eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 ✳️ حرف دلِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺بانو خرمشاد🌺 پدرم بعداز بازنشستگی شغل دومی براخودش انتخاب کردن نه بخاطر نیازمالی. بلکه به خاطر توان وتحرکی که داشت شهرستان زندگی میکردیم همه پدرمو میشناختن. یه حاج اقامیگفتن صدتا حاج اقا ازدهنشون بیرون میومد❣ یه روز زنگ در رو زدن، اون موقع آیفون نداشتیم. بدون چادر دویدم دروباز کردم. هم کوچیک بودم هم نادون. از چادر خوشم نمیومد. یه آقایی باابهت پشت دربود. گفت حاج اقاهستن؟ گفتم نه بابام خونه نیس، حاج خانوم چطور؟ گفتم نه اونم نیست. خداحافظی کرد. بعداز اون روز هرچن روز الکی زنگ میزد خونمون و سراغ بابارو میگرفت. درکنارش یکمم منو ب حرف میگرفت😒 بعداز مدتی بهم گفت از بابات یه چک مبلغ بالا دارم. که اگه به حرفم گوش نکنی میزارمش اجرا. ابروشو توشهرمیبرم. اولش گفتم هیچ کاری نمیتونی بکنی. اما کم کم ازش میترسیدم. به من میگفت زنم نیست رفته تهران. باید بیای خونه ی من.....خدایا از طرفی ترس از گناه. ازطرفی ترس از رفتن آبروی پدر سرشناسم😣😭 گیج بودم. دیگ نه دم در میرفتم نه تلفن جواب میدادم. یه روز ظهر که دیگه ازین موضوع یادم رفته بود...تلفن زنگ خورد تابرداشتم.....قلبم تند شد. ببین دخترحاجی. تاحالا هیچکس نتونسته به من جواب رد بده. روزگارخودتو خانوادتو سیاه میکنم. امروز ساعت ۳منتظرتم اینم آدرس.تنهابیا. خدای من😱😰 دستام میلرزید😰 گوشی افتاد زمین😓مامانم گفت کی بود؟ جواب ندادم رفتم تواتاق. مهمون داشتیم. خالم اینا اونجابودن. خدایا باید چیکارکنم. نماز خونم نبودم. ینی یه روز میخوندم ده روز نمیخوندم😞 ناخودآگاه رفتم. وضوگرفتم. نشستم سرسجاده. اصلا قصدم نماز نبود. رفتم سجده وشروع کردم ب گریه کردن😭 خدایا من دختر مومنی نیستم😞. اما گناه کارم نیستم. خدایا نزار مجبور به گناه بشم. خدایا کمکم کن😥 یازهرا درموندم😭 خدا تو شاهدی که ته دلم ذره ای به گناه فکر نمیکنم. هنوز حرفام باخدا تموم نشده بود که... وای وای دردی دور ناف وکل شکممو گرفت انگار داشتن روده هامو میکشیدن بیرون😣 نفسم بند اومد. دیگه هیچی نفهمیدم. وقتی چشامو باز کردم روتخت بیمارستان بودم از شدت درد از حال رفته بودم. سنو تشخیص آپاندیس داده بود. باورم نمیشد. ساعت ۳بود از اتاق عمل اومدم بیرون. درد داشتم هم گریه میکردم هم میخندیدم. همش میگفتم خدایا شکرت🙏 همه میگفتن دیونه شده درد داره شکرمیکنه😒 اما اونا نمیدونستن. خنده وشکرم به خاطر اپاندیسی بود ک حکمت وامرخدابود. برای نرفتن من به طرف گناه ناخواسته دوست بابام که دیده بود نرفتم. زنگ زده بود خونه. بهش گفته بودن حاج آقا بیمارستان پیش دخترشه. اومد اونجا مثلا عیادت. باگریه بهش گفتم از خدا خواستم ک کمکم کنه تاگناه نکنم. این عمل هدیه ی زهرا ب من بود. چون میل به گناه نداشتم. بترس از خدا. که درمقابلش هیچی. فقط گفت شرمندم. ورفت خدایا بزرگیت بهم بارها ثابت شده🙏 عزیزان توبه کنید و ازخدابخوایید کمکتون کنه. بخدا اگه نخوایین گناه کنین خود مادرم زهرا کمکتون میکنه☝️ التماس دعا🌺 💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟⚜💟 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313