eitaa logo
💚آرشیو خاطرات💚
32 دنبال‌کننده
5 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سلام به کانال دختران زهرایی و پسران حسینی خوش آمدید کانال اصلی👇 @dokhtaran_zahrai313 پیچ اینستا👇 https://www.instagram.com/dokhtaran_zahrai/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 1⃣ خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺Love god🌺 سلام؛ اتفاقاتی که میخوام تعریف کنم شاید کمی طولانی باشه.اگر خسته شدید، از قبل عذر خواهی میکنم🙏 توی خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم،تنها دختر خانواده بودم و پدر و مادرم هیچ وقت در نحوه پوششم سخت گیری نکردن. ولی برادر دومم، کسی که رابطه ای خیلی خیلی خوب از همون بچگیام با هم داشتیم و داریم؛خیلی روی نماز خوندن، روزه گرفتن، انس با خدا و ائمه و....توجه و حساسیت داشت. بی نهایت به برادرم وابسته بودم و دوستش داشتم، و به همین خاطر حاضر بودم هرکاری انجام بدم تا برادرم ازم راضی باشه. از هشت سالگی روزه گرفتم، نمازم رو همیشه سر وقت میخوندم، شدیدأ درس خون بودم ،فقط بخاطر یه آفرین شنیدن از زبون عزیزترینم❤️ سال اول راهنمایی بودم که چادری شدم ؛ پارچه اش رو برادرم برام خریده بود، گفت خوب ازش مراقبت کنم تا زمانی که بزرگتر بشم. اما من تحمل نکردم. میدونستم برادرم چقدر دوست داره چادر بپوشم. با اصرار زیاد از طرف من بقیه هم راضی شدن که چادر بپوشم🙂. اون روزا به خاطر قد و جُثِه کوچیکم خیلی مسخرم میکردن و خلاصه سوژه خنده فامیل و دوست و آشنا بودم🙊.اما چادری موندم. بزرگتر که شدم و وارد دبیرستان شدم ، مشکلات خیلی سختی برای خانوادمون پیش اومد، به سختی درسم رو میخوندم. اما با هر مشکلی بود با بهترین معدل قبول شدم. سال بعد همه چیز عوض شد. وقتی ناراحتی خانوادم رو میدیدم، وقتی ناراحتی برادرم رو میدیدم همش از خودم میپرسیدم به چه گناهی؟؟ چرا باید انقدر زندگی سخت بشه برای ما؟؟...از طرفی بعضی از دوستانم توی مدرسه بودن که از هفت دولت آزاد بودن، هیچ قید و بندی نداشتن، اهل نماز و روزه و…نبودن، همیشه صدای خندشون به هوا بود…منم دلم میخواست همونجوری باشم، خیلی وقت بود از ته دل نخندیده بودم. دلم برای شوخی ها و خنده های برادرم هم تنگ شده بود. انقدر ذهنم درگیر شد که کم کم این فکرا روم تأثیر گذاشت؛ نمازام رو فقط وقتی برادرم بود میخوندم، قران خوندنو کنار گذاشتم، آرایش میکردم، برام مهم نبود موهام بیرون باشه، با همه گرم میگرفتم و شوخی میکردم؛ مهم هم نبود مرد باشه یا زن، آشنا یا غریبه...از دنیایی که به عشق برادرم ساخته بودم فاصله گرفتم ...با خدا قهر کردم 😭، و چادرم رو برداشتم😔 مدّتی به این منوال گذشت، تا اینکه معاون پرورشی مدرسه، اومد و بهم گفت که برای مسابقات حفظ قرآن ثبت نام کنم (چون قبلأ سر صف صوت و قرائتم رو شنیده بود اصرار داشت که برای مسابقات حفظ شرکت کنم.) قرائت قرآنم، به لطف برادرم خیلی خوب بود و صوتم هم چون قبلأ خیلی کار کرده بودم همینطور بود.اما حفظ نبودم و فقط قرائت میکردم. اگر چند ماه قبل بود شاید قبول میکردم که شرکت کنم در مسابقات،اینطوری برادرم هم بیشتر بهم افتخار میکرد. امّا؛ اون زمان که معاون این رو گفت زمانی بود که من با خدای برادرم ، قهر بودم؛ و نمیخواستم دیگه باهاش آشتی کنم😔 قبول نکردم و درسام و امتحانات نهایی رو بهونه کردم. یقین دارم حکمتی در این مسئله بود، نمیدونم ؛ اما هرچه که بود ایشون قبول نکردن و گفتن که اسمم رو مینویسن،پس خودم رو آماده کنم....خیلی عصبانی بودم، اصلا دلم نمیخواست قرآن بخونم. چه برسه به حفظ. مدتی بود به قرآن دست هم نزده بودم. و حالا باید حفظ میکردم… مجبور شدم قبول کنم، چون مدیر و معاونمون خیلی اصرار داشتن من حتمأ شرکت کنم. شماره آیات رو گرفتم و شروع کردم به حفظ…حتی نمیدونستم چی میخونم، فقط حفظ میکردم…برای مسابقات در سطح آموزشگاه اوّل شدم، آیات بیشتر شد و به خاطردرس هام وقت کم میاوردم که خوب و کامل حفظ کنم…از یکی از دوستانم که عموش طلبه بود خواستم ازشون بپرسه که چکار کنم که بتونم توی زمان کم تری آیات رو خوب حفظ کم. ایشون هم گفته بودن که اگر با معنی بخونی باعث میشه هم آیه سریع تر در ذهنت بشینه و هم بیشتر در حافظت بمونه.و الحق که درست گفتن. شروع کردم به خوندن، این بار با معنی… توجهی به معانی نداشتم فقط معنی فارسی رو میخوندم تا با شنیدن کلمات ابتدایی آیه، معنی آیه و به دنبال اون خود آیه در ذهنم یادآوری بشه. تقریبأ همه آیات رو حفظ کرده بودم و میخواستم مرور کنم، داشتم برای خودم آیات رو تکرار میکردم که برادرزادم (بچه ی برادر بزرگم) آب میخواست. رفتم براش آب آوردم. تا وقتی رفتم و برگشتم ، قرآن من دستش بود، ومثلا داشت مثل من به عربی میخوند و ادای من رو در میاورد. قرآن رو که گرفتم، اومدم دوباره شروع کنم به مرور. دقت که کردم صفحه عوض شده بود، و من بخاطر اینکه عادت کرده بودم معانی رو هم بخونم اول معانی رو نگا کردم… یک آیه باعث شد چند دقیقه فقط به صفحات نگا کنم، به هیچ چیز حتئ فکر هم نمیکردم… 🔷ادامه خاطره نیم ساعت دیگه درج میشه👇 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 2⃣ ادامه خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال، بنام👇👇 🌺Love god🌺 فقط نگاه😔… معنی آیه خیلی برای من سنگین بود… یه قسمتش مثل سیلی بود که به گوشم خورد😭 ((إِنَّ الإِنسانَ خُلِقَ هلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعًا و إِذَا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعًا إِلا المُصَلّی ان الَّذینَ هُم عَلَی صَلَاتِهِم دَآئِٕمُون (( همانا انسان حریص آفریده شده است. هنگامی که آسیبی به او برسد بی تابی میکند. و هنگامی که خیر و خوشی به او برسد بخیل و بازدارنده است.مگر نماز گزاران. که همواره بر نمازشان پایدارند)) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعًا😔..... احساس میکردم که روی صحبت خدا خود منم، منی که بخاطر مشکلات و سختی ها بهش پشت کردم😔 حالم بد شده بود، تا قبل از اون تکلیفم با خودم مشخص بود، طلبکار بودم، بخاطر ناراحتی برادرم طلبکاربودم، بخاطر اینکه بنده ی خوبی بودم اماسختی های زیادی کشیدم، طلبکار بودم 😔...اما اون لحظه، نمیدونستم باید طلبکارباشم... یا بدهکارم؟؟ یعنی خدا هم مثل من گله داشت؟؟ در مسابقات شهرستان هم نفر اول شدم، و باز هم باید میخوندم برای مرحله استانی؛ که به مراتب سخت تر بود. عادت به خوندن معنی آیات ، روز به روز باعث میشد بیشتر توی افکارم دست و پا بزنم و سرگردون بشم. یک روز معلم دین و زندگیمون سر کلاس گفت که ما چون مسلمان به دنیا اومدیم. شاید یک سری کارها؛ مثل نماز خوندن رو از روی عادت و رفع تکلیف انجام بدیم، اما اون دینی خوب و خداپسندانست که انسان با عشق و افتخار به سمتش بره و با میل و علاقه قلبی دستورات دینش رو اجرا کنه..... یک فکر به فکرای گذشتم اضافه شد، و اون اینکه واقعا اگر علاقه بیش از حدّم به برادرم نبود حاضر بودم اون کارهای گذشته رو انجام بدم؟؟، حاضر بودم چادر بپوشم؟ روزه بگیرم؟ به جای بازی بشینم قرآن بخونم؟....جوابم مشخص بود نـــــه..... من همه و همه ی کارهام به عشق برادرم بود، بخاطر رضایت برادرم بود، بخاطر لبخندش❤️ اون لحظه دیگه خوب میدونستم تکلیفم چیه....بدهکار بودم😔😭 از خودم بدم میومد و الان هم که یاد کارام و شاخ و شونه کشیدنام برای خدا میوفتم، بازم شرمنده و پشیمون میشم.😭😭😭 نمیدونستم باید چکار کنم، با چه رویی ازش طلب بخشش کنم. تصمیم گرفتم کار درستو انجام بدم. ❤️اسلام آگاهانه و عاشقانه.❤️ شروع به تحقیق کردم، مقاله های مختلف و معتبر، سخنرانی ها ،و... از کسانی مثل استاد رائفی پور،(سخنرانی راز آفرینششون خیلی زیاد راهنمایی کرد)....یا نوشته هایی از کتاب های تورات و انجیل برنابا....نزدیک به هفت ماه بیشتر از درس های مدرسم، سرگرم خواندن قرآن و نهج البلاغه و مقاله های مختلف شدم....روز به روز چیزهای بیشتری متوجه میشدم، اطلاعات بیشتری از اسلام به دست میاوردم. چیزهایی که نه میدونستم، و نه قبلأ از کسی یا جایی شنیده بودم ...... الان شاید به کسی بگی حقوق نبی رو میشناسی؟ بگه نه.....از کسی بخوای درباره زندگی، و زن و فرزند، و مصائب امام کاظم(ع) برات بگه نتونه بیشتر از دو یا سه جمله از ایشون اطلاعات در اختیارت بذاره.....و من دیگه نمیخواستم اینطور باشم. بالاخره به همون چیزی رسیدم که باید میرسیدم، حقانیت اسلام و بعد تشیع... و هیچ وقت یادم نمیره، که تحقیق هامو با یک جمله ی جورج جرداق مسیحی ؛ با رضایت کامل از دین و مذهبم تمام کردم....و اون این بود که👇 (مادر دنیا از زادن همچون علی، عقیم شده است.) و چقدر من امروز افتخار میکنم به امامم که یک مسیحی اینطور دربارش حرف میزنه. من الان با افتخار میگم که👈👈 من یک دختر مسلمان شیعه هستم👉👉 الان به عشق برادرم نه، به عشق خدای خودم و برادرم؛ برای نماز قامت میگیرم . به خاطر لبخند رضایت مادرم زهرا(س) ؛ چادر میپوشم. الان با آگاهی عقلانی و عشق قلبی اسلام آوردم. مشکلات بوده و هست اما من دیگه اون بنده گذشته نیستم، الان از هر امام و معصوم و پیامبرم چیزی آموختم که یکی از اون ها صبر و بردباریه. به لطف خدا حافظ قرآن شدم، و مقام های مختلف و عالی کسب کردم. با شهیدانی آشنا شدم که زندگیشون سراسر پر از عطر بوی خدا بوده. کسانی که بهترین الگو برای من و همه ی جوون ها هستن. شکرگذار خداوندی هستم که با تمام بدی های ما باز هم هدایتمون میکنه. آرزو دارم تمام مسلمانان عشقشون و آگاهیشون به اسلام بیشتر و بیشتر بشه. عذر خواهی مجدد از همه ی شما و مدیر کانال بابت طولانی شدن مطلب، دلم میخواست کامل ،هرآنچه که برمن گذشت تا دنیای من تغییرکرد رو براتون بگم. اما از همه خواهش هایی دارم. 🙏دعا کنید عازم کربلا بشم😭 🙏برام از خدا و یوسف زهرا(س) که همچنان شرمنده مادرش هستم بخوایید که حلالم کنن😭 🙏چیزی که میدونم ورد زبان همه شما خوبان هست: اللهم عجل لولیک الفرج اللهم ارزقنا کربلا اللهم ارزقنا شهادت 🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 @dokhtaran_zahrai313
2⃣ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @dokhtaran_zahrai313