eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸الهه🌸 ❤️به نام خدایی که همین نزدیکیست❤️ سلام🌹 🌹الهــــــــــه🌹 از اینجا بگم که: خانواده ی مادری من زیاد که نه میشه گفت اصلا اهل نماز و دین و ایمان نیستن😬 خانواده ی بابام اهل این چیزا هستن ولی نه زیاد😅 خودم از بچگی پیش خانواده مادرم بودم بهشون خیلی علاقه دارم واسه همین همه چیم شبیه اونا بود لباس پوشیدنم رفتارم حتی سراغ نمازم نمیرفتم فقط محرم یکم رعایت میکردم😔 ولی خب ته دلم همیشه عاشق اهل بیت علیهم السلام بودم 😍 یه روز اول دبیرستان بودم یه کتاب خوندم بدجور از آخرت و جهنم گفته بود خدایی خیلی ترسیدم😰 اسم کتاب بودش:اجساد عریان😰😨 تواین کتاب راجب جهنم بود و یه خانمی که کارش تموم بود باس میرفت جهنم😔 البته این رو دوسال پیش خوندم درست یادم نیست مطالبش😅 ولی یه قسمتش که یادمه براتون میگم🙂 اون خانم و میبرن بالای یه کوه و فریاد میزنن هرکسی از این خانم طلبی داره بیاد بگیره😰 خلاصه اومدن و طلبشونوگرفتن هیچی واسه خانمه نمونده بود دیگه خلاص شده بود همه چی تکلیفش معلوم بود💔😔 از سره پل صراط باس رد میشد اینقدر ترسیده بود که حتی چهاردست و پا راه میرفت😔 تو کتاب نوشته بود وقتی به پایین پل نگاه میکردم نمیتونستم دیگه ادامه ی راه و برم پاهام باهام راه نمیومدن😔 وقتی هم می ایستادم یه دیو وحشتناک آتیشینی بود که هرلحظه به من نزدیکتر میشد از ترس اینکه بهم نزدیک نشه راهمو ادامه میدادم💔 یه پیرزن زشت وحشتناکی هم مدام میومد و میخواست کاری کنه دست و پام شل شه و بیوفتم ازپل😔 خلاصه زن از پل رد نشد و افتاد😣 تو راه که داشت از پل میوفتاد همون دیو وحشتناک زن و گرفت به طوری که زن تیکه تیکه شد😔 وقتی افتاد پایین بدنش گر گرفت چند دقیقه بعد فرشته ای اومد که تو دستش کاسه بود از اون کاسه آبی میریخت روم که تمام عطشمو خاموش کرد پرسیدم این چی هست؟ گفت این اشک هایی هست که تو برای حسین بن علی (ع)میریختی😔💔 حالا تو رو از آتش جهنم حفظ میکنه آخرشم که امام علی (ع)زن رو شفاعت میکنه و به بهشت میره وقتی به بهشت میرسه انگار که تمام اتفاقارو فراموش کرده بود هیچی از اون عذاب یادش نمیومد شوهرشم تو بهشت دید خلاصه اینکه کتابه بدی نیست ولی خب ترسناکه😔💔 دیگه تصمیم گرفتم درست شم😅 نمازمم سره وقت میخونم خداروشکر روزمم میگیرم😍 ماه رمضان روخیلی دوست دارم😍🌹❤️ واقعا آدم که به نماز می ایسته حس و حالش کلا عوض میشه😍 عشق بازی و حرف زدن با خالقـــت😍 باکسی که تورو به وجودت آورده❤️ دیگه: اومدم به مامانم گفتم میخوام چادری شم باورش نمیشد که😐😅 دوم دبیرستانم با چادر گذشت😍 امسال سومم یه روز یکی از خانما حوزه اومد مدرسمون❤️ راجب حوزه حرف زد بدجور تصمیم گرفتم برم حوزه😍 ثبت نامم کردم😍 ان شاءالله مهر طلبگی 😍❤️ ان شاءالله شیرینی شهادت خودمونو رفیقامون😍❤️ هیچی تو دنیا اندازه آقام حسین و آقام ابوالفضل عشق نیست😍❤️ دوستان دعا کنید برم کربلا بدجور تو دلم مونده💔🌹 ممنونم یاعلی❤️ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌹الهه🌹 🔹 قبول نشدن سال اول کنکور تو دانشگاه😔 🔹وفوت دوتا از نزدیکترینام😔 🔹خواستگارایی که هرکدوم تامرحله عقد میرفت وخیلی دیر میفهمیدم ازخودم خیلی توراه خدا پایینترن😔 حسابی افسرده وداغونم کرده بود، بعدازسه سال وپیشنهاد از جانب بقیه با اِکراه تمام تو اوج خستگی روحی رفتم راهیان نور😊 درحالیکه حتی اسم یه شهیدم تا اون روز نشنیده بودم، یکم مصداق آیه ی«صم بکم عمی،فهم لایرجعون» بودم😔 توکاروان همه یه شهیدو واسه معرفی داشتن ومن نه😭 مدیرم گفت از کتابخونه کتاب بردارم با کتابا حرف زدم که کدومتون میتونید کمکم کنید من هیچکدومتونو نمیشناسم، کتاب قصه فرماندهان شهید همت اومد دستم، صندلی اتوبوسمم عکس حاجی بود😍 ...وقتی شناختمش دنیایی جدیدی به روم بازشد، دنیایی که یه من جدید از من ساخت، دنیایی که توش پسرای فشن وترانه ها ولباسایی که فرهنگ غرب واسمون لقمه میگیره دیگه جایی نداشت، لباسایی که حالا میفهمم دراوج گرونقیمتی شیکی والبته پریشونیش ثانیه ای لذتش برابری باآرامش وصفای یادگار مادرمون رونداشت والان باچادرم تکمیل شد دیگه هیچ چیز زندگی قبلیم به دلم نمینشست ❌ نه محتویات موبایل وکامپیوترم ❌ نه دکوراتاقم ❌ نه ظاهرم ❌ نه باطنم هیچی هیچی منوازنوساخت، خیلی آسون، فقط باعشقش! مگه دلبرجدیدی که برگزیده بودم جایی برای دلبرهای قبلیم گذاشته بود!😍 توسن۲۰سالگی احساس میکردم دوباره متولدشدم، ✅دفترخاطره ی چندین وچندساله ای که پاره شد، ✅سی دی هایی که شکسته شد ✅وپوسترایی که پاره شد،نشون صحت این مطلب بود😊 دفتری که بخش عظیمیش پاره شد و انگار فقط باید چند برگش سفید میموند تا متبرک بشه به حرفای دل من باحاجی ،چراچندبرگ!چون نذاشت دیگه تنهابمونم والبته چندماه تنهایی ای داشتم که به همه ی جمعهای عالم برام می ارزید، که به خودش قسم که خیلی برام عزیزه،تواون چندماه به تنها چیزی که فکرمیکردم دنیای جدیدی بودکه شناخته بودم وهر روز با کتاب وسی دیهای جدیدی که میخریدم سرگرم بودم😭 خودش برام یکی که قبولش داشت روفرستاد، حاجی سنگ تموم گذاشت والان که۸سال ازون موقع میگذره یاد اونروزها کمترین حسی که درمن ایجاد میکنه شیرینی وغرور بابت اینکه توفیق داشتم عشق دوتاازآسمونی ترینهارو تو دلم داشته باشم❣❣ ودومیش کسی نیست جزشهیدبیضایی عزیز که خودش بهش حوالم کرد تا بعد سالها به بن بست خوردنم دستمو بگیره، همونکه وصیتش، فقط کلام حاجی بود😊 که توی تمام قدم های زندگی کنارم هستن، غم وشادی، جمع وخلوت، خواب وخوراک...وراه روازچاه بهم نشون میدن🌺 اینهمه حضور رو کدوم آدم مرده ای میتونه داشته باشه؟ اینو برای اونایی میگم که میگن دلشونوبه یه سنگ وچهارتاعکس خوش کردن😕 دیشب باخودم فکرمیکردم چطوربعد ۳۴ سال ازپرواز این پرستوی عاشق که زمین برای روح بلندش قفس بود😭،هنوزاینهمه حرارت تودل من ودلداده های بهترازمنه،چطورانسانی غیرمعصوم میتونه اینقدرفاتح ومحبوب هاباقی بمونه انگارخودش زود منو از ابهام درآورد وبرام به عینه ثابت شد خون شهیدتا دنیادنیاست زندست، چون ازهمسرجوون وگاهابچه یابچه های کوچیکش وجوونی میگذره، درحالی که جوون دوست داره هرچیزرو به نحواحسنت بدست بیاره، این انسان چطورمیتونه ازخاطرهابره؟مگه برای خودش تودنیا زندگی کرد که بعد رفتنشم از قلبها و ذهنهابره؟مگه میشه تااین حدمخلص بودوفراموش شد؟ وچندسال که سهله تاان شاا...اومدن منتقم خون سالارشهیدان، تازست🌷 التماس دعا 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️خاطره زهرایی شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺الهه🌺 معجزه ی دوبار زنده شدن من به یدبیضای شهیدهمت وشهیدبیضائی من تا۱۷سالگیم یه دختر دانشجوی مانتوییه دائم هنسوری به گوش بودم😶 از رَپ و داخلی گرفته تا خواننده زن اونور آبی، اصلاروم نمیشه بگم آخریا با یه پسرهم دوست شده بودم، البته فقط دوبار رفتیم پارک و چندبار تلفن😭 مادربزرگ۵۰ساله ودخترعمه۹سالم با فاصله چندماه سال۸۷فوت شدن، خیلی روم فشار اومد😥 نوروز۸۸ بخاطرشرایط روحی خرابم با اکراه رفتم راهیان نور مدیر کاروان توجلسه توجیهی گفته بود هرکی یه کتاب از یه شهید انتخاب کنه ومن توجیهی رونرفته بودم،تواتوبوس گفت برو از کتابخونه سیار یه کتاب شهید بردارو بخون، من با کتابا حرف زدم روشون دست کشیدم وگفتم من تاحالا اسم یکیتونم نشنیدم، هرکدوم میتونین به من کمک کنید... کشیدم بیرون، کتاب شهیدهمت به صندلیم که برگشتم دیدم عکس همین شهیدروشیشمه! تاشب نصفشو خوندم، همون شب تمام ترانه هامو از گوشیم پاک کردم تا اونموقع هرچی تصمیم میگرفتم نمیشد اما دیدم یک دل جای دودلبر نیست فرداغروب از دوکوهه که برگشتیم دیدم انگشت شستم زخمی شده بود، مجبورشدم تا آخر سفر ببندم ومن اصلانفهمیده بودم! ازسفرکه برگشتیم فکرو ذکرو خواب وخوراکم شد خریدومطالعه ی کتاب وسی دیای شهدا، دنیا داشت خفم میکرد😰 ۵ماه بعد با همون گروه رفتم قم وجمکران، حرم امام و بهشت زهراودیدم رویه سنگ نوشته: شهیدمحمدابراهیم همت، میدونستم پیکرشهیدتوشهرضای اصفهانه اما پام شل شد جوری زجه میزدم که هرکی رد میشد دلداریم میداد کاروان ولم کردن ورفتن سراغ مزار شهدای دیگه وقتی برگشتیم خوابشو دیدم تولباسای غیرجنگی وچند روز بعد خواستگاری برام اومد دقیقا با همون لباسا که شد شوهرم☺️ یه پسرهم سن خودم اما مداح وازکودکی بزرگ شده توبسیج وراهیان نوروعاشق ولایت وشهدا چندشب بعد عقدم دوباره خواب شهیدهمت رو اینبار با لباس وماشین جنگ دیدم، که هرجا میرفت دنبالش میرفتم پشت سرشونگاه کردو لبخند زد وگفت بیا دنبالم😍 گذشت تاشهریور۹۲وبدنیا آمدن دخترم، بیماری نه امامسائلی پیش اومد بخاطر دخترم که کارم به روانپزشک وروانشناس ومتخصص طب سنتی کشید😔 که هیچکی نتونست دلداریم بده تاپاییز۹۴ که تا اونوقت اصلا خبری ازشهدای مدافع حرم نداشتم اصلا نمیدونستم این شهدا کجا و به خاطرچی میرن سوریه تا این که به طوراتفاقی یه کانالی در تلگرام پیدا کردم که مخصوص شهدابود، خیلی دوستش داشتم کانالو، اونموقع تازه گوشی لمسی گرفته بودم ومثل الان۶۰،۷۰ تا کانال نداشتم که همشم فقط ازشهداست، یه روزی یه عکس شهیدو به طور اتفاقی باز کردم اصلا نمیدونستم این شهید کیه واصلا نمیدونستم مدافع حرم بوده، پایین عکس نوشته بود«شیعه به دنیاآمدیم تاموثردرتحقق ظهورمولاباشیم» 💥گذشت اون روز و من این عکس داخل گوشیم بود تااینکه داخل همون کانال یه متنی ازسخن شهید داخل کانال گذاشتن خوندمش واسم جالب بود اول متنشم این بود (به عکس شهدانگاه کنیدببینیدکدوم ازاین شهدا باهتون ارتباط برقرارمیکنه کدومشون تودلتون میشینه) این متنو ذخیره کردم داخل گوشیم چند روز بعد رفتم سراغ این متن خوندمش این متنو چندلحظه رفتم توفکر بلافاصله رفتم سراغ تمام عکس های شهدای که داشتم دیدم ازبین عکس ها یه عکس خیلی روم تاثیرداره به همون خدای واحد این شهیدداشت واسم لبخندمیزد هنوزم اون لبخندش یادمه...گریم گرفته بود😭 همه دردای اونروزامو بهش گفتم اون موقع پدرم ورشکسته شدن وشرایط مالی فوق العاده سختی گذروندن وبی خونه و مغازه شدن،بچه هاهنوزم شرایط تغییرنکرده بادلای پاکتون براشون دعاکنین🙏 وتنهافرزند دیگه خونواده،برادرم،شکست خورده و قصدخودکشی داشت😔 ازشهیدخواستم تاب بیاریم تا رو روال بیاد زندگیمون البته پدرم از روزیکه یادمه نمازشبشون ومادرم دائما مفاتیح وتسبیح به دست بودن خلاصه تاهمون روز تو نت بطوراتفاقی باز وصیت نامه ازشهید دیدم چون ازش کانالی نداشتم رفتم گوگل پیداکنم،از گوگلم نتونستم واردشم خیلی دلم گرفت باگریه خوابیدم صبح که پاشدم بی خبرازهمه جالینک۴تاکانال ازشهید بود تو یکی ازگروهایی که عضوبودم! داشت همه چیز به طورعجیبی پیش میرفت تمام زندگیم شده بودهرشب باهاش حرف میزدم دردل میکردم، خیلی حس خوبی بود واسه تربیت فرزندم، متاسفانه کتک زدن دلبندم بلافاصله گریه وپشیمونی ،شوهرم هرچی دلداری میداد و راهنماییم میکرد درست نمیشدم داشت میساخت ومیسوخت😞 به شهید گفتم کمکم کن کوثرمو خوب تربیت کنم اسم دخترموخیلی ازمجردیام دوست داشتم وخودم انتخاب کرده بودم خواب دیدم که شهیدبیضائی گفتن به حق هم نامی دخترامون ازت میخوام بادخترت خوب تاکنی☝️ ازاون روزبه بعد شد همدم همه ی زندگی ما وکوثرم هرجاعکسشو میبینه میگه عمو😊 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸الهه🌸 سلام من دختری14ساله هستم. امسال شب بیست و سوم ماه رمضون من یک ساله شدم. داستان چادری شدن من این بود که من دختری نسبتا بدحجاب بودم، مادر من کاملا مخالف بود. بعداز ماه ها مخالفت مادرم، در خودم یه حسی به وجود اومد که وادارم کرد برم تحقیق و پرس و جو کنم در مورد چادر پوشیدن؛ هر تحقیق یا هر حرفی که پیدا می کردم و می شنیدم برام قانع کننده نبود تا بعداز چند هفته که تصمیم گرفتم با یکی از دوستام حرف بزنم. شب بیست و سوم ماه رمضون پارسال بود شب قدر باهم توی یه مراسم بودیم اونجا ازش درخواست کردم اون شمارمو گرفت منم شمارشو گرفتم از همون سحر شروع کردیم اون با حرفا و تصاویر و متنایی که برام می فرستاد واقعا منو با هر کدوم از اونا به خدا نزدیکتر می کرد. دوستم میگفت:آدمایی که بدحجابن مثل انسانای اولیه هستن آخه اونا چیزی برای درست پوشیدن نداشتن. حرفاش تاثیر بزرگی روم داشت بعداز تقریبا یک ماه حرف زدن منو قانع کرد، اولین کسی بود که تونست منو در امر چادر پوشیدن قانع کنه. الان به لطف خدا و عنایت معصومین و تلاشی که ایشون داشتن با افتخار امانتدار چادر حضرت زهرا (س) هستم. 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 ✳️ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌸الهه🌸 با سلام به همه دوستان، ممنون از کانال خوبتون من اول از همه چیز خداروشاکر هستم که توفیق حجاب رو به من عطا کردن من از بچگی تو خانواده معمولی بزرگ شدم مادر و پدرم خیلی دوست داشتن من چادری بشم ولی راستش من دوست نداشتم و فکر میکردم محدود میشم تا اینکه هفده ساله شدم خیلی بد حجاب بودم اصلا پوشش برام معنا نداشت یه شب ماه عزیز محرم بود از در مسجد محل رد میشدم که دلم یهو لرزید البته این رو هم بگم که من از بچگی به لطف خود آقا امام حسین به مجالس، عزاداری میرفتم و عاشق مولام امام حسین بودم، اون شب از کنار مسجد که رد شدم از امام حسین خواستم من روسیاه رو هدایت کنن و کمکم کنن چادری بشم، نمیدونم چی شد که این حاجت و آرزو رو کردم یک سال گذشت تا اینکه با همسرم آشنا شدم ایشون اصلا چادر رو به من تحمیل نکردن فقط از خوبی چادر به من گفتن و من تو شب های قدر چادری شدم و تازه فهمیدم که چندین سال از عمرم رو به غفلت و گناه گذروندم بعداز خدا و ائمه اطهار، از همسرم خیلی ممنون هستم و مدیون ایشونم، چون به من فهموند که حجاب مصونیت هست نه محدودیت ان شاالله که همه دخترای خوب سرزمینم این واقعیت رو خودشون درک کنن و همگی به سمت نور حرکت کنیم 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
1⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ۱۱۰ ۵ ۶ ۱۰ ۱۱ 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 ۲۸ ۱۳۷۰ ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313