش میده که اسم منم داخلش بود امام رضا امضاش کرد وقتی ب من گفت من خیلی گریه کردم😭 شبشم خودم خواب دیدم تو حیاط امام رضا با چادر جلویی ضریح نشستم ولی تاحالا خودم مشهد نرفتم😔😢 الان ۵ماه ک چادری شدم و از امام حسین امام رضاام خیلی خیلی ممنونم متولد شدن دوبارمو مدیون اونا هستم❣❣ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺زهرا🌺 من ۱۶سالمه من تومحرم ۱۳۹۴ چادری شدم یعنی تو محرم ها چادر سر میکردم قبل از اون حجابم بد نبود ولی در شان من نبود😔 من خانوداه ام مذهبی بودن من به پدرم حسودی میکردم وپیش,خودم میگفتم چرا من اخه باید این مدل باشم😔 اخه چرا؟ 😔بعد ما با دوست خانوادگی مون اونا هم مذهبی بودن باهم در ارتباط بودن من عاشق اونا بودم و با کمک دوست صمیمی البته خواهر گلم من کم کم مثل انها شدم و از محرم سال۹۴من چادری هسم و خیلی راضیم واز امام حسین ممنونم ک کمکم کرد💚💚💚 بعد تابستان بود مامان بزرگم فوت کرد من از این رو به این ور شدم نمیدونم چرا یهو ولی خیلی پشیمون شدم چرا اخه من چادرم یهو از سرم افتاد 😣 کم کم گفتم باید از بعضی ها دوری کنم چون ممکن رو من تاثیر بگذارنند به حضرت فاطمه متوسل شدم کمک خواسم الانم ب لطف این بانوی بزگوارم من هم توکارام موفق هم تو زندگی خدایااا شکرت صد هزار مرتبه من عاشق چادرم ❤️❤️❤️❤️❤️ من اصلا چادری نبودم گناه میکردم ولی از نظر من این کارا میگذرن ولی از اون موقعی ک چادر سرمیکنم احساس پادشاهی میکنم👑 تو رو خدا هرکسی این متن و میخونه با هرکسی دوست نشید با هرکسی نگردید خواهش میکنم🙏 امام علی درباره ی این اثر پذیری میفرماید:ازدوستی با افراد فاسد بپرهیز که وجودت ناخوداگاه ؛ناپاکی وبدی از انان می رباید درحالی ک تواز آن بی خبری☝️ خدایا شکرت و از اهل بیت متشکرم که منو به راه راست هدایت کردن واز خواهر گلم هم ممنونم فک نکنید چادر سر کردن سخته خیلی هم اسونه و دوست داشتنیه ❤️❤️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌼گمنام🌼 من توی خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدم موقعی که چهارم ابتدایی بودم تصمیم گرفتم با چادر مدرسه برم‌... اون روز بدترین روزم بود چون همه یه جور بدی بهم نگاه میکردن👀 و مسخرم میکردن😣 ، منم خیلی ناراحت شدم😞 مدرسه ابتدایی و راهنماییم جوری بود که هیچکس جز من چادری نبود . اینقدر از چادر بدم اومده بود که شرم میکردم باهاش حتی پام رو بذارم بیرون😔 ‌ منم از روی عادت چادرم رو سرم میکردم اما اگر مهمونی به خونمون میومد ، جایی برای تفریح میرفتم و یا با دوستام میرفتم بیرون چادرمو در میاوردم... خانوادم اجبار به چادری بودنم نداشتن اما رفتارشون نشون میداد که خیلی دلشون میخواد با علاقه و نه از روی عادت چادر سرم کنم اما من به خاطر تمسخر دوستام نمیتونستم یه دختر چادری درست و حسابی بشم و متاسفانه حرف دیگران برام خیلی مهم بود😔 چادر که سرم میکردم یا از ساق دست استفاده نمیکردم یا جوراب پام نمیکردم و یا لاک میزدم💅 گذشت تا دوره دیبرستانم رو رفتم مدرسه شاهد ...اونجا اکیپ دوستانم مذهبی بود و منم تحت تاثیر اونا قرار گرفتم اینقدر یه دفعه عوض شدم که همه متعجب بودن ...خانوادم هم خیلی هم از لحاظ مادی (جایزه دادن) و هم معنوی تشویقم میکردن بعد از اون دوتا از دوستانمو چادری و نمازخون کردم😊 خیلی زندگیم عوض شد هرلحظه حضور خدارو تو زندگیم بیشتر حس میکردم دیگه حرف و تمسخر دیگران برام مهم نبود و اگه امکانش بود به خاطر تمسخرشون باهاشون چندیدن ساعت بحث میکردم... بعد از اون فهمیدم خیلی دوست روی آدم تاثیر میذاره☝️ ، اما خدا اگر بخواد خیلیا رو میتونه ۱۸۰درجه عوض کنه...مثل من که بعد تحولم شهدا و سفرهای مذهبی برام خیلی ارزش داشت و زندگیم عطر و بوی خدا و شهدا گرفت... زندگیتون شهدایی💚 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹زینب🌹 به نام خدا سلام دوستان✋ 24سالمه داخل خانواده مذهبی به دنیااومدم از سال سوم دبستان عاشق چادر بودم هیچ وقت یادم نمیره وقتی جشن تکلیفم بودچقدرخوشال بودم چادریم😉 بابا دیدعاشق چادرم رفت برام پارچه چادر مشکی خرید مامانم برام دوخت تاسال پنجم عاشق چادرم بودمو افتخار میکردم😊 سال پنج دبستان بایه دختری اشناشدم به اسم زهرا اون باحجاب نبود همش رومخ من راه میرفت که شدم عین عقب افتاده ها😓 کم کم مقنع ام رفت عقب ولی به دلیل اینکه بابام دیگه حاضرنبودچادرازسرم بیوفته همیشه لباس هام بلند و گشاد برمیداشت😅 همیشه میگفتم من ازدواج کنم چادرم ومیزارم کنار😅 تااینکه خالم فوت کرد اونجابودکه با آقام اشناشدم اقام داخل یه خانواده طلبه بزرگ شده ولی خودش طلبه نبود تااینکه عاشقش شدم اماچون دختربودم هچی نمی تونستم بگم تااینکه فهمیدم عشق مادوطرفه❣ یه مدت تابستون هااموزشگاه ارایشی میرفتم و اومد جلوم گفت اگه من بیام خاستگاری چی جواب میدین؟ منم گفتم شمابرین بابزرگترتشریف بیارین☺️ شب ارزوهاتماس گرفتن براخاستگاری مامانم چون اقا داماد را ندیده بود گفتن بایدبا بابام صحبت کن صحبت کردن چون ازاشناهای خیلی دور بودن گفتن مشکلی نداره بگین بیاین مامانم گفتن من ندیدمشون وقرارگذاشتن گلزارشهدا رفتیم😍 اونجا مامان اقا داماد را دیدن وقبول کردن چون خانواده پدرشوهرم عقدوعروسی راباهم میگرفتن گفتن یک هفته بعدعروسی وعقد با هم اما بابام گفتن نه ما رسم داریم اول عقد بگیریم بعدچندمدت عروسی به اجبارقبول کردن☺️ بعد چند روز عقدمون خونده شد بعدمیخواستیم عروسی بگیریم که عمه مامانم فوت شدن و عروسی افتاد بعد چهلم عمه مامانم یه شب عروسی یکی از اقوام اقام بود ماموتور داشتیم ازعصر پهلوی سمت راستم درد میکرد رفتم عروسی وبرگشتن درد شدید شد اقام ومامانم بردنم درمانگاه گفتن چیزی نیست یه مسکن قوی زدن درد بیشتر شد بردنم بیمارستان یک تا صبح نگه ام داشتن بعد مشخص شد اپاندیس داشتم😰 ولی خداوحضرت زهرا اینجا به من نشان معجزه داشتن داخل اون بیمارستان عمل نشدم وبردنن بیمارستانی خواهرشوهرم کار میکرد و از اول عمل تا اخر بالای سرم بود اینجابودکه حضرت زهرا بهم فهموند چادر که هیچ حتی موهام هم داخل برن😊 راستی نگفتم همون سال ماه رمضان ولادت اماحسن عروسیم راگرفتم واشناها را برای افطاردعوت کردیم والان نزدیک 7سال از زندگیم میره وصاحب دوفرزند اقاسیدمحمد مهدی وفاطمه سادات هستم👼👼 ازخدای بزرگ هیچ آرزویی جز سلامتی فرزندانم ومهدی ام در رکاب مهدی باشد❣🌷 وفاطمه ام در رکاب فاطمه باشد❣🌷 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام 👇👇 🌷زهرا(شهیده بانو)🌷 سلام✋ من زهرا(شهیده بانو) هستم 16 سالمه زهرایی شدن من مربوط میشه به 2 سال پیش ... من توی یه خانواده مذهبی بزرگ شدم و مادرم خیلی خوب منو تربیت کرده بود و من از کلاس چهارم ابتدایی چادری بودم و حجابمو حفظ میکردم و اصلا از سر اجبار نبود خودم به یه عشق و علاقه خاصی به چادر رسیده بودم و یادمه مادرم می گفت چادر از بهشت اومده و ...این باعث شده بود تو حجابم قاطع باشم اما توی نماز هام یه مقداری کاهلی میکردم😶 تا اینکه یکی از افراد معروف فوت شدن به خاطر بیماری و ... اون زمان هم خادم امامزاده ای تو شهرمون بودم و خیلی با شهدا ارتباط داشتم❣ نمیدونم چی شد که بعد از فوت این شخصیت خیلی دلم گرفت در حدی که به خاطرش بعد از هر نماز قرآن میخوندم و از شهدا میخواستم براش دعا کنن😔 تا یه هفته همینطوری بودم همه نمازام حتی صبح رو میخوندم یه حسی خاصی داشتم اون روزا الان که میگم تمام تنم میلرزه ...😭 همون زمان بود که با یه شهید گمنام آشنا شدم توی همون امامزاده ای که خادم بودم ... خیلی کمکم کرد خیلیییییی❣❣ چیزاهایی دیدم که ... به لطف خدا و امامزمان و خانم فاطمه زهرا خیلی تغییر کردم تازه فهمیدم زندگی یعنی چی و خیلی ناراحت بودم که کاهل نماز بودم😣و همینطور حجابم خیلی کامل تر و بیشتر شد ... وامسال هم سال تحویل با راهیان نور شروع شد ... خادم حضرت علی اصغر و خادم حضرت رقیه شدم و خیلی اتفاقای خوب و ... بهترینش امسال اربعین کربلا ... به لطف خانم فاطمه زهرا الان هم صدام رو وقف ایشون کردم و مداح شدم (دعا کنید که خانم ازم راضی باشند ) وبا شهدا ارتباط خاصی دارم ... امسال خیلی پر برکت بود خیلییی دلم نمیخواد به همین زودی و به همین سادگی تموم بشه ...(برام خیلی دعا کنید)🌹 من از همه خواهران و برادران خواهشمندم که نماز اول وقت رو فراموش نکنن نماز نماز نماز... . . 💚اللهم عجل لولیک الفرج 💚 💚اللهم ارزقنا شهادت ان شاءالله💚 یا زهرا (س)👋 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺زهرا🌺 من زهرا ۲۰سالمه از تبریز سلام خسته نباشید...کانالتون عالیه اجرتون با حضرت زهرا🌺 چی شد چادری شدم برا همیشه...من قبلا هم چادر سر میکردم اما نه مثل الان خیلی پایبند به چادر نبودم ولی دوسش داشتم... تا اینکه یه روز با دختر خاله ام میرفتیم شاه عبدالعظیم وقتی داشتیم وارد صحن میشدیم چادر سر کرد من گفتم وای چه چادر خوشگلی داری😍 چادر من ساد بود ولی چادر اون عربی بود از این مدل جدیدا 😊 من بار اولم بود میدیدم گفتم منم از این میخرم و بعدش رفتیم مشهد و اونجا بود ک رفتم از امام رضا طلب ببخش گناهامو کردم و‌بعدش رفتم چادر خریدم الان عاشق چادرم هستم❣ چادر سر کردن اصلا و اصلا سخت نیس فقط عشق میخواد❤️ و احترام قائل بودن به ارزش چادر👌 الان وقتی چادر سر نکنم احساس میکنم لختم 🙈 با افتخار چادریم و خیلی خوشحالم که دل بابامو هم با چادر سر کردن شادش کردم... ان شاءالله خدا گناهامو ببخشه وان شاءالله شهادت روزیمان گردد الهی آمین مواظب خودتون باشید😍 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸خادم الزهرا🌸 بسم الله رب شهدا داستان من از اونجایی شروع شد که رفتم جایی که با همه جا فرق داشت اونجا ❤️شلمچه❤️بود الان 16 سالمه یک ساله که چادری شدم یعنی وقتی که 15سالم بود خانوادم در حد معمولی اند نه زیاد مذهبی اند نه زیاد بی حجاب خودم از اول حجابمو رعایت میکردم ولی نه به طور کامل وقتی دبیرستانی شدم رفته رفته با دوستانی آشنا شدم که اخلاقشون روی رفتارم طرز لباس پوشیدنم اثر گذاشت از رژ جیغ گرفته💄 تا مانتو های کوتاه و شلوار 90 رقص توی عروسی های مختلط حتی دیگه نمازمم نمیخوندم😔 کاملاً بی اعتقاد شده بودم غرق گناه شده بودم😓 به چادریا دیدگاه خوبی نداشتم حتی شهدا .... ولی وقتی رفتم شلمچه😔.... 👇 وقتی خواهرم داشت می رفت شلمچه بهش گفتم داری کجا می ری؟ چند سال از جنگ گذشته به جای اینکه جوونا رو جایی ببرن که شاد باشه مثلا وردارنتون ببرن ترکیه برید روحیه بگیرید شلمچه چیه می برنتون افسرده میشین حتی گفتم من خودم هیچ وقت شلمچه نمیرم و از چادریا خوشم نمیومد غافل از اینکه اونجا بهترینارو داره😔 وقتی خواهرم از شلمچه برگشت بهم گفت اونجا حال و هواش با همه جا فرق داره اونجا از شهدا هر چی بخوای بهت میدن ولی من هنوزم اعتقادی نداشتم....😔 چند سال بعد وقتی از طرف مدرسه گفتن میبرنمون شلمچه به اصرار مدیر رفتم شلمچه وقتی رسیدم اروند کنار وقتی حرفای راوی رو شنیدم وقتی اون حال و هوا رو که دیدم برام باور نکردنی بود. .. اونجا از شهدا خواستم کمکم کنن به راه راست برم😞 بعد اروند کنار رفتم شلمچه وقتی اونجا 8 شهید گمنامو دیدم دنیا روی سرم آوار شد😭 من کجا و شهدا کجا... منی که همه ی مرحله هارو گذرونده بودم خودمم دیگه خسته شده بودم تا آخرش رفته بودم اونجا 8 شهید گمنام شفاعتم کردن 😊 براستی که شلمچه قطعه ای از بهشت است🌹 94/11/6 روز چادری شدنم بود بهترین روز عمرم❤️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️ حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺بانو خرمشاد🌺 پدرم بعداز بازنشستگی شغل دومی براخودش انتخاب کردن نه بخاطر نیازمالی. بلکه به خاطر توان وتحرکی که داشت شهرستان زندگی میکردیم همه پدرمو میشناختن. یه حاج اقامیگفتن صدتا حاج اقا ازدهنشون بیرون میومد❣ یه روز زنگ در رو زدن، اون موقع آیفون نداشتیم. بدون چادر دویدم دروباز کردم. هم کوچیک بودم هم نادون. از چادر خوشم نمیومد. یه آقایی باابهت پشت دربود. گفت حاج اقاهستن؟ گفتم نه بابام خونه نیس، حاج خانوم چطور؟ گفتم نه اونم نیست. خداحافظی کرد. بعداز اون روز هرچن روز الکی زنگ میزد خونمون و سراغ بابارو میگرفت. درکنارش یکمم منو ب حرف میگرفت😒 بعداز مدتی بهم گفت از بابات یه چک مبلغ بالا دارم. که اگه به حرفم گوش نکنی میزارمش اجرا. ابروشو توشهرمیبرم. اولش گفتم هیچ کاری نمیتونی بکنی. اما کم کم ازش میترسیدم. به من میگفت زنم نیست رفته تهران. باید بیای خونه ی من.....خدایا از طرفی ترس از گناه. ازطرفی ترس از رفتن آبروی پدر سرشناسم😣😭 گیج بودم. دیگ نه دم در میرفتم نه تلفن جواب میدادم. یه روز ظهر که دیگه ازین موضوع یادم رفته بود...تلفن زنگ خورد تابرداشتم.....قلبم تند شد. ببین دخترحاجی. تاحالا هیچکس نتونسته به من جواب رد بده. روزگارخودتو خانوادتو سیاه میکنم. امروز ساعت ۳منتظرتم اینم آدرس.تنهابیا. خدای من😱😰 دستام میلرزید😰 گوشی افتاد زمین😓مامانم گفت کی بود؟ جواب ندادم رفتم تواتاق. مهمون داشتیم. خالم اینا اونجابودن. خدایا باید چیکارکنم. نماز خونم نبودم. ینی یه روز میخوندم ده روز نمیخوندم😞 ناخودآگاه رفتم. وضوگرفتم. نشستم سرسجاده. اصلا قصدم نماز نبود. رفتم سجده وشروع کردم ب گریه کردن😭 خدایا من دختر مومنی نیستم😞. اما گناه کارم نیستم. خدایا نزار مجبور به گناه بشم. خدایا کمکم کن😥 یازهرا درموندم😭 خدا تو شاهدی که ته دلم ذره ای به گناه فکر نمیکنم. هنوز حرفام باخدا تموم نشده بود که... وای وای دردی دور ناف وکل شکممو گرفت انگار داشتن روده هامو میکشیدن بیرون😣 نفسم بند اومد. دیگه هیچی نفهمیدم. وقتی چشامو باز کردم روتخت بیمارستان بودم از شدت درد از حال رفته بودم. سنو تشخیص آپاندیس داده بود. باورم نمیشد. ساعت ۳بود از اتاق عمل اومدم بیرون. درد داشتم هم گریه میکردم هم میخندیدم. همش میگفتم خدایا شکرت🙏 همه میگفتن دیونه شده درد داره شکرمیکنه😒 اما اونا نمیدونستن. خنده وشکرم به خاطر اپاندیسی بود ک حکمت وامرخدابود. برای نرفتن من به طرف گناه ناخواسته دوست بابام که دیده بود نرفتم. زنگ زده بود خونه. بهش گفته بودن حاج آقا بیمارستان پیش دخترشه. اومد اونجا مثلا عیادت. باگریه بهش گفتم از خدا خواستم ک کمکم کنه تاگناه نکنم. این عمل هدیه ی زهرا ب من بود. چون میل به گناه نداشتم. بترس از خدا. که درمقابلش هیچی. فقط گفت شرمندم. ورفت خدایا بزرگیت بهم بارها ثابت شده🙏 عزیزان توبه کنید و ازخدابخوایید کمکتون کنه. بخدا اگه نخوایین گناه کنین خود مادرم زهرا کمکتون میکنه☝️ التماس دعا🌺 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹عبد(طلبه)🌹 بسم الله الرحمن الرحیم سلام من وخواهرم دوقلوهستیم😊دوقلوهای همسان ازبچگی همه کارهامون شبیه هم بود,درس خوندنمون وحجابمون..... خانواده مانیمی مذهبی هستن یعنی مردای خونه نیمه مذهبی وخانم های خونه کاملامذهبی☺️ من وخواهرم هم نمازوتک وتوک میخوندیم وحجابمون هم درحدمانتوبوداماپوشیده نه اینکه موهامون بیرون باشه😊 یه روزکه میخواستم برم مدرسه(راهنمایی) من فقط چادر پوشیدم ولی خواهرم نه. برگشتنی که رسیدم دم خونمون برادرم بادوستاش دم خونه نشسته بودن ماهم بی اعتنابه اونا رفتیم توخونمون. داداشم بعدما اومدتو وازاینکه چادرپوشیده بودم خیلی ازم تعریف کرد😍 همین تعریف داداشم باعث شدمن چادری بشم😇 به تبع منم خواهرم چادری شد😊 خیلی جاهاهم مارومسخره میکردن بخاطرحجابمون ولی خب من که سرسختانه وایساده بودم سرحجابم. ولی بعضیها هم منو خواهرم که میدیدن تعریف میکردن وبهمون آفرین میگفتن حتی اقایون😅 خواهربزرگترم طلبه شد و ما به واسطه ایشون به حوزه علمیه رفت وآمدمیکردیم. ازفضای حوزه وجو صمیمی که بین طلبه هابرقراربودخیلی خوشم اومد❣ بعد دیپلم حوزه علمیه شرکت کردیم البته راحت نبود سه بارآزمون دادیم که بارسوم بالاخره امام زمان دیدن من وآبجیم بیخیال نمیشیم,ماروبه سربازی خودشون پذیرفتن😊 البته بابام اصلاراضی نبود ولی قبول کرد😉 حالاهم که بنده مبلغه هستم وخواهرم یه مادر😊 ولی پدرم همچنان ازآخوندا خوشش نمیاد😄 واسه همینم خداسه تادخترطلبه بهش داده😃خدابهش ببخشه😜 دعاکنیدهمیشه زهرایی بمونیم ممنون ازکانال خوبتون اجرتون باحضرت زهراوسیدالشهدا...❤️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸کوثر🌸 {بسم رب شهدا و الصدیقین } 🌷 سلام✋😊 من کوثر هستم،۱۷سالمه،تو یه خانواده ای بزرگ شدم که مذهبی نیستن ولی غیر مذهبی هم نیستن، معمولین... من از بچگی حجابمو به نوبه خودم حفظ میکردم(درحد یه روسری)، نمازمم از ۳ یا ۴سالگی میخوندم(دست وپا شکسته) ولی با تقلید از مامانم، یعنی از ته دل یا با درک از دین نبود😔 تو دوران راهنمایی تا اوایل سوم دبیرستان هم که میشه گفت انگار دچار دوگانگی شخصیتی شده بودم😣(تحت تاثیر یه دوست ناباب که کاملا بی حجاب بود،حتی یبار به دوستی با نامحرم تشویقم کرد ک باعث شد که رفت وآمدم رو باهاش کمتر کنم) گاهی اوقات با چادر و گاهی بی چادر بودم(بی چادر که بودم حتی موهامم پیدا بود) نمازامم طوری بود که یه ماه میخوندم دوماه نمیخوندم..😔 ولی گذشت که دوم دبیرستان با یه دختری آشنا شدم تو کلاسمون، اول زیاد رابطمون صمیمی نبود ولی از تابستون همون سال کم کم رابطمون صمیمی شد ... اون تو یه خانواده ای مذهبی بزرگ شده بود و همینطور بگم که چقدر طرز فکرم و راه زندگیم تغییر کرد با این دوست عزیزم💙💙 همه چی از اونجایی شروع شد که منو به مجلس یادواره شهدا برد خیلی تاثیرگذار بود😥 بعدش کم کم چیزایی راجع به چادر بهم میگفت که واقعا منو مصمم به همیشه چادری بودن کرد طوری که واقعا روز به رو به حجاب بیشتر علاقمند میشدم❣ منی که اصلا فکرشم نمیکردم یه روزی ولی دوماه پیش به لطف شهدا به راهیان نور رفتم و هرچی از تاثیر اونجا بگم کم گفتم ،پاک تر از هوای اونجا جایی رو سراغ ندارم، بجرئت میتونم بگم اونجا تولد دوبارم بود💕 تازه به لطف یکی از شهدا که اونجا باهاش پیمان بستم احساس میکنم صاحب برادری شدم که هوای خواهرشو داره تا کج نره..❣ همیشه دوست داشتم یه بردار بزرگتر داشته باشم ولی الان دیگ این کمبود رو احساس نمیکنم😊 تازه میفهمم رنگ خوش زندگی رو، الانم عاشق چادرمم البته باید بگم در کنار چادر حیای فاطمی خیلی مهمه☝️ امیدوارم خواهران گلم زندگیشون فاطمی باشه💙💙🌹 یه چیز دیگه: خواهرای خوبم لطفا تو انتخاب دوست دقت کنین بیشترین تاثیر تو رفتار میتونه ناشی از تاثیرپذیری از رفتار دوستاتون باشه...🙊 بیایم طوری زندگی کنیم که الگو بقیه برای زندگی باشیم😊 موید و پیروز باشین🌹✨ التماس دعا❣✨ یا علی✨ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313