eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
31 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 1⃣ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺ضحا حسینی🌺 به نام خدا سلام به همه انشالله که همیشه لبخند روی لباتون باشه😊 من توی یک خانواده سادات بزرگ شدم مادرم سیده ای که نور چشمای منه قربونش بشم از بچگی خیلی باهام مهربون بود یعنی حرف حرف من بوده اجباری اصلا در کار نبوده نه در مسایل دینی نه در مسائل دیگه ی زندگی ناگفته نماند بنده تک دخترم🙂 یک جورایی ناز نازی خلاصه دور نشیم از ماجرا طرف خانواده پدرم اصلا اعتقاد به هیچی ندارن نه خدا نه پیغمبر نه محرم نه نامحرم هیچی✋ به خانواده ما میگفتن امل و جوجه بسیجی و فلان و ... خلاصه همیشه مسخره میکردن (البته من اون زمان مانتویی بودم با وجود اینکه حجابم عالی نبود ولی بازم مسخره میکردن) خلاصه گذشت و ما بزرگ شدیم رسیدیم به سن ۱۳ یا ۱۴ سالگی از این زمان به بعد برادر هام ✌️بزرگ شده بودن دیگه خوب و بد رو از هم تشخیص میدادن خلاصه دیگه به هیچ عنوان طرف خانواده پدریم نیومدن چون دختر عمه هام حجاب رو رعایت نمیکردن منو مامانو به خاطر حرف ها و تیکه هایی که پشت سرمون مینداختن مجبور بودیم سالی یکبار واسه عید نوروز بریم رفت آمد های ما با خانواده پدرم سالی یکبار بود تا اینکه مادربزرگم ( مامان بابام ) فوت کردن و به رحمت خدا رفتن و ما از اون زمان تا حالا که چندین سال میگذره بنا به دلایلی ما رفت و آمدی نداشتیم البته پدرم با فامیل خودش رفت و آمد دارن ✅ از یک طرف خانواده مادریم شدید اعتقادی و مذهبی بودن اهل برگزاری هیئت ها و روضه و سفر کربلا ، مکه و.... خلاصه من دوتا دختر دایی دارم. دایی جان من این ها رو از بچگی مجبور میکرد چادر سر کنن و به اجبار و زورکی سرشون میکردن وقتی من میدیدم زوریه واقعا حرص میخوردم یک روز خونه مادر بزرگم ( مامان مامانم ) هیئت بود و دایی جانم توی حیاط مشغول پختن غذا برا شب بود که منو دختر دایییم خواستیم باهم بریم سوپرمارکت چیزی بخریم که داییم دید من مانتویی دخترش چادری گفتم تا نری چادر سرت کنی اجازه نمیدم بری بیرون ☝️ حالا من یک بچه دبستانی هیچی از چادر و حجاب نمیدونستم خلاصه گذشت و من دبیرستانی شدم یک دختر ۱۴ ساله عید نوروز همون سال بود که ما میخواستیم بریم بیرون البته دهه فاطمیه هم بود من مثل همیشه لباس پوشیدم ساده ساده و با حجاب داداشم غرور جوانی داشت (یک پسر ۱۵ ساله که تازه اول منم زدناش بود) و گفت حتما باید چادر سرت کنی این ماه حرمت داره و فلان بعد از کلی جر و بحث و فلان.... و حرفایی که من زدم و مامانم پشتم بود گفتم هر جور دلم بخواد و به تو ربطی نداره و تو برا من تلکیف معلوم نکن و.... گذشت و من همچنان همون دختر قبلی بودم و از پوششی که داشتم راضی بودم، اول دبیرستان توی مدرسه بحث حجاب شد و بماند من خودم تصمیم گرفتم که فقط بیرون جایی مهمونی دعوت شدیم بپوشم آخه خانواده ما خیلی متدین و مذهبی هستن گفتم همه یک جور دیگه بهم نگاه میکنن پس چادر سر میکنم تا شبیه خانواده ام بشم گذشت و من سال دوم دبیرستان مدرسه ام رو عوض کردم و یک دوست خوب پیدا کردم یک دختر خانم محجبه و پوشیه زن که واقعا خانوم و ماه و با شخصیت و خوش اخلاق و خوش خنده اس خلاصه هرچی بگم از کمالات این دختر کم گفتم یک روز توی حیاط مدرسه بودیم زنگ مدرسه خورد و ما تعطیل شدیم من رفتم کیفم رو برداشتم دوستمم رفت آماده شد چادر و پوشیه زد و باهم راه افتادیم بین شوخی و خنده های هر روزه مون گفت کو چادرت 😜 منم با خنده گفتم نیاوردم گذشت و چند ماه دیگه بهم گفت تو که انقدر خوشگلی و سفیدی حیفه که چادر سرت نکنی تو خیلی خوشگلی وقتی مدرسه تعطیل میشه همه نگاهت میکنن راست میگفت نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خب هرکی یک زیبایی داره که نعمت خداست من هرجا برم همه نگاهم میکنن چه خانم چه آقا یک هفته بود که من جمله دوستم توی گوشم بود ( تو که انقدر خوشگلی چرا چادر سرت نمیکنی ) ادامه خاطره نیم ساعت دیگه درج میشه👇👇 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 2⃣ ادامه خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺ضحا حسینی🌺 یک هفته بود که من جمله دوستم توی گوشم بود ( تو که انقدر خوشگلی چرا چادر سرت نمیکنی ) این جمله لحظه به لحظه باهام بود به این فکر میکردم که چرا خودم تا حالا به این نتیجه نرسیدم؟ چرا من زودتر نفهمیدم ؟ توی یک هفته دقتم به اطرافم بیشتر شد میدیدم که وقتی توی خیابون رد میشم مردا چطور به خودشون اجازه میدن صاف صاف توی چشمام نگاه کنن و تیکه پرانی کنن دست و لب هاشون رو برام تکون بدم منم واقعا از این صحنه عصبانی میشدم 😠 و از یک طرف عذاب وجدان منو میکشت خلاصه برای رهایی از عذاب وجدانم که رضای خدا واقعا توی چیه؟ من توی شهری ام که امام رضا توشه با خودم گفتم تو از امام رضا ع خجالت نمیکشی؟ 😔 شاید همین فردا مردی بعدش چی؟ چی واسه اون دنیا آماده کردی؟ هر مردی که تو رو ببینه و به گناه بیفته صد هزار برابرش رو برای تو مینویسن...... همین حرفا بود که منو عوض کرد اول خواست خدا دوم دوست خوب سوم اراده و عزم خودم بود که تا حالا حتی یک روزم چادرمو کنار نزاشتم خلاصه یک چیزی که هم نگفتم براتون هیئت امام حسین ع یک عالم دیگه ای داره کسی که هیئتی بشه یعنی چه خودش بخواد چه نخواد بالاخره افتاده توی دامن امام حسین ع آقا خودش دستش رو میگیره به شرط اینکه خلوص نیت داشته باشی کسی که هیئتی بشه عزم و اراده اش عالیه چون با آقا امام حسین معامله کرده دلشو داده ❤️ در عوض سایه آقا همیشه روی سرشه من از موقعی که چادری شدم با قبل از اون ظاهرم تغییری نکرد همون قبلی بودم که هستم ولی چادر که سرم کردم با عشق سر کردم و دیگه از همون روز کاملا روم رو با چادر میگیرم تاثیرش هم دیدم که چقدر با آدم مثل یک شخصیت بزرگ رفتار میکنن هر کلمه ای از دهان مردای غریبه در نمیاد هر نگاهی روت نیست و همین برای من از همه چیز خوشحال کننده تره ولی یک عده ای هستن چه مرد چه زن چشمای پاکی ندارن همه ما توی جامعه با این آدما برخورد داشتیم یک کلام ☝️شما خودت خوب باش خیلی از بی حجاب ها هستن اعمالشون از چادری ها بهتره و خیلی از چادری ها هستن که مایه ننگ مذهبی ها میشن من واقعا خوشحالم که توی اوج جوونیم بزرگ ترین انتخابم رو کردم و راهم رو تشخیص دادم خلاصه واقعا از همه عذر میخوام که طولانی شد و در آخر از کسایی که این نوشته رو میخونن تقاضا دارم برام دعا کنن یاعلی ✋ 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313